لمعات الهية: تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی‌نور
    جز (جایگزینی متن - 'جسماني' به 'جسمانی')
    برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
    جز (جایگزینی متن - 'آشتیانی، جلال‎‌الدین' به 'آشتیانی، سید جلال‌الدین')
     
    (۷ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
    خط ۴: خط ۴:
    | عنوان‌های دیگر =
    | عنوان‌های دیگر =
    | پدیدآوران =  
    | پدیدآوران =  
    [[زنوزی، عبدالله بن بیرمقلی باباخان]] (نويسنده)
    [[زنوزی، عبدالله بن بیرمقلی باباخان]] (نویسنده)


    [[آشتیانی، جلال‎‌الدین]] (مصحح)
    [[آشتیانی، سید جلال‌الدین]] (مصحح)
    | زبان =فارسی
    | زبان =فارسی
    | کد کنگره =‏BBR‎‏ ‎‏1222‎‏ ‎‏/‎‏ل‎‏8‎‏ ‎‏13*
    | کد کنگره =‏BBR‎‏ ‎‏1222‎‏ ‎‏/‎‏ل‎‏8‎‏ ‎‏13*
    خط ۱۲: خط ۱۲:
    فلسفه اسلامی - متون قدیمی تا قرن 14
    فلسفه اسلامی - متون قدیمی تا قرن 14
    | ناشر =  
    | ناشر =  
    موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ايران
    مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ايران
    | مکان نشر =تهران - ایران
    | مکان نشر =تهران - ایران
    | سال نشر = 1381 ش  
    | سال نشر = 1381 ش  
    خط ۱۹: خط ۱۹:
    | چاپ =2
    | چاپ =2
    | تعداد جلد =1
    | تعداد جلد =1
    | کتابخانۀ دیجیتال نور =19468
    | کتابخانۀ دیجیتال نور =13854
    | کتابخوان همراه نور =13854
    | کد پدیدآور =
    | کد پدیدآور =
    | پس از =
    | پس از =
    خط ۲۷: خط ۲۸:
    '''لمعات الهيه'''، اثر [[زنوزی، عبدالله بن بیرمقلی باباخان|ملا عبدالله زنوزى]]، يك دوره مباحث حكمت متعاليه به شيوه صدرالدين شيرازى، به زبان فارسى است.
    '''لمعات الهيه'''، اثر [[زنوزی، عبدالله بن بیرمقلی باباخان|ملا عبدالله زنوزى]]، يك دوره مباحث حكمت متعاليه به شيوه صدرالدين شيرازى، به زبان فارسى است.


    تصحيح اين اثر را [[آشتیانی، جلال‎‌الدین|سيد جلال‌الدين آشتيانى]]، به انجام رسانده و مقدمه‌اى عالمانه به زبان فارسى بر آن افزوده و همچنين سيد حسين نصر، مقدمه‌اى به زبان انگليسى بر آن نوشته و مطالب آن را به غربیان شناسانده است. همچنين در اثر حاضر حواشى و تعليقات تحقيقى فرزند نويسنده - ملا على زنوزى مشهور به آقا على مدرّس طهرانى - و همچنين [[آشتیانی، جلال‎‌الدین|سيد جلال‌الدين آشتيانى]] ذكر شده است.
    تصحيح اين اثر را [[آشتیانی، سید جلال‌الدین|سيد جلال‌الدين آشتيانى]]، به انجام رسانده و مقدمه‌اى عالمانه به زبان فارسى بر آن افزوده و همچنين سيد حسين نصر، مقدمه‌اى به زبان انگليسى بر آن نوشته و مطالب آن را به غربیان شناسانده است. همچنين در اثر حاضر حواشى و تعليقات تحقيقى فرزند نویسنده - ملا على زنوزى مشهور به آقا على مدرّس طهرانى - و همچنين [[آشتیانی، سید جلال‌الدین|سيد جلال‌الدين آشتيانى]] ذكر شده است.


