تربيت براى دين: تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی‌نور
    جز (جایگزینی متن - '| پس از = ↵| پیش از = ↵}}↵ ↵↵'''' به '| پس از = | پیش از = }} '''')
    جز (جایگزینی متن - 'بین المللی' به 'بین‌المللی ')
    برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
    خط ۷۲: خط ۷۲:
    ==منابع مقاله==
    ==منابع مقاله==
    رفیعی، بهروز، کتابشناسی توصیفی و موضوعی تعلیم و تربیت در اسلام، انتشارات بین المللی هدی، تهران، چاپ اول، 1378ش
    رفیعی، بهروز، کتابشناسی توصیفی و موضوعی تعلیم و تربیت در اسلام، انتشارات بین‌المللی  هدی، تهران، چاپ اول، 1378ش


    ==وابسته‌ها==
    ==وابسته‌ها==

    نسخهٔ ‏۲۳ ژانویهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۰۷:۰۴

    تربيت براى دين
    تربيت براى دين
    پدیدآورانمظلومی رجبعلی (نویسنده)
    ناشرواحد فرهنگی بنیاد شهید
    مکان نشرایران - تهران
    سال نشر1365
    چاپیکم
    موضوعتعلیم و تربیت
    زبانفارسی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏‎‏/‎‏م‎‏6‎‏ت‎‏4‎‏ / 287 LC
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    تربيت براى دين که با طرح و نظارت از رجبعلى مظلومى نوشته شده است، برآمد بحث هاى فراوانى است که در ميان مربيان کودک در کانون پرورش فکرى کودکان و نوجوانان برگذار شده است و فلسفه وجودى آن، جبران پار هاى کاستى هاى پژوهش در مسائل روحى انسان مانند، عواطف، حالات، پسندها و ناپسندها، فطريات، فرهنگ، ادب، اخلاق و ديانت است.کتاب داراى مقدمه و نوزده فصل کوتاه است.

    فصل اول.نفس فرزند: نفس، مجموع ذهن و دستگاه انفعال و اقدام است.على(ع) انسان را داراى چهار نفس(نباتى، حيوانى، ناطق قدسى و ملکى الهى)مى‌داند.آدمى بايد در پى عرفان نفس باشد چه، بهترين معرفت است.نفس، رابط و پل پيوند ظاهر (ذهن)و باطن(دل)آدمى است.چشم و گوش دو دريچه کودک به نفس است.براى وحدت ميان ظاهر و باطن بايد به رابط آنها پرداخت.

    فصل دوم.معرفت فرزند: بچه با معرفت زاده مى‌شود؛ معرفتى درخور زندگى عقلانى.او دنيا را نمى‌شناسد و از آن دريافت پيشينى ندارد؛ اما خوب و دقيق مى‌فهمد زيرا با معرفت هاى درخور روح و عقل به دنيا آمده است.ندانستن، نفهميدن نيست کودک چون درگير دنياست بايد با آن آشنا شود او معرفت دارد و معروفها را مى‌شناسد و در پى مصداق است، ما حق تلقين نداريم.تنها بايد به او نمونه نشان دهيم.معروف آن است که کودک مى‌شناسد و منکر آن چيزى است که او نمى‌شناسد.کودک اگر چيزى را نشناسد آن را تجربه نمى‌کند پس براى پرهيز از نابايستها، آسانترين روش، آشنا نشدن است.بر ماست که آشناى خوب براى کودک فراهم کنيم.آشنا هاى فرزند بنابر اولويت چنين است: 1-انسان؛ يعنى، کسى به فراخور سن او؛ 2-درخت و گياه؛ 3-طبيعت؛ 4-حيوانات با ويژگي هاى نيکى که دارند.کودک فقط خود بايد به سوى ديگران و جهان برود.راه آشنايى کودک با جهان ديدن و شنيدن و بسودن است.بزرگترين جنايت اين است که کودک را براى بزرگى آماده کنند؛ کودک را براى کودکى بايد مهيا کرد.عمل، حالت و هيأت وجودى، صفت، تفکر و عقيده، موضوع هاى مهمى است که کودک بايد با آنها آشنا شود.مربى بايد از راه نمونه هاى صادق، کودک را به شناخت علمى ره‌نمون شود. نمونه در خود هستى نيست؛ در رابطۀ هستى با انسان است.درستها و نادرستها، حقها و ناحقها را بايد به کودک آموخت؛ اما از راه نمونه‌ها.

    فصل سوم.باطن فرزند: کودک بايد با نفس هاى پنجگانه بگاه و بجا آشنا شود.انگيزه، محرک فرزند نيست؛ بايد در فرزند رغبت ايجاد کرد و آن را شدت بخشيد تا به حب بدل شود.همۀ رغبت هاى شديد، مقدمه حب اللّه هستند بايد حب و عاطفه به خير و حق و جمال را در کودک پرورش داد.تربيت اوليه فرزند، پنج مرحله دارد: مصداق‌شناسى؛ شناخت ويژگي هاى مصداق؛ مصداق‌يابى؛ مصداق‌نمايى و تکرار تا سرمنزل مهارت. براى تربيت دينى فرزند بايد ميل به حق، خير و جمال در او آفريد.تحقق اين ميل بسيار ساده است؛ بايد اين ميل را در متن زندگى کودک درآورد.اگر بر حق استوارش کنيم بى‌ترديد خير و جمال در متن زندگى او پيدا مى‌شود.تحول ميل به حق و خير و جمال به رغبت دينى مراحلى دارد.در هر مرحله، رغبتها، عالى‌تر مى‌شوند و کار به احسان، ايثار و شهادت مى‌کشد.رغبت هاى کودک را بايد به عمل رسانيد.

