الفکر التربوی العربی الإسلامی: الأصول و المبادیء: تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «{{جعبه اطلاعات کتاب | تصویر =NURالفکر التربوی العربی الإسلامی: الأصول و المبادی...» ایجاد کرد) |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ ۱۰ اکتبر ۲۰۲۲، ساعت ۰۷:۲۹
الفکر التربوی العربی الإسلامی: الأصول و المبادیء | |
---|---|
پرونده:NURالفکر التربوی العربی الإسلامی: الأصول و المبادیءJ1.jpg | |
پدیدآوران | المنظمة العربیة للتربیة و الثقافة و العلوم (نویسنده) |
ناشر | المنظمة العربیة للتربیة و الثقافة و العلوم |
مکان نشر | تونس |
سال نشر | 1987م |
چاپ | یکم |
موضوع | تعلیم و تربیت |
زبان | عربی |
تعداد جلد | 4 |
کد کنگره | |
الفکر التربوی العربی الإسلامی: الأصول و المبادیء، اثر انتشارات المنظمة العربیة للتربیة و الثقافة و العلوم (سازمانی عربی برای تربیت و فرهنگ و علم)، کابی است که درباره تعلیم و تربیت اسلامی در چهارجلد نگاشته شده است. هدف از جلد اول این مجموعه، واکاوی اصول تربیت اسلامی و یا تربیت عربی اسلامی به تعبیر «سازمان عربی تربیت و فرهنگ و دانش» است و در آن تلاش میشود در زیرساختهای این نظام تربیتی کندوکاوی عالمانه و گروهی شود تا دستمایهای قابل اعتماد برای محققان و مدرسان تربیت اسلامی فراهم آید.
مطالب این اثر در پنج باب چند فصلی بسامان شده است و هیجده تن از استادان و محققان تعلیم و تربیت در کشورهای عربی در نگارش آن همکاری کردهاند. بحثهای کتاب در مجموع خوب و خواندنی است؛ اما خالی از کاستی و نابایستی نیست که به برخی از آنها اشاره خواهد شد.
عنوانهای بابها و فصلها گاه بکمال تازه است و در مواردی هم که تازگی ندارد، طرح تألیف و منابع مورد استفاده و پرداخت مطالب تازه است. بحثها عموما کوتاه و مستند و متقن است. این کتاب از تعدد و تنوع منبع و مرجع برخوردار است و ساده و روان افتاده است.
نخستین نکته ناخوشایند این اثر عربگرایی آن است. این گرایش از باب مثال موجب شده است از منابع غیرعرب و بویژه فارسی و شیعه در آن بسیار اندک استفاده شود و یا با انتخاب عنوان گمراهکنندهای چون «اندیشه تربیتی عربی اسلامی در قرآن و سنت» برای باب سوم کتاب. پنداری میخواهند بگویند:
نظام تربیتی آمده در قرآن، عربی است نه انسانی و جهان شمول. در این کتاب حتی واژۀ عربی همیشه پیش از واژۀ اسلامی آمده است! نکته دیگر در این کتاب که آن هم ناخوشایند مینماید بیاعتنایی به فرهنگ تربیتی متعالی اهل بیت علیهم السّلام است. یکی از انحرافات روششناختی در این کتاب آن است که گاه در شرح و دفاع از مطالب به جای استناد به قرآن و سنت، از عالمان مسلمان مایه میگذارند (مانند: بحث رابطۀ حقیقت و شناخت در فصل چهارم باب دوم). در صفحه 12 خلیج فارس را خلیج عربی نوشتهاند و در صفحه 21 میگویند: شیعه پس از قتل عثمان به وجود آمد. در صفحه 206 مطلبی از زبان حضرت علی علیه السّلام آوردهاند که بیمدرک و منبع است. به نظر میرسد بجا بود برای باب دوم و سوم مقدمهای میآمد. در صفحه 304 گفتهاند: اصول علم از ذات و صفات حضرت حق برگرفته میشود؛ اما، روشن نکردهاند که چگونه علم از ذات و صفات الهی برگرفته میشود. دیگر آنکه به منبع بسیار مهم علم یعنی فعل خداوند (هستی و مافیها) اشاره نکردهاند. آنچه در فصل سوم باب دوم دربارۀ شوری آمده، بیشتر برای توجیه ماجرای سقیفه است. بحث تربیت اخلاقی و اجتماعی در فصل پنجم و ششم باب سوم کوتاه است و چندان قوی نیست، اصولا بحثهای باب سوم در آثار دیگران (مثلا مقداد یالجن) گستردهتر و عمیقتر افتاده است. در این باب از تربیت اعتقادی و تربیت جنسی یاد نشده است. جای بحث اصول و روشها و عوامل تربیتی در این کتاب حجیم خالی است. به مفهوم و حد تربیت هم پرداخته نشده است. مناسب بود فصل پنجم و هفتم و هشتم باب پنجم در باب سوم آورده شود. در صفحه 554 به مسابقه دویدن میان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و عایشه اشارت رفته است که جای تأمل دارد. در صفحۀ 737 به کتاب منحول «سر العالمین و کشف ما فی الدارین» استناد شده است و میدانیم که این کتاب قطعا از امام محمد غزالی نیست. فصل هشتم باب پنجم ارتباطش با تربیت ضعیف است.