    == ساختار ==
    == ساختار ==
    كتاب حاضر از مقدمه‌هاى ناشر، مصحح و نويسنده و متن اصلى (شامل: 20 فصل و يك خاتمه) تشكيل شده است.
    كتاب حاضر از مقدمه‌هاى ناشر، مصحح و نویسنده و متن اصلى (شامل: 20 فصل و يك خاتمه) تشكيل شده است.


    نويسنده بعد از مدح و ثناى فراوان فتحعلى شاه قاجار، افزوده است كه شاه خودش، عارف و آگاه و عالم و دانا است، ولى چون فرمان صادر كرد و امتثال حكم جهان‌مطاع، واجب و لازم بود، سمعا و طاعة، قبول كردم و مقاصد را به اتمّ بيان تقرير و براهين را كما ينبغى تحرير نمودم. زوايد را انداختم، تا ملالى از براى طلاب حاصل نيايد و مقدمات و لمعاتى بر براهين و دلايل افزودم، تا هر برهانى كالشمس في رابعة النهار مشاهد و عيان باشد. در تقرير دلايل و تتميم براهين جد و اجتهاد را به غايت رسانيدم، تا احدى را مقام توقف و مجال تأمل نماند و... و الحمد للّه و المنة از توجهات اقبال شاهنشاهى، منظم به نظم عجيب و مرتب به ترتيب غريب آمد. با كمال وجازتش بر معظم مطالب الهيه و مقاصد ربوبيه و مسائل كلاميه مشتمل و با نهايت اختصارش بر ابكار افكار دقيقه و بر حقايق آراى صحيحه و تحقيقات شريفه و تدقيقات لطيفه، محتوى گرديد. اميد كه ابدالدهر به اسم سامى آن شهريار باقى مانده، اعالى و ادانى و مبتدى و منتهى، از او منتفع گرديده، به دعا و ثناى شاهنشاهى - دام‌ظلّه‌العالي - زبان گشايند. مسمى گردانيدم اين رساله شريفه خاقانيه و اين نسخه كريمه سلطانيه را به لمعات الهيه در معارف ربوبيه..<ref>ر.ک: مقدمه كتاب، ص5-7</ref>
    نویسنده بعد از مدح و ثناى فراوان فتحعلى شاه قاجار، افزوده است كه شاه خودش، عارف و آگاه و عالم و دانا است، ولى چون فرمان صادر كرد و امتثال حكم جهان‌مطاع، واجب و لازم بود، سمعا و طاعة، قبول كردم و مقاصد را به اتمّ بيان تقرير و براهين را كما ينبغى تحرير نمودم. زوايد را انداختم، تا ملالى از براى طلاب حاصل نيايد و مقدمات و لمعاتى بر براهين و دلايل افزودم، تا هر برهانى كالشمس في رابعة النهار مشاهد و عيان باشد. در تقرير دلايل و تتميم براهين جد و اجتهاد را به غايت رسانيدم، تا احدى را مقام توقف و مجال تأمل نماند و... و الحمد للّه و المنة از توجهات اقبال شاهنشاهى، منظم به نظم عجيب و مرتب به ترتيب غريب آمد. با كمال وجازتش بر معظم مطالب الهيه و مقاصد ربوبيه و مسائل كلاميه مشتمل و با نهايت اختصارش بر ابكار افكار دقيقه و بر حقايق آراى صحيحه و تحقيقات شريفه و تدقيقات لطيفه، محتوى گرديد. اميد كه ابدالدهر به اسم سامى آن شهريار باقى مانده، اعالى و ادانى و مبتدى و منتهى، از او منتفع گرديده، به دعا و ثناى شاهنشاهى - دام‌ظلّه‌العالي - زبان گشايند. مسمى گردانيدم اين رساله شريفه خاقانيه و اين نسخه كريمه سلطانيه را به لمعات الهيه در معارف ربوبيه..<ref>ر.ک: مقدمه كتاب، ص5-7</ref>


