همای شیرازی: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'نهج البلاغه' به 'نهجالبلاغة') |
جز (ویرایش Mhosseini@noornet.net (بحث) به آخرین تغییری که Hbaghizadeh@noornet.net انجام داده بود واگ...) |
||
خط ۷۴: | خط ۷۴: | ||
==آثار== | ==آثار== | ||
اغلب مسطورات و تألیفات علمی و ادبی او، بهواسطه عدم اهتمام و بیاعتنایی او در سفر و حضر، از بین رفته است و تنها چیز باقیمانده علاوه بر دیوان شعر، تعلیقات متفرقهای است بر | اغلب مسطورات و تألیفات علمی و ادبی او، بهواسطه عدم اهتمام و بیاعتنایی او در سفر و حضر، از بین رفته است و تنها چیز باقیمانده علاوه بر دیوان شعر، تعلیقات متفرقهای است بر نهج البلاغه و مقامات حریری و قسمتی از حواشی بر شرح تجرید قوشجی و چند جزء از شرح بر شمسیه منطق و شرح بر قصاید مشکله عربی<ref>ر.ک: همان، ص220</ref>. | ||
==پانویس == | ==پانویس == |
نسخهٔ ۱۱ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۶:۴۵
نام | |
---|---|
نامهای دیگر | |
نام پدر | ملا بدیع خان |
متولد | 1212ق |
محل تولد | شیراز |
رحلت | 1290ق |
اساتید | محمدحسن صاحب جواهر |
برخی آثار | دیوان همای شیرازی «شکرستان» |
کد مؤلف | AUTHORCODE50477AUTHORCODE |
همای شیرازی (1212-1290ق)، از شعرای دوره قاجاریه و از شاگردان شیخ محمدحسن صاحب جواهر بود.
نام اصلی
نام اصلی وی، «محمدرضا قلیخان» و بیشتر اشتهارش به همان تخلص بوده و اینکه در کتاب «فارسنامه» و «مجمع الفصحاء»، نام او را محمدعلی نوشتهاند، خطاست و در متن کتاب «تذكرة طرائق الحقائق» متابعت از آنها شده است[۱].
ولادت
وی در شیراز، در سال 1212ق، به دنیا آمد[۲].
نژاد و نسب
وی در شیراز به دنیا آمد. پدرش ملا بدیع خان، پسر ملا شاهنشاه، از ایلیات فارس بوده است[۳].
تحصیلات
هما مثل سایر خانوادهاش در بدو امر، در زی سرکردگان و صاحبمنصبان نظامی بوده و در سن 14 سالگی پس از فراغت از تکمیل خط و قرائت فارسی، به اشتیاق تحصیل علم، از شیراز به عتبات عالیات سفر کرده و قریب هیجده سال در نجف اشرف رحل اقامت فکنده و خدمت شیخ محمدحسن صاحب جواهر، تلمذ نموده تا حدی که در علوم شرعیه صاحب درجه اجتهاد و حائز ملکه استنباط احکام گشته و نزد اساتید دیگر نیز یک دوره فلسفه به طریق اشراقیین تحصیل کرده و مشرب عرفان را بر سائر مسالک ترجیح داده و بالاخره در این قسمت دارای یک نوع مذاق عرفانی شده است. در مدت تحصیل بیاندازه تحمل مشقت و صعوبت کرده؛ زیرا با وجود فقر و تهیدستی خیلی آبرومند و بلندطبع بوده و طبعا تملق و چاپلوسی را خوب نمیدانسته است[۴].
سیاحت و مسافرتها
وی بعد از فراغت از تحصیل، رهسپار هندوستان گشته و از آنجا معاودت به شیراز نموده و پس از دو سال توقف در شیراز، به زیارت مکه معظمه مشرف شده و دوباره مراجعت به شیراز نموده و از شیراز به اصفهان رفته و در اصفهان با سید محمدباقر شفتی و معتمدالدوله منوچهر خان حکمران اصفهان، آشنایی کامل پیدا کرده و از آنجا به تهران رفته و نزد محمد شاه قاجار تقرب و منزلتی بسزا یافته و از آنجا به عزم خراسان مسافرت طولانی نموده، چندی بر سبیل سیاحت در افغانستان و ترکستان به سر برده و سپس به کرمان و اصفهان معاودت نموده و در اصفهان ساکن شده است. وی در جلوس ناصرالدین شاه قاجار به تهران احضار شده و چندی ملازم و ندیم شاه بوده است[۵].