شایسته است، فصل هشتم از باب پنجم این تربیتنگاشت را با کتاب «التربیة البیئیة الاسلامیة و حمایة البیئة البحریة من التلوث» اثر زین الدین عبد المقصود غنیمی، مطالعه کرد، و کتاب «قضایا البیئة من خلال القرآن و السنة» اثر محمد السید جمیل، و مقالۀ هفدهم کتاب «التربیة الاسلامیة المعاصرة فی مواجهة النظام العالمی الجدید2» اثر عبد الرحمن نقیب مطالعه کرد.
باب اول. پیش درآمدی تاریخی:
این باب اشاراتی است بسیار کوتاه به تاریخ عرب پیش از اسلام و تاریخ اسلام تا عصر کنونی و در آن به وضع کلی عربستان از لحاظ سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، طبیعی و فرهنگی اشاره میشود و وقایع صدر اسلام به اختصار فراوان معرفی میشود. از عصر امویان و گسترش جغرافیایی اسلام و برخی اقدامات سیاسی و اجتماعی در این دوران یاد میشود و به قیام عباسیان و انتقال قدرت به آنها اشاره میشود. نگارنده در شرح این بحث میافزاید: عباسیان باید در آغاز کار به امور زیر پاسخ درست میدادند: بازگشت به کتاب و سنت بعنوان ارکان حکومت و تأکید بر عدل، توجه به مفهوم جامعۀ اسلامی و پرهیز از قبیلهگرایی، توجیه مشکل سیاسی حکومت مبنی بر اینکه خلافت امری الهی و در مشیت خداوند است، تلاش برای استواری حکومت ارثی در خاندان عباسی. نگارنده در ادامه به تحولات در این عصر و مشکلات جدید اشاره میکند و از تحولات اجتماعی و فرهنگی در این دوران میگوید و به گسترش علوم و پیدایش مکتبهای ادبی و تألیفات گوناگون و درهای باز فرهنگی و علمی اشاره میکند و از ضعف و انحلال عباسیان و پیدایش آل بویه و فاطمیان میگوید و به تقسیم قدرت و تعدد دولت اشاره میکند.
فصل چهارم این باب دربارۀ مغرب و آندلس و راه یافتن اسلام در آن سرزمینها و تأثیرات فرهنگی و اجتماعی نفوذ اسلام در میان مردم آن دو دیار است. فصل پنجم دربارۀ وقایع اجتماعی و سیاسی قرن پنجم هجری در جهان اسلام است که خود مسبوق به تسلط ترکان سلجوقی بر حکومت میباشد و نیز به حمله صلیبیان به جهان اسلام و پیآمدهای گوناگون آن در حوزۀ سیاست، فرهنگ و اجتماع اشاره میشود و از پیدایش مرابطین و موحدان در مغرب سخن میرود. فصل ششم دربارۀ سقوط بغداد و پیدایش ممالیک و خطرهایی که ممالیک را تهدید میکرد و پیدایش قدرت جدیدی به نام عثمانیه است.
روابط عرب با عثمانیه در فصل هفتم آمده است. فصل هشتم دربارۀ عرب (توسعا جهان اسلام) در قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم است و در آن به طلیعۀ نوگرایی در قالب اصلاح سازمان نظامی در عثمانیه (ترکیه) اشاره میشود. از تلاشهای حکومت اسلامی برای تجدید سازمان نظام اقتصادی، علمی و فرهنگی کشور بزرگ عثمانی یاد میشود. سپس به روند اصلاحات در مصر در پی حمله ناپلئون به آن کشور اشاره میشود و از تحولات جدید در حوزههای سیاسی، علمی، اجتماعی و اقتصادی در مصر یاد میشود و از اقدامات کشورهای عرب برای احیای فرهنگی سخن میرود و به چنین تلاشهایی در مغرب، الجزایر و تونس اشاره میشود و از اقدامات اصلاحگرایانه در مصر و شام یاد میشود.
باب دوم. مبانی نظری اندیشۀ تربیتی عربی اسلامی:
در این باب از نگرش اسلام به جهان، انسان، جامعه، معرفت و ارزشها یاد میشود.