    == گزارش محتوا ==
    == گزارش محتوا ==
    درباره روش و محتواى اين اثر چند نكته گفتنى است:
    درباره روش و محتواى اين اثر چند نكته گفتنى است:


    #نويسنده حكيم، كتابش را اين‌گونه گشوده است: «بسم اللّه الرّحمن الرّحيم» حمد و ثناى نامتناهى واجب‌الوجودى را سزاست كه به مجرد ذات پاكش ظاهر و هويدا و به قوت نور وجودش نهان و آشكار است. شكر و ستايش خداوندى را رواست كه پرتو نور فايض الجودش، ذوات ممكنات و اعيان ماهيات را از كتم عدم به عرصه وجود و از ظلمت نيستى به جلوه ظهور و از حضيض امكان به ذروه وجوب آورده، به زيور لآلى وجودات و زينت جواهر كمالات آراسته است. علمش به نظام اتمّ، به‌نحوى جواهر جسمانیات و لآلى روحانیات را در رشته ايجاد كشيده، كه نه روحانى را تصور گسستگى و نه جسمانى را خيال جدايى است. حكمت بالغه‌اش عوالم مبدعات و مكونات را به‌نحوى از تمام و به‌وجهى از كمال الأشرف فالأشرف و الأخس فالأخس، در سلك نظم و ترتيب آورده كه عقول كامله و اذهان ثاقبه در ادراك آن واله و حيرانند و نعوت جمال و اوصاف جلالش از آن بلندتر كه طاير انديشه و قياس به ادنى پايه‌اى از درجات او تواند رسيد..<ref>ر.ک: همان، ص3</ref>
    #نویسنده حكيم، كتابش را اين‌گونه گشوده است: «بسم اللّه الرّحمن الرّحيم» حمد و ثناى نامتناهى واجب‌الوجودى را سزاست كه به مجرد ذات پاکش ظاهر و هويدا و به قوت نور وجودش نهان و آشكار است. شكر و ستايش خداوندى را رواست كه پرتو نور فايض الجودش، ذوات ممكنات و اعيان ماهيات را از كتم عدم به عرصه وجود و از ظلمت نيستى به جلوه ظهور و از حضيض امكان به ذروه وجوب آورده، به زيور لآلى وجودات و زينت جواهر كمالات آراسته است. علمش به نظام اتمّ، به‌نحوى جواهر جسمانیات و لآلى روحانیات را در رشته ايجاد كشيده، كه نه روحانى را تصور گسستگى و نه جسمانى را خيال جدايى است. حكمت بالغه‌اش عوالم مبدعات و مكونات را به‌نحوى از تمام و به‌وجهى از كمال الأشرف فالأشرف و الأخس فالأخس، در سلك نظم و ترتيب آورده كه عقول كامله و اذهان ثاقبه در ادراك آن واله و حيرانند و نعوت جمال و اوصاف جلالش از آن بلندتر كه طاير انديشه و قياس به ادنى پايه‌اى از درجات او تواند رسيد..<ref>ر.ک: همان، ص3</ref>
    #از نظر تاريخ فلسفه، دانستنى است كه متأسفانه نويسنده حكيم در تنگناى زمانه گرفتار شده و در اين اثر، به مدح مفصل و ملال‌آور فتحعلى شاه قاجار پناه برده و او را پناهگاه مسلمانان شمرده و همين موضوع، نقد تند و آتشين [[آشتیانی، جلال‎‌الدین|استاد آشتيانى]] را به اين صورت برانگيخته است: در عهد همين پادشاه اسلام‌پناه! در دو نوبت قسمت‌هاى مهمى از بابركت‌ترين و زرخيزترين و آبادترين اجزاى كشور عزيز ما در سلطه بيگانه درآمد. پناه بردن شاهنشاه گيتى‌ستان به آغوش نسوان به متجاوزان فرصت داد تا سرسبزترين ولايات ايران را به تصرف خود درآورند؛ در حالتى كه وضع زمان اقتضا داشت فتحعلى خان نيز مثل سلف خود پا در ركاب و شمشير در دست، فرصت تجاوز به بيگانه، ندهد<ref>ر.