کراجکی، محمد بن علی: تفاوت میان نسخهها
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'تالیف' به 'تألیف') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
|||
(۵ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱۰۲: | خط ۱۰۲: | ||
شیخ ابوالفتح کراجکى تألیفات فراوانى دارد که به بیش از 80 عنوان مىرسد، از جمله: | شیخ ابوالفتح کراجکى تألیفات فراوانى دارد که به بیش از 80 عنوان مىرسد، از جمله: | ||
==برخى از | ==برخى از تألیفات او و دیدگاه علامه مجلسى== | ||
کتابهاى او از مراجع مورد اعتماد مجلسى در کتاب بزرگ خود بحار الانوار بوده است و مجلسى مطالب مورد نیاز خود را از تألیفات کراچکى گرفته و به آن اعتماد کرده است. برخى از تألیفات او که در عداد منابع و مدارک کتاب بحار الانوار مجلسى به شمار مىروند عبارتند از: | کتابهاى او از مراجع مورد اعتماد مجلسى در کتاب بزرگ خود بحار الانوار بوده است و مجلسى مطالب مورد نیاز خود را از تألیفات کراچکى گرفته و به آن اعتماد کرده است. برخى از تألیفات او که در عداد منابع و مدارک کتاب بحار الانوار مجلسى به شمار مىروند عبارتند از: | ||
# کتاب التعجب؛ | # کتاب التعجب؛ | ||
خط ۱۰۹: | خط ۱۰۹: | ||
# معدن الجوهر؛ | # معدن الجوهر؛ | ||
# کنز الفوائد؛ | # کنز الفوائد؛ | ||
# و رسالهاى در تفضیل امیر المؤمنین على (ع) | # و رسالهاى در تفضیل امیر المؤمنین على(ع) | ||
ابن طاوس نیز در کتاب خود فلاح السائل از رساله کراچکى به پسر خود نقل کرده است. شهرت کراچکى به کتاب کنز الفوائد اوست که مسائل دقیقى از علم کلام را در بردارد از قبیل: اثبات خالق و پیغمبران، حدوث عالم و توحید، بطلان تسلسل و نقض بر معتزله و اشاعره و ملحدان. همچنین مشتمل است بر مسائل متعددى از ارث و فقه و اصول و مباحث ادبى و اشعار و حدیث و تاریخ و غیره. این کتاب در ایران به سال 1322 هجرى به ضمیمه کتاب التعجب در 304 صفحه به چاپ رسیده است. | ابن طاوس نیز در کتاب خود فلاح السائل از رساله کراچکى به پسر خود نقل کرده است. شهرت کراچکى به کتاب کنز الفوائد اوست که مسائل دقیقى از علم کلام را در بردارد از قبیل: اثبات خالق و پیغمبران، حدوث عالم و توحید، بطلان تسلسل و نقض بر معتزله و اشاعره و ملحدان. همچنین مشتمل است بر مسائل متعددى از ارث و فقه و اصول و مباحث ادبى و اشعار و حدیث و تاریخ و غیره. این کتاب در ایران به سال 1322 هجرى به ضمیمه کتاب التعجب در 304 صفحه به چاپ رسیده است. | ||
خط ۱۱۸: | خط ۱۱۸: | ||
کلام درباره اینکه حوادث را ابتدا و سرآغازى است | کلام درباره اینکه حوادث را ابتدا و سرآغازى است | ||
«. . . از امورى که دلالت دارد بر آنکه حوادث گذشته را ناچار سرآغازى بوده است اینست که در هروقتى از اوقات زمان خود که باشیم در حقیقت میان آخر زمان گذشته و اول زمان آینده هستیم، و بهطور قطع آخر زمان گذشته را که یکى از دو طرف آن است مىدانیم، و در عین حال علم قطعى داریم که حوادثى که مثلا درصد سال بعد رخ مىدهد سبب آن خواهد شد که بر تعداد حوادث گذشته بیفزاید و بر شماره آن اضافه کند بنابراین معلوم مىشود که قبل از زیاد شدن، عدد حوادث گذشته کمتر بوده و پس از افزودن حوادث یکساله بیشتر شده است و همین امر دلالت دارد که عدد گذشته داراى نهایت و دو طرف آن محصور است، زیرا اگر نهایت نداشت، عقول انسانى نمىتوانست در آنها تصور کثرت کند، و با این بیان صحت گفتار ما ظاهر مىشود که تعداد حوادث گذشته تا صدسال بعد بیشتر از آن خواهد بود که امروزه هست. » | «... از امورى که دلالت دارد بر آنکه حوادث گذشته را ناچار سرآغازى بوده است اینست که در هروقتى از اوقات زمان خود که باشیم در حقیقت میان آخر زمان