۱۱۸٬۶۸۳
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'مولف' به 'مؤلف') |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - '.↵↵↵↵رده:کتابشناسی' به '. ==وابستهها== {{وابستهها}} رده:کتابشناسی') |
||
(۲۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۶ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{جعبه اطلاعات کتاب | |||
| تصویر =NUR11149J1.jpg | |||
| عنوان =این برگهای پیر، مجموعه بیست اثر چاپ ناشده فارسی از قلمرو تصوف | |||
| عنوانهای دیگر =مجموعه بیست اثر چاپ ناشده فارسی از قلمرو تصوف | |||
| پدیدآوران = | |||
[[مایل هروی، نجیب]] (تصحيح و تنظيم) | |||
| | | زبان =فارسی | ||
| کد کنگره = | |||
| موضوع = | |||
| | |||
|زبان | |||
|کد کنگره | |||
|موضوع | |||
| ناشر = | |||
نشر نی | |||
| مکان نشر =تهران - ایران | |||
| سال نشر = 1383 ش | |||
== | | کد اتوماسیون =AUTOMATIONCODE11149AUTOMATIONCODE | ||
| چاپ =2 | |||
| تعداد جلد =1 | |||
| کتابخانۀ دیجیتال نور =11149 | |||
| کتابخوان همراه نور =11149 | |||
| کد پدیدآور = | |||
| پس از = | |||
| پیش از = | |||
}} | |||
'''اين برگهاى پير''' شامل بيست اثر ارزنده عرفانى است كه به همّت آقاى [[مایل هروی، نجیب|نجيب مايل هروى]] گردآورى و مورد تصحيح و تعليق قرار گرفته است. دفتر حاضر به سه كتاب مرتع الصالحين و مقاصد السالكين و منهج الرشاد اختصاص دارد. | |||
==گزارش محتوا== | ==گزارش محتوا== | ||
=== كتاب مرتع الصالحين=== | |||
اين كتاب كه در سده ششم هجرى نگاشته شده، اثر ابومنصور اوزجندى است كه شامل 55 فصل مىباشد كه عبارتند از: | اين كتاب كه در سده ششم هجرى نگاشته شده، اثر ابومنصور اوزجندى است كه شامل 55 فصل مىباشد كه عبارتند از: | ||
خط ۵۲: | خط ۳۴: | ||
فصل دوّم: در عقل است: عقل جوهرى است كه غايبات را به سبب واسطه درك مىكند؛ ولى محسوسات را به مشاهده، خردمند آن است كه عقل در وى غالب باشد و به حُكم غلبه عقل تصرّف و سلطنت نفس اماره از وى منقطع شده باشد، خردمند آنست كه به وقت خشم سخنى نگويد. | فصل دوّم: در عقل است: عقل جوهرى است كه غايبات را به سبب واسطه درك مىكند؛ ولى محسوسات را به مشاهده، خردمند آن است كه عقل در وى غالب باشد و به حُكم غلبه عقل تصرّف و سلطنت نفس اماره از وى منقطع شده باشد، خردمند آنست كه به وقت خشم سخنى نگويد. | ||
فصل سوّم: در معرفت نفس است: انسان سه قسم است: يك قسم معانى غيبى است كه عقل و جان و دل عبارت از آن معانى است. دوّم تن آدمى است كه به | فصل سوّم: در معرفت نفس است: انسان سه قسم است: يك قسم معانى غيبى است كه عقل و جان و دل عبارت از آن معانى است. دوّم تن آدمى است كه به فارسی كالبد و به عربى جسم گويند. سوّم نفس امارّه و لوامه و ملهه و مطئمنّه كه نتيجه خاک و آب و آتش و هواست. | ||
