این برگ‌های پیر: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۴۰ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۱ ژانویهٔ ۲۰۲۳
جز
جایگزینی متن - '.↵↵↵↵رده:کتاب‌شناسی' به '. ==وابسته‌ها== {{وابسته‌ها}} رده:کتاب‌شناسی'
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - '.↵↵↵↵رده:کتاب‌شناسی' به '. ==وابسته‌ها== {{وابسته‌ها}} رده:کتاب‌شناسی')
 
(۱۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱۶: خط ۱۶:
| کد اتوماسیون =AUTOMATIONCODE11149AUTOMATIONCODE
| کد اتوماسیون =AUTOMATIONCODE11149AUTOMATIONCODE
| چاپ =2
| چاپ =2
| تعداد جلد =1
| تعداد جلد =1
| کتابخانۀ دیجیتال نور =11149
| کتابخوان همراه نور =11149
| کد پدیدآور =
| کد پدیدآور =
| پس از =
| پس از =
خط ۲۴: خط ۲۶:


==گزارش محتوا==
==گزارش محتوا==
=== كتاب مرتع الصالحين===
=== كتاب مرتع الصالحين===


خط ۳۴: خط ۳۴:
فصل دوّم: در عقل است: عقل جوهرى است كه غايبات را به سبب واسطه درك مى‌كند؛ ولى محسوسات را به مشاهده، خردمند آن است كه عقل در وى غالب باشد و به حُكم غلبه عقل تصرّف و سلطنت نفس اماره از وى منقطع شده باشد، خردمند آنست كه به وقت خشم سخنى نگويد.
فصل دوّم: در عقل است: عقل جوهرى است كه غايبات را به سبب واسطه درك مى‌كند؛ ولى محسوسات را به مشاهده، خردمند آن است كه عقل در وى غالب باشد و به حُكم غلبه عقل تصرّف و سلطنت نفس اماره از وى منقطع شده باشد، خردمند آنست كه به وقت خشم سخنى نگويد.


فصل سوّم: در معرفت نفس است: انسان سه قسم است: يك قسم معانى غيبى است كه عقل و جان و دل عبارت از آن معانى است. دوّم تن آدمى است كه به فارسى كالبد و به عربى جسم گويند. سوّم نفس امارّه و لوامه و ملهه و مطئمنّه كه نتيجه خاک و آب و آتش و هواست.
فصل سوّم: در معرفت نفس است: انسان سه قسم است: يك قسم معانى غيبى است كه عقل و جان و دل عبارت از آن معانى است. دوّم تن آدمى است كه به فارسی كالبد و به عربى جسم گويند. سوّم نفس امارّه و لوامه و ملهه و مطئمنّه كه نتيجه خاک و آب و آتش و هواست.


فصل چهارم: در معرفت نفس‌ها و رياضت هر يك از آنهاست: تأديب نفس اماّره قهر و تحميل كردن انواع رنجه بر وى است. قوى‌ترين رياضت نفس لوّامه بُعد وطن است. طريق رياضت نفس مُلهمه به رفق و مدار است و نفس مطمئنه چون راضى است از خدا، لذا احتياجى به رياضت ندارد.
فصل چهارم: در معرفت نفس‌ها و رياضت هر يك از آنهاست: تأديب نفس اماّره قهر و تحميل كردن انواع رنجه بر وى است. قوى‌ترين رياضت نفس لوّامه بُعد وطن است. طريق رياضت نفس مُلهمه به رفق و مدار است و نفس مطمئنه چون راضى است از خدا، لذا احتياجى به رياضت ندارد.


فصل پنجم: در آفات نفس است: لازم است كه انسان به آفات نفس واقف باشد تا نفس پاكيزه شده و شايستگى همراهى دل را داشته باشد، حاصل رياضت نفس دو چيز است: آغازش مخالفت است و نهايتش موافقت.
فصل پنجم: در آفات نفس است: لازم است كه انسان به آفات نفس واقف باشد تا نفس پاکيزه شده و شايستگى همراهى دل را داشته باشد، حاصل رياضت نفس دو چيز است: آغازش مخالفت است و نهایتش موافقت.


