ابن‌ لبانه‌، محمد بن‌ عیسى‌: تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی‌نور
    بدون خلاصۀ ویرایش
    جز (A-esmaili صفحهٔ ابن‌ لبانه‌، ابوبکر محمد بن‌ عیسى‌ لخمى‌ دانى را بدون برجای‌گذاشتن تغییرمسیر به ابن‌ لبانه‌، محمد بن‌ عیسى‌ منتقل کرد)
    (بدون تفاوت)

    نسخهٔ ‏۱۴ اکتبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۰:۵۲

    ابن‌ لبانه‌، ابوبکر محمد بن‌ عیسى‌ لخمى‌ دانى
    NUR00000.jpg
    نام کاملمحمد بن‌ عیسى‌ لخمى‌ دانى؛
    نام‌های دیگرابن‌ لبانه‌، ابوبکر محمد بن‌ عیسى‌ لخمى‌ دانى؛
    تخلصابن‌ لبانه‌؛
    نسبدمشقی؛
    نام پدرعیسى‌ لخمى‌ دانى؛
    محل تولددانیه؛، اندلس؛
    محل زندگیاندلس؛
    رحلتد707ق‌؛
    مدفنمیورقه(محل وفات)؛
    خویشاوندان
    دیناسلام؛
    مذهباهل‌سنت؛
    پیشهادیب، شاعر؛
    منصبشاعر دربار؛
    اطلاعات علمی
    اجازه اجتهاد از
    درجه علمیادیب، شاعر؛
    معاصرینمعتصم‌ بن‌ صمادح‌، ابن‌ حداد، متوکل‌ افطسى، معتمد بن‌ عباد، ناصرالدوله‌ مبشر بن‌ سلیمان‌، بنى‌ حمود، عزالدوله؛
    شاگردانابوعبدالله‌ ابن‌ صفار؛
    برخی آثار1- دیوان؛


    اِبْن‌ِ لَبّانه‌، ابوبکر محمد بن‌ عیسى‌ لخمى‌ دانى ‌ (د 507ق‌/ 1113م‌)، ادیب‌ و شاعر عصر ملوک‌ الطوایف‌ در اندلس‌.

    وی‌ در دانیه‌ به‌ دنیا آمد و نسبت‌ «دانى‌» او از همین‌ جاست‌. چون‌ مادرش‌ شیر فروش‌ بود، به‌ ابن‌ لبّانه‌ شهرت‌ یافت‌.

    شاعر دربار

    وی‌ برادری‌ به‌ نام‌ عبدالعزیز داشت‌ که‌ گرچه‌ از ذوق‌ شعری‌ و قریحه ادبى‌ بى‌بهره‌ نبود، تجارت‌ را پیشه خود ساخت‌. ابن‌ لبانه‌ در دانیه‌ پرورش‌ یافت‌ و همینکه‌ در شاعری‌ آوازه‌ای‌ یافت‌، آن‌ را وسیله تأمین‌ معاش‌ قرار داد و پس‌ از اندکى‌، راه‌ دربار ملوک‌ الطوایف‌ را که‌ مقصد بیشتر شاعران‌ همروزگارش‌ بود، در پیش‌ گرفت‌.

    وی‌ حدود 460ق‌ به‌ المریه‌ رفت‌ و به‌ مدح‌ معتصم‌ بن‌ صمادح‌ (حک 444- 480ق‌) پرداخت‌ و نزد او منزلتى‌ یافت‌.

    اما همینکه‌ ابن‌ حداد شاعر معتصم‌ به‌ وزارت‌ رسید، به‌ سبب‌ خصومتى‌ که‌ با ابن‌ لبانه‌ داشت‌، معتصم‌ را برضدّ او برانگیخت‌، ابن‌ لبانه‌ ناچار دربار وی‌ را ترک‌ گفت‌ و به‌ بطلیوس‌ رفت‌. در آنجا به‌ خدمت‌ متوکل‌ افطسى‌ (حک 460-487ق‌) در آمد، اما پس‌ از چندی‌ روابط بین‌ آن‌ دو نیز به‌ تیرگى‌ گیرایید و سرانجام‌ شاعر قصیده‌ای‌ در هجو یکى‌ از کارگزاران‌ متوکل‌ و قصیده‌ای‌ دیگر در طعن‌ خود او سرود و دربار وی‌ را ترک‌ گفت‌ و راهى‌ قرطبه‌ شد.

