ابن نحاس، محمد بن ابراهیم: تفاوت میان نسخهها
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'ابنم' به 'ابن م') |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'ابن مالک، محمد بن عبدالله' به 'ابن مالک، محمد بن عبدالله') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
خط ۴۹: | خط ۴۹: | ||
پدرش، ابواسحاق ابراهیم از محدثان بنام حلب بود؛ ازاینرو، ابن نحاس بایستى از اوان کودکى، قرآن و حدیث و مقدمات علوم و فنون مرسوم آن زمان را نزد پدر و دیگر دانشمندان حلب فراگرفته باشد. | پدرش، ابواسحاق ابراهیم از محدثان بنام حلب بود؛ ازاینرو، ابن نحاس بایستى از اوان کودکى، قرآن و حدیث و مقدمات علوم و فنون مرسوم آن زمان را نزد پدر و دیگر دانشمندان حلب فراگرفته باشد. | ||
در روزگار نوجوانى، حوزه درس ابن یعیش، نحوى بزرگ حلب را در واپسین سالهاى عمر وى درک کرد و سپس نزد شاگرد او ابن عمرون، دانش خود را در نحو کمال بخشید و ظاهراً پس از وفات ابن عمرون، خود به تدریس نحو پرداخت. از دیگر استادان و مشایخ حدیث وى در حلب، ابن لتّى، ابن رواحه، قاسم بن احمد بن موفق اندلسى، یوسف بن خلیل و پدر او، علمالدین ارضى و [[ | در روزگار نوجوانى، حوزه درس ابن یعیش، نحوى بزرگ حلب را در واپسین سالهاى عمر وى درک کرد و سپس نزد شاگرد او ابن عمرون، دانش خود را در نحو کمال بخشید و ظاهراً پس از وفات ابن عمرون، خود به تدریس نحو پرداخت. از دیگر استادان و مشایخ حدیث وى در حلب، ابن لتّى، ابن رواحه، قاسم بن احمد بن موفق اندلسى، یوسف بن خلیل و پدر او، علمالدین ارضى و [[ابن مالک، محمد بن عبدالله|ابن مالک]]، نحوى معروف را نام بردهاند. علاوه بر اهل علم، وزیران و امیران و صاحبمنصبان نیز نزد او رفت و آمد مىکردند و درس مىگرفتند؛ چنانکه یکى از آثار وى بر یکى از همان امیران املا شده است. | ||
بااینهمه به نظر مىآید که ابن نحاس در زمینه نحو، از دایره عقاید گذشتگان پا فراتر نمىنهاده و شاید به همین جهت بوده که ظاهراً هیچگاه دست به تألیف کتابى در این باب نزده است. از قول او تنها یک نظر نحوى خاص نقل شده است؛ از این قرار که عامه نحویان، برای حروف معناى مستقلى قائل نیستند، بلکه معنى آنها را در پیوند با دیگر اجزاى کلام جستجو مىکنند، حال آنکه او به استقلال معنایى حروف معتقد بوده است. | بااینهمه به نظر مىآید که ابن نحاس در زمینه نحو، از دایره عقاید گذشتگان پا فراتر نمىنهاده و شاید به همین جهت بوده که ظاهراً هیچگاه دست به تألیف کتابى در این باب نزده است. از قول او تنها یک نظر نحوى خاص نقل شده است؛ از این قرار که عامه نحویان، برای حروف معناى مستقلى قائل نیستند، بلکه معنى آنها را در پیوند با دیگر اجزاى کلام جستجو مىکنند، حال آنکه او به استقلال معنایى حروف معتقد بوده است. | ||
خط ۵۵: | خط ۵۵: | ||
ابن نحاس گذشته از نحو، در فقه و حدیث و تفسیر نیز تبحر داشت و در زادگاه خود به بحث و تدریس قرائات و فقه مىپرداخت. در مصر نیز در اواخر عمر، در جامع [[ابن طولون، محمد بن علی|ابن طولون]] و قبه منصوریه مسند تدریس تفسیر به وى تفویض شد. در همان حال، ریاست جامع اَقْمَر و بعضى دیگر از مدارس بزرگ مصر را نیز عهدهدار بود. | ابن نحاس گذشته از نحو، در فقه و حدیث و تفسیر نیز تبحر داشت و در زادگاه خود به بحث و تدریس قرائات و فقه مىپرداخت. در مصر نیز در اواخر عمر، در جامع [[ابن طولون، محمد بن علی|ابن طولون]] و قبه منصوریه مسند تدریس تفسیر به وى تفویض شد. در همان حال، ریاست جامع اَقْمَر و بعضى دیگر از مدارس بزرگ مصر را نیز عهدهدار بود. | ||