فصل ششم: در قلب است: دل لطيفه‌اى است، ربّانى و محلّ انوار الهى است، دل داراى دو چشم و دو گوش است و دل را درى است سوى صدر، چون دل از زندان هوى و اعتراض شهوت نگاه داشته شود، نور معرفت در وى خالص مى‌شود.
فصل ششم: در قلب است: دل لطيفه‌اى است، ربّانى و محلّ انوار الهى است، دل داراى دو چشم و دو گوش است و دل را درى است سوى صدر، چون دل از زندان هوى و اعتراض شهوت نگاه داشته شود، نور معرفت در وى خالص مى‌شود.
خط ۴۸: خط ۴۸:
فصل نهم: در ذكر است: مراتب موجودات متفاوت است، يا قابل ترقّى است، يا قابل ترقّى نيست. به نظر مؤلف ذاكر تا به محو چيزى و نفى خاطرى و سياست خصلتى محتاج است، بايد «لا اله الا الله» گويد و چون ذكر در دل قرار گرفت، بعد از آن مى‌تواند، «الله» بگويد.
فصل نهم: در ذكر است: مراتب موجودات متفاوت است، يا قابل ترقّى است، يا قابل ترقّى نيست. به نظر مؤلف ذاكر تا به محو چيزى و نفى خاطرى و سياست خصلتى محتاج است، بايد «لا اله الا الله» گويد و چون ذكر در دل قرار گرفت، بعد از آن مى‌تواند، «الله» بگويد.


فصل دهم: در بيان شرايط ذاكر و كيفيت ذكر است: ذاكر بايد خود را از تمامى خواسته‌هاى نفسانى فارغ كرده و فقط رضاى حق را طلب كند و علم به فرايض و شريعت داشته باشد. دل موقع ذكر گفتن عجايب بسيارى را مشاهده مى‌كند و چون مذكور بر دل مستولى مى‌شود، ديگر دل از ذكر خود بى‌خبر مى‌شود.
فصل دهم: در بيان شرايط ذاكر و کیفیت ذكر است: ذاكر بايد خود را از تمامى خواسته‌هاى نفسانى فارغ كرده و فقط رضاى حق را طلب كند و علم به فرايض و شريعت داشته باشد. دل موقع ذكر گفتن عجايب بسيارى را مشاهده مى‌كند و چون مذكور بر دل مستولى مى‌شود، ديگر دل از ذكر خود بى‌خبر مى‌شود.


فصل يازدهم: در اثبات رسالات و نبوّت است: آدمى همواره محتاج نبى است، خداوند به رسولان خود معجزه عنايت فرمود تا خلق از معاوضه به مثل آن عاجز باشند و ايمان بياورند، معجزات انبياء دو قسم است: بعضى عقلى و برخى حسّى است.
فصل يازدهم: در اثبات رسالات و نبوّت است: آدمى همواره محتاج نبى است، خداوند به رسولان خود معجزه عنايت فرمود تا خلق از معاوضه به مثل آن عاجز باشند و ايمان بياورند، معجزات انبياء دو قسم است: بعضى عقلى و برخى حسّى است.
خط ۶۸: خط ۶۸:
فصل نوزدهم: در روزه شهر رمضان و فضيلت جوع: فوايد جوع بسيار است و يكى از آن‌ها لذّت مناجات است و فايده ديگر صفاى دل و رقّت آنست. كمترين حرمت ماه رمضان آنست كه آزردن مؤمن حرام است، روزه عبادت باطن است و پوشيده.
فصل نوزدهم: در روزه شهر رمضان و فضيلت جوع: فوايد جوع بسيار است و يكى از آن‌ها لذّت مناجات است و فايده ديگر صفاى دل و رقّت آنست. كمترين حرمت ماه رمضان آنست كه آزردن مؤمن حرام است، روزه عبادت باطن است و پوشيده.


فصل بيستم: در زكات و صدقه و سخاوت است: زكات به معناى پاكى است، يكى از حكمت‌هاى بخشيدن مال پاك كردن تن از گناهان است. علامت جوانمردى آن است كه برتر چيز را از كمترين كسى دريغ ندارد و كمتر چيز را اگر در پيش برتر كس بنهد شرم ندارد.
فصل بيستم: در زكات و صدقه و سخاوت است: زكات به معناى پاکى است، يكى از حكمت‌هاى بخشيدن مال پاک كردن تن از گناهان است. علامت جوانمردى آن است كه برتر چيز را از كمترين كسى دريغ ندارد و كمتر چيز را اگر در پيش برتر كس بنهد شرم ندارد.