ک: همان، ص5، پاورقى 1</ref>گفتنى است كه هرچند حقّ با [[آشتیانی، جلال‎‌الدین|استاد آشتيانى]] است و شد آنچه نبايد مى‌شد و بايد انصاف داد كه مدح و ستايش‌هاى طولانى نويسنده حكيم، سراسر گزافه و مبالغه است، وليكن شايد بتوان گفت كه به جهت فقر فرهنگى و ضعف اطلاعات سياسى مردم و نيز ضعف اعتقاد و ايمان دينى آنان در آن روزگار استبدادى، دست فقيهان و انديشمندان بسته بود و اگر چنين سخنانى نمى‌گفتند، به‌طور كلى از صحنه فعاليت علمى و مذهبى و اجتماعى حذف و از انجام اندك اصلاحات و فعالیت‌های مفيد نيز محروم مى‌شدند و به اين ترتيب شايد بتوان گفت در اين مدح و ثناهاى غرورآفرين و شگفت‌آور نيز خبرى از حكمت و تدبير هست. به همين جهت، نويسنده، اوضاع آن دوران را چنين تصوير كرده: «در زمان سلطنت قاهره و خلافت باهره‌اش، علوم عقليه و صناعات علميه و احاديث نبويه و احكام شرعيه كه به جهت حوادث زمان و نامساعدتى دوران، روى به اندراس و انطماس گذاشته بودند، به مرتبه‌اى در اقطار و اكناف عالم انتشار يافته است كه از هر بلده، بلكه از هر دهكده، بسى فضلاى نامدار و علماى عالى‌مقدار و فقهاى صاحب‌اقتدار، در زواياى حكمت و معرفت و در منابر دعوت و موعظت و در مجالس فتوا و حكومت، قرار گرفته‌اند؛ بعضى به تعليم معالم دينيه و معارف يقينيه و برخى به ترويج احكام شرعيه و اجراى قضاياى فرعيه و جمعى به اظهار مواعظ دينيه و نصايح اخرويه مشغولند. مجلس بهشت‌آيينش على الدوام به ذكر معضلات مسائل الهيه و مشكلات مقاصد كلاميه و معظمات مطالب نقليه و احكام فقهيه، موشح و مزين است<ref>ر.ک: همان، ص5</ref>و نويسنده خودش را «في الحقيقة تربيت‌يافته آن شاهنشاه و به‌اخلاص تمام دعاگوى دولت ابدپيوند و سلطنت قاهره آن شهريار» و «مأمور» او شمرده است<ref>ر.ک: همان، ص6</ref>
    #از نظر تاريخ فلسفه، دانستنى است كه متأسفانه نویسنده حكيم در تنگناى زمانه گرفتار شده و در اين اثر، به مدح مفصل و ملال‌آور فتحعلى شاه قاجار پناه برده و او را پناهگاه مسلمانان شمرده و همين موضوع، نقد تند و آتشين [[آشتیانی، سید جلال‌الدین|استاد آشتيانى]] را به اين صورت برانگيخته است: در عهد همين پادشاه اسلام‌پناه! در دو نوبت قسمت‌هاى مهمى از بابركت‌ترين و زرخيزترين و آبادترين اجزاى كشور عزيز ما در سلطه بيگانه درآمد. پناه بردن شاهنشاه گيتى‌ستان به آغوش نسوان به متجاوزان فرصت داد تا سرسبزترين ولايات ايران را به تصرف خود درآورند؛ در حالتى كه وضع زمان اقتضا داشت فتحعلى خان نيز مثل سلف خود پا در ركاب و شمشير در دست، فرصت تجاوز به بيگانه، ندهد<ref>ر.ک: همان، ص5، پاورقى 1</ref>گفتنى است كه هرچند حقّ با [[آشتیانی، سید جلال‌الدین|استاد آشتيانى]] است و شد آنچه نبايد مى‌شد و بايد انصاف داد كه مدح و ستايش‌هاى طولانى نویسنده حكيم، سراسر گزافه و مبالغه است، وليكن شايد بتوان گفت كه به جهت فقر فرهنگى و ضعف اطلاعات سياسى مردم و نيز ضعف اعتقاد و ايمان دينى آنان در آن روزگار استبدادى، دست فقيهان و انديشمندان بسته بود و اگر چنين سخنانى نمى‌گفتند، به‌طور كلى از صحنه فعاليت علمى و