تفسير مابعدالطبيعة: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'است<ref>' به 'است.<ref>') |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'ابنس' به 'ابن س') |
||
(۵ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۶: | خط ۶: | ||
|پدیدآورندگان | |پدیدآورندگان | ||
| پدیدآوران = | | پدیدآوران = | ||
[[ابن رشد، محمد بن احمد]] ( | [[ابن رشد، محمد بن احمد]] (نویسنده) | ||
[[ارسطو]] ( | [[ارسطو]] (نویسنده) | ||
|- | |- | ||
| data-type="language" |عربي | | data-type="language" |عربي | ||
خط ۲۴: | خط ۲۴: | ||
| چاپ =1 | | چاپ =1 | ||
| تعداد جلد =3 | | تعداد جلد =3 | ||
| کتابخانۀ دیجیتال نور =01705 | |||
| کتابخوان همراه نور =01705 | |||
| کد پدیدآور = | | کد پدیدآور = | ||
| پس از = | | پس از = | ||
| پیش از = | | پیش از = | ||
خط ۳۸: | خط ۴۱: | ||
در «تفسیر مابعدالطبیعة»، یازده مقاله از چهارده مقاله «مابعدالطبیعة» شرح و تفسیر شده است. این تفسیر، فاقد مقاله یازدهم (کاف / کاپا) و سیزدهم (میم / مو) و چهاردهم (نون / نو) «مابعدالطبیعة» است که در سبب آن آرای مختلفی ابراز شده است. به نوشته رنان، تدقیق در چاپهای لاتینی ما را به این اعتقاد رهنمون میشود که ابن رشد سه مقاله یازدهم و سیزدهم و چهاردهم را نمیشناخته است، اما مونک یادآوری کرده که تفسیری متوسط بر سه مقاله یاد شده به عبری از ابن رشد موجود است. اشتاین شنایدر دلایل و قراینی پیدا کرده مبنی بر اینکه ابن رشد متن کامل «مابعدالطبیعة» ارسطو را در اختیار داشته است. همچنین بنابر رأی دیگری، ابن رشد مقاله یازدهم را نیافته و مقاله سیزدهم و چهاردهم را خودش تفسیر نکرده است. ابن رشد خود متذکر شده است که در ترکیب مقالات در دسترس وی، مقاله «یا» (یوتا) قبل از مقاله «لام» (لامْبْدا) قرار گرفته و برحسب ترتیب حروف، مقاله «کاف» را نیافته است. با توجه به سه رأی آخر و نیز با مطالعه عمیق و دقیق «تفسیر مابعدالطبیعة»، میتوان گفت که ابن رشد به مقاله «کاف» دست نیافته، ولی با مقاله «میم» و «نون» آشنا بوده، زیرا در برخی مواضعِ «تفسیر مابعدالطبیعة» به این دو مقاله اشاره کرده است.<ref>همان</ref>. | در «تفسیر مابعدالطبیعة»، یازده مقاله از چهارده مقاله «مابعدالطبیعة» شرح و تفسیر شده است. این تفسیر، فاقد مقاله یازدهم (کاف / کاپا) و سیزدهم (میم / مو) و چهاردهم (نون / نو) «مابعدالطبیعة» است که در سبب آن آرای مختلفی ابراز شده است. به نوشته رنان، تدقیق در چاپهای لاتینی ما را به این اعتقاد رهنمون میشود که ابن رشد سه مقاله یازدهم و سیزدهم و چهاردهم را نمیشناخته است، اما مونک یادآوری کرده که تفسیری متوسط بر سه مقاله یاد شده به عبری از ابن رشد موجود است. اشتاین شنایدر دلایل و قراینی پیدا کرده مبنی بر اینکه ابن رشد متن کامل «مابعدالطبیعة» ارسطو را در اختیار داشته است. همچنین بنابر رأی دیگری، ابن رشد مقاله یازدهم را