زندگی و سفرهای وامبری، دنباله سیاحت درویشی دروغین: تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی‌نور
    جز (جایگزینی متن - 'وامبری‌، آرمین‌' به 'وامبری، آرمین')
    بدون خلاصۀ ویرایش
    خط ۳۱: خط ۳۱:
    }}
    }}
       
       
    '''زندگى و سفرهاى وامبرى'''، سفرنامه كامل آرمينيوس وامبرى جهانگرد لهستانى است كه توسط [[آریا لرستانی، محمدحسین|محمدحسين آريا]] به زبان فارسى ترجمه شده است. اين كتاب كه به زبان‌هاى مختلف ترجمه شده است، از قسطنطنيه آغاز و با عبور از شهرهاى مختلف ايران به بوداپست ختم مى‌شود. در اين اثر گزارشى از آداب و رسوم و اوضاع اجتماعى و سياسى شهرهاى مختلف ايران ارائه و به لحاظ تاريخى و جغرافيايى ارزشمند است.
    '''زندگى و سفرهاى وامبرى'''، سفرنامه کامل [[وامبری، آرمین|آرمینیوس وامبرى]] جهانگرد لهستانى است که توسط [[آریا لرستانی، محمدحسین|محمدحسین آریا]] به زبان فارسى ترجمه شده است. این کتاب که به زبان‌هاى مختلف ترجمه شده است، از قسطنطنیه آغاز و با عبور از شهرهاى مختلف ایران به بوداپست ختم مى‌شود. در این اثر گزارشى از آداب و رسوم و اوضاع اجتماعى و سیاسى شهرهاى مختلف ایران ارائه و به لحاظ تاریخى و جغرافیایى ارزشمند است.


    == ساختار==
    == ساختار==
    مشتمل بر 34 فصل مى‌باشد كه فصل اول به سال‌هاى نخستين زندگى او و از فصل دوم سفرهاى او آغاز شده است و چهار فصل به سفر تا مرز ايران اختصاص دارد. پس از آن تا فصل 29 به گزارش سفرش در ايران پرداخته است. چهار فصل بعد به قسطنطيه، انگلستان، پاريس و مجارستان و در فصل آخر نيز نگارش‌هاى سياسى او آمده است.
    مشتمل بر 34 فصل مى‌باشد که فصل اول به سال‌هاى نخستین زندگى او و از فصل دوم سفرهاى او آغاز شده است و چهار فصل به سفر تا مرز ایران اختصاص دارد. پس از آن تا فصل 29 به گزارش سفرش در ایران پرداخته است. چهار فصل بعد به قسطنطیه، انگلستان، پاریس و مجارستان و در فصل آخر نیز نگارش‌هاى سیاسى او آمده است.


    == گزارش محتوا==
    == گزارش محتوا==
    فصل اول، به سال‌هاى نخستين زندگى او اختصاص دارد. او كه در چند ماهگى پدرش را از دست داده است و مادرزاد عليل متولد شده بود، در عين حال از حافظهاى فوق‌العاده برخوردار بود. هنوز به شانزده سالگى نرسيده بود كه مى‌توانست به چند زبان عمده سخن بگويد. او كه قصه‌هاى هزار و يك شب را خوانده بود و از نظر نژاد و فرهنگ نيم آسيايى بود، آسيا را سرزمين رخداد عجيب‌ترين ماجراها و افسانه‌اى‌ترين كاميابى‌ها مى‌دانست و لذا براى ديدن سرزمين‌هاى دور، در نخستين گام با زبان‌هاى آسيايى آشنا شد.
    فصل اول، به سال‌هاى نخستین زندگى او اختصاص دارد. او که در چند ماهگى پدرش را از دست داده است و مادرزاد علیل متولد شده بود، در عین حال از حافظهاى فوق‌العاده برخوردار بود. هنوز به شانزده سالگى نرسیده بود که مى‌توانست به چند زبان عمده سخن بگوید. او که قصه‌هاى هزار و یک شب را خوانده بود و از نظر نژاد و فرهنگ نیم آسیایى بود، آسیا را سرزمین رخداد عجیب‌ترین ماجراها و افسانه‌اى‌ترین کامیابى‌ها مى‌دانست و لذا براى دیدن سرزمین‌هاى دور، در نخستین گام با زبان‌هاى آسیایى آشنا شد.


