۸۳٬۸۱۶
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'لـ' به 'ل') |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'ه های' به 'ههای') |
||
خط ۴۶: | خط ۴۶: | ||
نویسنده در بخش نخست که از ضرورت شناخت [[مولانا]] سخن میگوید اشکالاتی که در زمان [[مولانا]] بر وی میگرفتند و [[مثنوی]] او را مورد طعن قرار میدادند را نیز بیان کرده و رنجیدن مولانا از کم دانی و نافهمیایشان را متذکّر شده است. و این نشان از آن دارد که در آن زمان کسانی بودند که نظرات این عارف بزرگ را بر نمیتابیدند و شعر او را انتقاد میکردند که [[مولانا]] در اواخر دفتر سوّم [[مثنوی]] این ماجرا را آورده و به آن پاسخ داده است<ref>متن، صص 18-16</ref>. در صفحهی 20 کتاب، تأثیر پذیری [[مولانا]] از عارفان پیش از او را مورد نظر قرار داده و به ویژه از [[حکیم سنایی]] و [[عطار، محمد بن ابراهیم|عطار نیشابوی]] چنانکه [[مولانا]] خود در آثار خود از ایشان با احترام تمام یاد میکند و لااقل از هر یک نقلی برای تفسیر و شرح به بیان آورده است. در خانقاه وی نیز از همین جنس کلمات و آثار تدریس میشد و دراویش و مریدان از آنها برخوردار میشدند تا جایی که [[حسام الدین چلبی]] تقاضای اثری جدید را داد که منجر به پدیداری نی نامه شد<ref>متن، صص 22-19</ref>. | نویسنده در بخش نخست که از ضرورت شناخت [[مولانا]] سخن میگوید اشکالاتی که در زمان [[مولانا]] بر وی میگرفتند و [[مثنوی]] او را مورد طعن قرار میدادند را نیز بیان کرده و رنجیدن مولانا از کم دانی و نافهمیایشان را متذکّر شده است. و این نشان از آن دارد که در آن زمان کسانی بودند که نظرات این عارف بزرگ را بر نمیتابیدند و شعر او را انتقاد میکردند که [[مولانا]] در اواخر دفتر سوّم [[مثنوی]] این ماجرا را آورده و به آن پاسخ داده است<ref>متن، صص 18-16</ref>. در صفحهی 20 کتاب، تأثیر پذیری [[مولانا]] از عارفان پیش از او را مورد نظر قرار داده و به ویژه از [[حکیم سنایی]] و [[عطار، محمد بن ابراهیم|عطار نیشابوی]] چنانکه [[مولانا]] خود در آثار خود از ایشان با احترام تمام یاد میکند و لااقل از هر یک نقلی برای تفسیر و شرح به بیان آورده است. در خانقاه وی نیز از همین جنس کلمات و آثار تدریس میشد و دراویش و مریدان از آنها برخوردار میشدند تا جایی که [[حسام الدین چلبی]] تقاضای اثری جدید را داد که منجر به پدیداری نی نامه شد<ref>متن، صص 22-19</ref>. | ||
امّا از انصاف تمام نویسنده و خود مولانا اینکه هر دو حقیقت را گسترده تر و عمیق تر از آن میدیدند که در یک جا و در یک اثر جمع باشد، از این رو اشاره به آن میشود که [[مثنوی]] و سخنان [[مولانا]] تمامِ حقیقت نیست و هر کس چنین پنداری داشته باشد به شدّت به خطا رفته است، چنانکه میگوید: براین اساس خود [[مولانا]] هم معترف است که من به عنوان [[مولانا]] و به عنوان یک عارف که سیر و سلوکی کرده است | امّا از انصاف تمام نویسنده و خود مولانا اینکه هر دو حقیقت را گسترده تر و عمیق تر از آن میدیدند که در یک جا و در یک اثر جمع باشد، از این رو اشاره به آن میشود که [[مثنوی]] و سخنان [[مولانا]] تمامِ حقیقت نیست و هر کس چنین پنداری داشته باشد به شدّت به خطا رفته است، چنانکه میگوید: براین اساس خود [[مولانا]] هم معترف است که من به عنوان [[مولانا]] و به عنوان یک عارف که سیر و سلوکی کرده است لایههایی از حقیقت را کشف کرده ام و به کُنه برخی از حقایق راه پیدا کرده ام آنچه که بیان میکنم همهی حقیقت نیست و این انصاف [[مولانا]] را باید ستود و تحسین کرد <ref>متن، ص 25</ref>. که دربارهی خودش و در بارهی [[مثنوی]] و آراء و اندیشههای خودش بی پرده و با صراحت گفته است: {{شعر}} | ||