نگارنده در شرح و تعریف جهان، از وسعت آن، آفرینندۀ آن، آفرینش در قرآن، وحدت جهان، راز زندگی، زندگی معنوی و حیات روحی در سراسر جهان یاد میکند و به موجودات پیدا و پنهان جهان اشاره میکند و به انسان و ماهیت مادی و روحی او میپردازد و از قوانین و سنت جهان میگوید و با اشارتی به رستاخیز و روز حساب به فصل دوم میرسد و انسان را از نگاه اسلام بررسی میکند از اهمیت انسان و کرامت ذاتی او میگوید، به مفهوم انسان میپردازد، ابعاد طبیعت بشر و تکامل آنها را یادآور میشود، به ویژگیهای انسان از نگاه اسلام اشاره میکند، رسالت انسان را در آبادانی زمین و نقش تربیت در آماده کردن انسان برای پذیرش و تحمل دشواریهای این مسؤولیت یاد میکند؛ آنگاه، به جامعه از نگاه اسلام میرسد و به معنای جامعه اشاره میکند، از جامعه در قرآن و سنت و ریشههای سرشتی انسان برای زندگی اجتماعی و داشتن قانون و ایجاد تمدن و تسلط بر طبیعت و تصرف در آن و داشتن آزادی و اختیار برای هماهنگی با نظام حاکم بر جهان و پذیرش مسؤولیت اجتماعی و در نهایت و در شکل متعالی آن خلافت الهی بر زمین یاد میکند و پس از آن ویژگیهای جامعه مسلمان را بشرح زیر وامیکاود: جامعه اسلامی سالم و سازگار با هنجارهای الهی و پی نهاده بر محبت و عشق و پرهیز از ستم، دورویی و حسد است. در چنین جامعهای علمآموزی و تربیت در همۀ حوزههای مورد نیاز جامعه امری مقبول و پسندیده است و راههای تبادل فرهنگی حساب شده و تحت نظارت باز است و جامعه در داد و ستد علمی و فرهنگی، پویاست. در جامعه اسلامی به عبادت که هدف آفرینش است، به شکل مثبت آن نگاه میشود و پرستش به رهبانیت و انزوا و ترک دنیا نمیانجامد، مردم در تلاش برای بهبود وضع زندگی هم، عابد به شمار میآیند و ثروت در دست طبقهای خاص نیست، عدالت اجتماعی مسبوق به تلاش و پویش مثبت وجود دارد و خلافت بر زمین و آبادانی آن وظیفه همگان و تحت هدایت دولت است، آزادی مشارکت و مناصحت مردم نسبت دولت و سرنوشت خویش محفوظ و محترم است و حق مردم است که بر حکومت بیرون از صراط مستقیم و پایمالکنندۀ حقوق مردم بشورند. در جامعه اسلامی همهچیز بر معیار و قاعدۀ اعتدال و میانهروی استوار است و افراط و تفریط در هیچ مقولهای پسندیده نیست.
نگارنده در فصل چهارم این باب، به پارهای از مسائل «شناخت» از نگاه اسلام میپردازد و از این رهگذر، ابتدا به فرق میان علم با معرفت از لحاظ لفظ و معنا اشاره میکند، از معنای شناخت و نظریه معرفت میگوید، از امکان حصول معرفت و عدم امکان آن در برخی فلسفهها یاد میکند، حصول معرفت را از نگاه اسلام بازمیشکافد، به منابع شناخت در اسلام میرسد، از آبشخور الهی و بشری شناخت میگوید، دیدگاه پارهای از متفکران مسلمان را دراینباره بازگو میکند، حوزۀ معرفت و متعلقات آن را از نگاه قرآن برمیشمارد، هدف غایی از معرفت را یادآور میشود، به مراتب معرفت (یقینی و غیریقینی) میپردازد، عوامل دخیل در پیدایش و تحقق آنها را میآورد؛ سپس، به فنون اخلاقی معرفت روی میکند و در شرح آن از لزوم عمل به علم و ارزش این هماهنگی و سازواری در اسلام میگوید و یادآور میشود که شناخت در نگاه دانشمندان مسلمان ویژگیهایی دارد که آن را از دیگر نظریات متمایز میکند؛ با این حال، دروازههای علم در اسلام برای تبادلات علمی و معرفتشناختی باز است. نگارنده در ادامۀ بحث، از رابطۀ حقیقت و شناخت میگوید و به نسبیت حقیقت اشاره میکند (ص 211) و پس از شرح آن به فصل پنجم میرسد و در مسائلی دربارۀ ارزشها میکاود و از نکات زیر یاد میکند:
وجود ارزشی در همۀ وجوه و شؤون زندگی، نمودهایی از وجود ارزشی در امثال و حکم و واژگان، وحدت ارزش و یا تعدد ارزشها، منشأ ارزشها، تقسیمبندی ارزشها:
1) ارزشهای اجتماعی، ارزشهای اقتصادی، ارزشهای اخلاقی، برخی از آموزشهای ارزشی در قرآن و سنت، ارزشهای اسلامی در ادبیات اسلامی، فلسفه ارزشهای عربی اسلامی، ارزشهای اسلامی در قرآن و سنت و تجلی آنها در برخی از اسماء حسنی و شمایل و مدایح رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و احادیث نبوی، 2) ارزشهای زیرساختی: تکلیف، ایمان، تقوی و نیکی، برخی از ارزشهای اجتماعی و اقتصادی در اسلام، ارزشهای اخلاقی در اسلام، ارزشهای صوفیان، ارزشهای انسانی و جهانشمول اسلام رابطۀ ارزشها با تربیت و اهمیت تربیت ارزشی، وسائل تربیت ارزشی، رابطۀ اراده با ارزشها و رفتار ارزشی.