گذشته و اول زمان آینده هستیم، و بهطور قطع آخر زمان گذشته را که یکى از دو طرف آن است مىدانیم، و در عین حال علم قطعى داریم که حوادثى که مثلا درصد سال بعد رخ مىدهد سبب آن خواهد شد که بر تعداد حوادث گذشته بیفزاید و بر شماره آن اضافه کند بنابراین معلوم مىشود که قبل از زیاد شدن، عدد حوادث گذشته کمتر بوده و پس از افزودن حوادث یکساله بیشتر شده است و همین امر دلالت دارد که عدد گذشته داراى نهایت و دو طرف آن محصور است، زیرا اگر نهایت نداشت، عقول انسانى نمىتوانست در آنها تصور کثرت کند، و با این بیان صحت گفتار ما ظاهر مىشود که تعداد حوادث گذشته تا صدسال بعد بیشتر از آن خواهد بود که امروزه هست.» | ||
«. . . و نیز بر این امر دلالت دارد که هریک از کارهاى گذشته حادث بوده و قبلا وجود نداشته و ایجادکنندهاى داشته است که مقدم بر او بوده، در این صورت بایستى تمامى آنها حوادثى باشند که نبودهاند و ایجادکنندهاى داشتهاند، زیرا جمیع حوادث در حقیقت کلیه مصادیق آنست و نمىشود که حکم آنها در حالت جمع و انفراد باهم اختلاف داشته باشد، پس این حکم در هر دو صورت بر آنها جارى است. » | «... و نیز بر این امر دلالت دارد که هریک از کارهاى گذشته حادث بوده و قبلا وجود نداشته و ایجادکنندهاى داشته است که مقدم بر او بوده، در این صورت بایستى تمامى آنها حوادثى باشند که نبودهاند و ایجادکنندهاى داشتهاند، زیرا جمیع حوادث در حقیقت کلیه مصادیق آنست و نمىشود که حکم آنها در حالت جمع و انفراد باهم اختلاف داشته باشد، پس این حکم در هر دو صورت بر آنها جارى است.» | ||
قدرت انسان بر ایمان همان عین قدرت او بر کفر است | قدرت انسان بر ایمان همان عین قدرت او بر کفر است | ||
«. . . و از امورى که بر این دلالت دارد این است که کافر مأمور به ایمان است و اگر قدرت ایمان را نداشت مأموریت او به ایمان تکلیف ما لا یطاق (تکلیفى که توانایى انجام آن را ندارد) مىشد و ما قبلا نادرستى این گفتار را بیان کردیم. حالا که معلوم شد او قدرت بر ایمان دارد پس نمىتوان گفت که قدرت او بر ایمان غیر از قدرت او بر کفرى است که هماکنون دارد زیرا اگر براى او دو قدرت فرض کنیم اجتماع ضدین خواهد بود و آن محال است و بههمینجهت ثابت مىشود که در انسان یک قدرت بیش نیست و براى به کار بردن در هر دو ضد صلاحیت دارد و مکلف مىتواند آن قدرت را در هریک از دو جنبه، به اختیار خود، به کار ببرد . . . ». | «... و از امورى که بر این دلالت دارد این است که کافر مأمور به ایمان است و اگر قدرت ایمان را نداشت مأموریت او به ایمان تکلیف ما لا یطاق (تکلیفى که توانایى انجام آن را ندارد) مىشد و ما قبلا نادرستى این گفتار را بیان کردیم. حالا که معلوم شد او قدرت بر ایمان دارد پس نمىتوان گفت که قدرت او بر ایمان غیر از قدرت او بر کفرى است که هماکنون دارد زیرا اگر براى او دو قدرت فرض کنیم اجتماع ضدین خواهد بود و آن محال است و بههمینجهت ثابت مىشود که در انسان یک قدرت بیش نیست و براى به کار بردن در هر دو ضد صلاحیت دارد و مکلف مىتواند آن قدرت را در هریک از دو جنبه، به اختیار خود، به کار ببرد...». | ||
==پندارهاى هواداران جبر== | ==پندارهاى هواداران جبر== | ||