    در بيست سالگى بود كه اولين سفرش را با سفر به قسطنطيه آغاز نمود. در اين سرزمين او ابتدا به عنوان مترجم زبان تركى و سپس مدرس زبان دانماركى مشغول به كار شد. ارتباط نزدیک او با شيوه‌هاى تفكر آسيايى سبب نشد كه از روح باختر زمين دور بيفتد؛ بلكه به گفته خود: «هر چه بيشتر به تمدن و ديدگاه‌هاى ملل آسيايى مى‌نگريستم، احترامم به ارزش‌هاى تمدن باخترى قدر و منزلت بيشترى مى‌يافت».
    در بیست سالگى بود که اولین سفرش را با سفر به قسطنطیه آغاز نمود. در این سرزمین او ابتدا به عنوان مترجم زبان ترکى و سپس مدرس زبان دانمارکى مشغول به کار شد. ارتباط نزدیک او با شیوه‌هاى تفکر آسیایى سبب نشد که از روح باختر زمین دور بیفتد؛ بلکه به گفته خود: «هر چه بیشتر به تمدن و دیدگاه‌هاى ملل آسیایى مى‌نگریستم، احترامم به ارزش‌هاى تمدن باخترى قدر و منزلت بیشترى مى‌یافت».


    او در ادامه سفرهايش به استانبول و طرازبون سفر كرد و از طريق ارزروم به مرز ايران رسيد. او با ورود به خاک ايران تصميم مى‌گيرد كه از شكل افندى بيرون بيايد، زيرا به گفته خودش: «در كشور شیعیان، با وجودى كه هر دو فرق شيعه و سنى مسلمان هستند، هر چيزى كه دست كم مذهب تسنن عثمانى را به نمايش بگذارد مورد بيزارى و خوارى است». او از كاروانسراهاى ايران - برخلاف عربستان و عثمانى - تعريف كرده و آن را به مثابه مهمان‌خانه‌هايى مى‌بيند كه كم و كسرى ندارد. در سفر به تبريز خاطره‌اى را از يك درويش نقل مى‌كند كه با خود نذر كرده است كه هيچ گاه كلمه‌اى به جز "على" بر زبان جارى نسازد. او سپس اذعان مى‌كند كه: «بر من روشن شد كه حيات روح شرقى را بايد در اينجا جست و نه در استانبول دور دست كه چون رنگين پرده جلفى بر دروازه دنياى خاورزمين آويخته شده و تابلويى بيروح و بى طعم قدرى اروپايى زده از مشرق زمين را به نمايش مى‌گذارد».
    او در ادامه سفرهایش به استانبول و طرازبون سفر کرد و از طریق ارزروم به مرز ایران رسید. او با ورود به خاک ایران تصمیم مى‌گیرد که از شکل افندى بیرون بیاید، زیرا به گفته خودش: «در کشور شیعیان، با وجودى که هر دو فرق شیعه و سنى مسلمان هستند، هر چیزى که دست کم مذهب تسنن عثمانى را به نمایش بگذارد مورد بیزارى و خوارى است». او از کاروانسراهاى ایران - برخلاف عربستان و عثمانى - تعریف کرده و آن را به مثابه مهمان‌خانه‌هایى مى‌بیند که کم و کسرى ندارد. در سفر به تبریز خاطره‌اى را از یک درویش نقل مى‌کند که با خود نذر کرده است که هیچ گاه کلمه‌اى به جز "على" بر زبان جارى نسازد. او سپس اذعان مى‌کند که: «بر من روشن شد که حیات روح شرقى را باید در اینجا جست و نه در استانبول دور دست که چون رنگین پرده جلفى بر دروازه دنیاى خاورزمین آویخته شده و تابلویى بیروح و بى طعم قدرى اروپایى زده از مشرق زمین را به نمایش مى‌گذارد».