{{ب|'' آنکه گوید جمله حقّند احمقی است ''|2='' وآنکه گوید جمله باطل او شقی است ''<ref>مثنوی معنوی، د2، ب 2942</ref>.}} | {{ب|'' آنکه گوید جمله حقّند احمقی است ''|2='' وآنکه گوید جمله باطل او شقی است ''<ref>مثنوی معنوی، د2، ب 2942</ref>.}} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
در سخن دوّم که از فهم زبان مولانا سخن میگوید، فلسفهی مولانا را به طور خلاصه عشق و فنا و مردن میداند. این مفهوم عمیق که در تمامیآثار و | در سخن دوّم که از فهم زبان مولانا سخن میگوید، فلسفهی مولانا را به طور خلاصه عشق و فنا و مردن میداند. این مفهوم عمیق که در تمامیآثار و اندیشههای [[مولانا]] و [[مثنوی]] وجود و حضور دارد امری مهم در شناخت او و زبان خاص اوست. حکایتهایی که یکی پس از دیگری بیان میکند از صدر تا ذیل همه نشان از این امر فنا و مردن دارد و تا ذرّه ای از هستیِ فرد باقی است بدین معناست که وی در حصر نفس امّاره است و همین اندازه سبب میشود که از حقیقت و حق دور باشد و فهمیدرست از ماجرای هستی نداشته باشد. و لذا داستانهای [[مثنوی]] رمزهایی برای فهمیدن زبان [[مولانا] است و بدون فهم درست آن قصص فهم زبان [[مولانا]] غیر ممکن خواهد بود. در صفحات 65 تا 67 حکایتی از عشق را از دفتر پنجم مثنوی بیان میکند که نشان از این ماجرا دارد. | ||
نویسنده در این باره در همین بخش میگوید: شاید بشود گفت همهی فلسفهی [[مولانا]] چنانکه از آثار او به مانند [[مثنوی]] و [[دیوان کبیر]] به دست میآید همین است یعنی، سبّاحی کردن برای مُردن نه برای نجات پیدا کردن و برای خالص شدن، نه برای خلاص شدن، که اصل اساسی در این طریق خالص شدن و اخلاص یافتن است و برای همین منظور است که در اسلام و در کلام عارفان صدها حرف و حدیث در این باره و در اینکه چگونه به اخلاص باید رسید وجود دارد. در نظر [[مولانا]] کسانی به راستی نجات پیدا میکنند که بتوانند خوب بمیرند و هر کس راه مردن و مخصوصاً خوب مردن را بلد نباشد هرگز نجات پیدا نمیکند، چون خالص نمیشود و به همین علّت که «خالص» نمیشود «خلاص» هم نمیشود. صحبت عزیزی که سخن میگفت را به خوبی شنیدم و از برخی از نکات آن میخواهم استفاده بکنم و در فاصلهی زمانیِ اندک چند تا نکته را که در عرفان بسیار مهم هم هست، خدمتتان عرض بکنم. شاید شیواترین و عمیق ترین کلمات عرفانی که بر زبان عارفان جاری شده همان چیزی است که ما به آن «شطحیّات» میگوییم. چون حرفهای مرسوم را که دیگران زده اند، بین زاهد و عابد و عارف هیچ فرقی نیست، فرق اساسی و بنیادین در بیان واژگانی است که آن را فراعقل میگویند و برای گفتن آن باید مراتبی را طی کرد و در حالتی خاص به بیان آن مبادرت نمود <ref>متن، صص 68-67</ref>. | نویسنده در این باره در همین بخش میگوید: شاید بشود گفت همهی فلسفهی [[مولانا]] چنانکه از آثار او به مانند [[مثنوی]] و [[دیوان کبیر]] به دست میآید همین است یعنی، سبّاحی کردن برای مُردن نه برای نجات پیدا کردن و برای خالص شدن، نه برای خلاص شدن، که اصل اساسی در این طریق خالص شدن و اخلاص یافتن است و برای همین منظور است که در اسلام و در کلام عارفان صدها حرف و حدیث در این باره و در اینکه چگونه به اخلاص باید رسید وجود دارد. در نظر [[مولانا]] کسانی به راستی نجات پیدا میکنند که بتوانند خوب بمیرند و هر کس راه مردن و مخصوصاً خوب مردن را بلد نباشد هرگز نجات پیدا نمیکند، چون خالص نمیشود و به همین علّت که «خالص» نمیشود «خلاص» هم نمیشود. صحبت عزیزی که سخن میگفت را به خوبی شنیدم و از برخی از نکات آن میخواهم استفاده بکنم و در فاصلهی زمانیِ اندک چند تا نکته را که در عرفان بسیار مهم هم هست، خدمتتان عرض بکنم. شاید شیواترین و عمیق ترین کلمات عرفانی که بر زبان عارفان جاری شده همان چیزی است که ما به آن «شطحیّات» میگوییم. چون حرفهای مرسوم را که دیگران زده اند، بین زاهد و عابد و عارف هیچ فرقی نیست، فرق اساسی و بنیادین در بیان واژگانی است که آن را فراعقل میگویند و برای گفتن آن باید مراتبی را طی کرد و در حالتی خاص به بیان آن مبادرت نمود <ref>متن، صص 68-67</ref>. | ||