مذهبى و اجتماعى حذف و از انجام اندك اصلاحات و فعالیت‌های مفيد نيز محروم مى‌شدند و به اين ترتيب شايد بتوان گفت در اين مدح و ثناهاى غرورآفرين و شگفت‌آور نيز خبرى از حكمت و تدبير هست. به همين جهت، نویسنده، اوضاع آن دوران را چنين تصوير كرده: «در زمان سلطنت قاهره و خلافت باهره‌اش، علوم عقليه و صناعات علميه و احاديث نبويه و احكام شرعيه كه به جهت حوادث زمان و نامساعدتى دوران، روى به اندراس و انطماس گذاشته بودند، به مرتبه‌اى در اقطار و اكناف عالم انتشار يافته است كه از هر بلده، بلكه از هر دهكده، بسى فضلاى نامدار و علماى عالى‌مقدار و فقهاى صاحب‌اقتدار، در زواياى حكمت و معرفت و در منابر دعوت و موعظت و در مجالس فتوا و حكومت، قرار گرفته‌اند؛ بعضى به تعليم معالم دينيه و معارف يقينيه و برخى به ترويج احكام شرعيه و اجراى قضاياى فرعیه و جمعى به اظهار مواعظ دينيه و نصايح اخرويه مشغولند. مجلس بهشت‌آيينش على الدوام به ذكر معضلات مسائل الهيه و مشكلات مقاصد كلاميه و معظمات مطالب نقليه و احكام فقهيه، موشح و مزين است<ref>ر.ک: همان، ص5</ref>و نویسنده خودش را «في الحقيقة تربيت‌يافته آن شاهنشاه و به‌اخلاص تمام دعاگوى دولت ابدپيوند و سلطنت قاهره آن شهريار» و «مأمور» او شمرده است<ref>ر.ک: همان، ص6</ref>
    #بدان كه در نزد ارباب بصيرت و عرفان، ظاهر است كه مراد از فناى در توحيد و فناى فى اللّه اين نيست كه ذات عارف در واقع و نفس الأمر فانى و معدوم گردد و يا عين ذات معروف و معلوم شود؛ چنان‌كه بى‌خبران از طريقه حكمت و عرفان و جماعتى از متصوّفه و اراذل ايشان توهّم نموده‌اند و... علاوه بر اين ارباب حكمت و عرفان به خلاف اين معنى تصريح نموده‌اند، بلكه مراد ايشان مفاد «موتوا قبل أن تموتوا» و مقصور گردانيدن نظر است به مشاهده عظمت و كبرياى خداوندى و التفات نكردن است به اشياء، حتى به هويات و انيّات خود، مگر به اعتبار اينكه افعال و آثار و فيوضات و اشراقاتند از براى او، تتبّع كن احوال خاتم اولياء(ع) را كه در كتب اخبار مسطور است كه چگونه در حال اشتغال به نماز، پيكان را از پاى مبارکش كشيدند و مطّلع نگرديد و..<ref>ر.ک: متن كتاب، ص465</ref>
    #بدان كه در نزد ارباب بصيرت و عرفان، ظاهر است كه مراد از فناى در توحيد و فناى فى اللّه اين نيست كه ذات عارف در واقع و نفس الأمر فانى و معدوم گردد و يا عين ذات معروف و معلوم شود؛ چنان‌كه بى‌خبران از طريقه حكمت و عرفان و جماعتى از متصوّفه و اراذل ايشان توهّم نموده‌اند و... علاوه بر اين ارباب حكمت و عرفان به خلاف اين معنى تصريح نموده‌اند، بلكه مراد ايشان مفاد «موتوا قبل أن تموتوا» و مقصور گردانيدن نظر است به مشاهده عظمت و كبرياى خداوندى و التفات نكردن است به اشياء، حتى به هويات و انيّات خود، مگر به اعتبار اينكه افعال و آثار و فيوضات و اشراقاتند از براى او، تتبّع كن احوال خاتم اولياء(ع) را كه در كتب اخبار مسطور است كه چگونه در حال اشتغال به نماز، پيكان را از پاى مبارکش كشيدند و مطّلع نگرديد و..<ref>ر.ک: متن كتاب، ص465</ref>