نیافته و مقاله سیزدهم و چهاردهم را خودش تفسیر نکرده است. ابن رشد خود متذکر شده است که در ترکیب مقالات در دسترس وی، مقاله «یا» (یوتا) قبل از مقاله «لام» (لامْبْدا) قرار گرفته و برحسب ترتیب حروف، مقاله «کاف» را نیافته است. با توجه به سه رأی آخر و نیز با مطالعه عمیق و دقیق «تفسیر مابعدالطبیعة»، میتوان گفت که ابن رشد به مقاله «کاف» دست نیافته، ولی با مقاله «میم» و «نون» آشنا بوده، زیرا در برخی مواضعِ «تفسیر مابعدالطبیعة» به این دو مقاله اشاره کرده است.<ref>همان</ref>. | ||
«تفسیر مابعدالطبیعة» ابن رشد، بسان دیگر تفسیرهای بزرگ وی، از حیث شکل و شیوه، از شرحهای مشاییان پیشین متمایز است. به گفته رنان، تفسیر بزرگ، ویژه ابن رشد است. چون مشاییان مسلمان، از جمله فارابی و | «تفسیر مابعدالطبیعة» ابن رشد، بسان دیگر تفسیرهای بزرگ وی، از حیث شکل و شیوه، از شرحهای مشاییان پیشین متمایز است. به گفته رنان، تفسیر بزرگ، ویژه ابن رشد است. چون مشاییان مسلمان، از جمله فارابی و ابن سینا، مطابق سنت شارحان یونانی ارسطو، نظیر اسکندر افرودیسی (قرن دوم و سوم میلادی) و ثامسطیوس (تمیستیوس؛ متوفی 388م) و سیمپلیکیوس (قرن ششم میلادی)، تصنیفاتی معروف به «جوامع» یا «تلاخیص» فراهم مینمودند و در آنها نظر ارسطو را در بابی از ابواب فلسفه، مانند عقل و نفس و غیره، خلاصه میکردند؛ اما آنها تفسیر یا شرح به معنای دقیق کلمه نبودند. اسلوب تفسیر واقعیِ متون ارسطو را نخستین بار ابن رشد به کار گرفته است. در آثار شارحان پیشین، متن ارسطو با عبارات شارح درهم آمیخته است و تشخیص متن از شرح ممکن نیست. درحالیکه در تفسیرهای مبسوط ابن رشد، بهویژه «تفسیر مابعدالطبیعة»، شیوه و روش خاصی در شرح و تفسیر به کار رفته است. وی در این تفسیر، فقرات متن ارسطو را عیناً نقل و سپس جزءبهجزء تفسیر کرده و آغاز سخن ارسطو را با کلمه «قال» مشخص ساخته است. به نوشته رنان، وی در این سنخ تفسیرها از شیوه مفسران قرآن تبعیت کرده که میکوشیدند، نص قرآن را از تفسیر آن کاملاً و دقیقاً جدا نگه دارند. علاوه بر آن، «تفسیر مابعدالطبیعة» ابن رشد از حیث محتوا و معنا هم با تفسیرهای شارحان و مشاییان پیشین فرق دارد. ابن رشد درصدد نفوذ به کنه و اصل فلسفه ارسطو و پیراستن آن از عناصر و آموزههای نوافلاطونی است که شارحان اسکندرانی، نظیر سیمپلیکیوس و یوحنای نحوی (یحیی نحوی اسکندرانی، متوفی ح 640م) و بهتبع آنها مشاییان مسلمان، به فلسفه ارسطو وارد کرده بودند. وی در این راه، غیر از نقل و نقد تفسیرها و رویکردهای ابن سینا که گاهی با انتقادات شدید همراه است، دریافتها و عقاید اغلب شارحان ارسطو، همچون اسکندر افرودیسی و ثامسطیوس را در مواضع مختلف طرح و سپس نقد و بررسی کرده است.<ref>همان، ص713- 714</ref>. | ||
