ابن باکویه، محمد بن عبدالله: تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی‌نور
    بدون خلاصۀ ویرایش
    خط ۴۷: خط ۴۷:


    ==اساتید، معاصران و مصاحبان==
    ==اساتید، معاصران و مصاحبان==
    ابن باکویه در جوانى در حلقه مریدان و شاگردان شیخ ابوعبدالله ابن خفیف درآمد و پس از وفات شیخ (371ق‌/981م‌) به سیر آفاق و سیاحت کشورهای مختلف پرداخت و حکایات و روایات بسیاری در احوال و اقوال مشایخ صوفیه گردآورد. گفته‌اند که او در شیراز، متنبى را ملاقات کرده و اشعار او را از خود وی شنیده است. او پس از سیر و سیاحت در کشورهای شرقى اسلامى‌، سرانجام به نیشابور آمد و در خانقاه ابوعبدالرحمان سلمى اقامت گزید. و پس از مرگ سلمى (412ق‌/1021م‌) پیر خانقاه او شد.
    ابن باکویه در جوانى در حلقه مریدان و شاگردان شیخ ابوعبدالله ابن خفیف درآمد و پس از وفات شیخ (371ق‌/981م‌) به سیر آفاق و سیاحت کشورهای مختلف پرداخت و حکایات و روایات بسیاری در احوال و اقوال مشایخ صوفیه گردآورد. گفته‌اند که او در شیراز، متنبى را ملاقات کرده و اشعار او را از خود وی شنیده است. او پس از سیر و سیاحت در کشورهای شرقى اسلامى‌، سرانجام به نیشابور آمد و در خانقاه [[سلمی، محمد بن حسین|ابوعبدالرحمان سلمى]] اقامت گزید. و پس از مرگ [[سلمی، محمد بن حسین|سلمى]] (412ق‌/1021م‌) پیر خانقاه او شد.
    ابن باکویه در نیشابور با ابوالقاسم قشیری و شیخ ابوسعید ابوالخیر مصاحب بوده است‌. وی ابتدا ابوسعید ابوالخیر و آیین سماع او را منکر بود، اما پس از دیدن کراماتى از شیخ‌، نسبت به او ارادتى تمام یافت. ابن باکویه مدتى با شیخ ابوالعباس نهاوندی نیز مصاحب بوده و شیخ، او را بزرگ داشته و به فضل و کمال او اعتراف نموده است. خواجه عبدالله انصاری نیز از معتقدان وی بوده و در نیشابور در خانقاه او توقف مى‌کرده است‌. خواجه عبدالله گوید که «من خود، از او به انتخاب‌، هزار حکایت نوشته‌ام و سى‌هزار حدیث‌». امروز بر ما آشکار نیست که چرا ابن باکویه در اواخر عمر، خانقاه نیشابور و حلقه مریدان را ترک گفت و به شیراز بازگشت و در غاری نزدیک آن شهر عزلت گزید. در شیراز مشایخ صوفیه و بزرگان علما از صحبت او کسب فیض مى‌کردند.
     