    توصيفات جذاب و دل نشين او از تبريز، زنجان، قزوين، و اقامت طولانى در تهران و سپس مسافرت در لباس درويش بغدادى به قم و كاشان و اصفهان و شيراز اگر چه از واقعيت‌هاى اجتماعى و آداب و رسوم مردم در آن زمان حكايت دارد؛ اما با اظهار نظرهاى اشتباهى نيز همراه است. او گاه از فقدان پاکيزگى خيابان‌ها اظهار حيرت مى‌كند و گاه پيشى جستن هر ايرانى به لحاظ رعايت ادب و ظرافت نامعقول مى‌داند. به اشتباه روضه‌خوان را كسى مى‌داند كه تعزيه مى‌خواند و بدون اين كه از قصه شمر قاتل امام حسين(ع) تحقيق كند، آن را افسانه مى‌خواند.
    توصیفات جذاب و دل نشین او از تبریز، زنجان، قزوین، و اقامت طولانى در تهران و سپس مسافرت در لباس درویش بغدادى به قم و کاشان و اصفهان و شیراز اگر چه از واقعیت‌هاى اجتماعى و آداب و رسوم مردم در آن زمان حکایت دارد؛ اما با اظهار نظرهاى اشتباهى نیز همراه است. او گاه از فقدان پاکیزگى خیابان‌ها اظهار حیرت مى‌کند و گاه پیشى جستن هر ایرانى به لحاظ رعایت ادب و ظرافت نامعقول مى‌داند. به اشتباه روضه‌خوان را کسى مى‌داند که تعزیه مى‌خواند و بدون این که از قصه شمر قاتل امام حسین(ع) تحقیق کند، آن را افسانه مى‌خواند.


    مكان ديگرى كه از آن گزارش شده، شهرى به نام گمشتپه در سه فرسخى مشرق جزيرهاى به نام آشوراده است. خانجان رئيس كمشدپه كسى بود كه به پيشواز او آمد و در نهايت محبت او را به آغوش كشيده و مكرراَ اسم او را با نام رشيد افندى صدا مى‌زد. اين نامى بود كه وامبرى را در ادامه اين راه پر خطر بيشتر يارى مى‌داد.
    مکان دیگرى که از آن گزارش شده، شهرى به نام گمشتپه در سه فرسخى مشرق جزیرهاى به نام آشوراده است. خانجان رئیس کمشدپه کسى بود که به پیشواز او آمد و در نهایت محبت او را به آغوش کشیده و مکرراَ اسم او را با نام رشید افندى صدا مى‌زد. این نامى بود که [[وامبری، آرمین|وامبرى]] را در ادامه این راه پر خطر بیشتر یارى مى‌داد.


    بى ترديد يكى از اولين صحنه‌هايى كه در بدو ورود به گمشتپه با آن روبرو شد، فارغ از تمام ذهنيت‌هاى مثبت يا منفى، مشاهده مردمى است كه در موج شكن مشغول اداء نماز عصر بوده‌اند. امرى كه شايد در نگاه اول براى فردى كه خارج از چهارچوب و اعتقادات دينى و مذهبى به اين مسائل باديدى سطحى مى‌نگرد، امرى عجيب و شايد باور نكردنى نمايد. ليكن او با نگاهى تيزبينانه تمام نكات را به خاطر مى‌سپرد و هر لحظه كه بيشتر در اعتقادات و باورهاى اين قوم به ظاهر سركش در نگاه ديگران مى‌نگريست، جلوه‌ها و نمودهاى بارزى از زيبايى مذهب و معنويت را در بين آنان مى‌ديد.
    بى تردید یکى از اولین صحنه‌هایى که در بدو ورود به گمشتپه با آن روبرو شد، فارغ از تمام ذهنیت‌هاى مثبت یا منفى، مشاهده مردمى است که در موج شکن مشغول اداء نماز عصر بوده‌اند. امرى که شاید در نگاه اول براى فردى که خارج از چهارچوب و اعتقادات دینى و مذهبى به این مسائل بادیدى سطحى مى‌نگرد، امرى عجیب و شاید باور نکردنى نماید. لیکن او با نگاهى تیزبینانه تمام نکات را به خاطر مى‌سپرد و هر لحظه که بیشتر در اعتقادات و باورهاى این قوم به ظاهر سرکش در نگاه دیگران مى‌نگریست، جلوه‌ها و نمودهاى بارزى از زیبایى مذهب و معنویت را در بین آنان مى‌دید.