از نظر ابن رشد، ایجاد سازگاری بین آرای افلاطون و ارسطو که [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] در الجمع بین رأیی الحکیمین انجام داده و | از نظر ابن رشد، ایجاد سازگاری بین آرای افلاطون و ارسطو که [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] در الجمع بین رأیی الحکیمین انجام داده و ابن سینا در آثارش از وی پیروی کرده، دلیل واضحی بر ناتوانی آنان از ادراک اغراض و مقاصد ارسطوست؛ چون ارسطو در برخی قضایای بزرگ فلسفه با استادش افلاطون اختلاف نظر شدید داشته، بهطوریکه قسمت مهمی از فلسفه ارسطو شامل نقد و رد بنیادین اندیشههای افلاطون است. ابن رشد در بحث راجع به نظریه مثل، در مخالفت با افلاطون و پیروان وی، یعنی کسانی که این کلیات (مثل افلاطونی) را جوهرهای قائم به نفس و مفارق (مجرد از ماده) میدانند، جانب ارسطو را گرفته و دلایل افلاطونیان را چیزی جز «سخنان شعری و لغزی» ندانسته است. بعلاوه وی نظریه صدور مشاییان مسلمان را نظریهای غیر ارسطویی به شمار آورده و گفته است که قوم ([[ارسطو]] و پیروان وی) چنین چیزی را نمیشناختند<ref>همان، ص714</ref>. | ||
همچنین درباره نظریه صدور، ابن رشد از این رأی [[ابن سینا، حسین بن عبدالله| | همچنین درباره نظریه صدور، ابن رشد از این رأی [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سینا]] انتقاد کرده که ایجاد و ابداع و اختراع صور و افاضه آنها به هیولا از جانب عقل فعال یا «واهب الصور» است، بدین معنا که هرگاه ماده مستعد قبول صورت شود، واهب الصور صورت جوهری را به آن افاضه میکند. به نظر ابن رشد، این سخن ابن سینا همان رأی مشهور متکلمان مسلمان (اشاعره) است که کار فاعل، اختراع و ابداع از لاشی ء است و آنان به نقش فاعلیت اشیا بر یکدیگر و تأثیر برخی از آنها بر برخی دیگر قائل نبودند و به فاعل واحدی باور داشتند که بهطور مستقیم و بدون واسطه عمل کند. افزون بر آن، ابن رشد ابن سینا را برای گفتن اینکه، واحد و موجود بر صفات زائد بر ماهیت شی دلالت دارند، تخطئه کرده و او را متهم به در آمیختن الهیات با کلام اشاعره کرده است. غیر از اینها، در چندین مسئله اصلی و فرعی دیگر نیز نگرش ابن رشد با نظر ابن سینا و سایر مشاییان مسلمان تفاوت دارد و آرای ویژه او در تفسیرها و تألیفاتش بهطور پراکنده موجود است.<ref>همان</ref>. | ||
بااینهمه، ابن رشد نیز در پالایش فلسفه ارسطو از همه عناصر بیگانه و دستیابی به اصل و حقیقت آن توفیق نیافته است، زیرا ترجمههای آثار [[ارسطو]] و شروح مربوط به آن که مورد استناد و اعتماد ابن رشد بودهاند، همه معانی و بهویژه معانی غامض را به زبان عربی منتقل نکرده بودند. علاوه بر آن، بهرغم مخالفتهای ابن رشد با مشاییان مسلمان، به سبب آمیختن اندیشههای ارسطو با تفکرات نوافلاطونی، وی در برخی دیدگاهها، از جمله در مورد تقدیر نهایی انسان، با [[ابن سینا، حسین بن عبدالله| | بااینهمه، ابن رشد نیز در پالایش فلسفه ارسطو از همه عناصر بیگانه و دستیابی به اصل و حقیقت آن توفیق نیافته است، زیرا ترجمههای آثار [[ارسطو]] و شروح مربوط به آن که مورد استناد و اعتماد ابن رشد