۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'ابن اثیر' به 'ابن اثیر ') |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۲۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{جعبه اطلاعات کتاب | |||
| تصویر =NUR26527J1.jpg | |||
| عنوان =رفتارشناسی خلیفه دوم | |||
| | | عنوانهای دیگر = | ||
| پدیدآوران = | |||
[[داودی، سعید]] (نویسنده) | |||
| | |||
| | |||
[[گروه معارف و علوم | [[گروه معارف و علوم اسلامی]] (زیرنظر) | ||
| زبان = فارسی | |||
|زبان | | کد کنگره =BP 30 /د2ر7 | ||
| موضوع = | |||
خلفای راشدين - اخلاق | |||
|کد کنگره | |||
|موضوع | |||
عمر بن خطاب، 40 قبل از هجرت - 23ق. - اخلاق | عمر بن خطاب، 40 قبل از هجرت - 23ق. - اخلاق | ||
| ناشر = | |||
|ناشر | امام علي بن ابيطالب عليهالسلام | ||
| مکان نشر = ايران - قم | |||
| سال نشر =مجلد1: 1389ش | |||
|مکان نشر | |||
|کد اتوماسیون | | کد اتوماسیون =AUTOMATIONCODE26527AUTOMATIONCODE | ||
| | | چاپ =2 | ||
| | | شابک =978-964-533-075-8 | ||
| تعداد جلد =1 | |||
== | | کتابخانۀ دیجیتال نور =26527 | ||
'''رفتارشناسی خلیفه دوم''' از جلد چهارم از سری کتابهای «مسائل سؤال برانگیز در تاریخ اسلام» اثر سعید داودی است که در آن به تحلیل رفتار و عملکرد خلیفه دوم پرداخته است. | | کتابخوان همراه نور =26527 | ||
| کد پدیدآور = | |||
| پس از = | |||
| پیش از = | |||
}} | |||
'''رفتارشناسی خلیفه دوم''' از جلد چهارم از سری کتابهای «مسائل سؤال برانگیز در تاریخ اسلام» اثر [[داودی، سعید|سعید داودی]] است که در آن به تحلیل رفتار و عملکرد خلیفه دوم پرداخته است. | |||
نویسنده در این کتاب به دنبال تبیین این نکته است که برخی رفتارهای خلیفه دوم در برخى از مسلمانان اثر گذاشته و گروهى از وهابیان تندرو نیز با تندى و خشونت با سایر مسلمانان و هر کس که همفکر آنان نباشند، برخورد مىنمایند و حتى با ترور و انفجار و قتل زن و مرد، چهره نامناسبى را از اسلام به دنیا نشان مىدهند. وی به این نکته تأکید دارد که عالمان و اندیشمندان اهل سنت باید موارد تندخوییهای خلیفه دوم را مورد نقد قرار دهند و آنها را مربوط به اسلام ندانند و جوانان حقیقتجو را از این تضاد رفتار خلیفه دوم با رفتار پیامبر(ص) نجات دهند و همگان را با خلقوخوی نبوى(ص) آشنا سازند. در این صورت بخش عمدهاى از خشونتها و تندخویىها نسبت به مسلمانان دیگر مذاهب، کم مىشود و همه مسلمین در کنار یکدیگر-با اختلاف عقاید و سلایق-مىتوانند قدرت عظیمى را در برابر دشمن تشکیل دهند<ref>ر.ک: متن کتاب، ص6</ref> | نویسنده در این کتاب به دنبال تبیین این نکته است که برخی رفتارهای خلیفه دوم در برخى از مسلمانان اثر گذاشته و گروهى از وهابیان تندرو نیز با تندى و خشونت با سایر مسلمانان و هر کس که همفکر آنان نباشند، برخورد مىنمایند و حتى با ترور و انفجار و قتل زن و مرد، چهره نامناسبى را از اسلام به دنیا نشان مىدهند. وی به این نکته تأکید دارد که عالمان و اندیشمندان اهل سنت باید موارد تندخوییهای خلیفه دوم را مورد نقد قرار دهند و آنها را مربوط به اسلام ندانند و جوانان حقیقتجو را از این تضاد رفتار خلیفه دوم با رفتار پیامبر(ص) نجات دهند و همگان را با خلقوخوی نبوى(ص) آشنا سازند. در این صورت بخش عمدهاى از خشونتها و تندخویىها نسبت به مسلمانان دیگر مذاهب، کم مىشود و همه مسلمین در کنار یکدیگر-با اختلاف عقاید و سلایق-مىتوانند قدرت عظیمى را در برابر دشمن تشکیل دهند<ref>ر.ک: متن کتاب، ص6</ref> | ||