فصل چهارم: در معرفت نفسها و رياضت هر يك از آنهاست: تأديب نفس اماّره قهر و تحميل كردن انواع رنجه بر وى است. قوىترين رياضت نفس لوّامه بُعد وطن است. طريق رياضت نفس مُلهمه به رفق و مدار است و نفس مطمئنه چون راضى است از خدا، لذا احتياجى به رياضت ندارد. | فصل چهارم: در معرفت نفسها و رياضت هر يك از آنهاست: تأديب نفس اماّره قهر و تحميل كردن انواع رنجه بر وى است. قوىترين رياضت نفس لوّامه بُعد وطن است. طريق رياضت نفس مُلهمه به رفق و مدار است و نفس مطمئنه چون راضى است از خدا، لذا احتياجى به رياضت ندارد. | ||
فصل پنجم: در آفات نفس است: لازم است كه انسان به آفات نفس واقف باشد تا نفس | فصل پنجم: در آفات نفس است: لازم است كه انسان به آفات نفس واقف باشد تا نفس پاکيزه شده و شايستگى همراهى دل را داشته باشد، حاصل رياضت نفس دو چيز است: آغازش مخالفت است و نهایتش موافقت. | ||
فصل ششم: در قلب است: دل لطيفهاى است، ربّانى و محلّ انوار الهى است، دل داراى دو چشم و دو گوش است و دل را درى است سوى صدر، چون دل از زندان هوى و اعتراض شهوت نگاه داشته شود، نور معرفت در وى خالص مىشود. | فصل ششم: در قلب است: دل لطيفهاى است، ربّانى و محلّ انوار الهى است، دل داراى دو چشم و دو گوش است و دل را درى است سوى صدر، چون دل از زندان هوى و اعتراض شهوت نگاه داشته شود، نور معرفت در وى خالص مىشود. | ||
خط ۶۶: | خط ۴۸: | ||
فصل نهم: در ذكر است: مراتب موجودات متفاوت است، يا قابل ترقّى است، يا قابل ترقّى نيست. به نظر مؤلف ذاكر تا به محو چيزى و نفى خاطرى و سياست خصلتى محتاج است، بايد «لا اله الا الله» گويد و چون ذكر در دل قرار گرفت، بعد از آن مىتواند، «الله» بگويد. | فصل نهم: در ذكر است: مراتب موجودات متفاوت است، يا قابل ترقّى است، يا قابل ترقّى نيست. به نظر مؤلف ذاكر تا به محو چيزى و نفى خاطرى و سياست خصلتى محتاج است، بايد «لا اله الا الله» گويد و چون ذكر در دل قرار گرفت، بعد از آن مىتواند، «الله» بگويد. | ||
فصل دهم: در بيان شرايط ذاكر و | فصل دهم: در بيان شرايط ذاكر و کیفیت ذكر است: ذاكر بايد خود را از تمامى خواستههاى نفسانى فارغ كرده و فقط رضاى حق را طلب كند و علم به فرايض و شريعت داشته باشد. دل موقع ذكر گفتن عجايب بسيارى را مشاهده مىكند و چون مذكور بر دل مستولى مىشود، ديگر دل از ذكر خود بىخبر مىشود. | ||
فصل يازدهم: در اثبات رسالات و نبوّت است: آدمى همواره محتاج نبى است، خداوند به رسولان خود معجزه عنايت فرمود تا خلق از معاوضه به مثل آن عاجز باشند و ايمان بياورند، معجزات انبياء دو قسم است: بعضى عقلى و برخى حسّى است. | فصل يازدهم: در اثبات رسالات و نبوّت است: آدمى همواره محتاج نبى است، خداوند به رسولان خود معجزه عنايت فرمود تا خلق از معاوضه به مثل آن عاجز باشند و ايمان بياورند، معجزات انبياء دو قسم است: بعضى عقلى و برخى حسّى است. | ||
خط ۸۶: | خط ۶۸: | ||
فصل نوزدهم: در روزه شهر رمضان و فضيلت جوع: فوايد جوع بسيار است و يكى از آنها لذّت مناجات است و فايده ديگر صفاى دل و رقّت آنست. كمترين حرمت ماه رمضان آنست كه آزردن مؤمن حرام است، روزه عبادت باطن است و پوشيده. | فصل نوزدهم: در روزه شهر رمضان و فضيلت جوع: فوايد جوع بسيار است و يكى از آنها لذّت مناجات است و فايده ديگر صفاى دل و رقّت آنست. كمترين حرمت ماه رمضان آنست كه آزردن مؤمن حرام است، روزه عبادت باطن است و پوشيده. | ||