بودهاند، همه معانی و بهویژه معانی غامض را به زبان عربی منتقل نکرده بودند. علاوه بر آن، بهرغم مخالفتهای ابن رشد با مشاییان مسلمان، به سبب آمیختن اندیشههای ارسطو با تفکرات نوافلاطونی، وی در برخی دیدگاهها، از جمله در مورد تقدیر نهایی انسان، با [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سینا]] موافق است و دراینباره خویشاوندی انسان را با عالم عقول مفارق و اتصال او را با نازلترین عقول، یعنی عقل فعال، در قالب اصطلاحات «شبه نوافلاطونی» میپذیرد و در واقع بخشی از نظریات نوافلاطونی را حفظ میکند. بر این اساس، این سخن که ارج فراوان ابن رشد به سبب پالودن آرای ارسطو از ملحقات و زوائد نوافلاطونی است، نادرست دانسته شده است.<ref>همان</ref>. | ||
[[ابن رشد، محمد بن احمد|ابن رشد]] در «تفسیر مابعدالطبیعة»، ابتدا به تفسیر مقاله آلفای کوچک پرداخته است. موضوع اصلی مقاله این است که فلسفه شناخت حقیقت است و بدون شناخت علت چیزی، حقیقت آن را نمیتوان شناخت. همچنین ابن رشد، بهتبع ارسطو، درباره غیرممکن بودن استمرار سلسله علتها تا بینهایت بحث کرده و گفته است که سلسله علتها، نهایتاً باید به مبادی و علل نخستین منتهی گردند تا شناخت ممکن شود و فلسفه عبارت است از: شناخت علتهای نخستین<ref>ر.ک: همان</ref>. | [[ابن رشد، محمد بن احمد|ابن رشد]] در «تفسیر مابعدالطبیعة»، ابتدا به تفسیر مقاله آلفای کوچک پرداخته است. موضوع اصلی مقاله این است که فلسفه شناخت حقیقت است و بدون شناخت علت چیزی، حقیقت آن را نمیتوان شناخت. همچنین ابن رشد، بهتبع ارسطو، درباره غیرممکن بودن استمرار سلسله علتها تا بینهایت بحث کرده و گفته است که سلسله علتها، نهایتاً باید به مبادی و علل نخستین منتهی گردند تا شناخت ممکن شود و فلسفه عبارت است از: شناخت علتهای نخستین<ref>ر.ک: همان</ref>. | ||
خط ۶۱: | خط ۶۴: | ||
==وابستهها== | ==وابستهها== | ||
{{وابستهها}} | |||
[[مابعدالطبیعه]] | [[مابعدالطبیعه]] | ||
خط ۷۳: | خط ۷۷: | ||
[[رده:عصر صاحب نظران فلسفه اسلامی]] | [[رده:عصر صاحب نظران فلسفه اسلامی]] | ||
نسخهٔ کنونی تا ۲۱ ژانویهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۲:۲۹
تفسير مابعدالطبيعة | |
---|---|
پدیدآوران | ابن رشد، محمد بن احمد (نویسنده) ارسطو (نویسنده) |
عنوانهای دیگر | تفسير ما بعد الطبيعه ارسطو ما بعد الطبيعه. شرح |
ناشر | حکمت |
مکان نشر | ايران - تهران |
چاپ | 1 |
موضوع | ارسطو، 384 - 322ق. م. ما بعد الطبيعه - نقد و تفسير ما بعد الطبيعه - متون قديمی تا قرن 14 |
تعداد جلد | 3 |
کد کنگره | BBR 637 1377 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
تفسير مابعدالطبيعة نامی است برای شرح مبسوط ابن رشد (متوفی 595ق) بر کتاب «مابعدالطبیعة» (متافیزیک) ارسطو. تاریخ نگارش این تفسیر معلوم نیست. همین قدر میدانیم که ابن رشد تفسیرهای مبسوط را بعد از تفسیرهای مختصر و متوسط نوشته است.[۱].