ابن نحاس، منطق و هندسه نیز مىدانست و طبع شعر هم داشت. هرگاه اراده مىکرد، بالبداهه اشعارى مىسرود. مرثیهاى که وى در سوگ استادش [[ | ابن نحاس، منطق و هندسه نیز مىدانست و طبع شعر هم داشت. هرگاه اراده مىکرد، بالبداهه اشعارى مىسرود. مرثیهاى که وى در سوگ استادش [[ابن مالک، محمد بن عبدالله|ابن مالک]] سروده، از مشهورترین سرودههاى اوست. برخى از اشعار وى تا سده 11ق، میان مردم رایج بوده است. | ||
خط خوش و زیباى ابن نحاس را [[صفدی، خلیل بن ایبک|صفدى]] تحسین کرده و در وصف آن گفته است که بر دستبافهاى منقش و لوح زرین طعنه مىزند. | خط خوش و زیباى ابن نحاس را [[صفدی، خلیل بن ایبک|صفدى]] تحسین کرده و در وصف آن گفته است که بر دستبافهاى منقش و لوح زرین طعنه مىزند. |
نسخهٔ ۲۱ ژانویهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۵:۳۷
نام | ابن نحاس، محمد بن ابراهیم |
---|---|
نامهای دیگر | |
نام پدر | ابواسحاق ابراهیم |
متولد | 627ق |
محل تولد | حلب سوریه |
رحلت | 698 ق |
اساتید | ابن یعیش
ابن عمرون ابن رواحه قاسم بن احمد بن موفق اندلسى |
برخی آثار | مهاة الکلتین و ذات الحلتین |
کد مؤلف | AUTHORCODE13505AUTHORCODE |
ابن نحاس، ابوعبدالله بهاءالدین محمد بن ابراهیم بن محمد حلبى (627-698ق)، نحوى بزرگ مصر و شام.
ولادت
ابن نحاس در شهر حلب که در آن روزگار یکى از مراکز علمى مهم و داراى مدارس متعدد بود، در سال 627ق، به دنیا آمد.
تحصیلات
پدرش، ابواسحاق ابراهیم از محدثان بنام حلب بود؛ ازاینرو، ابن نحاس بایستى از اوان کودکى، قرآن و حدیث و مقدمات علوم و فنون مرسوم آن زمان را نزد پدر و دیگر دانشمندان حلب فراگرفته باشد.
در روزگار نوجوانى، حوزه درس ابن یعیش، نحوى بزرگ حلب را در واپسین سالهاى عمر وى درک کرد و سپس نزد شاگرد او ابن عمرون، دانش خود را در نحو کمال بخشید و ظاهراً پس از وفات ابن عمرون، خود به تدریس نحو پرداخت. از دیگر استادان و مشایخ حدیث وى در حلب، ابن لتّى، ابن رواحه، قاسم بن احمد بن موفق اندلسى، یوسف بن خلیل و پدر او، علمالدین ارضى و ابن مالک، نحوى معروف را نام بردهاند. علاوه بر اهل علم، وزیران و امیران و صاحبمنصبان نیز نزد او رفت و آمد مىکردند و درس مىگرفتند؛ چنانکه یکى از آثار وى بر یکى از همان امیران املا شده است.
بااینهمه به نظر مىآید که ابن نحاس در زمینه نحو، از دایره عقاید گذشتگان پا فراتر نمىنهاده و شاید به همین جهت بوده که ظاهراً هیچگاه دست به تألیف کتابى در این باب نزده است. از قول او تنها یک نظر نحوى خاص نقل شده است؛ از این قرار که عامه نحویان، برای حروف معناى مستقلى قائل نیستند، بلکه معنى آنها را در پیوند با دیگر اجزاى کلام جستجو مىکنند، حال آنکه او به استقلال معنایى حروف معتقد بوده است.
ابن نحاس گذشته از نحو، در فقه و حدیث و تفسیر نیز تبحر داشت و در زادگاه خود به بحث و تدریس قرائات و فقه مىپرداخت. در مصر نیز در اواخر عمر، در جامع ابن طولون و قبه منصوریه مسند تدریس تفسیر به وى تفویض شد. در همان حال، ریاست جامع اَقْمَر و بعضى دیگر از مدارس بزرگ مصر را نیز عهدهدار بود.