باب سوم. اندیشۀ تربیتی عربی اسلامی در قرآن و سنت:
در فصلهای هشتگانۀ این باب، کوشش میشود، توجه اسلام به علم، عالم و تعلیم و تعلم و نیز حیطههای گوناگون تربیت اسلامی بررسی و معرفی شود.
در فصل اول. سخن از علم در قرآن و سنت است: اسلام با دو ابزار به رهایی مردم برخاست، یکی عقیده و دیگری علم. در قرآن از علم دو معنا خواسته شده است، یکی جملگی معارف و دیگری درک حقیقت و رسیدن به حقایق ثابت مشهود و نامشهود وجود. از نگاه اسلام تنها علم است که میتواند انسان را به مقام رفیع انسانیت برساند. در اسلام علم مفید باید ربانی و در جهت رضایت خداوند باشد.
از نگاه اسلام علوم ارزش یکسان ندارند. توانایی خواندن کتاب از ضروریات است و قرائت خوراک عقل و کلید تربیت مستمر است، علم تا به مرحله عمل نرسد چندان ارزشمند نیست و عمل باید مسبوق به دانش و بینش باشد. اسلام، وحی را منبع اساسی معرفت میداند؛ اما، علم حاصل از تجربه را نیز محترم و مفید میداند و به لزوم استفاده از عقل و حواس برای کسب و افزایش علم میخواند و با تکیه بر ابزار خداداد معرفتشناختی انسان، به تعمیق و گسترش علم امر میکند.
نگارنده در فصل دوم به حوزههای علم در اسلام (نجوم، ریاضیات، جغرافیا، گیاهشناسی، جانورشناسی و خلقت انسان) میپردازد و پس از آن به عالمان در قرآن و سنت میرسد و از ویژگیهای عالم میگوید، به اهمیت و جایگاه عالمان اشاره میکند، آداب اخلاقی عالمان را برمیشمارد، به لزوم کفایت علمی عالمان و پرورش عالم میپردازد، از اصول و قواعدی که در آموزش باید رعایت شود یاد میکند (دقت و تأمل در امور پیش از حکم دربارۀ آنها، پرهیز از تقلید کورکورانه، اکتفا نکردن به حدس و گمان، رهایی عقل از احکامی که یقینی نیست، سیر از محسوس به معقول و از جزئیات به کلیات).
موضوع فصل سوم، تعلیم و تعلم در قرآن و سنت است و در آن از منزلت علم در قرآن و سنت یاد میشود، به هدف علم در قرآن و سنت اشاره میرود، انواع علم در قرآن و سنت میآید، از تعلم در قرآن و سنت سخن میرود و با اشارتی به تعلیم علم در قرآن و سنت بحث به پایان میرسد. فصل چهارم با عنوان رشد عقلی آغاز میشود، نگارنده در شرح این موضوع از نکات زیر یاد میکند: مفهوم عقل در منابع اسلامی، جایگاه عقل در قرآن، منزلت عقل در سنت، رهایی انسان از تقلید کورکورانه، اهمیت و نقش آزادی در رشد عقلی، تقویت عقل از راه گفتگو و جدل، فرق گفتگو با جدل، پارهای از ویژگیهای جدل در قرآن، نقش تفکر و نگرش علمی و پرهیز از خرافات در پرورش عقلی.
فصل پنجم. تربیت اخلاقی در قرآن و سنت: تربیت اخلاقی در اسلام دو بخش است و از هردو بخش آن در قرآن و سنت یاد شده است؛ یکی اخلاق نظری و دیگری اخلاق عملی. نظریۀ اخلاقی اسلام دارای مبانی معرفتشناختی، روانشناختی و جزایی (به معنای غیر حقوقی آن) است. اخلاق عملی اسلام هم پی نهاده بر مجموعهای از ارزشهای اخلاقی منفی و مثبت است که باید در عمل از آنها پرهیز کرد و بدینها پرداخت. نگارنده پس از اشاره به مبانی معرفتشناختی اخلاق اسلامی به مبانی روانشناختی آن میپردازد و در شرح آن از الزام اخلاقی و مسؤولیت و آزادی اراده یاد میکند و به مبانی جزایی (ثواب و عقاب) میرسد و از پاداش نیک و بد و نوع دنیایی و عقبایی آن میگوید و معیارهای سهگانۀ فعل اخلاقی را در قرآن باز میشکافد.