    فصل چهارم.فرزند و بينش درست او: بايد زندگى را براساس مکتب تعريف کرد تا معلوم آيد که آدمى مسافر است و دست‌کم بايد به همان جايى که آمده است بازگردد. مرگ نابودى نيست؛ گام نهادن به زندگى ديگر است.بايد چنين بينشى در کودک آفريد.

    فصل پنجم.فرزند و تربيت او: تربيت؛ يعنى، ربانى شدن.تربيت دينى غير از ديگر تربيتهاست؛ تربيت دينى امرى قلبى و عقلى است و ديگر تربيتها ذهنى‌اند.در تربيت فرزند بايد، استقلال و خودکفايى او رعايت شود.ساده‌ترين گونه تربيت آن است که فرزند از راه انس با مربى از او بياموزد.تربيت قابليت مى‌خواهد و عواملى دارد.کودک (متربى)در نه مرحله از مربى اثر مى‌پذيرد و دگرگون مى‌شود.تربيت زمانى مناسب مى‌خواهد و اوقات و مراحل تربيت شامل کودکى، اواخر کودکى و دوره نوجوانى است.

    بلوغ آن مايه اهميت دارد که اگر کسى بچگى نکرده، بزرگ شود براى تربيت خود، بايد مرحله بازمانده بلوغ را سپرى کند آنگاه به مرحله بعدى برود.بلوغ را با آزاد بودن مى‌توان آفريد.سن ملاک بلوغ نيست.

    فصل ششم.فرزند در مقاطع زندگى: پايان کودکى هنگامى است که فرزند خود بپوشد و بشويد و ديگر کارهايش را که پيش از اين نمى‌توانست، اکنون به‌جا آورد. نوجوانى از 5-6 سالگى آغاز مى‌شود و در پسرها به 10-12 سالگى پايان مى‌يابد.دختر با پسر در بلوغ و نوجوانى فرقهايى دارد.نوجوان از خدا، و چگونگى آفرينش مى‌پرسد. موضوعات تربيتى کودک در نوجوانى گسترش مى‌يابد.نوجوانى براى آمادگى جوانى بسيار مهم است و بايد مراقب بود.

    فصل هفتم.بايست هاى تربيتى: پرورش بس نيست؛ بايد تربيت کرد.در تربيت کودک ديدنيها از شنيدنيها مهم‌ترند و آموزندگى آنها افزونتر است.از جمال‌خواهى مى‌توان در تربيت يارى گرفت.جمال‌دوستى در تحول نفسانى فرزند نيز مؤثر مى‌افتد، از راه صداقت، و محبت مى‌توان کودک را براى تربيت آماده کرد.از راه کرامت نفس و همت، مى‌توان در کودک حرکت آفريد.

    فصل هشتم.فرزند و آزادى: مکتب به کودک آزادى داده است چه، خواسته هاى کودک سالم هستند.بچۀ آزاد، آن است که بر خويش فرمان دهد.آزادى لازمه وجودى فرزند است.در آزادى، کودک به خطا هم مى‌رود و اين از آن‌روست که با مصداقها، خوب آشنا نيست.به هرحال او بايد بفهمد خطا، خطاست و ما بايد خطا هاى او را تحمل کنيم.

    فصل نهم.فرزند و خود براى فرداى بهتر: جناب پيامبر(ص)فرمودند: من و على از يک درختيم.آدمى بايد چون درخت باشد، بالنده و بارآور.انسان دينمدار، حق ندارد چيزى جز وجدان عقلى را بر خود حاکم کند.او موضوع تفکر را برمى‌گزيند و به آنچه مى‌داند عمل مى‌کند.آدمى بايد اخلاقى باشد، اخلاق بيش از عمل است.فرزند بايد اولويتها را بازشناسد و چيزى را به جاى چيز ديگر نگيرد.

    فصل دهم.فرزند و خانواده: بچه، رفتار دينى را بايد از پدر و مادر بياموزد زيرا، پدر و مادر عاقلترند، مصلحت فرزند را مى‌خواهند و از همه براى فرزند دلسوزترند.اعتماد به خانواده، رکن وجودى فرزند است، اين اعتماد اصالت خانواده را قوت مى‌دهد و نقش اساسى پدر و مادر را در تربيت فرزند محفوظ مى‌دارد و از فروپاشى نظام خانواده و خانواده‌زدائى پيش مى‌گيرد.

