۱۱۱٬۴۸۹
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'سیستانی، علی' به 'سیستانی، سید علی') |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۴: | خط ۳۴: | ||
# معنای قاعده الزام. | # معنای قاعده الزام. | ||
# تاریخ قاعده الزام: | # تاریخ قاعده الزام: | ||
## از زمان شیخ صدوق تا زمانه شهید ثانی. | ## از زمان [[ابن بابویه، ابوجعفر، محمد بن علی|شیخ صدوق]] تا زمانه [[شهید ثانی، زینالدین بن علی|شهید ثانی]]. | ||
## از دوره شهید ثانی تا دوران ما. | ## از دوره [[شهید ثانی، زینالدین بن علی|شهید ثانی]] تا دوران ما. | ||
# دستهبندی روایاتی که میتوان با آن به نفع قاعده الزام، استدلال کرد (7 گروه). | # دستهبندی روایاتی که میتوان با آن به نفع قاعده الزام، استدلال کرد (7 گروه). | ||
# نظرات فقیهان درباره زوجیت حاصلشده در بین کافران. | # نظرات فقیهان درباره زوجیت حاصلشده در بین کافران. | ||
خط ۴۹: | خط ۴۹: | ||
==نمونه مباحث== | ==نمونه مباحث== | ||
* معنای قاعده الزام این است: شیعه دوازدهامامی میتواند از مخالفان مذهبش بخواهد که بر طبق قانون مقبول در نزد خودشان با او رفتار کنند تا به نفعی قانونی برسد؛ هرچند خودش آن قوانین را صحیح نداند<ref>ر.ک: متن کتاب، ص5</ref>. | * معنای قاعده الزام این است: شیعه دوازدهامامی میتواند از مخالفان مذهبش بخواهد که بر طبق قانون مقبول در نزد خودشان با او رفتار کنند تا به نفعی قانونی برسد؛ هرچند خودش آن قوانین را صحیح نداند<ref>ر.ک: متن کتاب، ص5</ref>. | ||
* به نظر [[آیتالله سید علی حسینی سیستانی]] اگر نظری به تاریخ بیفکنیم از زمان شیخ صدوق تا زمانه شهید ثانی، قاعده الزام به معنایی که امروزه فهمیده میشود، مطرح نیست و بلکه آنچه ذکر شده، تطبیقهای این قاعده در 2 مسئله است: | * به نظر [[آیتالله سید علی حسینی سیستانی]] اگر نظری به تاریخ بیفکنیم از زمان [[ابن بابویه، ابوجعفر، محمد بن علی|شیخ صدوق]] تا زمانه [[شهید ثانی، زینالدین بن علی|شهید ثانی]]، قاعده الزام به معنایی که امروزه فهمیده میشود، مطرح نیست و بلکه آنچه ذکر شده، تطبیقهای این قاعده در 2 مسئله است: | ||
# مطالبه ارث از راه "تعصیب". جواز این مسئله برای شیعیان، در واقع، از باب مقاصّه نوعی است، نه قاعده الزام. هرچند فقیهان، فقط مقاصّه شخصی را مطرح کردهاند، ولیکن باید مقاصّه را به دو نوع شخصی و نوعی تقسیم کرد و همان طور که سنیان از شیعیان میگیرند، برای شیعیان نیز جایز است که از آنان بر اساس همین قانون بگیرند و معنای گفتهشده مربوط به وضعیتی است که شیعیانی در تحت سلطه و حکومت مخالفان زندگی میکنند و آنان از قوانین خودشان - مانند قانون رسمی تعصیب - به ضرر شیعه بهره میگیرند و البته مقاصّه نوعی غیر از قاعده الزام است. | # مطالبه ارث از راه "تعصیب". جواز این مسئله برای شیعیان، در واقع، از باب مقاصّه نوعی است، نه قاعده الزام. هرچند فقیهان، فقط مقاصّه شخصی را مطرح کردهاند، ولیکن باید مقاصّه را به دو نوع شخصی و نوعی تقسیم کرد و همان طور که سنیان از شیعیان میگیرند، برای شیعیان نیز جایز است که از آنان بر اساس همین قانون بگیرند و معنای گفتهشده مربوط به وضعیتی است که شیعیانی در تحت سلطه و حکومت مخالفان زندگی میکنند و آنان از قوانین خودشان - مانند قانون رسمی تعصیب - به ضرر شیعه بهره میگیرند و البته مقاصّه نوعی غیر از قاعده الزام است. | ||
# مسئله طلاق بدعتآمیز و از جمله سه طلاقه کردن در یک مجلس که از موارد اختلافی بین شیعه و سنی است... درهرحال، اگر عامی (سنی) همسرش را بهصورت بدعی، طلاق داد (که از نظر ما نافذ نیست.)، آیا شیعه میتواند با این زن مطلّقه ازدواج کند یا نه؟ روایات هرچند مختلف است، ولی بر این مطلب که طلاق مذکور، بدعتآمیز و باطل است، وحدت نظر وجود دارد، اما در برخی از این روایات، ترخیص در ازدواج آمده است... شیخ طوسی این مطلب را در کتابهای روایی تهذیب و استبصار آورده، ولی در کتابهای فقهیاش وارد بحث این قاعده نشده است... در برخی روایات نیز از ازدواج با این مطلقات نهی شده است: «إياكم و المطلّقات ثلاثاً فإنها ذات أزواج»<ref>ر.ک: همان، ص7-15</ref>. | # مسئله طلاق بدعتآمیز و از جمله سه طلاقه کردن در یک مجلس که از موارد اختلافی بین شیعه و سنی است... درهرحال، اگر عامی (سنی) همسرش را بهصورت بدعی، طلاق داد (که از نظر ما نافذ نیست.)، آیا شیعه میتواند با این زن مطلّقه ازدواج کند یا نه؟ روایات هرچند مختلف است، ولی بر این مطلب که طلاق مذکور، بدعتآمیز و باطل است، وحدت نظر وجود دارد، اما در برخی از این روایات، ترخیص در ازدواج آمده است... شیخ طوسی این مطلب را در کتابهای روایی تهذیب و استبصار آورده، ولی در کتابهای فقهیاش وارد بحث این قاعده نشده است... در برخی روایات نیز از ازدواج با این مطلقات نهی شده است: «إياكم و المطلّقات ثلاثاً فإنها ذات أزواج»<ref>ر.ک: همان، ص7-15</ref>. |