    وامبرى در سايه دلسوزى‌ها و دور انديشى حاجى بلال، درويش هم سفرش، از تظاهر دست برداشته و قيافه‌اى جدى به خود مى‌گيرد و به شيوه درويش متناسب با شرايط پيش آمده، بر بالين بيماران حضور يافته و دم مقدس خويش را از آنها دريغ نمى‌نمايد و پس از پايان ذكر و اوراد دست نياز خود را به سوى حاضرين دراز مى‌نمايد تا از آنان صدقه‌هايى هر چند كوچك براى امرار معاش دريافت نمايد.
    [[وامبری، آرمین|وامبرى]] در سایه دلسوزى‌ها و دور اندیشى حاجى بلال، درویش هم سفرش، از تظاهر دست برداشته و قیافه‌اى جدى به خود مى‌گیرد و به شیوه درویش متناسب با شرایط پیش آمده، بر بالین بیماران حضور یافته و دم مقدس خویش را از آنها دریغ نمى‌نماید و پس از پایان ذکر و اوراد دست نیاز خود را به سوى حاضرین دراز مى‌نماید تا از آنان صدقه‌هایى هر چند کوچک براى امرار معاش دریافت نماید.


    در ادامه سفر از بخارا، سمرقند، هرات، مشهد نيز گزارش شده است. او از [[امام رضا(ع)]] كه (اثرى ژرف و هميشگى بر افكار بخش بزرگى از جهان مشرق زمين گذاشته است) به درستى ياد مى‌كند كه: «خاطره نام امام با مرگ او از بين نرفت؛ از يك رهبر محبوب طريقت مذهبى به شهيدى مقدس بدل شد».
    در ادامه سفر از بخارا، سمرقند، هرات، مشهد نیز گزارش شده است. او از [[امام رضا(ع)]] که (اثرى ژرف و همیشگى بر افکار بخش بزرگى از جهان مشرق زمین گذاشته است) به درستى یاد مى‌کند که: «خاطره نام امام با مرگ او از بین نرفت؛ از یک رهبر محبوب طریقت مذهبى به شهیدى مقدس بدل شد».


    او در پايان اين سفرنامه نشان مى‌دهد، در آرزوى آن است تا مردم آسياى ميانه را متمدن ببيند؛ از اينرو فصل آخر به ابراز نظرات سياسى خود اختصاص مى‌دهد. براى اين مقصود از ميان كشورهاى انگلستان و فرانسه و روسيه، دولت محافظه كار بريتانيا را شايسته آن مى‌داند تا انوار تمدن را بر آسياى ميانه بتاباند و روسيه را از اين خطه براند. تأمل در نظرات سياسى او، در سايه گذشت بيش از يك قرن خالى از لطف نيست.
    او در پایان این سفرنامه نشان مى‌دهد، در آرزوى آن است تا مردم آسیاى میانه را متمدن ببیند؛ از اینرو فصل آخر به ابراز نظرات سیاسى خود اختصاص مى‌دهد. براى این مقصود از میان کشورهاى انگلستان و فرانسه و روسیه، دولت محافظه کار بریتانیا را شایسته آن مى‌داند تا انوار تمدن را بر آسیاى میانه بتاباند و روسیه را از این خطه براند. تأمل در نظرات سیاسى او، در سایه گذشت بیش از یک قرن خالى از لطف نیست.


    ==وضعیت کتاب==
    ==وضعیت کتاب==
    در ابتداى اثر، مقدمه مختصرى از مترجم آمده است. در صفحات مختلف تصاويرى از مردم و اتفاقاتى كه نویسنده مشاهده كرده است، آمده است. فهرست تصاوير و مندرجات به تفكيك در ابتدا و فهرست اعلام در انتهاى كتاب آمده است.
    در ابتداى اثر، مقدمه مختصرى از مترجم آمده است. در صفحات مختلف تصاویرى از مردم و اتفاقاتى که نویسنده مشاهده کرده است، آمده است. فهرست تصاویر و مندرجات به تفکیک در ابتدا و فهرست اعلام در انتهاى کتاب آمده است.


    == منابع مقاله ==
    == منابع مقاله ==




    مقدمه و متن كتاب.
    مقدمه و متن کتاب.


