وحشی بافقی، کمالالدین: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - ' ' به ' ') |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
<div class="wikiInfo"> | <div class="wikiInfo"> | ||
[[پرونده:NUR11340.jpg|بندانگشتی| | [[پرونده:NUR11340.jpg|بندانگشتی| ]] | ||
{| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:Right" |+ | | {| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:Right" |+ | | ||
|- | |- |
نسخهٔ ۱۱ ژوئیهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۰۶:۰۷
نام | |
---|---|
نامهای دیگر | |
نام پدر | |
متولد | اواسط نیمه اول قرن دهم |
محل تولد | بافق کرمان |
رحلت | ۹۹۱ق |
اساتید | شرفالدین علی بافقی |
برخی آثار | دیوان وحشی بافقی (انتشارات امیرکبیر) |
کد مؤلف | AUTHORCODE11340AUTHORCODE |
کمالالدین و به قولی شمسالدین محمد وحشی بافقی (متوفای ۹۹۱ق)، متخلص به وحشی، از شاعران ایرانی مهم در سده دهم هجری است. سالهای زندگی او با چند پادشاه صفوی همزمان بود.
ولادت
مولانا «کمالالدین محمد» و به قولی «شمسالدین محمد»، متخلص به «وحشی»، در اواسط نیمه اول قرن دهم در بافق که یکی از شهرستانهای کنونی یزد است،
تحصیلات
او تحصیلات مقدماتی خود را در زادگاهش طی کرد.
هرچند نام و نشانی از پدرش نیست، اما آنطور که گفته شده پدرش مردی گمنام و کشاورز بود و فرزندش وحشی، را در محضر سخنور توانای بافق، «شرفالدین علی بافقی» به شاگردی سپرد.
آنگاه با اشراف برادرش «مرادی بافقی»، به کسب علم و فضایل همت گماشت و در محضر استادان بزرگی، چون نجاتی بافقی و همتی بافقی به شاگردی پرداخت[۱].
سفرها
کمالالدین در جوانی بههمراه برادرش به یزد آمد، پس از بهرهمندی از فضایل شعرا و بزرگان یزدی به کاشان رفت.
در کاشان بهواسطه سرودن بیتی نزد حاکم آن شهر جلب توجه کرد، اما به دلیل حسادت برخی مردم آن دیار، آنجا را ترک و به اراک و سپس به هرمز رفت.
وحشی مردی پاکباز، وارسته، حساس، بلندهمت و گوشهگیر بود و باآنکه سنت شاعران زمان او، سفر و مهاجرت به هند و بهرهمندی از دربار گورگانی و امیران هند بود، از کشور پا بیرون نگذاشت و پس از بازگشت به یزد، در همان جا بهمنظور اندوختن اندیشه و هنر و ادب ماند.
کمالالدین بارها به قصد بارگاه میر میران که نواده شاه نعمتالله ولی و حاکم یزد بود نیز به تفت در نزدیکی یزد، رفت[۲].
اوضاع مالی و شمایل
وحشی در تمام دوران، بینوا و تنگدست بود و چندباری از روی ناچاری به ستایش خوشنامان و برخی از بزرگان یزد و کرمان پرداخت.
گفته میشود که زشتی روی، سر بیموی وحشی و طبع قانع تغافلجوی او، به گریزان بودنش از مردم و تمایل او به گوشهنشینی منجر شده؛ لذا برگزیدن همسر و همدم را هماره آرزو میدانسته است[۳].
تخلص
تخلص وحشی که بر کمالالدین نهاده شده نیز اینطور بود که حاکم کاشان روزی گفت: «این وحشی، شعر میتواند گفت؟» و کمالالدین نیز خود را متخلص به وحشی خواند. البته برخی بر این باورند که وحشی، تخلص برادرش بوده و کمالالدین آن را بر خود نهاده است[۴].
اشعار و آثار
وحشی، اشعار گرانقدری چون غزلیات، رباعیات، ترکیببند، قصاید و مثنوی دارد که مثنوی «شیرین و فرهاد» او به هر گوشی آشناست؛ البته تنها اثر منثور وی، نامه سوزناکی است که به دلدار خود نوشته و هماکنون در مجموعههای خطی کتابخانه ملک تهران نگهداری میشود.
این شاعر شیعی، ترکیببندها و قصایدی نیز در رابطه با مدح حضرت علی و آل علی(ع)، امام رضا(ع) و حتی حضرت مهدی(عج) نیز دارد[۵].
وفات، محل دفن
در رابطه با علت وفات وحشی سخنان زیادی است، اما به احتمال زیاد بر اثر تب سوزان فوت کرده است.
در هر صورت این شاعر بزرگنام یزدی در ۵۲ سالگی در سال ۹۹۱ق، در یزد دیده از جهان فروبست و در همان محله پیروبرج روبهروی شاهزاده فاضل برادر امام رضا علیهالسلام در محلی که اکنون به کوچه آروک (اَهرُک) معروف است و زندگی میکرده، مدفون است[۶].
مقبره
نقل شده وحشی در زیر سنگ مرمرینی که یکی از سرودههای سوزناکش بر آن کنده شده، دفن شده است. گفتنی است، در زمان آخرین پادشاهان صفویه به همت محمدعلیبیگ، ناظر بیوتات یزد، نخستین آرامگاه وحشی بنا نهاده شد و پس از آن «شمسالدین محمد بافقی» گنبدی بر فراز آن ساخته و تا سال ۱۰۸۲ق که مستوفی بافقی آن ساختمان را دیده، برقرار بوده است. در سال ۱۳۱۲ش، خوانین بختیاری مورد قهر و غضب رضاشاه واقع شدند و حکومت آن زمان یزد نیز به دست مدبر نوری بود که برای خوشخدمتی به دولت، مقبره وحشی را ویران و سنگ قبر او را به جهودان یزد فروخت. خانه پیر واقع در بافق که خانه وحشی و تنها یادبود آن بود نیز در اثر بیتوجهی ویران شد و همان طور که در دوران زندگی پریشان و آشفته بود، در زمان مرگ و پس از آن نیز کالبد و یادبودهایش همچنان به وضع حال او دچار شدند. در سال ۱۳۵۶، بنایی یادبود در محله پیروبرج، واقع در بوستان وحشی بافق، پیریزی شد که در سال ۱۳۵۸ به پایان رسید[۷].
آثار
آثار باقیمانده از وی عبارتند از دیوان اشعار، مثنوی خلد برین، مثنوی ناظر و منظور و مثنوی فرهاد و شیرین که این آخری به علت فوت وی ناتمام ماند و قرنها پس از او، وصال شیرازی آن را به اتمام رساند[۸].