فصل بيستم: در زكات و صدقه و سخاوت است: زكات به معناى | فصل بيستم: در زكات و صدقه و سخاوت است: زكات به معناى پاکى است، يكى از حكمتهاى بخشيدن مال پاک كردن تن از گناهان است. علامت جوانمردى آن است كه برتر چيز را از كمترين كسى دريغ ندارد و كمتر چيز را اگر در پيش برتر كس بنهد شرم ندارد. | ||
فصل بيست ويكم: حجّ: چنان كه عرش قبله آسمانيان است كعبه نيز قبله زمينيان است، وحوش و طيور در حوالى كعبه در امانند. | فصل بيست ويكم: حجّ: چنان كه عرش قبله آسمانيان است كعبه نيز قبله زمينيان است، وحوش و طيور در حوالى كعبه در امانند. | ||
خط ۱۱۲: | خط ۹۴: | ||
فصل سى و دوّم: ذمّ متكبّر: كبر بر سه نوع است، حدّ رياست سخن، روايى است كه فقط براى خداوند عزوجل اختصاص دارد. | فصل سى و دوّم: ذمّ متكبّر: كبر بر سه نوع است، حدّ رياست سخن، روايى است كه فقط براى خداوند عزوجل اختصاص دارد. | ||
فصل سى و سوّم: حسد: اصل حسد كراهت نعمت غير است، حاسد | فصل سى و سوّم: حسد: اصل حسد كراهت نعمت غير است، حاسد شریک ابليس است. | ||
فصل سى و چهارم: غم و غضب و حقد و غيظ: اسباب غضب عُجب است، دو رگ در بدن است كه بايد آن دو را بريد يك رگ شهوت و ديگرى رگ خشم. | فصل سى و چهارم: غم و غضب و حقد و غيظ: اسباب غضب عُجب است، دو رگ در بدن است كه بايد آن دو را بريد يك رگ شهوت و ديگرى رگ خشم. | ||
خط ۱۴۲: | خط ۱۲۴: | ||
فصل چهل و هفتم: دُعا: بهترين دعا آنست كه از حقّ، حق را خواهى، دعاى مضطر آنست كه دلِ وى از همه اسباب منقطع گردد. | فصل چهل و هفتم: دُعا: بهترين دعا آنست كه از حقّ، حق را خواهى، دعاى مضطر آنست كه دلِ وى از همه اسباب منقطع گردد. | ||
فصل چهل و هشتم: حسن ظن به خدا: امام ابوالقاسم حكيم مىگويد: هر كس به خداوند عزوجل گمان نيك برد، از تمامى عيبها | فصل چهل و هشتم: حسن ظن به خدا: امام ابوالقاسم حكيم مىگويد: هر كس به خداوند عزوجل گمان نيك برد، از تمامى عيبها پاک مىگردد. | ||
فصل چهل و نهم: رضا به قضاى الهى: قضاى خداى عزوجل صفت خداست و قائم به ذات، رضا به قضاء عبوديّت محض است. | فصل چهل و نهم: رضا به قضاى الهى: قضاى خداى عزوجل صفت خداست و قائم به ذات، رضا به قضاء عبوديّت محض است. | ||
خط ۱۵۸: | خط ۱۴۰: | ||
فصل پنجاه و پنجم: در مريد و مراد: بر گزيدگان امّت دو فرقهاند: يك فرقه آنانند كه نخست مكلّف بودند، سپس عطا و قسم ديگر آنانند كه اوّل عطاء بودند، آنگاه تكلّف اهل طريقت، فرقه اوّلى را اهل مجاهده و دوّمى را اهل عطاء خوانند. | فصل پنجاه و پنجم: در مريد و مراد: بر گزيدگان امّت دو فرقهاند: يك فرقه آنانند كه نخست مكلّف بودند، سپس عطا و قسم ديگر آنانند كه اوّل عطاء بودند، آنگاه تكلّف اهل طريقت، فرقه اوّلى را اهل مجاهده و دوّمى را اهل عطاء خوانند. | ||
== | === كتاب مقاصد السالكين=== | ||