مراکشی از ابن رشد دو نوع تفسیر دیده است: «کتاب الجوامع» که تلخیصی از کتابهای ارسطو بوده و کتاب مبسوطی در چهار جلد، در تفسیر مقاصد و اغراض ارسطو؛ اما به نوشته رنان و برخی محققان بعد از وی، ابن رشد بر بعضی از آثار ارسطو از جمله «مابعدالطبیعة» سه شرح مبسوط، متوسط و مختصر نوشته است. بااینحال، اکنون فقط دو شرح مبسوط و مختصر وی بر «مابعدالطبیعة» به عربی در دست است. ابن ابی اُصَیْبِعه و ذهبی هم راجع به «مابعدالطبیعة» از دو اثر ابن رشد، یعنی «تلخیص مابعدالطبیعة» و «جوامع کتب ارسطوطالیس فی الطبیعیات و الالهیات»، نام بردهاند. احتمالاً منظور از عنوان اخیر مجموعه رسائل ابن رشد است که «تلخیص مابعدالطبیعة» را هم دربر دارد. در نسخه خطی محفوظ در کتابخانه اسکوریال نیز علاوه بر «تلخیص مابعدالطبیعة» اثری به نام «شرح مابعدالطبیعة» ذکر شده که مسلماً منظور همان «تفسیر مبسوط مابعدالطبیعة» است؛ بنابراین، اگر ابن رشد شرح متوسطی هم بر «مابعدالطبیعة» نوشته، شاید فقط ترجمه عبری یا لاتینی آن باقی مانده باشد. چنانکه مونک از تفسیری متوسط، به عبری، بر سه مقاله «مابعدالطبیعة» خبر داده است.[۲].
آنچه اکنون «تفسیر مابعدالطبیعة» نامیده میشود، تفسیر مبسوط ابن رشد بر «مابعدالطبیعة» ارسطو است که اصل عربی آن چاپ شده و از مهمترین و ماندگارترین آثار فلسفی ابن رشد است. ازآنجاکه ابن رشد زبان یونانی نمیدانست، مبنا و منبع وی برای شرح و تفسیر «مابعدالطبیعة» ارسطو، ترجمههای عربی آن بود. وی در تفسیر مقاله آلفای کوچک، ترجمه اسحاق بن حنین، مترجم معروف قرن سوم و در تفسیر مقاله آلفای بزرگ، ترجمه نظیف بن ایمن القس، پزشک و مترجم قرن چهارم را مبنا قرار داده و در تفسیر بقیه مقالات (مقاله «با» (بتا) تا آخر) به ترجمه اُسطاث /یوستاثیوس اعتماد کرده است.[۳].
در «تفسیر مابعدالطبیعة»، یازده مقاله از چهارده مقاله «مابعدالطبیعة» شرح و تفسیر شده است. این تفسیر، فاقد مقاله یازدهم (کاف / کاپا) و سیزدهم (میم / مو) و چهاردهم (نون / نو) «مابعدالطبیعة» است که در سبب آن آرای مختلفی ابراز شده است. به نوشته رنان، تدقیق در چاپهای لاتینی ما را به این اعتقاد رهنمون میشود که ابن رشد سه مقاله یازدهم و سیزدهم و چهاردهم را نمیشناخته است، اما مونک یادآوری کرده که تفسیری متوسط بر سه مقاله یاد شده به عبری از ابن رشد موجود است. اشتاین شنایدر دلایل و قراینی پیدا کرده مبنی بر اینکه ابن رشد متن کامل «مابعدالطبیعة» ارسطو را در اختیار داشته است. همچنین بنابر رأی دیگری، ابن رشد مقاله یازدهم را نیافته و مقاله سیزدهم و چهاردهم را خودش تفسیر نکرده است. ابن رشد خود متذکر شده است که در ترکیب مقالات در دسترس وی، مقاله «یا» (یوتا) قبل از مقاله «لام» (لامْبْدا) قرار گرفته و برحسب ترتیب حروف، مقاله «کاف» را نیافته است. با توجه به سه رأی آخر و نیز با مطالعه عمیق و دقیق «تفسیر مابعدالطبیعة»، میتوان گفت که ابن رشد به مقاله «کاف» دست نیافته، ولی با مقاله «میم» و «نون» آشنا بوده، زیرا در برخی مواضعِ «تفسیر مابعدالطبیعة» به این دو مقاله اشاره کرده است.[۴].
