۱۵٬۵۲۵
ویرایش
Wikinoor.ir (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - '| پس از =↵| پیش از =↵}}↵↵↵'''' به '| پس از = | پیش از = }} '''') |
جز (جایگزینی متن - '↵↵↵' به ' ') |
||
خط ۳۷: | خط ۳۷: | ||
نویسنده، حركت كاروان جوانان برای زيارت حرم پيامبر(ص) و لحظه ورود به حرم را به زيبايى توصيف كرده است: «كاروان جوانان به طرف حرم نبوى به حركت درآمد. دلها در سينهها به تپش افتاد؛ لحظه به لحظه از شوق ديدار بر تپش آن افزوده مىشد.{{شعر}}{{ب|''لحظه وصل چون شود نزدیک ''|2=''آتش شوق تيزتر گردد ''}}{{پایان شعر}} | نویسنده، حركت كاروان جوانان برای زيارت حرم پيامبر(ص) و لحظه ورود به حرم را به زيبايى توصيف كرده است: «كاروان جوانان به طرف حرم نبوى به حركت درآمد. دلها در سينهها به تپش افتاد؛ لحظه به لحظه از شوق ديدار بر تپش آن افزوده مىشد.{{شعر}}{{ب|''لحظه وصل چون شود نزدیک ''|2=''آتش شوق تيزتر گردد ''}}{{پایان شعر}} | ||
ديگر حتى ثانيهها و دقايق بهكندى مىگذشت. هركسى در دل، شوقى، در ذهن، انديشهاى و در زبان، ذكرى داشت؛ در این فكر بود كه از میان انبوه نيازهاى مادى و معنوى، در اولین ملاقات با رسول خدا(ص) چه بخواهد و چه بگوید. در این حال و هوا بودند كه صداى آقاى شهيدى آنان را به خود آورد: عزيزان، هماكنون در حضور رسول خداييم... بغض راه گلویش را بسته بود، هقهق گريه نگذاشت تا سخنش را ادامه دهد؛ اما آنچه را مىبايست بگوید همگان فهمیدند...».<ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/19340/1/19|همان، همان، ص19]</ref> | ديگر حتى ثانيهها و دقايق بهكندى مىگذشت. هركسى در دل، شوقى، در ذهن، انديشهاى و در زبان، ذكرى داشت؛ در این فكر بود كه از میان انبوه نيازهاى مادى و معنوى، در اولین ملاقات با رسول خدا(ص) چه بخواهد و چه بگوید. در این حال و هوا بودند كه صداى آقاى شهيدى آنان را به خود آورد: عزيزان، هماكنون در حضور رسول خداييم... بغض راه گلویش را بسته بود، هقهق گريه نگذاشت تا سخنش را ادامه دهد؛ اما آنچه را مىبايست بگوید همگان فهمیدند...».<ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/19340/1/19|همان، همان، ص19]</ref> |