اثر سعدالدين حمويّه جوينى از مشايخ مشهور خراسان است. | اثر سعدالدين حمويّه جوينى از مشايخ مشهور خراسان است. | ||
شامل هفده باب است كه به آنها اشاره مىشود: | شامل هفده باب است كه به آنها اشاره مىشود: | ||
خط ۱۸۹: | خط ۱۶۹: | ||
باب يازدهم: در صبر و رضاء و تسليم و تفويض: صبر حبس نفس است، از هواى او، رضا خشنودى به بلاء و محنتى كه از حق به بنده مىرسد. تفويض ترك تدبير است به آنچه نيامده است؛ اما تسليم آن است كه به آنچه كه حكم در آن ظاهر شده اعتراض ننمايد. | باب يازدهم: در صبر و رضاء و تسليم و تفويض: صبر حبس نفس است، از هواى او، رضا خشنودى به بلاء و محنتى كه از حق به بنده مىرسد. تفويض ترك تدبير است به آنچه نيامده است؛ اما تسليم آن است كه به آنچه كه حكم در آن ظاهر شده اعتراض ننمايد. | ||
باب دوازدهم: محبتّ و صدق و توكّل: | باب دوازدهم: محبتّ و صدق و توكّل: نهایت محبّت آنست كه محبّ هر كه را دوست دارد، به خاطر محبوب دوست دارد و هر كه دشمن دارد، به خاطر او دشمن مىدارد. توكّل آنست كه انسان كار خويش را به خداوند متعال بسپارد و شرط ايمان توكّل است. | ||
باب سيزدهم: در معرفت زهد و تقوى: زهد داراى سه حرف است، «زاى» آن زينت «هاى» آن هواى نفس و «دال» آن دنياست؛ يعنى زاهد بايد زينت دنيا و هواى نفس و محبّت دنيا را ترك نمايد، بهترين زاد و توشه براى قيامت تقوى است. | باب سيزدهم: در معرفت زهد و تقوى: زهد داراى سه حرف است، «زاى» آن زينت «هاى» آن هواى نفس و «دال» آن دنياست؛ يعنى زاهد بايد زينت دنيا و هواى نفس و محبّت دنيا را ترك نمايد، بهترين زاد و توشه براى قيامت تقوى است. | ||
خط ۱۹۵: | خط ۱۷۵: | ||
باب چهاردهم: در مكاشفه و مشاهده و معاينه: در مشاهده شهودى انوار مختلف براى سالك كشف مىشود و در كشف سّرى اسرار آفرينش مكشوف مىگردد و در كشف روحى چون حجاب زمان و مكان از ميان بر مىخيزد. لذا وقايع گذشته و آينده را در حال مشاهده مىنمايد. | باب چهاردهم: در مكاشفه و مشاهده و معاينه: در مشاهده شهودى انوار مختلف براى سالك كشف مىشود و در كشف سّرى اسرار آفرينش مكشوف مىگردد و در كشف روحى چون حجاب زمان و مكان از ميان بر مىخيزد. لذا وقايع گذشته و آينده را در حال مشاهده مىنمايد. | ||
باب پانزدهم: در بيان تخلّق به اخلاق الهى: بعضى از صفات را نمىتوان بر غير از خداوند سبحان اطلاق كرد و به آن متخلّق شد؛ مانند الوهيت و وحدانيت و صمدانيت و امثال آن؛ ولى برخى از صفات را بنده مىتواند به آن متخلّق مىشود و چون سالك به | باب پانزدهم: در بيان تخلّق به اخلاق الهى: بعضى از صفات را نمىتوان بر غير از خداوند سبحان اطلاق كرد و به آن متخلّق شد؛ مانند الوهيت و وحدانيت و صمدانيت و امثال آن؛ ولى برخى از صفات را بنده مىتواند به آن متخلّق مىشود و چون سالك به نهایت مىرسد، جميع صفات در او جمع مىشود. | ||
باب شانزدهم: در بيان خرقه و پوشيدن خرقه: مريد وقتى از جميع صفات ذميمه نفسانى بيرون آمده و به صفات حميده روحانى موصوف گشته و صلاحيّت مقتدايى را دارا شده باشد، مىتواند به دست شيخ خرقه بپوشد. | باب شانزدهم: در بيان خرقه و پوشيدن خرقه: مريد وقتى از جميع صفات ذميمه نفسانى بيرون آمده و به صفات حميده روحانى موصوف گشته و صلاحيّت مقتدايى را دارا شده باشد، مىتواند به دست شيخ خرقه بپوشد. | ||