«تفسیر مابعدالطبیعة» ابن رشد، بسان دیگر تفسیرهای بزرگ وی، از حیث شکل و شیوه، از شرحهای مشاییان پیشین متمایز است. به گفته رنان، تفسیر بزرگ، ویژه ابن رشد است. چون مشاییان مسلمان، از جمله فارابی و ابن سینا، مطابق سنت شارحان یونانی ارسطو، نظیر اسکندر افرودیسی (قرن دوم و سوم میلادی) و ثامسطیوس (تمیستیوس؛ متوفی 388م) و سیمپلیکیوس (قرن ششم میلادی)، تصنیفاتی معروف به «جوامع» یا «تلاخیص» فراهم مینمودند و در آنها نظر ارسطو را در بابی از ابواب فلسفه، مانند عقل و نفس و غیره، خلاصه میکردند؛ اما آنها تفسیر یا شرح به معنای دقیق کلمه نبودند. اسلوب تفسیر واقعیِ متون ارسطو را نخستین بار ابن رشد به کار گرفته است. در آثار شارحان پیشین، متن ارسطو با عبارات شارح درهم آمیخته است و تشخیص متن از شرح ممکن نیست. درحالیکه در تفسیرهای مبسوط ابن رشد، بهویژه «تفسیر مابعدالطبیعة»، شیوه و روش خاصی در شرح و تفسیر به کار رفته است. وی در این تفسیر، فقرات متن ارسطو را عیناً نقل و سپس جزءبهجزء تفسیر کرده و آغاز سخن ارسطو را با کلمه «قال» مشخص ساخته است. به نوشته رنان، وی در این سنخ تفسیرها از شیوه مفسران قرآن تبعیت کرده که میکوشیدند، نص قرآن را از تفسیر آن کاملاً و دقیقاً جدا نگه دارند. علاوه بر آن، «تفسیر مابعدالطبیعة» ابن رشد از حیث محتوا و معنا هم با تفسیرهای شارحان و مشاییان پیشین فرق دارد. ابن رشد درصدد نفوذ به کنه و اصل فلسفه ارسطو و پیراستن آن از عناصر و آموزههای نوافلاطونی است که شارحان اسکندرانی، نظیر سیمپلیکیوس و یوحنای نحوی (یحیی نحوی اسکندرانی، متوفی ح 640م) و بهتبع آنها مشاییان مسلمان، به فلسفه ارسطو وارد کرده بودند. وی در این راه، غیر از نقل و نقد تفسیرها و رویکردهای ابن سینا که گاهی با انتقادات شدید همراه است، دریافتها و عقاید اغلب شارحان ارسطو، همچون اسکندر افرودیسی و ثامسطیوس را در مواضع مختلف طرح و سپس نقد و بررسی کرده است.[۵].
از نظر ابن رشد، ایجاد سازگاری بین آرای افلاطون و ارسطو که فارابی در الجمع بین رأیی الحکیمین انجام داده و ابن سینا در آثارش از وی پیروی کرده، دلیل واضحی بر ناتوانی آنان از ادراک اغراض و مقاصد ارسطوست؛ چون ارسطو در برخی قضایای بزرگ فلسفه با استادش افلاطون اختلاف نظر شدید داشته، بهطوریکه قسمت مهمی از فلسفه ارسطو شامل نقد و رد بنیادین اندیشههای افلاطون است. ابن رشد در بحث راجع به نظریه مثل، در مخالفت با افلاطون و پیروان وی، یعنی کسانی که این کلیات (مثل افلاطونی) را جوهرهای قائم به نفس و مفارق (مجرد از ماده) میدانند، جانب ارسطو را گرفته و دلایل افلاطونیان را چیزی جز «سخنان شعری و لغزی» ندانسته است. بعلاوه وی نظریه صدور مشاییان مسلمان را نظریهای غیر ارسطویی به شمار آورده و گفته است که قوم (ارسطو و پیروان وی) چنین چیزی را نمیشناختند[۶].
