۱۴۴٬۶۷۲
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) (صفحهای تازه حاوی «{{جعبه اطلاعات کتاب | تصویر =NUR.....J1.jpg | عنوان =شبهای قونیه | عنوانهای دیگر = |پدیدآورندگان | پدیدآوران = علوی طباطبایی، علیرضا (نویسنده) |زبان | زبان = | کد کنگره = | موضوع = |ناشر | ناشر =نشر علم | مکان نشر =تهران | سال نشر =1382 | کد اتوماسیون =AUTOMATIO...» ایجاد کرد) |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
| خط ۲۵: | خط ۲۵: | ||
| پیش از = | | پیش از = | ||
}} | }} | ||
'''شبهای قونیه'''تألیف علیرضا علوی طباطبایی، این کتاب، به صورت داستانی، خاطرات سفر زیارتی یک جوان تهرانی به بارگاه مولانا و گفت و گویی است که طی نُه دیدار میان او و یک دوست فرضی به نام علی مردان مقیم قونیه واقع شده است. | '''شبهای قونیه''' تألیف علیرضا علوی طباطبایی، این کتاب، به صورت داستانی، خاطرات سفر زیارتی یک جوان تهرانی به بارگاه مولانا و گفت و گویی است که طی نُه دیدار میان او و یک دوست فرضی به نام علی مردان مقیم قونیه واقع شده است. | ||
مهمترین موضوعات و مطالبی که میان آن دو مطرح شده و به تفصیل مورد پرسش و پاسخ قرار گرفته عبارت است از: ولی؛ ارجاع موسی به خضر؛ کرامت اولیا؛ سماع درویشان؛ مذاهب شیعه؛ بهایی، وهابی، صوفی و تصوف؛ ماجرای سقیفه و غدیر خم؛ قضیه حلاج؛ درویشان گنابادی؛ و.... داستان از اینجا آغاز میشود که جوان تهرانی در سالروز وفات مولانا با وجود سردی شدید ترکیه و دوری راه، هر طوری که شده خود را به شهر قونیه، آرامگاه مولانا میرساند و از فرط علاقه، با اشک و آه وارد زیارتگاه شده و ناگهان خود را غرق در نور، شکوه، جلال ، عرفان و معنویت زیارتگاه احساس میکند؛ مبهوت و حیران و اشک ریزان در گوشهای تکیه زده و آرام میگیرد و عظمت مولانا را در دل مرور میکند. جوان دیگری به نام علیمردان خان، از دور رفتار و گریههای عاشقانه و حالت روحی خاص این جوان را زیر نظر دارد. در ابتدا فکر میکند وی از درویشان است. نزدیک آمده و با او وارد گفت و گو میشود. | مهمترین موضوعات و مطالبی که میان آن دو مطرح شده و به تفصیل مورد پرسش و پاسخ قرار گرفته عبارت است از: ولی؛ ارجاع موسی به خضر؛ کرامت اولیا؛ سماع درویشان؛ مذاهب شیعه؛ بهایی، وهابی، صوفی و تصوف؛ ماجرای سقیفه و غدیر خم؛ قضیه حلاج؛ درویشان گنابادی؛ و.... داستان از اینجا آغاز میشود که جوان تهرانی در سالروز وفات مولانا با وجود سردی شدید ترکیه و دوری راه، هر طوری که شده خود را به شهر قونیه، آرامگاه مولانا میرساند و از فرط علاقه، با اشک و آه وارد زیارتگاه شده و ناگهان خود را غرق در نور، شکوه، جلال ، عرفان و معنویت زیارتگاه احساس میکند؛ مبهوت و حیران و اشک ریزان در گوشهای تکیه زده و آرام میگیرد و عظمت مولانا را در دل مرور میکند. جوان دیگری به نام علیمردان خان، از دور رفتار و گریههای عاشقانه و حالت روحی خاص این جوان را زیر نظر دارد. در ابتدا فکر میکند وی از درویشان است. نزدیک آمده و با او وارد گفت و گو میشود. | ||