تاريخ الفلسفة في الإسلام: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - '↵↵ ' به ' '
جز (جایگزینی متن - 'ش‎ه' به 'ش‌ه')
جز (جایگزینی متن - '↵↵ ' به ' ')
 
(۱۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱۰: خط ۱۰:
| کد کنگره =‏BBR‎‏ ‎‏21‎‏ ‎‏/‎‏ه‎‏8‎‏ب‎‏9  
| کد کنگره =‏BBR‎‏ ‎‏21‎‏ ‎‏/‎‏ه‎‏8‎‏ب‎‏9  
| موضوع =
| موضوع =
فلسفه اسلامي - تاريخ  
فلسفه اسلامى - تاريخ  
|-
|-
| data-type="publisher" |دار النهضة العربية  
| data-type="publisher" |دار النهضة العربية  
خط ۲۰: خط ۲۰:
| چاپ =1
| چاپ =1
| تعداد جلد =1
| تعداد جلد =1
| کتابخانۀ دیجیتال نور =17950
| کتابخانۀ دیجیتال نور =13852
| کتابخوان همراه نور =13852
| کد پدیدآور =
| کد پدیدآور =
| پس از =
| پس از =
| پیش از =
| پیش از =
}}
}}
'''تاريخ الفلسفة في الإسلام'''، تألیف دانشمند هلندی تجتیز جی دی‌بور (متوفی 1942ق) است که توسط محمد عبدالهادی ابوریده (متوفای 1357ق)، به عربی ترجمه شده است.
'''تاريخ الفلسفة في الإسلام'''، تألیف دانشمند هلندی تجتیز جی دی‌بور (متوفی 1942ق) است که توسط محمد عبدالهادی ابوریده (متوفای 1357ق)، به عربی ترجمه شده است.


خط ۶۱: خط ۶۱:
بی‌گمان، نخستین نقشی‎ که‎ از‎ سیمای ظاهری ساختار این کتاب‎ در‎ ضمیر‎ خواننده ترسیم می‌شود، نقشی است کاملاً مثبت: بدین‌سان که کتاب کارش را از منابع داخلی و خارجی فلسفی و علمی در اسلام‎ آغاز‎ می‌کند تا در مرحله بعدی بپردازد به آن‎ شاخه‌ها و شعبه‌ها و سیر آن‌ها در درون فرهنگ عربی اسلامی تا زمان سقوط اندلس و انتقال فلسفه و دانش‌های‎ عربی‎ به‎ اروپا. ازاین‌جهت، به نظر می‌رسد که کتاب‎ در پی ساختن تاریخ ویژه‌ای است برای فلسفه در اسلام بر طبق الگوی تاریخ عام فلسفه‌ای‎ که‎ مورخان‎ فلسفه در اروپا در نیمه دوم سده گذشته بنا کردند و با‎ تطبیق‎ تام همان روش تاریخی یا دست‎کم به‌قدر امکان منطبق با همان روش؛ اما‎ آن‎ هنگام‎ که خواننده در باب محتوای کتاب و ساختار داخلی آن شروع به کندوکاو و ژرف‎‎نگری‎ می‎‎نماید، نقش مثبتی که در ضمیرش ترسیم شده بود، دچار تشویش می‌شود<ref>ر.ک: همان</ref>‎.‎
بی‌گمان، نخستین نقشی‎ که‎ از‎ سیمای ظاهری ساختار این کتاب‎ در‎ ضمیر‎ خواننده ترسیم می‌شود، نقشی است کاملاً مثبت: بدین‌سان که کتاب کارش را از منابع داخلی و خارجی فلسفی و علمی در اسلام‎ آغاز‎ می‌کند تا در مرحله بعدی بپردازد به آن‎ شاخه‌ها و شعبه‌ها و سیر آن‌ها در درون فرهنگ عربی اسلامی تا زمان سقوط اندلس و انتقال فلسفه و دانش‌های‎ عربی‎ به‎ اروپا. ازاین‌جهت، به نظر می‌رسد که کتاب‎ در پی ساختن تاریخ ویژه‌ای است برای فلسفه در اسلام بر طبق الگوی تاریخ عام فلسفه‌ای‎ که‎ مورخان‎ فلسفه در اروپا در نیمه دوم سده گذشته بنا کردند و با‎ تطبیق‎ تام همان روش تاریخی یا دست‎کم به‌قدر امکان منطبق با همان روش؛ اما‎ آن‎ هنگام‎ که خواننده در باب محتوای کتاب و ساختار داخلی آن شروع به کندوکاو و ژرف‎‎نگری‎ می‎‎نماید، نقش مثبتی که در ضمیرش ترسیم شده بود، دچار تشویش می‌شود<ref>ر.ک: همان</ref>‎.‎


