فارقی، ابن اسد: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' :' به ': '
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' :' به ': ')
 
(۹ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{جعبه اطلاعات زندگی‌نامه
{{جعبه اطلاعات زندگی‌نامه
| عنوان = فارقی ابن اسد
| عنوان = فارقی، ابن اسد
| تصویر = NUR72274.jpg
| تصویر = NUR72274.jpg
| اندازه تصویر =  
| اندازه تصویر =  
خط ۹: خط ۹:
| تخلص =  
| تخلص =  
| نسب =  
| نسب =  
| نام پدر =  
| نام پدر = اسد
| ولادت =  
| ولادت =  
| محل تولد =  
| محل تولد =  
خط ۳۷: خط ۳۷:
| علایق پژوهشی =  
| علایق پژوهشی =  
| سبک نوشتاری =  
| سبک نوشتاری =  
| آثار = [[الإفصاح في شرح أبیات مشکله الإعراب]]
| آثار = [[الإفصاح في شرح أبیات مشکلة الإعراب]]
| وبگاه =  
| وبگاه =  
| امضا =  
| امضا =  
| کد مؤلف = AUTHORCODE72274AUTHORCODE
| کد مؤلف = AUTHORCODE72274AUTHORCODE
}}
}}
'''ابن اسد فارقى‌، ابونصر حسن بن اسد''' (مق 487ق‌/1094م‌)، شاعر، نویسنده و لغت‌شناس اهل میافارقین‌.  
'''ابن اسد فارقى‌، ابونصر حسن بن اسد''' (مق 487ق‌/1094م‌)، شاعر، نویسنده و لغت‌شناس اهل میافارقین‌.  