فصل ششم. تربیت اجتماعی در قرآن و سنت: در این فصل ابتدا به مفهوم عام تربیت اجتماعی اشاره میشود. آنگاه، از مسؤولیت اجتماعی در قرآن و سنت سخن میرود و در شرح آن به وظایف افراد نسبت به خانواده و همسایه اشاره میشود و از وظایف معلم و متعلم نسبت به یکدیگر یاد میشود و به روابط فرد با جامعه پرداخته میشود. نکتۀ بعدی، مبانی تربیت اجتماعی در قرآن و سنت است؛ یعنی، پیوند اعمال و غیرت اجتماعی (در اندیشه دیگران بودن)، ربط ایمان و پایداری، عدالت و برابری فرصتها، همکاری، آزادی مشروط، شورا و حق رأی، تفکر علمی، کار تولیدی؛ پس از این، گفتگو از پارهای از روشهای ایجاد و گسترش مودت اجتماعی است (پرهیز از غیبت و سخنچینی، پرهیز از دروغ، تواضع ورزیدن، وانهادن خودبزرگبینی، ادای امانت، سازگاری و تسامح، پرهیز از نفاق، سلام با صدای بلند). نگارنده پس از این به پارهای روشهای مهار اجتماعی و حفظ نظم اجتماعی (قوانین، تشویق و تنبیه، سختگیری اجتماعی و سختگیری بر نفس) میپردازد و از ایجاد و شکلگیری عادتهای اجتماعی و آداب و رفتار اجتماعی میگوید و آن را هدف بزرگ تربیت اسلامی میخواند و عبادت جمعی و روابط اجتماعی را محل نمود آن معرفی میکند و از روابط جامعه با دیگر جوامع براساس اصل حق همجواری و رعایت منافع و حقوق یکدیگر میگوید و از پیوند تربیت اجتماعی در تربیت اسلامی با دیگر حیطههای تربیتی یاد میکند.
فصل هفتم. تربیت عاطفی در قرآن و سنت: نگارۀ این مقال، پس از اشاره به مفهوم تربیت عاطفی و یادآوری این نکته که تربیتپژوهان مسلمان کمتر بدین حوزه در تربیت اسلامی پرداختهاند؛ تربیت را از نگاه اسلام تعریف میکند و از رشد احساسات در میان مسلمانان میگوید؛ آنگاه، به تربیت عواطف در اسلام میپردازد و از عاطفۀ دوستی میگوید و به محبت از نگاه اسلام اشاره میکند و عاطفۀ بیزاری را شرح میدهد؛ و به تربیت حالتهای انفعالی افراد در اسلام میرسد و از ترس و خشم میگوید و به بازشکافت پارهای از نمودهای تربیت عاطفی در شخصیت فرد مسلمان مینشیند.
فصل هشتم. تربیت جسمی در قرآن و سنت: این گفتار با شرحی بر اهتمام اسلام به جسم و تکریم آن آغاز میشود و با کاوشی در مظاهر و نمودهای توجه اسلام به جسم انسان و تربیت جسمی ادامه مییابد. نگارنده در این قسمت از عنایت اسلام به خوراک، پوشاک، بهداشت، پیشگیری و درمان، ورزش و مسابقات ورزشی و بازی میگوید و به هدفهای تربیت جسمی از نگاه اسلام میپردازد و از نگرش برخی از مربیان بزرگ مسلمان دربارۀ تربیت جسمی یاد میکند.
باب چهارم. جریانها و گرایشهای اصلی در اندیشۀ تربیتی عربی اسلامی:
فصل اول. دگرگونیهای تمدنی در جامعه اسلامی که اندیشه تربیتی عربی اسلامی را متمایز کرد: اسلام تلاش کرد سه تحول گوهرین در زندگی عرب بیافریند؛ 1) از میان بردن جاهلیت و رساندن جامعه عرب به وضعیت مدنی و با مسؤولیت؛ 2) تبدیل حکومت از شکل فردی و خانوادگی و حکومت نخبگان به حکومت بعنوان نهادی اجتماعی که تبلور ارادۀ عموم مردم است؛ 3) جایگزینی عقل و خردگرایی به جای ظن و گمان در فهم روابط انسان با جهان و جامعه.