«. . . جبریها مىپندارند که قدرت موجب مقدور است و بر آن حمل مىشود و وجود قدرت بدون آنکه مقدور با آن همراه باشد درست نیست. ولى ما معتقدیم مقدورى که با قدرت به وجود مىآید در حقیقت همان فعل بنده است، چه آن فعل طاعت باشد یا معصیت یا مباح، انسان است که آن فعل را به وجود مىآورد، ولى جبریان معتقدند که تمامى کارهاى مقدور فعل خداست و اوست که افعال را ایجاد مىکند و کسى جز او موجد افعال نیست. و نیز مىگویند: «مراد از اینکه مىگوییم فلان شخص فلان کار را انجام داد این است که آن کار را کسب کرد، و اگر حقیقت کسب را از آنان بپرسند جواب قانعکننده و درستى نمىدهند و از سخنان آنان فایده معقولى به دست نمىآید». | «... جبریها مىپندارند که قدرت موجب مقدور است و بر آن حمل مىشود و وجود قدرت بدون آنکه مقدور با آن همراه باشد درست نیست. ولى ما معتقدیم مقدورى که با قدرت به وجود مىآید در حقیقت همان فعل بنده است، چه آن فعل طاعت باشد یا معصیت یا مباح، انسان است که آن فعل را به وجود مىآورد، ولى جبریان معتقدند که تمامى کارهاى مقدور فعل خداست و اوست که افعال را ایجاد مىکند و کسى جز او موجد افعال نیست. و نیز مىگویند: «مراد از اینکه مىگوییم فلان شخص فلان کار را انجام داد این است که آن کار را کسب کرد، و اگر حقیقت کسب را از آنان بپرسند جواب قانعکننده و درستى نمىدهند و از سخنان آنان فایده معقولى به دست نمىآید». | ||
==پندارهاى معتزله در احوال | ==پندارهاى معتزله در احوال | ||
==«. . . از زشتترین عقیدههاى معتزله که با گفتار ملحدین هماهنگ است این است که مىگویند: | ==«... از زشتترین عقیدههاى معتزله که با گفتار ملحدین هماهنگ است این است که مىگویند: | ||
همه اشیاء پیش از آنکه حادث شوند اشیاء بودهاند، و بدین قناعت نکرده و گفتهاند «جوهرها» در حال عدم نیز «جواهرند»، همچنین «اعراض» هم قبل از وجود باز اعراض بودهاند، مثلا سیاهى در حال عدم نیز سیاهى بوده است، همچنین حرکت هم قبل از وجود، حرکت بوده، و درباره سایر اعراض هم همین حرف را مىزنند و معتقدند که تمام اشیاء در عدم نیز «ذوات» بودهاند چنانکه در حال وجود هم «ذوات» هستند. این عقیده در حقیقت انکار فعل فاعل و با گفتار ملحدان همانند است. | همه اشیاء پیش از آنکه حادث شوند اشیاء بودهاند، و بدین قناعت نکرده و گفتهاند «جوهرها» در حال عدم نیز «جواهرند»، همچنین «اعراض» هم قبل از وجود باز اعراض بودهاند، مثلا سیاهى در حال عدم نیز سیاهى بوده است، همچنین حرکت هم قبل از وجود، حرکت بوده، و درباره سایر اعراض هم همین حرف را مىزنند و معتقدند که تمام اشیاء در عدم نیز «ذوات» بودهاند چنانکه در حال وجود هم «ذوات» هستند. این عقیده در حقیقت انکار فعل فاعل و با گفتار ملحدان همانند است. | ||
معتزله این گفتار را بهطور اطلاق بیان داشته و گفتهاند: جواهر و اعراض مربوط و متعلق به فاعل آنها نیستند و آن را چنین تفسیر مىکنند: مقصود ما این است که «جوهر» به وسیله فاعلش یا «عرض» به وسیله فاعلش جوهر و عرض نشده است . . . و شیوخ و بزرگان علماى ما مىگویند: اگر جواهر و اعراض پیش از وجود نیز جواهر و اعراض بودهاند پس صنع صانع در آنها چه نقشى داشته است؟ | معتزله این گفتار را بهطور اطلاق بیان داشته و گفتهاند: جواهر و اعراض مربوط و متعلق به فاعل آنها نیستند و آن را چنین تفسیر مىکنند: مقصود ما این است که «جوهر» به وسیله فاعلش یا «عرض» به وسیله فاعلش جوهر و عرض نشده است... و شیوخ و بزرگان علماى ما مىگویند: اگر جواهر و اعراض پیش از وجود نیز جواهر و اعراض بودهاند پس صنع صانع در آنها چه نقشى داشته است؟ | ||
معتزله در جواب مىگویند: صانع و خالق آن ذوات را ایجاد کرده است. چون اهل حق از آنان بپرسند که مقصودتان از ایجاد چیست؟ در صورتى که خود معتقدید که «شیئى و ذات» و «جوهر و عرض» بودن آنها ربطى به صنع صانع نداشته است. معتزله در جواب مىگویند: معناى گفتار ما که «آن را ایجاد کرد» این است که صنعت وجود را در آنها انجام داد، ولى اصحاب ما در پاسخ گفتهاند پس در این صورت آنها را به فعل نیاورده و قدرت او به آنها تعلق نگرفته است بلکه متعلق قدرت و فعل او همان صنعت بوده است و بس؛ در این صورت به ما بگویید آن صفت چیست تا ما نیز آن را بفهمیم؟ آیا همان نفس جوهر و نفس عرض است و آن دو بوسیله فاعل خود به فعل آمدهاند؟ و اگر بگویید: او چیز دیگرى غیر از آن دو است در این صورت مىپرسیم آیا آن، چیزى هست یا نه؟ اگر بگویید که آن خود چیزى است پس ناچار مىشوید که در حال عدم نیز آن را، چیزى بدانید و اگر بگویید چیزى نیست، در حقیقت منکر آن شدهاید که خداوند کارى انجام داده باشد. | معتزله در جواب مىگویند: صانع و خالق آن ذوات را ایجاد کرده است. چون اهل حق از آنان بپرسند که مقصودتان از ایجاد چیست؟ در صورتى که خود معتقدید که «شیئى و ذات» و «جوهر و عرض» بودن آنها ربطى به صنع صانع نداشته است. معتزله در جواب مىگویند: معناى گفتار ما که «آن را ایجاد کرد» این است که صنعت وجود را در آنها انجام داد، ولى اصحاب ما در پاسخ گفتهاند پس در این صورت آنها را به فعل نیاورده و قدرت او به آنها تعلق نگرفته است بلکه متعلق قدرت و فعل او همان صنعت بوده است و بس؛ در این صورت به ما بگویید آن صفت چیست تا ما نیز آن را بفهمیم؟ آیا همان نفس جوهر و نفس عرض است و آن دو بوسیله فاعل خود به فعل آمدهاند؟ و اگر بگویید: او چیز دیگرى غیر از آن دو است در این صورت مىپرسیم آیا آن، چیزى هست یا نه؟ اگر بگویید که آن خود چیزى است پس ناچار مىشوید که در حال عدم نیز آن را، چیزى بدانید و اگر بگویید چیزى نیست، در حقیقت منکر آن شدهاید که خداوند کارى انجام داده باشد. | ||
خط ۱۸۸: | خط ۱۸۸: | ||
19- کتاب فى الحساب الهندى، که در این کتاب حساب هندى و ابواب آن و عمل جذور و مکعبات را به تمامى اقسام آن بیان کرده است. | 19- کتاب فى الحساب الهندى، که در این کتاب حساب هندى و ابواب آن و عمل جذور و مکعبات را به تمامى اقسام آن بیان کرده است. | ||
20- مختصر البیان عن ادلة، شهر رمضان، در این کتاب به طرفدارى از قول به عدد و معرفت اوایل | 20- مختصر البیان عن ادلة، شهر رمضان، در این کتاب به طرفدارى از قول به عدد و معرفت اوایل ماهها بیاناتى دارد. | ||
21- جواب الرسالة الحازمیة، در ابطال عدد و تثبیت رؤیت، و رد بر على بن ابى الحسن بن ابى حازم مصرى. | 21- جواب الرسالة الحازمیة، در ابطال عدد و تثبیت رؤیت، و رد بر على بن ابى الحسن بن ابى حازم مصرى. | ||
خط ۲۵۴: | خط ۲۵۴: | ||
==منابع مقاله== | ==منابع مقاله== | ||
نعمه، عبدالله، فلاسفه شیعه، ترجمه جعفر غضبان، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب | نعمه، عبدالله، فلاسفه شیعه، ترجمه جعفر غضبان، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، جاپ یکم، 1367ش. | ||
== وابستهها == | == وابستهها == |
نسخهٔ ۱۷ نوامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۹:۲۹
نام | کراجکی، محمد بن علی |
---|---|
نامهای دیگر | کراجکی، ابوالفتح محمد بن علی
کراچکی، ابیالفتح محمد بن علی |
نام پدر | علی |
متولد | قرن چهارم هجرى |
محل تولد | کراجک، نزدیک واسط |
رحلت | 449 ق صور لبنان |
اساتید | شیخ مفید؛ سید مرتضى؛ شیخ طوسى |
برخی آثار | القول المبین عن وجوب مسح الرجلین |
کد مؤلف | AUTHORCODE00172AUTHORCODE |
ابوالفتح، محمد بن على کراجکى طرابلسى (متوفای 449ق)، فقیه، اصولى، ریاضیدان، ستاره شناس، ادیب و آگاه به علوم حدیث، فلسفه، کلام، نحو، اخلاق، تاریخ، رجال، تفسیر و پزشکى و از درخشانترین چهرههاى علمى نیمه اول قرن پنجم هجرى و معاصر با شیخ طوسى است. وی از اندیشمندان متأخر مکتب بغداد به شمار میرود.
ولادت
در قرن چهارم هجرى، قرن شکوفایى علم و دانش در سرزمینهاى اسلامى، به دنیا آمد.
سخنان علما
شیخ حر عاملى دربارۀ ایشان مىفرماید: «شیخ ابوالفتح کراجکى دانشمندى فاضل و متکلمى فقیه و محدثى مورد اطمینان و جلیل القدر است».