    خط ۴۷: خط ۴۸:


    ==پانويس ==
    ==پانويس ==
    <references />
    <references/>
    == منابع مقاله ==
    == منابع مقاله ==


    خط ۵۵: خط ۵۶:
    ==وابسته‌ها==
    ==وابسته‌ها==
    {{وابسته‌ها}}
    {{وابسته‌ها}}
    [[مجموعه مصنفات حکیم مؤسس آقا علی مدرس طهرانی]]
    [[مجموعه مصنفات حکیم مؤسس آقا علی مدرس طهرانی]]


    خط ۶۱: خط ۶۳:
    [[رده:فلسفه اسلامی]]
    [[رده:فلسفه اسلامی]]
    [[رده:عصر مدرسان فلسفه قرن سیزدهم]]
    [[رده:عصر مدرسان فلسفه قرن سیزدهم]]
    [[رده:فيلسوفان قرن سیزده، آ-ی]]
    [[رده:آثار فلسفی]]
    [[رده:زنوزی، عبدالله بن بیرمقلی، 12575ق]]
    [[رده:زنوزی، عبدالله بن بیرمقلی، 12575ق]]

    نسخهٔ کنونی تا ‏۱ سپتامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۲:۱۸

    لمعات الهیة
    لمعات الهية
    پدیدآورانزنوزی، عبدالله بن بیرمقلی باباخان (نویسنده) آشتیانی، سید جلال‌الدین (مصحح)
    ناشرمؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ايران
    مکان نشرتهران - ایران
    سال نشر1381 ش
    چاپ2
    موضوعفلسفه اسلامی - متون قدیمی تا قرن 14
    زبانفارسی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏BBR‎‏ ‎‏1222‎‏ ‎‏/‎‏ل‎‏8‎‏ ‎‏13*
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    لمعات الهيه، اثر ملا عبدالله زنوزى، يك دوره مباحث حكمت متعاليه به شيوه صدرالدين شيرازى، به زبان فارسى است.

    تصحيح اين اثر را سيد جلال‌الدين آشتيانى، به انجام رسانده و مقدمه‌اى عالمانه به زبان فارسى بر آن افزوده و همچنين سيد حسين نصر، مقدمه‌اى به زبان انگليسى بر آن نوشته و مطالب آن را به غربیان شناسانده است. همچنين در اثر حاضر حواشى و تعليقات تحقيقى فرزند نویسنده - ملا على زنوزى مشهور به آقا على مدرّس طهرانى - و همچنين سيد جلال‌الدين آشتيانى ذكر شده است.

    ساختار

    كتاب حاضر از مقدمه‌هاى ناشر، مصحح و نویسنده و متن اصلى (شامل: 20 فصل و يك خاتمه) تشكيل شده است.