دو روایت نسبتاً گسترده در دست است که از خلال آنها مى‌توان حدیث عمده زندگى او را ترسیم کرد. یکى از این دو روایت مربوط به دوران پادشاهى ملکشاه (465- 485ق‌/1073-1092م‌) است که اندکى در خریدة و به تفصیل در ادبای یاقوت آمده است‌. روایت دوم به دو سال آخر عمر او و بعد از دوران ملکشاه مربوط است که ابن ازرق فارقى به تفصیل تمام در تاریخ خویش آورده‌، و مى‌دانیم که ابن ازرق (د پس از 566ق‌/1171م‌) از همه نویسندگان به زمان او نزدیک‌تر بوده است‌. برای آن‌که ارزش تاریخى این روایات آشکار شود، لازم است اشاره کنیم که در 472ق‌/1079م ناصرالدوله منصور بن مروان بر سراسر دیار بکر، امیر شد و ابوسالم طبیب را وزیر خود کرد.  
دو روایت نسبتاً گسترده در دست است که از خلال آنها مى‌توان حدیث عمده زندگى او را ترسیم کرد. یکى از این دو روایت مربوط به دوران پادشاهى ملکشاه (465- 485ق‌/1073-1092م‌) است که اندکى در خریدة و به تفصیل در ادبای یاقوت آمده است‌. روایت دوم به دو سال آخر عمر او و بعد از دوران ملکشاه مربوط است که ابن ازرق فارقى به تفصیل تمام در تاریخ خویش آورده‌، و مى‌دانیم که ابن ازرق (متوفای  پس از 566ق‌/1171م‌) از همه نویسندگان به زمان او نزدیک‌تر بوده است‌. برای آن‌که ارزش تاریخى این روایات آشکار شود، لازم است اشاره کنیم که در 472ق‌/1079م ناصرالدوله منصور بن مروان بر سراسر دیار بکر، امیر شد و ابوسالم طبیب را وزیر خود کرد.  
در 478ق‌/1085م ملکشاه‌، به طمع اموال بنى‌مروان‌، لشکری به آن دیار فرستاد و همه شهرها از جمله میافارقین را متصرف شد و فقط شهرک حربى در شمال عراق را به منصور بن مروان واگذاشت. ابن اسد که گویند نزد ملکشاه و وزیرش نظام‌الملک حرمتى داشت‌، احتمالاً در زمان ولایت ابن مروان بر میافارقین‌، بر دیوان خراج آمِد گمارده شد، اما از عهده بر نیامد و در کار اموال خودسری پیشه کرد، چنانکه عاقبت به زندانش انداختند. سپس مردی که غالباً از او به نام «الکامل الطبیب‌» یاد کرده‌اند (شاید همان ابوسالم طبیب‌، وزیر ابن مروان باشد)، شفاعت کرد و از بند رهایش ساخت. احتمالاً وی‌، پس از این ماجرا، به میافارقین رفته‌، چند سالى در آن‌جا زیسته است‌، زیرا نسبت «فارقى‌» دلالت بر آن دارد که یا این شهر زادگاه او بوده و یا دیرزمانى در آن مسکن داشته است‌. در آن هنگام ناصرالدوله ابن مروان بر این شهر حکم مى‌راند و شاعر، احتمالاً با دربار او روابط نیکى داشته است‌.
در 478ق‌/1085م ملکشاه‌، به طمع اموال بنى‌مروان‌، لشکری به آن دیار فرستاد و همه شهرها از جمله میافارقین را متصرف شد و فقط شهرک حربى در شمال عراق را به منصور بن مروان واگذاشت. ابن اسد که گویند نزد ملکشاه و وزیرش نظام‌الملک حرمتى داشت‌، احتمالاً در زمان ولایت ابن مروان بر میافارقین‌، بر دیوان خراج آمِد گمارده شد، اما از عهده بر نیامد و در کار اموال خودسری پیشه کرد، چنانکه عاقبت به زندانش انداختند. سپس مردی که غالباً از او به نام «الکامل الطبیب‌» یاد کرده‌اند (شاید همان ابوسالم طبیب‌، وزیر ابن مروان باشد)، شفاعت کرد و از بند رهایش ساخت. احتمالاً وی‌، پس از این ماجرا، به میافارقین رفته‌، چند سالى در آن‌جا زیسته است‌، زیرا نسبت «فارقى‌» دلالت بر آن دارد که یا این شهر زادگاه او بوده و یا دیرزمانى در آن مسکن داشته است‌. در آن هنگام ناصرالدوله ابن مروان بر این شهر حکم مى‌راند و شاعر، احتمالاً با دربار او روابط نیکى داشته است‌.
در هر حال‌، هنگام مرگ ملکشاه‌، ابن اسد در میافارقین به کار تعلیم مشغول بود و ابن مروان که همچنان در حربى به سر مى‌برد، همین‌که احوال مملکت را پریشان دید، دست به کشورگشایى زد و جزیره را متصرف شد. مردم میافارقین که در اثنای انتقال قدرت‌، مدتى بى‌سرپرست مانده بودند، نخست به برکیارق نامه نوشتند که امیری به شهر ایشان بفرستد، اما در آن احوال پریشان کسى به یاد مردم نبود و آنان ناچار مردی از شیوخ خود را موقتاً به امیری برگزیدند و نیز نظر به آسایش و عدلى که از شاهان سلجوقى دیده بودند - و شاید بیشتر از بیم آنان - نخواستند دوباره به حکومت ابن مروان تن در دهند. در این احوال‌، گروهى از عوام‌الناس و جُهّال گرد ابن اسد را گرفته‌، به بهانه حفاظت از شهر و باروی آن‌، به دخالت در امور شهر پرداختند. از سوی دیگر برادر ملکشاه تُتُش که بخش اعظم شام را گرفته بود، شهرها را یکى پس از دیگری فتح مى‌کرد، تا سرانجام نصیبین را نیز پس از قتل‌عام فجیعى گشود و همانجا مستقر شد.  
در هر حال‌، هنگام مرگ ملکشاه‌، ابن اسد در میافارقین به کار تعلیم مشغول بود و ابن مروان که همچنان در حربى به سر مى‌برد، همین‌که احوال مملکت را پریشان دید، دست به کشورگشایى زد و جزیره را متصرف شد. مردم میافارقین که در اثنای انتقال قدرت‌، مدتى بى‌سرپرست مانده بودند، نخست به برکیارق نامه نوشتند که امیری به شهر ایشان بفرستد، اما در آن احوال پریشان کسى به یاد مردم نبود و آنان ناچار مردی از شیوخ خود را موقتاً به امیری برگزیدند و نیز نظر به آسایش و عدلى که از شاهان سلجوقى دیده بودند - و شاید بیشتر از بیم آنان - نخواستند دوباره به حکومت ابن مروان تن در دهند. در این احوال‌، گروهى از عوام‌الناس و جُهّال گرد ابن اسد را گرفته‌، به بهانه حفاظت از شهر و باروی آن‌، به دخالت در امور شهر پرداختند. از سوی دیگر برادر ملکشاه تُتُش که بخش اعظم شام را گرفته بود، شهرها را یکى پس از دیگری فتح مى‌کرد، تا سرانجام نصیبین را نیز پس از قتل‌عام فجیعى گشود و همانجا مستقر شد.  
خط ۵۷: خط ۵۵:
این داستان را با اندکى تغییر صفدی  و کتبى و حتى در عصر حاضر، بستانى  نقل کرده‌اند و دیگر به دشواری انطباق آن بر حوادث تاریخى و یا به ساخت افسانه‌آمیز آن عنایت نکرده‌اند.
این داستان را با اندکى تغییر صفدی  و کتبى و حتى در عصر حاضر، بستانى  نقل کرده‌اند و دیگر به دشواری انطباق آن بر حوادث تاریخى و یا به ساخت افسانه‌آمیز آن عنایت نکرده‌اند.