خط ۲۰۱: | خط ۱۸۱: | ||
باب هفدهم: در بيان مسائل راه: علما سه گروهند: عالم به ظاهر و عالم به باطن و عالم به ظاهر و باطن هر دو، بندگى آنست كه در مسير عبوديّت هيچ گونه اعتراضى نداشته باشد، ادب دل، نگاه داشتن دل از غير حقّ است. | باب هفدهم: در بيان مسائل راه: علما سه گروهند: عالم به ظاهر و عالم به باطن و عالم به ظاهر و باطن هر دو، بندگى آنست كه در مسير عبوديّت هيچ گونه اعتراضى نداشته باشد، ادب دل، نگاه داشتن دل از غير حقّ است. | ||
== | === كتاب منهج الرّشاد=== | ||
اثر ابوحفص شهابالدين سهروردى معروف به «زين خوافى» است. | اثر ابوحفص شهابالدين سهروردى معروف به «زين خوافى» است. | ||
وى در اين كتاب ابن عربى را مُلحد دانسته و گمان مىكند كه وجوديان روزگار وى كه پيرو ابن عربى هستند، آراى سوفسطائيان، دهريان، و فيلسوفان را بهم آميختهاند. به نظر وى ابن عربى حق تعالى را عين مخلوقات دانسته واين چيزى نيست، جز الحاد. وى قول به وحدت وجود را باطل دانسته و چنين عقيدهاى را عقيده دنيان مىداند. اين جماعت به نظر زين خوافى بدان سبب به وحدت وجود قائلاند كه آن را وسيله نفى حشر و نشر و نفى ثواب و عقاب قرار مىدهند. توضيح و تصريحى كه زين خوافى از وحدت وجود دارد، ناشى از تقيّد اوست به توحيد، كه همه را از او مىدانسته، امّا با «همه اوست» ستيز مىكرده است. از اين رو سواى [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]]، بسيارى از معاصرانش را هم كه وجودى بودهاند، نكوهش مىكرده و حتّى اصحابش را به نكوهيدن وحدت وجوديان فرا مىخوانده است. | |||
وى در اين كتاب | |||
زين خوافى فلسفه ورزان يا به قول خودش | زين خوافى فلسفه ورزان يا به قول خودش معقولیان روزگارش را به سه دسته سوفسطايى، دهرى و فلسفى تقسيم كرده و هم آنها را «نومُلحد» معرّفى مىكند كه قصدشان برانداختن قواعد شرع و اسلام است. وى تصريح مىكند كه معقولیان به خاطر سياست سلطنت شاهرخى و ارباب فقه به حيله و تزويز مذهب بوقلمونىشان را به صحيح اعتقادات صافى نهاد مىخورانند. | ||
كتاب حاضر شامل يك مقدّمه، سه اصل و يك خاتمه مىباشد. مؤلف در اصل اوّل درباره اقوال مشايخ طريقت و موافقت آنان با علماى شريعت سخن مىگويد. سپس در اصل دوّم به معنى الحاد و موقف وجوديه مىپردازد. آنگاه در اصل سوّم مذهب اهل سنّت را تبيين كرده و ختامهى كتاب را به شرح احوال ارباب طريقت در اتحاد و توحيد اختصاص مىدهد. | كتاب حاضر شامل يك مقدّمه، سه اصل و يك خاتمه مىباشد. مؤلف در اصل اوّل درباره اقوال مشايخ طريقت و موافقت آنان با علماى شريعت سخن مىگويد. سپس در اصل دوّم به معنى الحاد و موقف وجوديه مىپردازد. آنگاه در اصل سوّم مذهب اهل سنّت را تبيين كرده و ختامهى كتاب را به شرح احوال ارباب طريقت در اتحاد و توحيد اختصاص مىدهد. | ||
==وابستهها== | |||
{{وابستهها}} | |||
[[رده:کتابشناسی]] | [[رده:کتابشناسی]] |