فصل بيست ويكم: حجّ: چنان كه عرش قبله آسمانيان است كعبه نيز قبله زمينيان است، وحوش و طيور در حوالى كعبه در امانند.
فصل بيست ويكم: حجّ: چنان كه عرش قبله آسمانيان است كعبه نيز قبله زمينيان است، وحوش و طيور در حوالى كعبه در امانند.
خط ۹۴: خط ۹۴:
فصل سى و دوّم: ذمّ متكبّر: كبر بر سه نوع است، حدّ رياست سخن، روايى است كه فقط براى خداوند عزوجل اختصاص دارد.
فصل سى و دوّم: ذمّ متكبّر: كبر بر سه نوع است، حدّ رياست سخن، روايى است كه فقط براى خداوند عزوجل اختصاص دارد.


فصل سى و سوّم: حسد: اصل حسد كراهت نعمت غير است، حاسد شريك ابليس است.
فصل سى و سوّم: حسد: اصل حسد كراهت نعمت غير است، حاسد شریک ابليس است.


فصل سى و چهارم: غم و غضب و حقد و غيظ: اسباب غضب عُجب است، دو رگ در بدن است كه بايد آن دو را بريد يك رگ شهوت و ديگرى رگ خشم.
فصل سى و چهارم: غم و غضب و حقد و غيظ: اسباب غضب عُجب است، دو رگ در بدن است كه بايد آن دو را بريد يك رگ شهوت و ديگرى رگ خشم.
خط ۱۲۴: خط ۱۲۴:
فصل چهل و هفتم: دُعا: بهترين دعا آنست كه از حقّ، حق را خواهى، دعاى مضطر آنست كه دلِ وى از همه اسباب منقطع گردد.
فصل چهل و هفتم: دُعا: بهترين دعا آنست كه از حقّ، حق را خواهى، دعاى مضطر آنست كه دلِ وى از همه اسباب منقطع گردد.


فصل چهل و هشتم: حسن ظن به خدا: امام ابوالقاسم حكيم مى‌گويد: هر كس به خداوند عزوجل گمان نيك برد، از تمامى عيب‌ها پاك مى‌گردد.
فصل چهل و هشتم: حسن ظن به خدا: امام ابوالقاسم حكيم مى‌گويد: هر كس به خداوند عزوجل گمان نيك برد، از تمامى عيب‌ها پاک مى‌گردد.


فصل چهل و نهم: رضا به قضاى الهى: قضاى خداى عزوجل صفت خداست و قائم به ذات، رضا به قضاء عبوديّت محض است.
فصل چهل و نهم: رضا به قضاى الهى: قضاى خداى عزوجل صفت خداست و قائم به ذات، رضا به قضاء عبوديّت محض است.
خط ۱۶۹: خط ۱۶۹:
باب يازدهم: در صبر و رضاء و تسليم و تفويض: صبر حبس نفس است، از هواى او، رضا خشنودى به بلاء و محنتى كه از حق به بنده مى‌رسد. تفويض ترك تدبير است به آنچه نيامده است؛ اما تسليم آن است كه به آنچه كه حكم در آن ظاهر شده اعتراض ننمايد.
باب يازدهم: در صبر و رضاء و تسليم و تفويض: صبر حبس نفس است، از هواى او، رضا خشنودى به بلاء و محنتى كه از حق به بنده مى‌رسد. تفويض ترك تدبير است به آنچه نيامده است؛ اما تسليم آن است كه به آنچه كه حكم در آن ظاهر شده اعتراض ننمايد.


باب دوازدهم: محبتّ و صدق و توكّل: نهايت محبّت آنست كه محبّ هر كه را دوست دارد، به خاطر محبوب دوست دارد و هر كه دشمن دارد، به خاطر او دشمن مى‌دارد. توكّل آنست كه انسان كار خويش را به خداوند متعال بسپارد و شرط ايمان توكّل است.
باب دوازدهم: محبتّ و صدق و توكّل: نهایت محبّت آنست كه محبّ هر كه را دوست دارد، به خاطر محبوب دوست دارد و هر كه دشمن دارد، به خاطر او دشمن مى‌دارد. توكّل آنست كه انسان كار خويش را به خداوند متعال بسپارد و شرط ايمان توكّل است.


