قدری: تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی‌نور
    جز (جایگزینی متن - '==وابسته‌ها== [[' به '==وابسته‌ها== {{وابسته‌ها}} [[')
    جز (Hbaghizadeh@noornet.net صفحهٔ مایو، قدری را بدون برجای‌گذاشتن تغییرمسیر به قدری منتقل کرد)
    (بدون تفاوت)

    نسخهٔ ‏۳ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۲۲

    مایو، قدری
    نام مایو، قدری
    نام‌های دیگر
    نام پدر
    متولد
    محل تولد
    رحلت زنده در 1043ق
    اساتید
    برخی آثار جنگنامه کشم
    کد مؤلف AUTHORCODE06951AUTHORCODE



    قدری مایو (زنده در 1043ق)، شاعر دوره صفوی، داستان جرون يا جرون‌نامه از سروده‌های او است.

    زندگی‌نامه

    در منابع تاريخى و ادبى عصر صفوى هيچ مطلبى درباره او در دست نيست. تاريخ تولد وى را نمى‌دانيم؛ اما از حوادث مندرج در داستان جرون كه تا سال 1042ق. را در بر مى‌گيرد، مى‌توان گفت كه شاعر تا سال 1043ق. زنده بوده و در همان حال از پيرى نيز شكايت كرده است.

    مرا مست ديدار خود كن چنانكه گردم در ايام پيرى جوان


    تنها منبعى كه از خلال آن مى‌توان، درباره «قدرى» مطالبى به دست آورد، همان جرون‌نامه سروده اوست كه متأسفانه نویسنده در آن تنها به اشاره‌اى از پيرى خود اكتفا كرده و اطلاع به ديگرى دست نمى‌دهد. اين كه او اهل كدام ديار است، بر ما معلوم نيست و احتمالا نسبت شيرازى او كه در منابع جديد ذكر شده، به دليل تشابه اسمى‌اش با قدرى شيرازى سابق‌الذكر است.

    سال تولد او نيز بر ما روشن نيست و آن چه كه مى‌توان گفت اين است كه او حداقل تا سال 1043ق. در قيد حيات بوده و در همان حال از پيرى و ناتوانى خود صحبت كرده است.

    از چگونگى روايت «قدرى» از فتح قشم و هرمز چنين برمى‌آيد كه او خود در شمار جنگجويان نبوده و شايد در عرصه كارزار هم حضور نداشته است، زيرا او در ذكر مواضع جنگ و دقايق رزم چندان با دقت سخن نگفته است و از اين نظر سراينده ناشناس جنگ‌نامه كشم بر او برترى دارد. قدرى مطالب خود را از كسانى كه در ميدان جنگ حضور داشته‌اند، نقل مى‌كند و معمولا از «پير صاحب سخن» ياد مى‌نمايد.

    اما مطالب او در وصف تركيب نيروها و مجالس مشورتى امامقلى خان، دقيق و با ذكر جزئيات است، لذا مى‌توان گفت كه مصاحب و معاشر او بوده و اين را مى‌توان از ساقى‌نامه‌هاى متعددى كه در سراسر متن جرون‌نامه آمده است، نيز دانست. اين كه او اهل بزم بوده نه رزم را مى‌توان از اين شعر وى نيز دانست.

    اگر خود نيم صاحب اعتباروليكن سخن‌هايم آيد به كار

    وابسته‌ها