    فصل يازدهم.فرزند و جامعه: کودک براى ارتباط با ديگران، بايد خود اقدام کند تا رابطه سالم باشد و در مسائل ارتباطى اندک‌اندک خودکفا شود.در روابط بايد حسن رابطه مراد باشد تا در پرتو آن مراحل تربيتى يکى‌يکى پيموده شود.محيط به فرزند ارزش نمى‌دهد؛ بلکه فضايى که خود او مى‌سازد در اين مهم دخيل است.به گزيده هاى محيطى کودک فضاى فرهنگى فرزند گفته مى‌شود؛ نوع اين فضا در چگونگى رشد فرزند دخالت دارد.کودک فضاى فرهنگى خود را گسترش دهد.

    فصل دوازدهم.فرهنگ فرزند: کودک بايد با فرهنگ خود آشنا شود.فرهنگ کودک فهمى زيربنايى است که براساس آن، زندگى و فضاى آن را مى‌شناسد.فرهنگ يا تعريف است و يا توصيف؛ بايد کارى کرد که فرهنگ کودک توصيفى باشد.

    فصل سيزدهم.دو چهره از فرزند: کودک، يا اهل است و يا نااهل.برخى مى‌پندارند، براستى«تخم‌مرغ دزد شتر دزد مى‌شود»و نااهل، تربيت‌بردار نيست.اين خطاست چه، کودک را نااهل کرده‌اند پس مى‌توان او را به راه آورد؛ بايد پيوندش را با بچه هاى اهل افزود و او را به سوى فطرتش برانگيخت.بايد فضاى زندگى او را به نيکان آراست تا او اثر پذيرد و دگرگون شود.

    فصل چهاردهم.ملاک استنباط‍‌، مبادا بلغزيم: ما چون غربيان، انسان را حيوان باهوش و فطرت آلوده نمى‌دانيم؛ از نگاه ما کودک توان دريافت خير را دارد و به حسن و کمال راغب است.ديدگاه ما با غربيان در تربيت ظاهر و باطن، روابط اجتماعى، دين و دانش و زندگى انسان فرق مى‌کند.

    فصل پانزدهم.فرزند و تفريح او: ضمير کودک را بايد فارغ کرد، تا در بازى از همبازى اهل، اثر گيرد.بازى بايد آموزش غيرمستقيم باشد.نه سرگرم کردن کودک.به بازى بايد نگرش و رويکرد تربيتى داشت.سرگرمى جز بازى است.انتظارات ما از بازى و سرگرمى با غربيان يکى نيست.

    فصل شانزدهم.دانستني هاى ديگر و لازم: گفتار تصويرى، اشاراتى دربارۀ داستان و داستان‌سرايى، القا و تلقين، تلقين به نفس و تلقين به غير، اثر موعظه و تبليغ، تمثيل و تشبيه و اثر تربيتى آن دو، اشارتى به کتاب و تهيه شناسنامه نفسانى براى فرزند، فراز هاى اين فصل است.

    فصل هفدهم.اولياى تربيتى فرزند: وظيفۀ پدر و مادر در مراحل تحول نفسانى فرزند، کودک نبايد بفهمد کسى مراقب اوست، لزوم توجه آموزگاران به فرزندان خوب، نقش مربى در کودکى و نوجوانى و جوانى متربى، مربى تنها اگر نقش پدر و مادر را بازى کند پيروز است، مراحل کار مربى، روش کار و اثر وجودى او در فرزند، شرايط اسوگى و امتيازات اسوه، در اين فصل ياد شده است.

    فصل هيجدهم.فرزند و تحول ديانتى او: در اين فصل مطالب زير را مى‌يابيم: تربيت باطنى و نفسانى، روش آن، مفهوم ديندارى، لزوم مکتب براى زندگى، لزوم و اثر تربيت دينى در تحول درونى فرزند، رابطۀ اعتقاد با رشد فرزند، چگونگى تحقق شخصيت دينى، مفهوم و ضرورت تربيت دينى، اصول سه‌گانۀ زيرساز اعتقادى فرزند، روش تفهيم وظايف قلبى و ايجاد تدين در فرزند، روش فراگيرى وظايف اعتقادى و عملى، چگونگى طرح دين در نوجوانى و کودکى، مراحل تربيت دينى فرزند.

    فصل نوزدهم.اولين گام در تربيت دينى: تربيت فرزند سه مرحله دارد.ادب در کودکى، تجربه تربيتى در نوجوانى و تربيت براى جوانى.مفهوم ادب، روش تحقق آن در زندگى فرزند، بخش عملى دين، معناى عمل، مفهوم سعى، رابطه فهم عملى با ادب و تربيت، اهميت عمل و نقش ظاهر و باطن در تحقق آن، ويژگي هاى تربيت دينى، ارکان دين و آشنايى فرزند با فرايض دينى بحث هاى اين فصل است.[۱]

    پانویس

    1. ص 162-164

    منابع مقاله

    رفیعی، بهروز، کتابشناسی توصیفی و موضوعی تعلیم و تربیت در اسلام، انتشارات بین‌المللی هدی، تهران، چاپ اول، 1378ش

    وابسته‌ها