باب سيزدهم: در معرفت زهد و تقوى: زهد داراى سه حرف است، «زاى» آن زينت «هاى» آن هواى نفس و «دال» آن دنياست؛ يعنى زاهد بايد زينت دنيا و هواى نفس و محبّت دنيا را ترك نمايد، بهترين زاد و توشه براى قيامت تقوى است.
باب سيزدهم: در معرفت زهد و تقوى: زهد داراى سه حرف است، «زاى» آن زينت «هاى» آن هواى نفس و «دال» آن دنياست؛ يعنى زاهد بايد زينت دنيا و هواى نفس و محبّت دنيا را ترك نمايد، بهترين زاد و توشه براى قيامت تقوى است.
خط ۱۷۵: خط ۱۷۵:
باب چهاردهم: در مكاشفه و مشاهده و معاينه: در مشاهده شهودى انوار مختلف براى سالك كشف مى‌شود و در كشف سّرى اسرار آفرينش مكشوف مى‌گردد و در كشف روحى چون حجاب زمان و مكان از ميان بر مى‌خيزد. لذا وقايع گذشته و آينده را در حال مشاهده مى‌نمايد.
باب چهاردهم: در مكاشفه و مشاهده و معاينه: در مشاهده شهودى انوار مختلف براى سالك كشف مى‌شود و در كشف سّرى اسرار آفرينش مكشوف مى‌گردد و در كشف روحى چون حجاب زمان و مكان از ميان بر مى‌خيزد. لذا وقايع گذشته و آينده را در حال مشاهده مى‌نمايد.


باب پانزدهم: در بيان تخلّق به اخلاق الهى: بعضى از صفات را نمى‌توان بر غير از خداوند سبحان اطلاق كرد و به آن متخلّق شد؛ مانند الوهيت و وحدانيت و صمدانيت و امثال آن؛ ولى برخى از صفات را بنده مى‌تواند به آن متخلّق مى‌شود و چون سالك به نهايت مى‌رسد، جميع صفات در او جمع مى‌شود.
باب پانزدهم: در بيان تخلّق به اخلاق الهى: بعضى از صفات را نمى‌توان بر غير از خداوند سبحان اطلاق كرد و به آن متخلّق شد؛ مانند الوهيت و وحدانيت و صمدانيت و امثال آن؛ ولى برخى از صفات را بنده مى‌تواند به آن متخلّق مى‌شود و چون سالك به نهایت مى‌رسد، جميع صفات در او جمع مى‌شود.


باب شانزدهم: در بيان خرقه و پوشيدن خرقه: مريد وقتى از جميع صفات ذميمه نفسانى بيرون آمده و به صفات حميده روحانى موصوف گشته و صلاحيّت مقتدايى را دارا شده باشد، مى‌تواند به دست شيخ خرقه بپوشد.
باب شانزدهم: در بيان خرقه و پوشيدن خرقه: مريد وقتى از جميع صفات ذميمه نفسانى بيرون آمده و به صفات حميده روحانى موصوف گشته و صلاحيّت مقتدايى را دارا شده باشد، مى‌تواند به دست شيخ خرقه بپوشد.
خط ۱۸۶: خط ۱۸۶:
اثر ابوحفص شهاب‌الدين سهروردى معروف به «زين خوافى» است.
اثر ابوحفص شهاب‌الدين سهروردى معروف به «زين خوافى» است.