ابن نحاس، منطق و هندسه نیز مىدانست و طبع شعر هم داشت. هرگاه اراده مىکرد، بالبداهه اشعارى مىسرود. مرثیهاى که وى در سوگ استادش ابن مالک سروده، از مشهورترین سرودههاى اوست. برخى از اشعار وى تا سده 11ق، میان مردم رایج بوده است.
خط خوش و زیباى ابن نحاس را صفدى تحسین کرده و در وصف آن گفته است که بر دستبافهاى منقش و لوح زرین طعنه مىزند.
ابن نحاس، مردى دیندار، پارسا و وارسته و پایبند دعا و ذکر بود. بسیار قرآن تلاوت مىکرد و بسیار نماز مىخواند. طبعى بلند، رویى گشاده و دستى دهنده داشت و هیچگاه طعامى در تنهایى نخورد و پیوسته در پى گرشایى از مشکلات مردم و رفع نیاز این و آن بود. در نظر مردم جلالت و ابهت خاصى داشت و بعضى از قضات از فرط وثوق و اعتماد به دیانت و صداقت وى، شهادتش را به تنهایى بهجاى دو گواه مىپذیرفتند.
ابن نحاس، بسیار فروتن، بىپیرایه و بىآلایش بود. همواره به همان عمامه کوچکى که زىّ مردم عادى حلب بود، اکتفا مىکرد و از بستن عمامه بزرگ که نشان دانشمندان بود، پرهیز داشت. یک بار امیرى به وى اشارت کرد که برای شرکت در مراسم افتتاح مدرسه منصوریه در حضور ملک منصور قلاوون، عمامه بزرگترى بر سر نهد، او بر سخن امیر وقعى ننهاد و با همان عمامه کوچک و لباس ساده در مراسم حضور یافت و از قضا در جمع علما و ادبا و شعرا تنها وى مورد تجلیل ملک منصور قرار گرفت.
به هنگام تحلیل مسائل نحوى همیشه با زبان عامیانه اهل حلب سخن مىگفت و اِعراب را هرگز مراعات نمىکرد. همواره در حجرهاش گروهى از دوستان و شاگردان حضور داشتند؛ آزادانه، با وى مىنشستند و برمىخاستند، تنى چند شطرنجبازى مىکردند و جمعى به مطالعه مشغول مىشدند، اما همینکه درس آغاز مىگردید، وى نیز جدى و سختگیر مىشد.
ابن نحاس تا 71 سالگى که از دنیا رفت، پیوسته در حجره مدرسه بسر مىبرد و هیچگاه همسرى اختیار نکرد. بیشتر منابع، دو بیت از اشعار او را که ظاهراً بسیار تکرار مىکرده و نشان از خصلت عارفانه و زندگانى سالکانه او دارد، نقل کردهاند که مضمون آن چنین است: «من دنیا را به اهل دنیا واگذار کرده و در انتظار مرگ نشستهام. همه رشتههاى زندگى دنیوى را بریدهام؛ نه فرزندى دارم که بمیرد و نه خانه و باغ و ملکى دارم که ویران گردد».
در پارسایى او گفتهاند که با همه میلى که به انگور داشت، به آرزوى بهشت از خوردن آن پرهیز مىکرد. او تنها به این دلخوش بود که کتابخانه نفیسى به ارزش 1000 دینار فراهم آورده است و باز همهروزه در بازار کتابفروشان، کتابهاى تازه مىجست. شبها با پیرهنى بر تن و دستارى بر سر از مدرسه بیرون مىآمد و چندى راه مىرفت. هرگاه در محیط مدرسه احساس دلتنگى مىکرد، طلاب را با خود همراه مىساخت و در حال قدم زدن در کوچههاى مجاور مدرسه برایشان درس مىگفت.
وى در باب اعتقادات، نظرى عرفانى داشت و مردم را از بحث و مجادله در اصول دین و معتقدات مذهبى نهى مىکرد. ابن نحاس، به سبب همین سجایاى اخلاقى، سراسر عمر در نهایت عزّت و حرمت زیست و چون وفات یافت، جنازهاش را به آیینى رسمى تشییع کردند و در قرافه در جوار آرامگاه ملک منصور لاچین که در همان سال (698ق) درگذشته بود، به خاک سپردند.
آثار
- التعلیقة (شرحى بر دیوان امرؤالقیس)؛
- مهاة الکلتین و ذات الحلتین؛
- شرح المُقرب (شرحى بر کتاب المقرب ابن عصفور تا حدود «باب الوقف» آن)[۱].