از اشعار او مجموعاً 164 بیت در منابع گوناگون آمده است که بخش اعظم آن‌، یعنى 141 بیت را عمادالدین کاتب  آورده است‌. اشعار غیر مکرر در منابع دیگر به قرار زیر است‌: 15 بیت‌، یاقوت : 6 بیت‌، قفطى، 2 بیت‌، فیروزآبادی.
از اشعار او مجموعاً 164 بیت در منابع گوناگون آمده است که بخش اعظم آن‌، یعنى 141 بیت را عمادالدین کاتب  آورده است‌. اشعار غیر مکرر در منابع دیگر به قرار زیر است‌: 15 بیت‌، یاقوت: 6 بیت‌، قفطى، 2 بیت‌، فیروزآبادی.


تقریباً هیچ‌یک از این آثار، خالى از صنعت نیست و آنچه بیش از همه نظر او را جلب کرده است‌، همانا جناس است که همگان به آن اشاره کرده‌اند. اما جناس‌پردازی او در این خلاصه مى‌شود که در همه اشعار، کلمه‌ای را که چند معنى دارد برمى‌گزیند و آن را قافیه شعر قرار مى‌دهد. عالى‌ترین نمونه‌، شعری است در 15 بیت که در آن‌، کلمه «عین‌» با 15 معنى گوناگون قافیه شده است.
تقریباً هیچ‌یک از این آثار، خالى از صنعت نیست و آنچه بیش از همه نظر او را جلب کرده است‌، همانا جناس است که همگان به آن اشاره کرده‌اند. اما جناس‌پردازی او در این خلاصه مى‌شود که در همه اشعار، کلمه‌ای را که چند معنى دارد برمى‌گزیند و آن را قافیه شعر قرار مى‌دهد. عالى‌ترین نمونه‌، شعری است در 15 بیت که در آن‌، کلمه «عین‌» با 15 معنى گوناگون قافیه شده است.
ابن اسد علاوه بر شاعری به عنوان نحوی نیز شهرت داشته و تنها کتابى که از او به جای مانده «الافصاح فى شرح ابیات مشکله الاعراب» در همین زمینه است که نام این کتاب را به صورت الافصاح فى العویص یا شرح الابیات المشکله الصحاح آورده است‌. این کتاب یک بار در 1947م به کوشش سعید افغانى در لیبى (دانشگاه بن غازی‌) و سپس در 1958م (دمشق‌) و 1980م (بیروت‌) به وسیله همو به چاپ رسیده است‌.
ابن اسد علاوه بر شاعری به عنوان نحوی نیز شهرت داشته و تنها کتابى که از او به جای مانده [[الإفصاح في شرح أبیات مشکلة الإعراب]] در همین زمینه است که نام این کتاب را به صورت الافصاح فى العویص یا شرح الابیات المشکله الصحاح آورده است‌. این کتاب یک بار در 1947م به کوشش سعید افغانى در لیبى (دانشگاه بن غازی‌) و سپس در 1958م (دمشق‌) و 1980م (بیروت‌) به وسیله همو به چاپ رسیده است‌.


شرح کوتاهى درباره این کتاب در مجله المجمع العلمى العربى درج شده است. دو کتاب دیگر نیز به او نسبت داده‌اند که ظاهراً از هیچ کدام اثری به جای نمانده است‌: یکى شرح لُمَع ابن جنّى است و دیگری کتاب الالغاز. قفطى سخنان ابوطاهر سلفى را درباره شرح لمع او آورده است‌. ابوطاهر، به چشم حقارت در این کتاب نگریسته و ابن اسد را، آنهم در شهر کوچکى چون میافارقین‌، در آن مقام نمى‌بیند که بتواند کاری جز تقلید سخن دیگران انجام دهد. <ref> آذرتاش آذرنوش‌، ج3، ص10-11</ref>
شرح کوتاهى درباره این کتاب در مجله المجمع العلمى العربى درج شده است. دو کتاب دیگر نیز به او نسبت داده‌اند که ظاهراً از هیچ کدام اثری به جای نمانده است‌: یکى شرح لُمَع ابن جنّى است و دیگری کتاب الالغاز. قفطى سخنان ابوطاهر سلفى را درباره شرح لمع او آورده است‌. ابوطاهر، به چشم حقارت در این کتاب نگریسته و ابن اسد را، آنهم در شهر کوچکى چون میافارقین‌، در آن مقام نمى‌بیند که بتواند کاری جز تقلید سخن دیگران انجام دهد.<ref>ر.ک: آذرنوش‌،آذرتاش، ج3، ص10-11</ref>


==پانویس==
==پانویس==
<references/>
<references/>
==منابع مقاله==
==منابع مقاله==
آذرتاش آذرنوش‌، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، 1374.
آذرنوش‌،آذرتاش، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، 1374.
 
[[رده:زندگی‌نامه]]