۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'بایزید بسطامی' به 'بایزید بسطامی') |
جز (جایگزینی متن - 'سـ' به 'س') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
خط ۵۳: | خط ۵۳: | ||
در فصلی دیگر که از هویّت و مفهوم هویت به طور مستقیم سخن میگوید ما را با چندین پرسش مواجه میکند که خواننده با درنگ و تأمّل در آن پرسشها نویسنده را همراهی میکند تا به مفهوم هویّت نزدیک شود. هویّت چیست؟ مفهوم هویّت انسان چیست؟ نگاه فلاسفه به هویّت انسان چگونه است؟ عارفان هویّت انسان را چگونه میبینند؟ آیا هویّت انواع و اقسام دارد؟ تشابه و تفاوت هویّتها <ref>متن، ص 63</ref>. نویسنده کتاب [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] در همان مفهوم هویّت با عبور از پرسشها و اینکه انسان خود خواهان فهم آن است بحثی لغوی را در خصوص هویّت پیش میکشد که زمینه را برای فهم بهتر آن فراهم میآورد و مقولهی هویّت انسان را فراتر از رنگ و نژاد و زبان و قومیّت میداند که عموماً صوری و شناسنامهای است، هویّت انسان را باید در روح و روان او دید و چنان مینماید که لفظ انسان و هویّت انسان ربطی مستقیم به انسان دارد و انسان فراتر از آن چیزی است که در حصر و محدودیّت زبان و نژاد و قوم واقع بشود. | در فصلی دیگر که از هویّت و مفهوم هویت به طور مستقیم سخن میگوید ما را با چندین پرسش مواجه میکند که خواننده با درنگ و تأمّل در آن پرسشها نویسنده را همراهی میکند تا به مفهوم هویّت نزدیک شود. هویّت چیست؟ مفهوم هویّت انسان چیست؟ نگاه فلاسفه به هویّت انسان چگونه است؟ عارفان هویّت انسان را چگونه میبینند؟ آیا هویّت انواع و اقسام دارد؟ تشابه و تفاوت هویّتها <ref>متن، ص 63</ref>. نویسنده کتاب [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] در همان مفهوم هویّت با عبور از پرسشها و اینکه انسان خود خواهان فهم آن است بحثی لغوی را در خصوص هویّت پیش میکشد که زمینه را برای فهم بهتر آن فراهم میآورد و مقولهی هویّت انسان را فراتر از رنگ و نژاد و زبان و قومیّت میداند که عموماً صوری و شناسنامهای است، هویّت انسان را باید در روح و روان او دید و چنان مینماید که لفظ انسان و هویّت انسان ربطی مستقیم به انسان دارد و انسان فراتر از آن چیزی است که در حصر و محدودیّت زبان و نژاد و قوم واقع بشود. | ||
آخرین فصل کتاب که «انسان و عرفان» نام دارد خود عنوانی برای یکی دیگر از آثار او درست با همین نام است [[انسان و عرفان]]. نویسنده در این بخش که در واقع فصل نهایی کتاب است و هویّت انسان را در دین و عرفان جستجو میکند بیشترین آراء و نظریات خود را بیان کرده و در این رویکر کاملاً نقّادانه ظاهر شده است، چنانکه در بخشی از آن میگوید: شناخت انسان همواره بزرگترین معضل انسان بوده است، و مرادم از انسانِ دوّم دقیقاً کسی است که در صدد یافتن و دانستن و فهمیدن خودش باشد؛ و اگر انسان دوّم را انسان گفتمّ منظورم مطلق انسان است و مرادم از مطلقِ انسان قهراً آن چیزی که بدان «حیوان» گفته میشود نیست، چه آنچه که حیوان است مسلّماً انسان نیست و آنچه که من آن را انسان می-دانم در هیچ شرایطی حیوان نخواهد بود. ماهیت انسان همواره