خط ۵۳: | خط ۴۲: | ||
در تاریخ، رفتارهایی تند از خلیفه دوم در زمان پیامبر(ص) نقل شده است که در گفتار نخست، به نمونههایی از آن، اشاره شده است؛ چه تندیهایی که با دیگران داشت و چه تندیهایی که در برابر پیامبر(ص) انجام داد. ازجمله: | در تاریخ، رفتارهایی تند از خلیفه دوم در زمان پیامبر(ص) نقل شده است که در گفتار نخست، به نمونههایی از آن، اشاره شده است؛ چه تندیهایی که با دیگران داشت و چه تندیهایی که در برابر پیامبر(ص) انجام داد. ازجمله: | ||
# [[ابن اثیر، علی بن محمد|ابن اثیر]] | # [[ابن اثیر، علی بن محمد|ابن اثیر]] مورخ معروف در تاریخ خود هنگامى که از شکنجهشدگان براى اسلام سخن مىگوید و آنها را معرفى مىکند، از «لبیبه» کنیزى از بنىمؤمل نام مىبرد، که کنیز عمر بود. درباره او مىنویسد: «أسلمتْ قبل إسلام عمر بن الخطّاب، و کان یعذّبها حتّىٰ تُفتن، ثمّ یدعها و یقول: إنّى لم أدعک إلّا سآمة؛ آن کنیز قبل از عمر بن خطاب اسلام آورده بود؛ عمر او را شکنجه مىداد که از دینش برگردد، سپس (وقتى که خسته مىشد) او را رها مىکرد و به او مىگفت: من تو را رها کردم، چون از زدن تو خسته شدم»<ref>ر.ک: همان، ص7-8</ref> | ||
# مضروب ساختن خواهر مسلمانش: در کتب سیره و تاریخ هنگامى که از سبب اسلام آوردن عمر سخن به میان مىآید، داستانى نقل شده است که در لابهلاى آن روحیه تند وى کاملاً روشن است. هنگامى که او از اسلام آوردن خواهرش فاطمه و دامادش سعید بن زید مطلع گشت، به منزل آنان آمد. آنها که نوشتههایى از قرآن را قرائت مىکردند، با دیدن وى، آن را مخفى مىکنند. به آنها مىگوید: من شنیدم که شما پیرو دین محمد شدهاید. سپس بهسوی دامادش سعید حمله مىآورد. خواهرش فاطمه به دفاع بر مىخیزد و عمر چنان او را مىزند که بدنش مجروح و خون از آن سرازیر مىشود (فقامت فاطمة لتکفّه عنه فضربها فشجّها...) و پسازآن پشیمان مىشود و آنگاه با دیدن آیات قرآن، اسلام مىآورد<ref>همان، ص8-9</ref> | # مضروب ساختن خواهر مسلمانش: در کتب سیره و تاریخ هنگامى که از سبب اسلام آوردن عمر سخن به میان مىآید، داستانى نقل شده است که در لابهلاى آن روحیه تند وى کاملاً روشن است. هنگامى که او از اسلام آوردن خواهرش فاطمه و دامادش سعید بن زید مطلع گشت، به منزل آنان آمد. آنها که نوشتههایى از قرآن را قرائت مىکردند، با دیدن وى، آن را مخفى مىکنند. به آنها مىگوید: من شنیدم که شما پیرو دین محمد شدهاید. سپس بهسوی دامادش سعید حمله مىآورد. خواهرش فاطمه به دفاع بر مىخیزد و عمر چنان او را مىزند که بدنش مجروح و خون از آن سرازیر مىشود (فقامت فاطمة لتکفّه عنه فضربها فشجّها...) و پسازآن پشیمان مىشود و آنگاه با دیدن آیات قرآن، اسلام مىآورد<ref>همان، ص8-9</ref> | ||
# حمله به ابوهریره و اعتراض به پیامبر(ص): در روایتى که مسلم در صحیح خود نقل مىکند، آمده است: پیامبر(ص) به ابوهریره فرمود: برو و هر کس را دیدى که گواهى به یگانگى خداوند مىدهد و از دلوجان آن را باور دارد، به بهشت بشارت ده. ابوهریره مىگوید: من رفتم و نخستین کسى را که ملاقات کردم، عمر بود. سخن پیامبر(ص) را براى او بازگو کردم. ناگهان وى به من حملهور شد و چنان بر سینه من کوبید که با نشیمنگاه به زمین افتادم سپس به من گفت: برگرد. من گریان به محضر پیامبر(ص) برگشتم و او نیز از پى من آمد. پیامبر(ص) فرمود: چه شده است؟ من ماجرا را گفتم. آن حضرت به عمر اعتراض کرد که چرا چنین کردى؟ او گفت: «فلا تفعل فانّی أخشى أن یتّکل النّاس علیها...