    [[رده:کتاب‌شناسی]]
    [[رده:کتاب‌شناسی]]

    نسخهٔ ‏۷ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۹:۲۰

    زندگی و سفرهای وامبری، دنباله سیاحت درویشی دروغین
    زندگی و سفرهای وامبری، دنباله سیاحت درویشی دروغین
    پدیدآورانوامبری، آرمین (نویسنده) آریا لرستانی، محمدحسین (مترجم)
    ناشرشرکت انتشارات علمی و فرهنگی
    مکان نشرتهران - ایران
    سال نشر1381 ش
    چاپ2
    شابک964-45-350-6
    موضوعآسیای مرکزی - سیر و سیاحت

    ایران - سیر و سیاحت

    سفر نامه‌ها
    زبانفارسی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏DS‎‏ ‎‏37‎‏ ‎‏/‎‏و‎‏2‎‏ز‎‏9‎‏

    زندگى و سفرهاى وامبرى، سفرنامه کامل آرمینیوس وامبرى جهانگرد لهستانى است که توسط محمدحسین آریا به زبان فارسى ترجمه شده است. این کتاب که به زبان‌هاى مختلف ترجمه شده است، از قسطنطنیه آغاز و با عبور از شهرهاى مختلف ایران به بوداپست ختم مى‌شود. در این اثر گزارشى از آداب و رسوم و اوضاع اجتماعى و سیاسى شهرهاى مختلف ایران ارائه و به لحاظ تاریخى و جغرافیایى ارزشمند است.

    ساختار

    مشتمل بر 34 فصل مى‌باشد که فصل اول به سال‌هاى نخستین زندگى او و از فصل دوم سفرهاى او آغاز شده است و چهار فصل به سفر تا مرز ایران اختصاص دارد. پس از آن تا فصل 29 به گزارش سفرش در ایران پرداخته است. چهار فصل بعد به قسطنطیه، انگلستان، پاریس و مجارستان و در فصل آخر نیز نگارش‌هاى سیاسى او آمده است.

    گزارش محتوا

    فصل اول، به سال‌هاى نخستین زندگى او اختصاص دارد. او که در چند ماهگى پدرش را از دست داده است و مادرزاد علیل متولد شده بود، در عین حال از حافظهاى فوق‌العاده برخوردار بود. هنوز به شانزده سالگى نرسیده بود که مى‌توانست به چند زبان عمده سخن بگوید. او که قصه‌هاى هزار و یک شب را خوانده بود و از نظر نژاد و فرهنگ نیم آسیایى بود، آسیا را سرزمین رخداد عجیب‌ترین ماجراها و افسانه‌اى‌ترین کامیابى‌ها مى‌دانست و لذا براى دیدن سرزمین‌هاى دور، در نخستین گام با زبان‌هاى آسیایى آشنا شد.

    در بیست سالگى بود که اولین سفرش را با سفر به قسطنطیه آغاز نمود. در این سرزمین او ابتدا به عنوان مترجم زبان ترکى و سپس مدرس زبان دانمارکى مشغول به کار شد. ارتباط نزدیک او با شیوه‌هاى تفکر آسیایى سبب نشد که از روح باختر زمین دور بیفتد؛ بلکه به گفته خود: «هر چه بیشتر به تمدن و دیدگاه‌هاى ملل آسیایى مى‌نگریستم، احترامم به ارزش‌هاى تمدن باخترى قدر و منزلت بیشترى مى‌یافت».

    او در ادامه سفرهایش به استانبول و طرازبون سفر کرد و از طریق ارزروم به مرز ایران رسید. او با ورود به خاک ایران تصمیم مى‌گیرد که از شکل افندى بیرون بیاید، زیرا به گفته خودش: «در کشور شیعیان، با وجودى که هر دو فرق شیعه و سنى مسلمان هستند، هر چیزى که دست کم مذهب تسنن عثمانى را به نمایش بگذارد مورد بیزارى و خوارى است». او از کاروانسراهاى ایران - برخلاف عربستان و عثمانى - تعریف کرده و آن را به مثابه مهمان‌خانه‌هایى مى‌بیند که کم و کسرى ندارد. در سفر به تبریز خاطره‌اى را از یک درویش نقل مى‌کند که با خود نذر کرده است که هیچ گاه کلمه‌اى به جز "على" بر زبان جارى نسازد. او سپس اذعان مى‌کند که: «بر من روشن شد که حیات روح شرقى را باید در اینجا جست و نه در استانبول دور دست که چون رنگین پرده جلفى بر دروازه دنیاى خاورزمین آویخته شده و تابلویى بیروح و بى طعم قدرى اروپایى زده از مشرق زمین را به نمایش مى‌گذارد».