سید محسن امین در کتاب ارزشمند اعیان الشیعه دربارۀ ایشان مىفرماید: «ابوالفتح، محمد بن على بن عثمان کراجکى از برجستهترین علما و فقها و متکلمین شیعه و رئیس مذهب، و صاحب تصنیفاتى ارزنده است.
او آگاه به علم نحو، لغت، ستاره شناسى، پزشکى و شخصیتى متکلم، فقیه و محدث است و از شیخ مفید، سید مرتضى، شیخ طوسى و بسیارى از شاگردان آنان و برخى از شخصیتهاى اهل تسنن اجازۀ روایت دارد».
شهید اول از وى تعبیر به علامه مىکند و برخى دیگر از علما وى را از بزرگان علما و فقها و متکلمین به شمار آوردهاند و بسیارى از اجازات روایى را به وى رساندهاند.
سفرهاى علمى
شیخ ابوالفتح کراجکى با سفرهاى متعدد خود به بررسى مذاهب گوناگون پرداخت.
او با مباحثات و تألیفات گسترده خود به بررسى مذاهب اسماعیلیه، فرق اهل تسنن، یهودیت و مسیحیت پرداخت و برترى شیعه و مذهب اهلبیت عصمت و طهارت را بر همگان آشکار ساخت.
او به هر شهر و دیارى که مىرسید قلم و دوات را به دست گرفته و کتابى تألیف مىکرد.
کراجکى به فلسطین، لبنان، سوریه، مصر، بغداد و بیشتر شهرهاى بزرگ دوران خود سفر کرد و با دیدار علما و دانشمندان بزرگ به علم و دانش خود افزوده و یا به نشر علوم آل محمد صلىاللّهعلیهوآلهوسلم مىپرداخت.
سفر به طرابلس
ابوالفتح کراجکى مدتى در طرابلس رحل اقامت افکند و به همین جهت به طرابلسى مشهور شد.
وى در آنجا تألیفات متعددى به رشتۀ تحریر درآورد و با استفاده از حمایت حکومت بنى عمار که شیعه بودند، با آرامش خاطر به نشر احکام و عقاید شیعه پرداخت و بسیارى از مردم لبنان را به تشیع علوى رهنمون ساخت.
عصر زندگانى
شیخ ابوالفتح کراجکى در دوران تقسیم کشورهاى اسلامى و ظهور حکومتهاى جدیدى همچون خاندان آل بویه، سامانیان، دیلمیان، بنى حمدان و فاطمیین مىزیسته است.
در آن دوران بحثهاى عقیدتى به اوج خود رسیده بود و این آزادى در بیان عقاید میدان مناسبى را براى شیعه به وجود آورده بود تا با مطرح کردن عقاید خود از حالت انزوا بیرون آمده و خود را بهتر به دیگران بشناساند.
کراجکى با استفاده از این دوران خدمات شایانى را در بیان علوم اهلبیت رسول خدا صلىاللّهعلیهوآله به انجام رساند.
اساتید
ابوالفتح کراجکى در محضر علماى بزرگى به شاگردى پرداخت و از آنان بهره برد. از جمله این بزرگان مىتوان به:
- شیخ مفید، ابوعبدالله محمد بن محمد بن نعمان حارثى
- سید مرتضى، على بن ابواحمد
- ابویعلى، حمزة بن عبدالعزیز معروف به سلار
- شیخ طوسى، ابوجعفر محمد بن حسن
- ابوالحسن، محمد بن احمد بن شاذان قمى، اشاره نمود.
شاگردان
شخصیتهاى فراوانى نیز در محضر درس کراجکى به کسب علم و دانش پرداختهاند مانند:
- شیخ عبدالرحمن بن احمد بن حسین خزاعى معروف به مفید نیشابورى
- ابومحمد ریحان بن عبدالله حبشى
- سید ابوالفضل، ظفر بن داعى بن مهدى علوى
- عبدالعزیز بن ابى کامل قاضى عزالدین طرابلسى
- فقیه، ابوعبدالله حسین بن هبةالله طرابلسى
وفات
سرانجام ابوالفتح کراجکى پس از عمرى خدمت به علوم اهلبیت علیهمالسلام در شهر صور و در کشور لبنان، در ماه ربیع الثانى سال 449 هجرى دیده از این دنیا فرو بست.