    ابن باکویه در نیشابور با [[قشیری، عبدالکریم بن هوازن|ابوالقاسم قشیری]] و شیخ [[ابوسعید ابوالخیر]] مصاحب بوده است‌. وی ابتدا [[ابوسعید ابوالخیر]] و آیین سماع او را منکر بود، اما پس از دیدن کراماتى از شیخ‌، نسبت به او ارادتى تمام یافت. ابن باکویه مدتى با شیخ [[ابوالعباس نهاوندی]] نیز مصاحب بوده و شیخ، او را بزرگ داشته و به فضل و کمال او اعتراف نموده است. [[انصاری، عبدالله بن محمد|خواجه عبدالله انصاری]] نیز از معتقدان وی بوده و در نیشابور در خانقاه او توقف مى‌کرده است‌. [[انصاری، عبدالله بن محمد|خواجه عبدالله]] گوید که «من خود، از او به انتخاب‌، هزار حکایت نوشته‌ام و سى‌هزار حدیث‌». امروز بر ما آشکار نیست که چرا ابن باکویه در اواخر عمر، خانقاه نیشابور و حلقه مریدان را ترک گفت و به شیراز بازگشت و در غاری نزدیک آن شهر عزلت گزید. در شیراز مشایخ صوفیه و بزرگان علما از صحبت او کسب فیض مى‌کردند.
    ==وفات==
    ==وفات==
    ابن باکویه سرانجام در همان غار درگذشت و همان‌جا به خاک سپرده شد و بقعه‌ای بر مرقد وی ساخته شد که اکنون زیارتگاه است‌. وفات او را جنید شیرازی در 442ق [1050م‌] نوشته و مؤلفان متأخر چون جامى و دیگران غالباً همین تاریخ را ضبط کرده‌اند، ولى فارسى، ابن حجر و ذهبى سال وفات او را 428ق [1037م‌] نوشته‌اند و سمعانى، آن را چهارصد و بیست و اندی ذکر کرده است‌. با توجه به قدمت و اعتبار منابع اخیر و طبق محاسبه محمد قزوینى در حواشى شدالأزار، تاریخ 428ق‌ صحیح‌تر به نظر مى‌رسد.
    ابن باکویه سرانجام در همان غار درگذشت و همان‌جا به خاک سپرده شد و بقعه‌ای بر مرقد وی ساخته شد که اکنون زیارتگاه است‌. وفات او را [[جنید شیرازی، جنید بن محمود|جنید شیرازی]] در 442ق [1050م‌] نوشته و مؤلفان متأخر چون جامى و دیگران غالباً همین تاریخ را ضبط کرده‌اند، ولى فارسى، ابن حجر و ذهبى سال وفات او را 428ق [1037م‌] نوشته‌اند و سمعانى، آن را چهارصد و بیست و اندی ذکر کرده است‌. با توجه به قدمت و اعتبار منابع اخیر و طبق محاسبه محمد قزوینى در حواشى شدالأزار، تاریخ 428ق‌ صحیح‌تر به نظر مى‌رسد.
    ==جایگاه علمی==
    ==جایگاه علمی==
    ابن باکویه در علوم مختلف متبحر بوده و به‌ویژه در استماع و نقل حدیث و آشنایى با حکایات و سیره‌های مشایخ طریقت، شهرتى تمام داشته است.  
    ابن باکویه در علوم مختلف متبحر بوده و به‌ویژه در استماع و نقل حدیث و آشنایى با حکایات و سیره‌های مشایخ طریقت، شهرتى تمام داشته است.  
    خط ۵۶: خط ۵۷:
    احمد بن على بن خلف شیرازی ادیب که در نیشابور مى‌زیسته‌، کتاب‌هایى از جمله کتاب «الحکایات» را از ابن باکویه نقل کرده است.
    احمد بن على بن خلف شیرازی ادیب که در نیشابور مى‌زیسته‌، کتاب‌هایى از جمله کتاب «الحکایات» را از ابن باکویه نقل کرده است.
       
       
    از آثار منسوب به او یکى رساله‌ای است درباره حسین بن منصور حلاج به عنوان «بدایة حال الحلاج و نهایته» که لوئى ماسینیون (بخشIII)آن را به چاپ رسانده است‌.
    از آثار منسوب به او یکى رساله‌ای است درباره حسین بن منصور حلاج به عنوان «بدایة حال الحلاج و نهایته» که [[ماسینیون، لویی|لوئى ماسینیون]] (بخشIII)آن را به چاپ رسانده است‌.


    دیگری کتاب «اخبار العارفین» است که حاجى خلیفه در کشف الظنون از آن یاد کرده است، اما نسخه‌ای از آن در دست نیست‌.  
    دیگری کتاب «اخبار العارفین» است که [[حاجی خلیفه، مصطفی بن عبدالله|حاجى خلیفه]] در [[كشف الظنون عن أسامي الكتب و الفنون|کشف الظنون]] از آن یاد کرده است، اما نسخه‌ای از آن در دست نیست‌.  