    توصیفات جذاب و دل نشین او از تبریز، زنجان، قزوین، و اقامت طولانى در تهران و سپس مسافرت در لباس درویش بغدادى به قم و کاشان و اصفهان و شیراز اگر چه از واقعیت‌هاى اجتماعى و آداب و رسوم مردم در آن زمان حکایت دارد؛ اما با اظهار نظرهاى اشتباهى نیز همراه است. او گاه از فقدان پاکیزگى خیابان‌ها اظهار حیرت مى‌کند و گاه پیشى جستن هر ایرانى به لحاظ رعایت ادب و ظرافت نامعقول مى‌داند. به اشتباه روضه‌خوان را کسى مى‌داند که تعزیه مى‌خواند و بدون این که از قصه شمر قاتل امام حسین(ع) تحقیق کند، آن را افسانه مى‌خواند.

    مکان دیگرى که از آن گزارش شده، شهرى به نام گمشتپه در سه فرسخى مشرق جزیرهاى به نام آشوراده است. خانجان رئیس کمشدپه کسى بود که به پیشواز او آمد و در نهایت محبت او را به آغوش کشیده و مکرراَ اسم او را با نام رشید افندى صدا مى‌زد. این نامى بود که وامبرى را در ادامه این راه پر خطر بیشتر یارى مى‌داد.

    بى تردید یکى از اولین صحنه‌هایى که در بدو ورود به گمشتپه با آن روبرو شد، فارغ از تمام ذهنیت‌هاى مثبت یا منفى، مشاهده مردمى است که در موج شکن مشغول اداء نماز عصر بوده‌اند. امرى که شاید در نگاه اول براى فردى که خارج از چهارچوب و اعتقادات دینى و مذهبى به این مسائل بادیدى سطحى مى‌نگرد، امرى عجیب و شاید باور نکردنى نماید. لیکن او با نگاهى تیزبینانه تمام نکات را به خاطر مى‌سپرد و هر لحظه که بیشتر در اعتقادات و باورهاى این قوم به ظاهر سرکش در نگاه دیگران مى‌نگریست، جلوه‌ها و نمودهاى بارزى از زیبایى مذهب و معنویت را در بین آنان مى‌دید.

    وامبرى در سایه دلسوزى‌ها و دور اندیشى حاجى بلال، درویش هم سفرش، از تظاهر دست برداشته و قیافه‌اى جدى به خود مى‌گیرد و به شیوه درویش متناسب با شرایط پیش آمده، بر بالین بیماران حضور یافته و دم مقدس خویش را از آنها دریغ نمى‌نماید و پس از پایان ذکر و اوراد دست نیاز خود را به سوى حاضرین دراز مى‌نماید تا از آنان صدقه‌هایى هر چند کوچک براى امرار معاش دریافت نماید.

    در ادامه سفر از بخارا، سمرقند، هرات، مشهد نیز گزارش شده است. او از امام رضا(ع) که (اثرى ژرف و همیشگى بر افکار بخش بزرگى از جهان مشرق زمین گذاشته است) به درستى یاد مى‌کند که: «خاطره نام امام با مرگ او از بین نرفت؛ از یک رهبر محبوب طریقت مذهبى به شهیدى مقدس بدل شد».

    او در پایان این سفرنامه نشان مى‌دهد، در آرزوى آن است تا مردم آسیاى میانه را متمدن ببیند؛ از اینرو فصل آخر به ابراز نظرات سیاسى خود اختصاص مى‌دهد. براى این مقصود از میان کشورهاى انگلستان و فرانسه و روسیه، دولت محافظه کار بریتانیا را شایسته آن مى‌داند تا انوار تمدن را بر آسیاى میانه بتاباند و روسیه را از این خطه براند. تأمل در نظرات سیاسى او، در سایه گذشت بیش از یک قرن خالى از لطف نیست.

    وضعیت کتاب

    در ابتداى اثر، مقدمه مختصرى از مترجم آمده است. در صفحات مختلف تصاویرى از مردم و اتفاقاتى که نویسنده مشاهده کرده است، آمده است. فهرست تصاویر و مندرجات به تفکیک در ابتدا و فهرست اعلام در انتهاى کتاب آمده است.

    منابع مقاله

    مقدمه و متن کتاب.