    به‌ گفته ابن‌ بسام‌ که‌ ابن‌ لبانه‌ را در قرطبه‌ ملاقات‌ کرده‌ بود، وی‌ از ترک‌ بطلیوس‌ ناخشنود بوده‌ است‌. در آن‌ زمان‌ معتمد بن‌ عباد (حک 461-484ق‌) که‌ خود شاعری‌ برجسته‌ و از حامیان‌ علم‌ و ادب‌ بود، بر قرطبه‌ حکم‌ مى‌راند. وی‌ ابن‌ لبانه‌ را به‌ گرمى‌ پذیرفت‌ و به‌ زودی‌ او را از جمله خواص‌ و ندیمان‌ خود گردانید. شاعر که‌ پس‌ از مدت‌ها پایگاه‌ امنى‌ یافته‌ بود، دربار وی‌ را برای‌ رفاه‌ خود مناسب‌ دید و بهترین‌ مدایح‌ خود را تقدیم‌ او کرد. پس‌ از آنکه‌ اشبیلیه‌ به‌ دست‌ مرابطون‌ افتاد (484ق‌) و معتمد همراه‌ خانواده‌اش‌ به‌ زندانى‌ در اغمات‌، در نزدیکى‌ مراکش‌، منتقل‌ شد، ابن‌ لبانه‌ همچنان‌ به‌ او وفادار ماند و گه‌ گاه‌ برای‌ ملاقات‌ او راه‌ مغرب‌ را درپیش‌ مى‌گرفت‌. منابع‌ فقط به‌ دو سفر او، یکى‌ در 485ق‌ و دیگری‌ در 486ق‌ اشاره‌ کرده‌اند. شهرت‌ وی‌ نیز بیشتر ناشى‌ از همین‌ وفاداری‌ و مدیحه‌گویى‌ به‌ ابن‌ عباد بوده‌، چنانکه‌ او را سَمَوئل‌ِ شعراء خوانده‌اند.

    ابن‌ لبّانه‌ ظاهراً پس‌ از سقوط اشبیلیه‌ و اسارت‌ معتمد مدتى‌ دربارهای‌ امرا را رها کرده‌ و به‌ تدریس‌ اشتغال‌ ورزیده‌ است‌، چنانکه‌ در 486ق‌ در المریه‌ جمعى‌ از اهل‌ علم‌ از جمله‌ ابوعبدالله‌ ابن‌ صفار را در محضر او مى‌یابیم‌. اما او گویى‌ نمى‌توانست‌ از حمایت‌ درباریان‌ و امرا چشم‌ بپوشد، در 489ق‌ به‌ میورقه‌ رفت‌ و به‌ خدمت‌ ناصرالدوله‌ مبشر بن‌ سلیمان‌ درآمد و قصاید بسیاری‌ در مدح‌ او سرود که‌ البته‌ به‌ نظر برخى‌ به‌ پای‌ قصایدی‌ که‌ وی‌ در مدح‌ معتمد سروده‌، نمى‌رسد. وی‌ پس‌ از چندی‌ به‌ سبب‌ اختلافاتى‌ که‌ با یکى‌ از وزرای‌ امیر پیدا کرد، مجبور شد از آنجا بگریزد و به‌ بجایه‌ نزد بنى‌ حمود رود.

    به‌ گفته ابن‌ بسام‌ غرور و هواپرستى‌ او مایه بى‌آبرویى‌ و در نتیجه‌ فرار او از میورقه‌ بوده‌ است‌. گویا در همین‌ ایام‌ بود که‌ وی‌ عزالدوله‌ پسر معتصم‌ بن‌ صمادح‌ را که‌ پس‌ از سقوط المریه‌ به‌ آنجا گریخته‌ بود، ملاقات‌ کرد. شاعر مدتى‌ را نیز در شهرهای‌ تلمسان‌ و وادی‌ آش‌ سپری‌ کرد.

    وفات

    سرانجام‌ به‌ میورقه‌ بازگشت‌ و در همانجا درگذشت‌.

    آثار

    1- دیوان، آنچه‌ از اشعار ابن‌ لبانه‌ به‌ جای‌ مانده‌، عمدتاً در مدح‌ است‌، و شاعر در آنها با اغراق‌، به‌ وصف‌ رشادت‌ها و دانش‌ و تدبیر و گشاده‌دستى‌ ممدوحین‌ پرداخته‌ و بسیاری ‌از جنبه‌های ‌زندگى‌ در دربار ملوک‌الطوایف‌ را تصویر کرده‌ است‌.