آثار
شیخ ابوالفتح کراجکى تألیفات فراوانى دارد که به بیش از 80 عنوان مىرسد، از جمله:
برخى از تألیفات او و دیدگاه علامه مجلسى
کتابهاى او از مراجع مورد اعتماد مجلسى در کتاب بزرگ خود بحار الانوار بوده است و مجلسى مطالب مورد نیاز خود را از تألیفات کراچکى گرفته و به آن اعتماد کرده است. برخى از تألیفات او که در عداد منابع و مدارک کتاب بحار الانوار مجلسى به شمار مىروند عبارتند از:
- کتاب التعجب؛
- الاستبصار؛
- النصوص؛
- معدن الجوهر؛
- کنز الفوائد؛
- و رسالهاى در تفضیل امیر المؤمنین على(ع)
ابن طاوس نیز در کتاب خود فلاح السائل از رساله کراچکى به پسر خود نقل کرده است. شهرت کراچکى به کتاب کنز الفوائد اوست که مسائل دقیقى از علم کلام را در بردارد از قبیل: اثبات خالق و پیغمبران، حدوث عالم و توحید، بطلان تسلسل و نقض بر معتزله و اشاعره و ملحدان. همچنین مشتمل است بر مسائل متعددى از ارث و فقه و اصول و مباحث ادبى و اشعار و حدیث و تاریخ و غیره. این کتاب در ایران به سال 1322 هجرى به ضمیمه کتاب التعجب در 304 صفحه به چاپ رسیده است.
افکار و هدفهاى کراچکى از کتاب کنز الفوائد
اینک قسمتهایى از کتاب او کنز الفوائد را در موارد کلامى و فلسفى که نشاندهنده افکار و هدفهاى کراچکى است، نقل مىکنیم.
کلام درباره اینکه حوادث را ابتدا و سرآغازى است
«... از امورى که دلالت دارد بر آنکه حوادث گذشته را ناچار سرآغازى بوده است اینست که در هروقتى از اوقات زمان خود که باشیم در حقیقت میان آخر زمان گذشته و اول زمان آینده هستیم، و بهطور قطع آخر زمان گذشته را که یکى از دو طرف آن است مىدانیم، و در عین حال علم قطعى داریم که حوادثى که مثلا درصد سال بعد رخ مىدهد سبب آن خواهد شد که بر تعداد حوادث گذشته بیفزاید و بر شماره آن اضافه کند بنابراین معلوم مىشود که قبل از زیاد شدن، عدد حوادث گذشته کمتر بوده و پس از افزودن حوادث یکساله بیشتر شده است و همین امر دلالت دارد که عدد گذشته داراى نهایت و دو طرف آن محصور است، زیرا اگر نهایت نداشت، عقول انسانى نمىتوانست در آنها تصور کثرت کند، و با این بیان صحت گفتار ما ظاهر مىشود که تعداد حوادث گذشته تا صدسال بعد بیشتر از آن خواهد بود که امروزه هست.»
«... و نیز بر این امر دلالت دارد که هریک از کارهاى گذشته حادث بوده و قبلا وجود نداشته و ایجادکنندهاى داشته است که مقدم بر او بوده، در این صورت بایستى تمامى آنها حوادثى باشند که نبودهاند و ایجادکنندهاى داشتهاند، زیرا جمیع حوادث در حقیقت کلیه مصادیق آنست و نمىشود که حکم آنها در حالت جمع و انفراد باهم اختلاف داشته باشد، پس این حکم در هر دو صورت بر آنها جارى است.»
قدرت انسان بر ایمان همان عین قدرت او بر کفر است
«... و از امورى که بر این دلالت دارد این است که کافر مأمور به ایمان است و اگر قدرت ایمان را نداشت مأموریت او به ایمان تکلیف ما لا یطاق (تکلیفى که توانایى انجام آن را ندارد) مىشد و ما قبلا نادرستى این گفتار را بیان کردیم. حالا که معلوم شد او قدرت بر ایمان دارد پس نمىتوان گفت که قدرت او بر ایمان غیر از قدرت او بر کفرى است که هماکنون دارد زیرا اگر براى او دو قدرت فرض کنیم اجتماع ضدین خواهد بود و آن محال است و بههمینجهت ثابت مىشود که در انسان یک قدرت بیش نیست و براى به کار بردن در هر دو ضد صلاحیت دارد و مکلف مىتواند آن قدرت را در هریک از دو جنبه، به اختیار خود، به کار ببرد...».
پندارهاى هواداران جبر
«... جبریها مىپندارند که قدرت موجب مقدور است و بر آن حمل مىشود و وجود قدرت بدون آنکه مقدور با آن همراه باشد درست نیست. ولى ما معتقدیم مقدورى که با قدرت به وجود مىآید در حقیقت همان فعل بنده است، چه آن فعل طاعت باشد یا معصیت یا مباح، انسان است که آن فعل را به وجود مىآورد، ولى جبریان معتقدند که تمامى کارهاى مقدور فعل خداست و اوست که افعال را ایجاد مىکند و کسى جز او موجد افعال نیست. و نیز مىگویند: «مراد از اینکه مىگوییم فلان شخص فلان کار را انجام داد این است که آن کار را کسب کرد، و اگر حقیقت کسب را از آنان بپرسند جواب قانعکننده و درستى نمىدهند و از سخنان آنان فایده معقولى به دست نمىآید».