بالاتر‎ از‎ این ما در طی کتاب با همان طعن‌ها و اتهاماتی برخورد می‌کنیم‎ که‎ «پاره‌ای از پژوهندگان غربی» - برحسب تعبیر شیخ مصطفی عبدالرزاق - ‎نظیر رنان و گوتیه به عقل‎ عربی‎ و فلسفه اسلامی نسبت داده‌اند. دی‌بور‎ در‎ مدخلی‎ که به منابع اندیشه فلسفی در اسلام اختصاص داده، می‌گوید: عقل سامی پیش از‎ ارتباط‎ با‎ فلسفه یونانی، در قلمرو فلسفه دستاوردی به‌جز مقداری معما و چیستان و امثال‎ حکمت‎‎آمیز نداشت. این اندیشه سامی استوار بود بر پاره‌ای نظرات پراکنده در باب شئون طبیعت‎ که‎ هیچ پیوندی با هم نداشتند و مخصوصاًً مبتنی بود بر نظرورزی در باب‎ حیات‎ بشر و سرنوشت او. هنگامی هم که چیزی‎ بر‎ عقل‎ سامی عرضه می‎‎شد که از ادراک‎ آن عاجز می‌ماند، بر وی دشوار نبود که آن را بازگرداند به‎ اراده‎ الهی که هیچ چیز قادر‎ نیست‎ آن را‎ ناتوان‎ سازد‎ و ما نمی‌توانیم برد و اندازه و رازهای‎ آن‎ را درک نماییم؛ بدین‎گونه دی‌بور بی‌آنکه به‎ خود‎ تردیدی راه دهد، یا دست به‎ فریب‎کاری زند، نظریه رنان‎ را‎ با تمام محتوای نژادپرستانه‌اش‎ پی‎ می‌گیرد؛ در نتیجه داوری در باب فلسفه عربی اسلامی باز هم همان‎ داوری‎ پیشین است: به این سبب‎ که‎ مادام‎ که این فلسفه‎ به‎ شعبه‌هایی از نژاد‎ سامی‎ منتسب باشد، امکان ندارد اصیل باشد و نمی‌تواند عناصر جدیدی را واجد باشد؛ زیرا‎ «اصالت» و «نو بودن» در اندیشه و فلسفه‎ اختصاص‎ دارد به‎ نژاد‎ آریایی‎ و بس. این داوری پیشین‎، آن هنگام که سخن مستقیماً به «فلسفه در اسلام» می‌کشد، به‌صراحت و وضوح ابراز می‎‎شود؛ نظیر‎ آنجا‎ که می‌خوانیم‎: فلسفه‎ اسلامی، پیوسته فلسفه‌ای گزینشی بوده است که ستون و پایه آن استوار بوده بر اقتباس از‎ ترجمه‎‎‎هایی‎ که از کتاب‌های یونانی می‌شده‎ است و بستر‎ تاریخی‎ آن‎ بیشتر نوعی فهم و اقتباس از معارف پیشینیان است تا ابتکار و نوآوری و اختلاف قابل ذکری با فلسفه‌ها و معارف پیشینیان ندارد؛ نه از حیث طرح و عرضه مسائل جدید و نه از جهت کوشش در پرداختن دوباره به مسائل کهن؛ بنابراین مشاهده نمی‌کنیم که در عالم اندیشه گام‎های جدیدی که قابل ثبت و ضبط باشد برداشته باشند. اگر‎ امر‎ چنین است، پس چرا این مایه توجه بدان مبذول شده و خاورشناس در راه کسب آگاهی از آن و نوشتن در باب آن به زبان خود و در درون فرهنگ خود، این‎ همه‎ رنج بر خود هموار کرده است؟ پاسخ، روشن است. دی‌بور می‌گوید: «بااین‌همه، شأن و مقام فلسفه اسلامی، از حیث تاریخی، خیلی بیشتر‎ از صرف یک واسطه است‎ میان‎ فلسفه قدیم و فلسفه مسیحی در سده‌های میانه و جستجوی نحوه ورود اندیشه‌های یونانی به مدنیت شرقی مرکب از عناصر بسیار و درآمیختن با آن، چیزی‎ است که از حیث‎ تاریخی‎ شایسته است پژوهندگان را به‎نحو خاص برانگیزاند، به‌ویژه آنگاه که فلسفه یونانی را به فراموشی بسپاریم و در تطبیق و مقایسه آن با فلسفه اسلامی تدقیق ننماییم»<ref>ر.ک: همان، ص14-13</ref>‎.