نگارندۀ به برخی از ناکامیهای اسلام در تحقق این هدفها اشاره میکند و از عوامل آن میگوید و از تحولات تاریخ اسلام تا عصر عباسیان یاد میکند و اثرات منفی و مثبت این تحولات را بر جامعه اسلامی برمیشمارد (بازگشت الیگارشی جاهلی در حکومت و تجمع ثروت در دست افراد خاص، رویکرد ابزاری به زور و خشونت برای حفظ حکومتها و نیز از میان بردن حکومتها، ایجاد نظام طبقاتی فاحش، پیدایش تشکیلات صنفی، شکوفایی علوم کاربردی برای رشد ثروت ثروتمندان و تحقق امیال آنها، پی بردن به جایگاه و ارزش تربیت بمثابه قدرت اجتماعی، پیدایش مرزهای فرهنگی برای حکومت در اندیشه اسلامی به معنای عام و اندیشۀ تربیتی آن به معنای خاص، تقسیم مراحل تحول فرهنگی به سه دورۀ: از هجرت تا برپایی دار الحکمه، از برپایی دار الحکمه تا پیدایش مدارس نظامیه، پس از نظامیهها تا سقوط حکومت عثمانی).
فصل دوم. تولد اندیشه تربیتی عربی اسلامی در زمان تحولات: نگارنده در این فصل ضمن اشاره به پارهای اقدامات فرهنگی و تربیتی در جهان اسلام، پیش از تأسیس دار الحکمه در بغداد (271 ه/ 832 م)، یادآور میشود که ایجاد دار الحکمه آغاز کار نیست، بلکه نقطه عطف به شمار میرود. وی پس از این به بروز تعارض میان عقل و نقل و پیآمدهای آن میپردازد و از رویکردهای سهگانۀ فرق اسلامی به معنای عقل میگوید و در رابطۀ بین عقل و شرع میکاود و از بروز گونهای نسبیت در اخلاق در میان عقلگرایان مسلمان یاد میکند و میافزاید: این تحولات فکری، دو پیآمد اساسی همراه داشت: یکی، تمییز و تفکیک سه حوزه و نظام معرفتی بیانی، عرفانی و برهانی و دیگری، ایجاد شکاف عمیق میان عامه مردم و خواص جامعه؛ به این معنا که، فرزندان عامه مردم از نعمت تفکر عقلانی محروم شدند و بیشتر به علوم و معارف نقلی روی کردند، حال آنکه فرزندان نخبگان جامعه رویکرد غالبشان به تفکر عقلانی بود و ادبیات و علوم را نیز در کنار معارف دینی میآموختند.
ادامۀ این فصل شرح مبسوطی است دربارۀ چهار گرایش و جریان تربیتی در جهان اسلام؛ یعنی، گرایش نقلی، عقلی، صوفیانه و کارکردی.
باب پنجم. پارهای از موضوعات زیرساختی در اندیشۀ تربیتی عربی اسلامی:
فصل اول. نقش و مسؤولیت تربیتی در جامعه: نگارندۀ این فصل، ابتدا از جایگاه تربیت در اندیشه عربی اسلامی میگوید و معنای لغوی تربیت را میآورد و از توجه اسلام به علم و تعلیم و تربیت یاد میکند؛ سپس، با اشاره به پارهای از جوانب کلی و عمومی تمدن اسلامی، از مضمون و محتوای تربیتی آن و نقش آن در پرورش جامعه و شهروندان مسلمان یاد میکند و به نقش اخلاقی تربیت در جامعه عربی اسلامی میپردازد و با بازشکافت ابعاد تربیتی اصل امر به معروف و نهی از منکر به پایان فصل میرسد.
فصل دوم. دولت و آموزش: برای وجود هرنظام سیاسی حکومتی لازم است سه عنصر سرزمین، مردم و دولت فراهم باشد؛ اگر این نکته را بپذیریم، این ارکان را در پیش از هجرت در اسلام نمیبینیم؛ اما پس از هجرت در مدینه هرسه رکن به وجود آمد.
نگارندۀ این فصل، در ادامه به نقش تربیتی دولت در اسلام میپردازد و از ضرورت آموزش و پرورش برای دولت میگوید و از تشویق خلفا به تعلیم و تعلم یاد میکند و به تلاشهای دولت اسلامی برای گسترش و تعمیم آموزش میگوید و برخی از مصادیق آن را میآورد و یادآور میشود که محل تأمین هزینههای آموزشی در دولتهای اسلامی عملا مشارکت دولت و مردم بوده است.
نگارنده، پس از این میکوشد با استناد به آیات و روایات، آموزش اجباری در اسلام را به اثبات برساند و از مخالفان وجود آموزش اجباری در اسلام از جمله احمد فؤاد اهوانی انتقاد میکند و به استفاده ابزاری دولتهای اسلامی از آموزش برای تحکیم پایههای حکومتی و نیز بسط مذهبی خاص اشاره میکند و به مسؤولیت حکومت در قبال گسترش جو آزادی فکری برای فعالیتهای آموزشی میپردازد.