    نویسنده بعد از مدح و ثناى فراوان فتحعلى شاه قاجار، افزوده است كه شاه خودش، عارف و آگاه و عالم و دانا است، ولى چون فرمان صادر كرد و امتثال حكم جهان‌مطاع، واجب و لازم بود، سمعا و طاعة، قبول كردم و مقاصد را به اتمّ بيان تقرير و براهين را كما ينبغى تحرير نمودم. زوايد را انداختم، تا ملالى از براى طلاب حاصل نيايد و مقدمات و لمعاتى بر براهين و دلايل افزودم، تا هر برهانى كالشمس في رابعة النهار مشاهد و عيان باشد. در تقرير دلايل و تتميم براهين جد و اجتهاد را به غايت رسانيدم، تا احدى را مقام توقف و مجال تأمل نماند و... و الحمد للّه و المنة از توجهات اقبال شاهنشاهى، منظم به نظم عجيب و مرتب به ترتيب غريب آمد. با كمال وجازتش بر معظم مطالب الهيه و مقاصد ربوبيه و مسائل كلاميه مشتمل و با نهايت اختصارش بر ابكار افكار دقيقه و بر حقايق آراى صحيحه و تحقيقات شريفه و تدقيقات لطيفه، محتوى گرديد. اميد كه ابدالدهر به اسم سامى آن شهريار باقى مانده، اعالى و ادانى و مبتدى و منتهى، از او منتفع گرديده، به دعا و ثناى شاهنشاهى - دام‌ظلّه‌العالي - زبان گشايند. مسمى گردانيدم اين رساله شريفه خاقانيه و اين نسخه كريمه سلطانيه را به لمعات الهيه در معارف ربوبيه..[۱]

    گزارش محتوا

    درباره روش و محتواى اين اثر چند نكته گفتنى است:

    1. نویسنده حكيم، كتابش را اين‌گونه گشوده است: «بسم اللّه الرّحمن الرّحيم» حمد و ثناى نامتناهى واجب‌الوجودى را سزاست كه به مجرد ذات پاکش ظاهر و هويدا و به قوت نور وجودش نهان و آشكار است. شكر و ستايش خداوندى را رواست كه پرتو نور فايض الجودش، ذوات ممكنات و اعيان ماهيات را از كتم عدم به عرصه وجود و از ظلمت نيستى به جلوه ظهور و از حضيض امكان به ذروه وجوب آورده، به زيور لآلى وجودات و زينت جواهر كمالات آراسته است. علمش به نظام اتمّ، به‌نحوى جواهر جسمانیات و لآلى روحانیات را در رشته ايجاد كشيده، كه نه روحانى را تصور گسستگى و نه جسمانى را خيال جدايى است. حكمت بالغه‌اش عوالم مبدعات و مكونات را به‌نحوى از تمام و به‌وجهى از كمال الأشرف فالأشرف و الأخس فالأخس، در سلك نظم و ترتيب آورده كه عقول كامله و اذهان ثاقبه در ادراك آن واله و حيرانند و نعوت جمال و اوصاف جلالش از آن بلندتر كه طاير انديشه و قياس به ادنى پايه‌اى از درجات او تواند رسيد..[۲]
    2. از نظر تاريخ فلسفه، دانستنى است كه متأسفانه نویسنده حكيم در تنگناى زمانه گرفتار شده و در اين اثر، به مدح مفصل و ملال‌آور فتحعلى شاه قاجار پناه برده و او را پناهگاه مسلمانان شمرده و همين موضوع، نقد تند و آتشين استاد آشتيانى را به اين صورت برانگيخته است: در عهد همين پادشاه اسلام‌پناه! در دو نوبت قسمت‌هاى مهمى از بابركت‌ترين و زرخيزترين و آبادترين اجزاى كشور عزيز ما در سلطه بيگانه درآمد. پناه بردن شاهنشاه گيتى‌ستان به آغوش نسوان به متجاوزان فرصت داد تا سرسبزترين ولايات ايران را به تصرف خود درآورند؛ در حالتى كه وضع زمان اقتضا داشت فتحعلى خان نيز مثل سلف خود پا در ركاب و شمشير در دست، فرصت تجاوز به بيگانه، ندهد[۳]گفتنى است كه هرچند حقّ با استاد آشتيانى است و شد آنچه نبايد مى‌شد و بايد انصاف داد كه مدح و ستايش‌هاى طولانى نویسنده حكيم، سراسر گزافه و مبالغه است، وليكن شايد بتوان گفت كه به جهت فقر فرهنگى و ضعف اطلاعات سياسى مردم و نيز ضعف اعتقاد و ايمان دينى آنان در آن روزگار استبدادى، دست فقيهان و انديشمندان بسته بود و اگر چنين سخنانى نمى‌گفتند، به‌طور كلى از صحنه فعاليت علمى و مذهبى و اجتماعى حذف و از انجام اندك اصلاحات و فعالیت‌های مفيد نيز محروم مى‌شدند و به اين ترتيب شايد بتوان گفت در اين مدح و ثناهاى غرورآفرين و شگفت‌آور نيز خبرى از حكمت و تدبير هست. به همين جهت، نویسنده، اوضاع آن دوران را چنين تصوير كرده: «در زمان سلطنت قاهره و خلافت باهره‌اش، علوم عقليه و صناعات علميه و احاديث نبويه و احكام شرعيه كه به جهت حوادث زمان و نامساعدتى دوران، روى به اندراس و انطماس گذاشته بودند، به مرتبه‌اى در اقطار و اكناف عالم انتشار يافته است كه از هر بلده، بلكه از هر دهكده، بسى فضلاى نامدار و علماى عالى‌مقدار و فقهاى صاحب‌اقتدار، در زواياى حكمت و معرفت و در منابر دعوت و موعظت و در مجالس فتوا و حكومت، قرار گرفته‌اند؛ بعضى به تعليم معالم دينيه و معارف يقينيه و برخى به ترويج احكام شرعيه و اجراى قضاياى فرعیه و جمعى به اظهار مواعظ دينيه و نصايح اخرويه مشغولند. مجلس بهشت‌آيينش على الدوام به ذكر معضلات مسائل الهيه و مشكلات مقاصد كلاميه و معظمات مطالب نقليه و احكام فقهيه، موشح و مزين است[۴]و نویسنده خودش را «في الحقيقة تربيت‌يافته آن شاهنشاه و به‌اخلاص تمام دعاگوى دولت ابدپيوند و سلطنت قاهره آن شهريار» و «مأمور» او شمرده است[۵]
    3. بدان كه در نزد ارباب بصيرت و عرفان، ظاهر است كه مراد از فناى در توحيد و فناى فى اللّه اين نيست كه ذات عارف در واقع و نفس الأمر فانى و معدوم گردد و يا عين ذات معروف و معلوم شود؛ چنان‌كه بى‌خبران از طريقه حكمت و عرفان و جماعتى از متصوّفه و اراذل ايشان توهّم نموده‌اند و... علاوه بر اين ارباب حكمت و عرفان به خلاف اين معنى تصريح نموده‌اند، بلكه مراد ايشان مفاد «موتوا قبل أن تموتوا» و مقصور گردانيدن نظر است به مشاهده عظمت و كبرياى خداوندى و التفات نكردن است به اشياء، حتى به هويات و انيّات خود، مگر به اعتبار اينكه افعال و آثار و فيوضات و اشراقاتند از براى او، تتبّع كن احوال خاتم اولياء(ع) را كه در كتب اخبار مسطور است كه چگونه در حال اشتغال به نماز، پيكان را از پاى مبارکش كشيدند و مطّلع نگرديد و..[۶]

    وضعيت كتاب

    براى كتاب حاضر، فقط در آغاز آن فهرست مطالب و فهارس فنى (كتب، اعلام، فرقه‌ها و فهرست عمومى پاورقى‌ها) فراهم شده و متأسفانه فهرست منابع آماده نشده است.

    پانويس

    1. ر.ک: مقدمه كتاب، ص5-7
    2. ر.ک: همان، ص3
    3. ر.ک: همان، ص5، پاورقى 1
    4. ر.ک: همان، ص5
    5. ر.ک: همان، ص6
    6. ر.ک: متن كتاب، ص465

    منابع مقاله

    مقدمه و متن كتاب.


    وابسته‌ها