انسانی است؛ و هویّت انسان نیز آسمانی و بسته به الوهیتِ محض است. لزوماً من از انسانِ «عالمان تجربی» | آخرین فصل کتاب که «انسان و عرفان» نام دارد خود عنوانی برای یکی دیگر از آثار او درست با همین نام است [[انسان و عرفان]]. نویسنده در این بخش که در واقع فصل نهایی کتاب است و هویّت انسان را در دین و عرفان جستجو میکند بیشترین آراء و نظریات خود را بیان کرده و در این رویکر کاملاً نقّادانه ظاهر شده است، چنانکه در بخشی از آن میگوید: شناخت انسان همواره بزرگترین معضل انسان بوده است، و مرادم از انسانِ دوّم دقیقاً کسی است که در صدد یافتن و دانستن و فهمیدن خودش باشد؛ و اگر انسان دوّم را انسان گفتمّ منظورم مطلق انسان است و مرادم از مطلقِ انسان قهراً آن چیزی که بدان «حیوان» گفته میشود نیست، چه آنچه که حیوان است مسلّماً انسان نیست و آنچه که من آن را انسان می-دانم در هیچ شرایطی حیوان نخواهد بود. ماهیت انسان همواره انسانی است؛ و هویّت انسان نیز آسمانی و بسته به الوهیتِ محض است. لزوماً من از انسانِ «عالمان تجربی» سخن نمیگویم، آن انسان با تمام مزیّتهایش برای آنان باشد که هر روز چیزی از خواص عصبی و فیزیکیاش را کشف میکنند. من از آن انسان سخن نمیگویم که فرویدیان و داروینیان از آن سخن میگویند، که انسانِ آنان جسمی است حیوانی که دائماً در حال تغییر و تکامل است و دارای سلسله اعصابی است که تنها بدان واسطه پاسخی به حرکات میدهند، و اگر هم احیاناً از موارد روحی و روانی سخنی میگویند قصدشان تحریکات عصبی و امور رفلکسی است که باز هم در حوزهی جسمِ دارای اعصاب انسان دور میزند. در این نگرش، انسان تنها جسمی پیچیده است و حال آن که وقتی از انسان در عرفان سخن به میان میآید هیچ یک از این امور مورد نظر عارف نیست. عارف از حیوان متکامل سخن نمیگوید، عارف از انسانی که از دیرینهها به مرور چیزهایی را یافته حرف نمیزند، او از موجودی حرف میزند که ربطی به خدا داشته باشد، از یک دیده و از یک شنیده سخن میگوید، دیدهای که تاب دیدار دارد و شنیدهای که حق می-شنود و از فهمی عمیق و گسترده حرف میزند که در جای دیگر نمیتوان آن را یافت. این انسان است که باید آن را شناخت و به دنبال او تمام عمر را صرف نمود. <ref>متن، صص 153-162</ref>. | ||
آخرین عبارت نویسنده در کتاب چنین است: وقتی که خود را پنهان میکنی و دیگری را نمایش میدهی و بین بود و نمودت فاصله وجود دارد، این شکاف نفاق است و عمل فریب و حرف دروغ. هر چه که بگویی دروغ است، زیرا از فردی که به خود دروغ میگوید نمیتوان انتظار راستی و صداقت داشت. <ref>متن، صص 209</ref>. در واقع این عبارت تأییدی است که در همان آغاز کتاب از آن یاد کرده بود و آن این است «همان باش که هستی». | آخرین عبارت نویسنده در کتاب چنین است: وقتی که خود را پنهان میکنی و دیگری را نمایش میدهی و بین بود و نمودت فاصله وجود دارد، این شکاف نفاق است و عمل فریب و حرف دروغ. هر چه که بگویی دروغ است، زیرا از فردی که به خود دروغ میگوید نمیتوان انتظار راستی و صداقت داشت. <ref>متن، صص 209</ref>. در واقع این عبارت تأییدی است که در همان آغاز کتاب از آن یاد کرده بود و آن این است «همان باش که هستی». |
ویرایش