وى در اين كتاب ابن‌عربى را مُلحد دانسته و گمان مى‌كند كه وجوديان روزگار وى كه پيرو ابن‌عربى هستند، آراى سوفسطائيان، دهريان، و فيلسوفان را بهم آميخته‌اند. به نظر وى ابن‌عربى حق تعالى را عين مخلوقات دانسته واين چيزى نيست، جز الحاد. وى قول به وحدت وجود را باطل دانسته و چنين عقيده‌اى را عقيده دنيان مى‌داند. اين جماعت به نظر زين خوافى بدان سبب به وحدت وجود قائل‌اند كه آن را وسيله نفى حشر و نشر و نفى ثواب و عقاب قرار مى‌دهند. توضيح و تصريحى كه زين خوافى از وحدت وجود دارد، ناشى از تقيّد اوست به توحيد، كه همه را از او مى‌دانسته، امّا با «همه اوست» ستيز مى‌كرده است. از اين رو سواى [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]]، بسيارى از معاصرانش را هم كه وجودى بوده‌اند، نكوهش مى‌كرده و حتّى اصحابش را به نكوهيدن وحدت وجوديان فرا مى‌خوانده است.
وى در اين كتاب ابن‌ عربى را مُلحد دانسته و گمان مى‌كند كه وجوديان روزگار وى كه پيرو ابن‌ عربى هستند، آراى سوفسطائيان، دهريان، و فيلسوفان را بهم آميخته‌اند. به نظر وى ابن‌ عربى حق تعالى را عين مخلوقات دانسته واين چيزى نيست، جز الحاد. وى قول به وحدت وجود را باطل دانسته و چنين عقيده‌اى را عقيده دنيان مى‌داند. اين جماعت به نظر زين خوافى بدان سبب به وحدت وجود قائل‌اند كه آن را وسيله نفى حشر و نشر و نفى ثواب و عقاب قرار مى‌دهند. توضيح و تصريحى كه زين خوافى از وحدت وجود دارد، ناشى از تقيّد اوست به توحيد، كه همه را از او مى‌دانسته، امّا با «همه اوست» ستيز مى‌كرده است. از اين رو سواى [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]]، بسيارى از معاصرانش را هم كه وجودى بوده‌اند، نكوهش مى‌كرده و حتّى اصحابش را به نكوهيدن وحدت وجوديان فرا مى‌خوانده است.


زين خوافى فلسفه ورزان يا به قول خودش معقوليان روزگارش را به سه دسته سوفسطايى، دهرى و فلسفى تقسيم كرده و هم آن‌ها را «نومُلحد» معرّفى مى‌كند كه قصدشان برانداختن قواعد شرع و اسلام است. وى تصريح مى‌كند كه معقوليان به خاطر سياست سلطنت شاهرخى و ارباب فقه به حيله و تزويز مذهب بوقلمونى‌شان را به صحيح اعتقادات صافى نهاد مى‌خورانند.
زين خوافى فلسفه ورزان يا به قول خودش معقولیان روزگارش را به سه دسته سوفسطايى، دهرى و فلسفى تقسيم كرده و هم آن‌ها را «نومُلحد» معرّفى مى‌كند كه قصدشان برانداختن قواعد شرع و اسلام است. وى تصريح مى‌كند كه معقولیان به خاطر سياست سلطنت شاهرخى و ارباب فقه به حيله و تزويز مذهب بوقلمونى‌شان را به صحيح اعتقادات صافى نهاد مى‌خورانند.


كتاب حاضر شامل يك مقدّمه، سه اصل و يك خاتمه مى‌باشد. مؤلف در اصل اوّل درباره اقوال مشايخ طريقت و موافقت آنان با علماى شريعت سخن مى‌گويد. سپس در اصل دوّم به معنى الحاد و موقف وجوديه مى‌پردازد. آنگاه در اصل سوّم مذهب اهل سنّت را تبيين كرده و ختامه‌ى كتاب را به شرح احوال ارباب طريقت در اتحاد و توحيد اختصاص مى‌دهد.
كتاب حاضر شامل يك مقدّمه، سه اصل و يك خاتمه مى‌باشد. مؤلف در اصل اوّل درباره اقوال مشايخ طريقت و موافقت آنان با علماى شريعت سخن مى‌گويد. سپس در اصل دوّم به معنى الحاد و موقف وجوديه مى‌پردازد. آنگاه در اصل سوّم مذهب اهل سنّت را تبيين كرده و ختامه‌ى كتاب را به شرح احوال ارباب طريقت در اتحاد و توحيد اختصاص مى‌دهد.


==وابسته‌ها==
{{وابسته‌ها}}




[[رده:کتاب‌شناسی]]
[[رده:کتاب‌شناسی]]