بالاتر‎ از‎ این ما در طی کتاب با همان طعن‌ها و اتهاماتی برخورد می‌کنیم‎ که‎ «پاره‌ای از پژوهندگان غربی» - برحسب تعبیر شیخ مصطفی عبدالرزاق - ‎نظیر رنان و گوتیه به عقل‎ عربی‎ و فلسفه اسلامی نسبت داده‌اند. دی‌بور‎ در‎ مدخلی‎ که به منابع اندیشه فلسفی در اسلام اختصاص داده، می‌گوید: عقل سامی پیش از‎ ارتباط‎ با‎ فلسفه یونانی، در قلمرو فلسفه دستاوردی به‌جز مقداری معما و چیستان و امثال‎ حکمت‎‎آمیز نداشت. این اندیشه سامی استوار بود بر پاره‌ای نظرات پراکنده در باب شئون طبیعت‎ که‎ هیچ پیوندی با هم نداشتند و مخصوصاًً مبتنی بود بر نظرورزی در باب‎ حیات‎ بشر و سرنوشت او. هنگامی هم که چیزی‎ بر‎ عقل‎ سامی عرضه می‎‎شد که از ادراک‎ آن عاجز می‌ماند، بر وی دشوار نبود که آن را بازگرداند به‎ اراده‎ الهی که هیچ چیز قادر‎ نیست‎ آن را‎ ناتوان‎ سازد‎ و ما نمی‌توانیم برد و اندازه و رازهای‎ آن‎ را درک نماییم؛ بدین‌گونه دی‌بور بی‌آنکه به‎ خود‎ تردیدی راه دهد، یا دست به‎ فریب‎کاری زند، نظریه رنان‎ را‎ با تمام محتوای نژادپرستانه‌اش‎ پی‎ می‌گیرد؛ در نتیجه داوری در باب فلسفه عربی اسلامی باز هم همان‎ داوری‎ پیشین است: به این سبب‎ که‎ مادام‎ که این فلسفه‎ به‎ شعبه‌هایی از نژاد‎ سامی‎ منتسب باشد، امکان ندارد اصیل باشد و نمی‌تواند عناصر جدیدی را واجد باشد؛ زیرا‎ «اصالت» و «نو بودن» در اندیشه و فلسفه‎ اختصاص‎ دارد به‎ نژاد‎ آریایی‎ و بس. این داوری پیشین‎، آن هنگام که سخن مستقیماً به «فلسفه در اسلام» می‌کشد، به‌صراحت و وضوح ابراز می‎‎شود؛ نظیر‎ آنجا‎ که می‌خوانیم‎: فلسفه‎ اسلامی، پیوسته فلسفه‌ای گزینشی بوده است که ستون و پایه آن استوار بوده بر اقتباس از‎ ترجمه‎‎‎هایی‎ که از کتاب‌های یونانی می‌شده‎ است و بستر‎ تاریخی‎ آن‎ بیشتر نوعی فهم و اقتباس از معارف پیشینیان است تا ابتکار و نوآوری و اختلاف قابل ذکری با فلسفه‌ها و معارف پیشینیان ندارد؛ نه از حیث طرح و عرضه مسائل جدید و نه از جهت کوشش در پرداختن دوباره به مسائل کهن؛ بنابراین مشاهده نمی‌کنیم که در عالم اندیشه گام‎های جدیدی که قابل ثبت و ضبط باشد برداشته باشند. اگر‎ امر‎ چنین است، پس چرا این مایه توجه بدان مبذول شده و خاورشناس در راه کسب آگاهی از آن و نوشتن در باب آن به زبان خود و در درون فرهنگ خود، این‎ همه‎ رنج بر خود هموار کرده است؟ پاسخ، روشن است. دی‌بور می‌گوید: «بااین‌همه، شأن و مقام فلسفه اسلامی، از حیث تاریخی، خیلی بیشتر‎ از صرف یک واسطه است‎ میان‎ فلسفه قدیم و فلسفه مسیحی در سده‌های میانه و جستجوی نحوه ورود اندیشه‌های یونانی به مدنیت شرقی مرکب از عناصر بسیار و درآمیختن با آن، چیزی‎ است که از حیث‎ تاریخی‎ شایسته است پژوهندگان را به‌نحو خاص برانگیزاند، به‌ویژه آنگاه که فلسفه یونانی را به فراموشی بسپاریم و در تطبیق و مقایسه آن با فلسفه اسلامی تدقیق ننماییم»<ref>ر.ک: همان، ص14-13</ref>‎.


==وضعیت کتاب==
==وضعیت کتاب==
خط ۷۷: خط ۷۷:


==وابسته‌ها==
==وابسته‌ها==
{{وابسته‌ها}}


[[رده:کتاب‌شناسی]]
[[رده:کتاب‌شناسی]]
   
   
خط ۹۰: خط ۸۹:
[[رده:آثار کلی تاریخ فلسفه]]
[[رده:آثار کلی تاریخ فلسفه]]


[[رده:نویسندگان جدید و معاصر فلسفه اسلامی]]
[[رده:آثار جدید و معاصر فلسفه اسلامی]]
 
[[رده:25 دی الی 24 بهمن]]
 
[[رده:25 دی الی 24 بهمن96]]