خط ۷۰: | خط ۷۰: | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
نویسنده در خصوص این غزل و تحلیل شخصیّت [[مولانا]] میگوید: در این غزل بسیار زیبا و دلسوز و در عین حال شورانگیز | نویسنده در خصوص این غزل و تحلیل شخصیّت [[مولانا]] میگوید: در این غزل بسیار زیبا و دلسوز و در عین حال شورانگیز نکتههایی خاص از شخصیّت [[مولانا]] را در خود گنجانده است؛ مرور برخی واژهها میتواند ما را به فهم بهتر شخصیّت [[مولانا]] رهبری کند. و طبیعتاً اگر قرار باشد شخصیّت [[مولانا]] مورد شناسایی قرار بگیرد از طریق عبارات و کلماتِ خود او باید به این شناخت و تعریف برسیم. این غزل و غزلیات و ابیاتی دیگر این کار را بر عهده خواهند داشت کافی است با این رویکرد، یک بار دیگر به مجموعه آثار [[مولانا]] دقّت و توجّه کنیم. تنهایی و خلوتهای پیاپی، ترک غیر و وصل با یار، مأنوس بودن با شب و بیداری در شبها، اشک و زاری و ریختن آب دیده به درگاه ذات احدیِ نادیده، عشق ورزی و خالی شدن از هواهای نفسانی، وفاداری و ترک جفا و احتمال جفا از همه، صبر و شکیبایی، وجود دارد که لازمهی عرفان و سلوک و مردی است، سیر در کوی عشق و حرکت امیدوارانه و ممتد به سوی معشوق حیِّ ازلی<ref>متن، صص 103-102</ref>. | ||
آخرین عبارت کتاب نیز در خصوص شخصیت [[مولانا]] و کتاب [[مثنوی]] چنین است: باری [[مولانا]] آنگونه که در دریا و اقیانوس پر آشوب و سراسر شور [[مثنوی]] و [[دیوان کبیر]] نشان میدهد انسانی است که به تعریفی از خود راه یافته و موقعیّت خود را در این نظام پیچیدهی خلقت دریافت نموده است و ژرفا و عمق او نیز به همین خاطر چنان است که کسی را آنگونه که باید به کنه وجود او و فهم تمامِ افکار و حالاتِ او راه نخواهد بود. شخصیت [[مولانا]] چنان راز آلود است که به راستی نمیتوان او را شناخت، او از گونهی اولیاء خفی و ناشناختهی خداوند است که جز برای محرمان راه سلوک یافته و دریافته نشده است. و آنچه که ما در این باره میکاویم شاید به بخش نازلی از وجود او متوجّه شود. و بدیهی است که آن دریا را نمیتوان در | آخرین عبارت کتاب نیز در خصوص شخصیت [[مولانا]] و کتاب [[مثنوی]] چنین است: باری [[مولانا]] آنگونه که در دریا و اقیانوس پر آشوب و سراسر شور [[مثنوی]] و [[دیوان کبیر]] نشان میدهد انسانی است که به تعریفی از خود راه یافته و موقعیّت خود را در این نظام پیچیدهی خلقت دریافت نموده است و ژرفا و عمق او نیز به همین خاطر چنان است که کسی را آنگونه که باید به کنه وجود او و فهم تمامِ افکار و حالاتِ او راه نخواهد بود. شخصیت [[مولانا]] چنان راز آلود است که به راستی نمیتوان او را شناخت، او از گونهی اولیاء خفی و ناشناختهی خداوند است که جز برای محرمان راه سلوک یافته و دریافته نشده است. و آنچه که ما در این باره میکاویم شاید به بخش نازلی از وجود او متوجّه شود. و بدیهی است که آن دریا را نمیتوان در کوزههای تنگ ادراک خود ریخت ولی چنانکه او خود گفته است اگر آب جیحون را هم نتوان کشید، لااقل به اندازهی نیاز و عطش و به مقدار اشتیاق میتوان از آن چشید و بهره مند گشت. و ما نیز سعیی چنین کردهایم، باشد که دریافتی درست از آن اندک نیز یافته باشیم<ref>متن، صص 115-114</ref>. | ||