فصل سوم. هدفهای تربیتی: نگارندۀ این فصل، ابتدا به پنج هدف تربیتی عربهای پیش از اسلام اشاره میکند؛ آنگاه به هدفهای تربیتی در اسلام میپردازد و از تحول مثبت و پیچیده شدن و گسترش تدریجی هدفهای تربیتی در اسلام میگوید و هریک از هدفهای زیر را بشرح میآورد: پرستش خداوند یگانه، تهذیب اخلاق، تفکر و بحث، اتقان عمل و اخلاص در آن، همبستگی اجتماعی، سلامت جسمی، بهرهمندی از نعمتهای خداوندی، جهاد در راه خدا، احترام به عقاید مخالفان؛ سپس ویژگیهای هدفهای تربیتی در اسلام را برمیشمارد (شمول و تنوع، سازگاری با یکدیگر و سازواری با تحولات زمان، میانهروی و اعتدال و جهانشمولی).
فصل چهارم. محتوای آموزش: محتوای درسی برای آموزش چون قلب برای انسان است؛ چرا که ماده و اساس آموزش است. نگارنده برای بازشکافت برنامه و مواد درسی در تربیت اسلامی، ابتدا از مفهوم علم در اسلام و تقسیمات آن میگوید و به علومی که از صدر اسلام مورد توجه بوده میپردازد و به تحول مفهوم علم در اسلام در اثر تبادلات فرهنگی با یونان، ایران و هند اشاره میکند؛ سپس، به مبانی گزینش محتوای آموزشی میپردازد و از مبانی دینی و مبانی روانشناختی و مبانی اخلاقی و مبانی سودگرایانه میگوید؛ و به تقسیمبندی علوم در منابع اسلامی میپردازد و مواد آموزشی را در دو بخش ابتدایی و عالی آن، چنانکه در فرهنگ اسلامی بوده است وامیکاود. آنچه در آموزش عالی تدریس شده است شامل علوم دینی، علوم زبانی، علوم اجتماعی (تاریخ و جغرافیا)، علوم ریاضی، علوم طبیعی (پزشکی، دامپزشکی، گیاهشناسی، کشاورزی، شیمی، فیزیک) و علوم فلسفی است.
فصل پنجم. آموزش شغلی: در این مقاله با مطالب زیر آشنا میشویم: غفلت نظامهای آموزشی شرق نسبت به تربیت شغلی، کار از منظر اسلام، نهی از بیکاری و دریوزگی، پارهای از مشاغل که در قرآن از آنها یاد شده است، اشارتی به شغل برخی از پیامبران، پارهای از صنایع که در تمدن اسلامی ایجاد شد یا رشد یافت و عوامل این پیدایش و رشد (علم و کار)، محورهای اساسی در آموزش شغلی (معلم، متعلم و اخلاق حرفهای) و شرحی دربارۀ هریک، تأثیر آموزش حرفهای بر تربیت شخصیت مسلمان و نظر ابن خلدون در این خصوص، تأثیر آموزش شغلی بر سرنوشت جامعۀ عربی اسلامی.
فصل ششم. تربیت و نوآوری: پارهای از اهل غرب و شرق، مدعی شدهاند که فرهنگ عربی اسلامی، فرهنگی است پیرو و نه پویا و نوآور. نگارندۀ این مقاله در مقام رد این شبهه و اثبات پویایی و نوآوری و نوزایی در فرهنگ عربی اسلامی است. وی برای این کار به گوشههایی از ابداعات علمی مسلمانان و روشهای علمی آنان اشاره میکند و به محیط علمی پویای برههای از تاریخ تمدن اسلامی میپردازد و میافزاید چنین محیط و اینگونه نوآوریها و روشهای علمی، نمیتواند مسبوق به فرهنگی نوزا و پویا نباشد و از تقلید بیمورد باز ندارد. نگارنده برای بازشکافت این مطلب به شرح چهار محور در فرهنگ اسلامی میپردازد (نهی از تقلید، لزوم بهکارگیری عقل، آزادی اراده و اجتهاد) تا در نهایت معلوم دارد که بازداشتن از تقلید و دعوت به خردورزی در همه جوانب زندگی و آزادی اندیشه و اجتهاد پیوسته، در دوران شکوفایی فرهنگ و تمدن اسلامی همان مقولاتی است که اندیشه و نظام تربیتی اسلام بدانها خوانده است و چون این امور فرونهاده شد و فرهنگ و تمدن اسلامی رو به سستی نهاد و از ابداع به تقلید گروید، نظام تربیتی حاکم بر جوامع اسلامی هم تقلیدی شد.
فصل هفتم. تربیت زیباشناختی: نگارنده این مقاله، به تحلیل نکات زیر پرداخته است:
زیبایی یکی از ارکان اساسی ارزشهای اسلامی است (حق، خیر و زیبایی)، در تربیت تا چه مایه به تربیت زیباشناختی نیاز است؟ پیوند تربیت زیباشناختی با تربیت جسمی، اعتقادی، روحی و عقلی، جایگاه و منزلت هنر در اسلام، روشهای عربی و اسلامی تربیت زیباشناختی، زمینهها و حوزههای تربیت زیباشناختی در اندیشۀ تربیتی عربی و اسلامی (موسیقی، تمثیل، نمایشنامه، نقاشی و مجسمهسازی)، برخی از ویژگیهای هنرهای اسلامی.