==پندارهاى معتزله در احوال ==«... از زشتترین عقیدههاى معتزله که با گفتار ملحدین هماهنگ است این است که مىگویند: همه اشیاء پیش از آنکه حادث شوند اشیاء بودهاند، و بدین قناعت نکرده و گفتهاند «جوهرها» در حال عدم نیز «جواهرند»، همچنین «اعراض» هم قبل از وجود باز اعراض بودهاند، مثلا سیاهى در حال عدم نیز سیاهى بوده است، همچنین حرکت هم قبل از وجود، حرکت بوده، و درباره سایر اعراض هم همین حرف را مىزنند و معتقدند که تمام اشیاء در عدم نیز «ذوات» بودهاند چنانکه در حال وجود هم «ذوات» هستند. این عقیده در حقیقت انکار فعل فاعل و با گفتار ملحدان همانند است.
معتزله این گفتار را بهطور اطلاق بیان داشته و گفتهاند: جواهر و اعراض مربوط و متعلق به فاعل آنها نیستند و آن را چنین تفسیر مىکنند: مقصود ما این است که «جوهر» به وسیله فاعلش یا «عرض» به وسیله فاعلش جوهر و عرض نشده است... و شیوخ و بزرگان علماى ما مىگویند: اگر جواهر و اعراض پیش از وجود نیز جواهر و اعراض بودهاند پس صنع صانع در آنها چه نقشى داشته است؟
معتزله در جواب مىگویند: صانع و خالق آن ذوات را ایجاد کرده است. چون اهل حق از آنان بپرسند که مقصودتان از ایجاد چیست؟ در صورتى که خود معتقدید که «شیئى و ذات» و «جوهر و عرض» بودن آنها ربطى به صنع صانع نداشته است. معتزله در جواب مىگویند: معناى گفتار ما که «آن را ایجاد کرد» این است که صنعت وجود را در آنها انجام داد، ولى اصحاب ما در پاسخ گفتهاند پس در این صورت آنها را به فعل نیاورده و قدرت او به آنها تعلق نگرفته است بلکه متعلق قدرت و فعل او همان صنعت بوده است و بس؛ در این صورت به ما بگویید آن صفت چیست تا ما نیز آن را بفهمیم؟ آیا همان نفس جوهر و نفس عرض است و آن دو بوسیله فاعل خود به فعل آمدهاند؟ و اگر بگویید: او چیز دیگرى غیر از آن دو است در این صورت مىپرسیم آیا آن، چیزى هست یا نه؟ اگر بگویید که آن خود چیزى است پس ناچار مىشوید که در حال عدم نیز آن را، چیزى بدانید و اگر بگویید چیزى نیست، در حقیقت منکر آن شدهاید که خداوند کارى انجام داده باشد.
معتزله مىگویند: «آن یک امر معقول است» و چیزى بر این جمله اضافه نکرده و دلیلى نیاوردهاند و سخنانى نظیر بیانات «هواداران کسب در مخلوق» یعنى جبریان مىگویند.
تمامى معتزله، جز ابوالقاسم عبد اللّه بن احمد بلخى، بر همین عقیدهاند.
سایر تألیفات او در علوم گوناگون
اما تألیفات او در علوم گوناگون و مختلف، در حدود هفتاد کتاب و رساله است.
برخى از کتابهاى او در حکمت و کلام عبارتند از:
1- کتاب دامغة النصارى، این کتاب رد بر ابوهاشم نصرانى است که مىخواست «تثلیث و اتحاد» را ثابت کند.
2- رسالة الاخوین، در رد اشاعره و ابطال سخنان و ادعاهاى نارواى آنان نسبت به شیعه.
3- الغایة فى الاصول، که قسمتى از آن را به حدوث عالم و اثبات موجد آن اختصاص داده است.
4- عدة المصیر فى حجج یوم الغدیر، که آن را در طرابلس براى شیخ ابوالکتائب بن عمار نوشته است.
5- مختصر تنزیه الانبیاء، تألیف سید مرتضى.
6- معارضة الاضداد باتفاق الاعداد، در امامت.
7- کتاب الاستبصار فى النص على الائمة الاطهار.
8- کتاب التعجب فى الامامة من اغلاط العامة، این کتاب همراه با کنز الفوائد یکجا چاپ شده است. «1»
9- المجالس فى مقدمات علم الکلام.
10- الکفایة فى مقدمات اصول الکلام.
11- التنبیه على اغلاط ابى الحسن البصرى، در امامت.
12- مسئلة العدل فى المحاکمة الى العقل.
13- ریاضة العقول فى مقدمات الاصول.
14- نقض رسالة فردان المروزى فى الجزاء.