    دیوان شعری به فارسى نیز به او نسبت داده‌اند که در آن شاعر به «کوهى‌» تخلص کرده است‌. اگر چه برخى از مستشرقین همچون ریو، اته‌، ژوکوفسکى و برتلس در صحت این انتساب اصرار ورزیده‌اند، لیکن شیوه گفتار در این اشعار هیچ گونه مناسبت و شباهتى با سبک و اسلوب شعر فارسى در سده‌های 4 و 5ق ندارد، و هیچ یک از مؤلفاتى که تا پیش از سده 13ق به ذکر احوال ابن باکویه پرداخته‌اند از شاعری او سخنى نگفته و شعری به او نسبت نداده‌اند. به نظر آقابزرگ سراینده این دیوان قبل از قرن 9ق نمى‌زیسته است و به نظر زرین کوب سراینده این اشعار که شاعری با تخلص کوهى است‌، متعلق به بعد از عصر حافظ است. <ref>ر.ک: لاشیء، حسین، ج3، ص91-92</ref>
    دیوان شعری به فارسى نیز به او نسبت داده‌اند که در آن شاعر به «کوهى‌» تخلص کرده است‌. اگر چه برخى از مستشرقین همچون ریو، اته‌، ژوکوفسکى و برتلس در صحت این انتساب اصرار ورزیده‌اند، لیکن شیوه گفتار در این اشعار هیچ گونه مناسبت و شباهتى با سبک و اسلوب شعر فارسى در سده‌های 4 و 5ق ندارد، و هیچ یک از مؤلفاتى که تا پیش از سده 13ق به ذکر احوال ابن باکویه پرداخته‌اند از شاعری او سخنى نگفته و شعری به او نسبت نداده‌اند. به نظر آقابزرگ سراینده این دیوان قبل از قرن 9ق نمى‌زیسته است و به نظر [[زرین‌کوب، عبدالحسین|زرین کوب]] سراینده این اشعار که شاعری با تخلص کوهى است‌، متعلق به بعد از عصر حافظ است. <ref>ر.ک: لاشیء، حسین، ج3، ص91-92</ref>


    ==پانویس==
    ==پانویس==

    نسخهٔ ‏۵ اکتبر ۲۰۲۳، ساعت ۰۶:۱۶

    ابن باکویه شیرازی‌
    NUR00000.jpg
    نام کاملابن باکویه شیرازی‌، ابومحمد بن عبدالله بن عبیدالله
    نام‌های دیگرعلى، باباکوهى
    نام پدرعبدالله
    محل تولدشیراز، ایران
    محل زندگیشیراز، نیشابور
    رحلت428ق
    مدفنشیراز
    اطلاعات علمی
    اساتیدشیخ ابوعبدالله ابن خفیف
    معاصرینابوالقاسم قشیری، شیخ ابوسعید ابوالخیر، شیخ ابوالعباس نهاوندی
    برخی آثارالحکایات، بدایة حال الحلاج و نهایته

    ابن باکویه شیرازی‌، ابومحمد بن عبدالله بن عبیدالله (د 428ق)‌، از مشایخ بزرگ صوفیه در سده 4 و اوایل سده 5ق‌/10 و 11م‌.

    شهرت، نام‌های دیگر

    شهرت او در منابع عربى به‌صورت ابن باکویه‌، و ابن باکو، و در کتب فارسى گاهى به شکل باکو و باکویه ضبط شده است‌. نام او و نام پدرش در اکثر منابع معتبر قدیمى به صورتى است که در بالا آورده شده‌. ولى در بعضى از منابع متأخر نام او را على و نام پدرش را محمد نوشته‌اند، و در بعضى منابع نام جد او را احمد ضبط کرده‌اند. شهرت او مأخوذ از نام جدش «باکویه‌» است که آن نیز منسوب به باکوی شروان است و چون او در آخر عمر در دامنه کوهى در نزدیکى شیراز عزلت گزید، نزد عامه مردم آن نواحى به باباکوهى یا بابای‌کوهى مشهور گشت‌.

    اساتید، معاصران و مصاحبان

    ابن باکویه در جوانى در حلقه مریدان و شاگردان شیخ ابوعبدالله ابن خفیف درآمد و پس از وفات شیخ (371ق‌/981م‌) به سیر آفاق و سیاحت کشورهای مختلف پرداخت و حکایات و روایات بسیاری در احوال و اقوال مشایخ صوفیه گردآورد. گفته‌اند که او در شیراز، متنبى را ملاقات کرده و اشعار او را از خود وی شنیده است. او پس از سیر و سیاحت در کشورهای شرقى اسلامى‌، سرانجام به نیشابور آمد و در خانقاه ابوعبدالرحمان سلمى اقامت گزید. و پس از مرگ سلمى (412ق‌/1021م‌) پیر خانقاه او شد.