    وی‌ غزل‌ نیز سروده‌ است‌ و در اینگونه‌ اشعار - که‌ البته‌ از واقع‌گرایى‌ بى‌بهره‌ نیست‌ - در قالب‌ جوان‌ عاشق‌ پیشه‌ای‌ جلوه‌ مى‌کند که‌ باده‌نوشى‌ و نظربازی‌ را راه‌ و رسم‌ زندگى‌ خود ساخته‌ است‌. اشعار وی‌ طبیعتاً از شعر پیشینیان‌ رنگ‌ پذیرفته‌، اما گاه‌ ویژگی‌هایى‌ چون‌ عنصر خیال‌ و تصویر پردازی‌های‌ قوی‌ و بدیع‌ به‌ سروده‌های‌ او لطف‌ و زیبایى‌ خاصى‌ بخشیده‌ است‌.

    مرثیه‌های‌ او نیز از جمله‌ آنچه‌ درباره اسارت‌ معتمد و مصیبت‌های‌ او و خانواده‌اش‌ سروده‌، مخصوصاً ابیاتى‌ که‌ در آن‌ها با غم‌ و اندوه‌، عزیمت‌ به‌ تبعیدگاه‌ و آوارگى‌ معتمد و دربه‌دری‌ فرزندان‌ او را شرح‌ داده‌ است‌، از بهترین‌ و غم‌انگیزترین‌ اشعار او شمرده‌ مى‌شوند.

    از جمله‌ اشعار وی‌ که‌ موردپسند برخى‌ از متقدمین‌ قرار گرفته‌، قصیده‌ای‌ است‌ که‌ مصراع‌ اول‌ تمام‌ ابیات‌ آن‌ غزل‌ و مصراع‌ دوم‌ آن‌ها مدح‌ است.

    از میان‌ سروده‌های‌ وصفى‌ او نیز به‌ ویژه‌ مى‌توان‌ به‌ اشعاری‌ اشاره‌ کرد که‌ وی‌ در وصف‌ نوروز و مهرگان‌ سروده‌ است‌.

    ابن‌ لبانه‌ از موشّح‌ سرایان‌ معروف‌ به‌ شمار مى‌رود. 12 موشّحه‌ از موشحات‌ او را ابن‌ سناءالملک‌ و ابن‌ خطیب نقل‌ کرده‌اند.

    اشعار او از نظر تاریخى‌ نیز حائز اهمیت‌ است‌. جزئیاتى‌ که‌ وی‌ از اخبار بنى‌ عباد به‌ دست‌ داده‌، وصف‌ جنگ‌ها و رخدادهای‌ تاریخیى‌ که‌ خود شاهد آن‌ها بوده‌، ذکر برخى‌ از آداب‌ و رسوم‌ دربار امرا از قبیل‌ جشن‌ها و نیز جزئیاتى‌ از برخى‌ حرفه‌ها، همه‌ اطلاعاتى‌ هستند که‌ اغلب‌ جز اشعار او منبع‌ دیگری‌ برای‌ آن‌ها یافت‌ نمى‌شود.

    مقری‌ قطعاتى‌ از نثر مسجع‌ او را از کتاب‌ مفقود وی‌، نظم‌ السلوک‌ فى‌ وعظ الملوک‌، در نفح‌ الطیب‌ آورده‌ است‌. به‌ علاوه‌، کتاب‌های‌ دیگری‌ نیز با نام‌های:‌

    2- الاعتماد فى‌ اخبار بنى‌ عباد،

    3- سقیط الدرر و لقیط الزهر،

    4- مناقل‌ الفتنه، به‌ وی‌ منسوب‌ است‌ که‌ در اخبار و مدح‌ معتمد بن‌ عباده‌ بوده‌ است‌.

    به‌ گفته برخى‌، اشعار او مدوّن‌ بوده‌ است[۱]. ‌

    پانویس

    1. فاتحى‌نژاد، عنایت‌الله‌، ج4، ص537

    منابع مقاله

    فاتحى‌نژاد، عنایت‌الله‌، دائر‌ةالمعارف بزرگ اسلامی زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائر‌ةالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، 1377.


    وابسته‌ها