از آثار او در هیئت و حساب و غیره اینهاست:
15- حجة العالم فى هیئة العالم، که متضمن شکل آسمانها و زمین است و اینکه کروى شکل هستند و نیز در ابطال گفتار کسانى که برخلاف آن معتقدند.
16- نظم الدرر فى مبنى الکواکب و الصور، که متضمن نام ستارگان به عربى و نامگذاریهاى اهل رصد است و مطالبى دیگر در اوضاع کواکب دارد.
17- کتاب مزیل اللبس و مکمل الانس، در نجوم.
18- ایضاح السبیل الى علم اوقات اللیل، که در آن منازل بیست و هشتگانه ماه و نیز ستارگان و فواصل هریک را با دیگرى و راهنماییهاى لازم براى شناختن و استفاده از آنها را براى اوقات شب، بیان کرده است.
19- کتاب فى الحساب الهندى، که در این کتاب حساب هندى و ابواب آن و عمل جذور و مکعبات را به تمامى اقسام آن بیان کرده است.
20- مختصر البیان عن ادلة، شهر رمضان، در این کتاب به طرفدارى از قول به عدد و معرفت اوایل ماهها بیاناتى دارد.
21- جواب الرسالة الحازمیة، در ابطال عدد و تثبیت رؤیت، و رد بر على بن ابى الحسن بن ابى حازم مصرى.
22- کتاب الکافى، در استدلال بر صحت قول به رؤیت هلال که آن را در مصر تألیف کرده است.
اما آثار او در ادب و حکمت و موعظه و نصیحت فراوان است و از جمله آنهاست:
23- معدن الجواهر و ریاضة الناظر، در ادبیات و حکم. مجلسى در بحار الانوار از این کتاب نقل کرده است.
24- ریاض الحکم، که در این کتاب با ابن المقفع به معارضه پرداخته است.
25- موعظة العقل للنفس.
26- کتاب الجلیس، در ادب.
27- کتاب الانیس، در ادب که ناتمام است.
28- کتاب الزاهد فى آداب الملوک، که آن را براى امیر صارم الدوله نوشته است.
29- کنز الفوائد، که قبلا از آن نام بردیم.
و نیز از دیگر کتابهاى اوست:
30- المدهش، که موضوع آن معلوم نشده است.
31- الرسالة الصوفیة.
32- نصیحة الشیعة.
33- هدایة المسترشد.
و از کتابهاى فقهى اوست:
34- الایضاح عن احکام النکاح، که آن را در شهر صیدا به سال 441 هجرى تألیف و اختلاف امامیه و اسماعیلیه را در آن بیان کرده است.
35- مختصر طبقات الوارث، رسالهایست که آن را براى مبتدیان در طرابلس نوشته است.
36- الاصول فى مذهب آل الرسول، که آن را براى شیعیان در شهر صور به سال 416 هجرى، تألیف کرده است.
37- کتاب انتفاع المؤمنین بما فى ایدى السلاطین، که آن را براى مردم صیدا تألیف کرده است.
38- غایة الانصاف فى مسائل الخلاف، که در این کتاب بر ابوصلاح حلبى فقیه شیعى معروف اعتراضاتى نوشته و از سید مرتضى در مسائل خلافى طرفدارى کرده است.
39- مختصر دعائم الاسلام، در فقه که اصل کتاب از ابوحنیفه نعمان مصرى است.
40- معرفة الفارض على استخراج سهام الفرائض، در ارث.
41- البستان، در فقه و آن را براى قاضى ابوطالب عبد اللّه بن محمد بن عمار تألیف کرده است.
42- روضة العابدین و نزهة الزاهدین، در فقه و در سه جزء است.
تألیفات دیگرى در موضوعهاى گوناگون نیز دارد که از جمله آنهاست:
43- رسالة فى الخلاء و الملاء، که در کنز الفوائد آمده و چاپ شده است.
44- رسالة فى الرد على الغلاة، این رساله نیز از رسالههاى مختصر اوست که با کنز الفوائد به چاپ رسیده است.
45- رسالة فى الرد على المنجمین.
46- الرحلة، ابن ابى طى حلبى در شرح حال حسن بن بشر بن على طرابلسى به این رساله اشاره کرده است[۱].
پانویس
- ↑ نعمه، عبدالله، ص97-103
منابع مقاله
نعمه، عبدالله، فلاسفه شیعه، ترجمه جعفر غضبان، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، جاپ یکم، 1367ش.
وابستهها
دليل النص بخبر الغدير علی امامة أميرالمؤمنين عليهالسلام
القول المبین عن وجوب مسح الرجلین
گنجینه معارف شیعۀ امامیه در راه جهاد سازندگی
نزهة النواظر در ترجمه معدن الجواهر
الرسالة العلوية في فضل أميرالمؤمنين علی سائر البرية سوی سيدنا رسولالله صلیاللهعلیهوآله
التعجب من أغلاط العامة فی مسألة الإمامة