مذاق ادبی
در ایام اشتغال به تحصیل، گاهی بر سبیل تفنن، قریحه شاعرانهاش، او را مجبور به سرودن ترانههای منظومی به عربی یا فارسی میکرده و اغلب اوقات نیز به تدریس کتب ادبی عربی از قبیل مطول و مقامات حریری و مقامات بدیعالزمان همدانی و معلقات سبعه و بعضی دواوین شعرای عرب مانند دیوان متنبی و ابوالعلاء معری و امثال آنها میپرداخته است و در هنگام اقامت در اصفهان نیز با وجود اینکه کاملا از این عوالم بیزار و منصرف شده بود، گاهی به اصرار بعضی ارباب ذوق، حوزه تدریسی برای او منعقد میشد، ولی چیزی نمیگذشت که به عزلت یا مسافرت، اساس را بر هم زده و میگفته است:
دلم بگرفت از تحصیل علم و بحث دانایی | خوشا هنگام رسوایی زهی ایام شیدایی | |
مرا از بیسروپایی گدایان عیبجو هر دم | از آن غافل که سلطانی است اندر بیسروپایی | |
هما در کوی نادانی بهرغم پند دانایان | بسوزان دفتر دانش بشوی اوراق دانایی[۶] |
مسلک و اخلاق
وی بعد از چندی مسافرت، در مراجعت به شیراز، خدمت میرزا ابوالقاسم سکوت، مشرف به طریقه فقر شده و از زی روحانیت خارج گشته و در کوه درویشی داخل و در این رشته منسلک گشته و بعد از فراغت از زحمت مدرسه، چندی در خدمت خانقاه به سر برده و ریاضتهای شاقه کشیده و سالها نیز در دبستان طریقت درس طلب و سیر و سلوک خوانده و به وادی حیرت و آشفتگی رسیده و بالاخره بارقه عشقش از خود، بیخود کرده و پس از سالها آوارگی، به سر منزل آرامش و طمأنینه خاطر رسیده است[۷].
اخلاق هما، اخلاق درویشی و وارستگی و لاقیدی در امور دنیویه بود و کمتر آمال و آرزوهایی در دنیا داشته و در طرز معیشت، خیلی به سادگی و بساطت عادت داشته و فوقالعاده با قناعت و مناعت طبع زندگانی کرده و با وجود اینکه در آن ایام، مکرر برایش اسباب فراهم شده، بههیچوجه در جمع مال و تأمین ثروت کوشش نکرده است؛ چنانکه در یک روز محمد شاه چندین مرتبه او را امر به خواستن چیزی و قبول کردن ضیاع و عقاری مینماید و در هر مرتبه او امتناع میکند و این پاسخ را به شاه میدهد که «خواستن درویش کفر است»[۸].
وی در معاشرت احباب صمیمی و بیآلایش بوده و با فقیر و غنی، علیالسویه ملاقات میکرده و در زندگانی، مالاندیش نبوده و در فقیرنوازی و عطوفت به زیردستان، سعی میکرده و بعضی معمرین نقل کردند که در قحطی 1288 اصفهان، هما را دیدیم که با ضعف پیری و ناتوانی، جوانی یهودی را که از گرسنگی در وسط کوچه افتاده بود، به دوش کشیده و به منزل خودش میبرد که برای او قوت و غذایی تهیه کند[۹].
وفات
وی در اصفهان، در سال 1290ق، وفات یافت و مدفنش در امامزاده احمد بن علی بن محمد الباقر(ع) در اصفهان است[۱۰].
آثار
اغلب مسطورات و تألیفات علمی و ادبی او، بهواسطه عدم اهتمام و بیاعتنایی او در سفر و حضر، از بین رفته است و تنها چیز باقیمانده علاوه بر دیوان شعر، تعلیقات متفرقهای است بر نهج البلاغه و مقامات حریری و قسمتی از حواشی بر شرح تجرید قوشجی و چند جزء از شرح بر شمسیه منطق و شرح بر قصاید مشکله عربی[۱۱].