فصل هشتم. تربیت محیطی: نگارندۀ این فصل، بحث را با شرح معنای لغوی محیط آغاز میکند و پس از شرح معنای اصطلاحی آن، میافزاید محیط شامل جامعه و طبیعت است و گفتگو از محیط بواقع کاوش در همۀ ابعاد مادی و معنوی انسان است (ص 933).
نگارنده در ادامه بحث به برخی از اقدامات و توصیههای حمایتی اسلام برای حمایت از انسان، همسایه، زمین، کشاورزی، حیوانات، اماکن، منابع عمومی، مؤسسات و آنچه متعلق به عموم است، میپردازد و روی هم رفته آنها را نمونههایی از حمایت از محیط در اندیشه عربی اسلامی معرفی میکند.
فصل نهم. آموزش زن: در این مقاله، پس از اشارهای کوتاه به لزوم و اهمیت توجه به زن از لحاظ انسانی، اجتماعی و دینی، وضعیت زن در عصر جاهلی بررسی میشود؛ آنگاه از جایگاه والای زن در اسلام سخن میرود و به فلسفۀ برخی از تفاوتها میان زن و مرد اشاره میشود و از توجهات قرآن به آموزش زن و لزوم آموزش زن در قرآن یاد میشود و یادآوری میشود که آموزش زن در قرآن چیزی فراتر از اباحه و جواز است و به مرحلۀ وجوب (مثل مرد) میرسد چنانکه آیات قرآن بر آن دلالت میکند. نکتۀ بعدی این مقال، دربارۀ مضمون و محتوای تربیتی مسؤولیت زن در جوانب گوناگون است و پس از آن از آموزش زن در عصر نبوی و آموزش زنان آن حضرت (ص) یاد میشود. موضوع دیگر بحث، موضع پارهای از بزرگان اسلام نسبت به آموزش زن است و از دو دیدگاه مخالف و موافق این امر در آن سخن میرود و با اشارتی کوتاه به آموزش زن در تاریخ اسلام و برخی از مصادیق آن، گفتار به پایان میرسد.
فصل دهم. پرورش کودک: آنچه در این جستار میخوانیم چنین است: جایگاه کودکی در بنای جامعه بطور عام و جامعه اسلامی بطور خاص، حقوق و منزلت کودک در قرآن و سنت، اصول و مبانی پرورش کودک در اسلام، مراحل رشد کودک و زمینههای پرورش او و اشارۀ دانشمندان مسلمان به این دو نکته، برخی از روشهای تربیت اطفال و آموزش آنها در اسلام، روشها و چگونگی برخورد با پارهای از مشکلات کودکی در تربیت اسلامی (ستیزهخویی، ضعف شخصیت ناشی از اعمال خشونت، کسالت و خستگی ناشی از واداشتن کودک به امری، تشویق و تنبیه).
فصل یازدهم. تربیت کودکان دارای ناتوانی ذهنی: پس از جنگ اول جهانی نظر تعلیم و تربیت معطوف به کودکان مبتلا به ناتوانی ذهنی هم شد و رفتهرفته به صورت امری جدی مورد توجه مراکز مسؤول، دولتها و سازمانهای جهانی قرار گرفت. اگر برخورد با ناتوانان ذهنی را براساس معیار زمانی تقسیمبندی کنیم با سه مرحله مواجه میشویم در گذشتههای دور با این افراد برخورد منفی و غیرانسانی میشد؛ در مرحله دوم به این افراد نگرش اخلاقی پیدا شد و این گروه از جامعه بعنوان کسانی قابل ترحم تلقی شدند و تلاش شد نیازهای زندگی آنها برآورده شود؛ در مرحلۀ سوم، دور تازهای آغاز شد و اعلامیههای جهانی صادر شد و دیگر به ناتوانان ذهنی نه بعنوان افرادی درخور ترحم بلکه به دیدۀ پارهای از پیکرۀ جامعه که نیروی اقتصادی و اجتماعی دارد و باید از آن بهره گرفت نگریسته شد. نگارندۀ این مقاله، در ادامه به مبانی اسلامی برخورد با ناتوانان ذهنی میپردازد و از روشهای پیشگیری پیدایش ناتوانی ذهنی میگوید و راههای تربیتی درمان این افراد را یادآور میشود؛ سپس با رویکردی تاریخی به برخی از اشارات آمده در میراث و متون اسلامی دربارۀ ناتوانان ذهنی و ناتوانان جسمی میپردازد[۱].
پانویس
- ↑ رفیعی، بهروز، ص177-191
منابع مقاله
رفیعی، بهروز، کتابشناسی تحلیلی توصیفی تعلیم و تربیت در اسلام (گزیده منابع عربی)، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، قم، چاپ یکم، 1381ش