    ابن باکویه در نیشابور با ابوالقاسم قشیری و شیخ ابوسعید ابوالخیر مصاحب بوده است‌. وی ابتدا ابوسعید ابوالخیر و آیین سماع او را منکر بود، اما پس از دیدن کراماتى از شیخ‌، نسبت به او ارادتى تمام یافت. ابن باکویه مدتى با شیخ ابوالعباس نهاوندی نیز مصاحب بوده و شیخ، او را بزرگ داشته و به فضل و کمال او اعتراف نموده است. خواجه عبدالله انصاری نیز از معتقدان وی بوده و در نیشابور در خانقاه او توقف مى‌کرده است‌. خواجه عبدالله گوید که «من خود، از او به انتخاب‌، هزار حکایت نوشته‌ام و سى‌هزار حدیث‌». امروز بر ما آشکار نیست که چرا ابن باکویه در اواخر عمر، خانقاه نیشابور و حلقه مریدان را ترک گفت و به شیراز بازگشت و در غاری نزدیک آن شهر عزلت گزید. در شیراز مشایخ صوفیه و بزرگان علما از صحبت او کسب فیض مى‌کردند.

    وفات

    ابن باکویه سرانجام در همان غار درگذشت و همان‌جا به خاک سپرده شد و بقعه‌ای بر مرقد وی ساخته شد که اکنون زیارتگاه است‌. وفات او را جنید شیرازی در 442ق [1050م‌] نوشته و مؤلفان متأخر چون جامى و دیگران غالباً همین تاریخ را ضبط کرده‌اند، ولى فارسى، ابن حجر و ذهبى سال وفات او را 428ق [1037م‌] نوشته‌اند و سمعانى، آن را چهارصد و بیست و اندی ذکر کرده است‌. با توجه به قدمت و اعتبار منابع اخیر و طبق محاسبه محمد قزوینى در حواشى شدالأزار، تاریخ 428ق‌ صحیح‌تر به نظر مى‌رسد.

    جایگاه علمی

    ابن باکویه در علوم مختلف متبحر بوده و به‌ویژه در استماع و نقل حدیث و آشنایى با حکایات و سیره‌های مشایخ طریقت، شهرتى تمام داشته است.

    آثار

    احمد بن على بن خلف شیرازی ادیب که در نیشابور مى‌زیسته‌، کتاب‌هایى از جمله کتاب «الحکایات» را از ابن باکویه نقل کرده است.

    از آثار منسوب به او یکى رساله‌ای است درباره حسین بن منصور حلاج به عنوان «بدایة حال الحلاج و نهایته» که لوئى ماسینیون (بخشIII)آن را به چاپ رسانده است‌.

    دیگری کتاب «اخبار العارفین» است که حاجى خلیفه در کشف الظنون از آن یاد کرده است، اما نسخه‌ای از آن در دست نیست‌.

    دیوان شعری به فارسى نیز به او نسبت داده‌اند که در آن شاعر به «کوهى‌» تخلص کرده است‌. اگر چه برخى از مستشرقین همچون ریو، اته‌، ژوکوفسکى و برتلس در صحت این انتساب اصرار ورزیده‌اند، لیکن شیوه گفتار در این اشعار هیچ گونه مناسبت و شباهتى با سبک و اسلوب شعر فارسى در سده‌های 4 و 5ق ندارد، و هیچ یک از مؤلفاتى که تا پیش از سده 13ق به ذکر احوال ابن باکویه پرداخته‌اند از شاعری او سخنى نگفته و شعری به او نسبت نداده‌اند. به نظر آقابزرگ سراینده این دیوان قبل از قرن 9ق نمى‌زیسته است و به نظر زرین کوب سراینده این اشعار که شاعری با تخلص کوهى است‌، متعلق به بعد از عصر حافظ است. [۱]

    پانویس

    1. ر.ک: لاشیء، حسین، ج3، ص91-92

    منابع مقاله

    لاشیء، حسین، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، 1374.