همچنین درباره نظریه صدور، ابن رشد از این رأی ابن سینا انتقاد کرده که ایجاد و ابداع و اختراع صور و افاضه آنها به هیولا از جانب عقل فعال یا «واهب الصور» است، بدین معنا که هرگاه ماده مستعد قبول صورت شود، واهب الصور صورت جوهری را به آن افاضه میکند. به نظر ابن رشد، این سخن ابن سینا همان رأی مشهور متکلمان مسلمان (اشاعره) است که کار فاعل، اختراع و ابداع از لاشی ء است و آنان به نقش فاعلیت اشیا بر یکدیگر و تأثیر برخی از آنها بر برخی دیگر قائل نبودند و به فاعل واحدی باور داشتند که بهطور مستقیم و بدون واسطه عمل کند. افزون بر آن، ابن رشد ابن سینا را برای گفتن اینکه، واحد و موجود بر صفات زائد بر ماهیت شی دلالت دارند، تخطئه کرده و او را متهم به در آمیختن الهیات با کلام اشاعره کرده است. غیر از اینها، در چندین مسئله اصلی و فرعی دیگر نیز نگرش ابن رشد با نظر ابن سینا و سایر مشاییان مسلمان تفاوت دارد و آرای ویژه او در تفسیرها و تألیفاتش بهطور پراکنده موجود است.[۷].
بااینهمه، ابن رشد نیز در پالایش فلسفه ارسطو از همه عناصر بیگانه و دستیابی به اصل و حقیقت آن توفیق نیافته است، زیرا ترجمههای آثار ارسطو و شروح مربوط به آن که مورد استناد و اعتماد ابن رشد بودهاند، همه معانی و بهویژه معانی غامض را به زبان عربی منتقل نکرده بودند. علاوه بر آن، بهرغم مخالفتهای ابن رشد با مشاییان مسلمان، به سبب آمیختن اندیشههای ارسطو با تفکرات نوافلاطونی، وی در برخی دیدگاهها، از جمله در مورد تقدیر نهایی انسان، با ابن سینا موافق است و دراینباره خویشاوندی انسان را با عالم عقول مفارق و اتصال او را با نازلترین عقول، یعنی عقل فعال، در قالب اصطلاحات «شبه نوافلاطونی» میپذیرد و در واقع بخشی از نظریات نوافلاطونی را حفظ میکند. بر این اساس، این سخن که ارج فراوان ابن رشد به سبب پالودن آرای ارسطو از ملحقات و زوائد نوافلاطونی است، نادرست دانسته شده است.[۸].
ابن رشد در «تفسیر مابعدالطبیعة»، ابتدا به تفسیر مقاله آلفای کوچک پرداخته است. موضوع اصلی مقاله این است که فلسفه شناخت حقیقت است و بدون شناخت علت چیزی، حقیقت آن را نمیتوان شناخت. همچنین ابن رشد، بهتبع ارسطو، درباره غیرممکن بودن استمرار سلسله علتها تا بینهایت بحث کرده و گفته است که سلسله علتها، نهایتاً باید به مبادی و علل نخستین منتهی گردند تا شناخت ممکن شود و فلسفه عبارت است از: شناخت علتهای نخستین[۹].
ابن رشد در تفسیر مقاله آلفای بزرگ، درباره تعریف ارسطو از فلسفه (علم به علل نخستین و تفسیر اشیا از طریق اسباب و علل آنها) مثالها و توضیحاتی آورده و سپس در مورد علل اربعه شرح داده است.[۱۰].
محقق در ابتدای کتاب توضیحاتی که برای خواننده مفید به نظر میرسیده را گوشزد نموده است.[۱۱].
پانویس
منابع مقاله
- مقدمه و متن کتاب.
- کلباسی اشتری، حسین و زارع، محمد، «دانشنامه جهان اسلام»، زیر نظر غلامعلی حداد عادل، ج7، تهران، بنیاد دائرةالمعارف اسلامی، چاپ اول، 1382.