؛ چنین دستورى را صادر مکن! زیرا مىترسم مردم بر همین مطلب تکیه کنند و عمل را رها نمایند» ولى پیامبر(ص) بر گفته خود اصرار ورزید<ref>همان، ص9-10</ref> | # حمله به ابوهریره و اعتراض به پیامبر(ص): در روایتى که مسلم در صحیح خود نقل مىکند، آمده است: پیامبر(ص) به ابوهریره فرمود: برو و هر کس را دیدى که گواهى به یگانگى خداوند مىدهد و از دلوجان آن را باور دارد، به بهشت بشارت ده. ابوهریره مىگوید: من رفتم و نخستین کسى را که ملاقات کردم، عمر بود. سخن پیامبر(ص) را براى او بازگو کردم. ناگهان وى به من حملهور شد و چنان بر سینه من کوبید که با نشیمنگاه به زمین افتادم سپس به من گفت: برگرد. من گریان به محضر پیامبر(ص) برگشتم و او نیز از پى من آمد. پیامبر(ص) فرمود: چه شده است؟ من ماجرا را گفتم. آن حضرت به عمر اعتراض کرد که چرا چنین کردى؟ او گفت: «فلا تفعل فانّی أخشى أن یتّکل النّاس علیها...؛ چنین دستورى را صادر مکن! زیرا مىترسم مردم بر همین مطلب تکیه کنند و عمل را رها نمایند» ولى پیامبر(ص) بر گفته خود اصرار ورزید<ref>همان، ص9-10</ref> | ||
خط ۶۱: | خط ۵۰: | ||
در گفتار دوم، به تندخوییهای خلیفه دوم در ماجرای سقیفه پرداخته شده است. پسازآنکه جمعى از انصار در سقیفه بنىساعده اجتماع کردند و پیرامون خلافت به گفتگو پرداختند، خبر به گوش عمر رسید. وى ابوبکر و ابوعبیده جراح را با خود همراه کرد و به سقیفه آمد. در آنجا ابوبکر خطبهاى خواند، سپس میان حُباب بن مُنذر و عمر گفتگوهاى تندى درگرفت و هر یک، دیگرى را تهدید کرد. درنهایت به خاطر رقابت همیشگى اوس و خزرج، اوسیان براى آنکه خلافت به سعد بن عباده و قبیله خزرج نرسد، با عجله با ابوبکر بیعت کردند<ref>همان، ص15</ref> | در گفتار دوم، به تندخوییهای خلیفه دوم در ماجرای سقیفه پرداخته شده است. پسازآنکه جمعى از انصار در سقیفه بنىساعده اجتماع کردند و پیرامون خلافت به گفتگو پرداختند، خبر به گوش عمر رسید. وى ابوبکر و ابوعبیده جراح را با خود همراه کرد و به سقیفه آمد. در آنجا ابوبکر خطبهاى خواند، سپس میان حُباب بن مُنذر و عمر گفتگوهاى تندى درگرفت و هر یک، دیگرى را تهدید کرد. درنهایت به خاطر رقابت همیشگى اوس و خزرج، اوسیان براى آنکه خلافت به سعد بن عباده و قبیله خزرج نرسد، با عجله با ابوبکر بیعت کردند<ref>همان، ص15</ref> | ||
در گفتار سوم، به ذکر نمونههایی از تندخوییهای وی در دوران خلافتش پرداخته شده است که ازجمله آنها، تازیانه زدن به کودکان و زنان است<ref>همان، ص18-35</ref> | در گفتار سوم، به ذکر نمونههایی از تندخوییهای وی در دوران خلافتش پرداخته شده است که ازجمله آنها، تازیانه زدن به کودکان و زنان است.<ref>همان، ص18-35</ref> | ||
در آخرین گفتار، به نمونههایی از تندخوییهای با خانواده و زنانش اشاره شده است ازجمله آنکه از اشعث بن قیس نقل شده است که من شبى مهمان خلیفه دوم بودم که نیمههاى شب عمر برخاست، بهسوی همسرش رفت و شروع به کتک زدن او کرد؛ من برخاستم و رفتم و مانع شدم. وقتى که عمر به بسترش برگشت، به من گفت: اى اشعث، جملهاى از رسول خدا شنیدم، که آن را به خاطر بسپار (آن جمله این است): «از مرد پرسیده نمىشود که در چه رابطهاى زنش را کتک زده است» و بهاینترتیب او را از سؤال درباره علت این کار منصرف کرد<ref>همان، ص39</ref> | در آخرین گفتار، به نمونههایی از تندخوییهای با خانواده و زنانش اشاره شده است ازجمله آنکه از اشعث بن قیس نقل شده است که من شبى مهمان خلیفه دوم بودم که نیمههاى شب عمر برخاست، بهسوی همسرش رفت و شروع به کتک زدن او کرد؛ من برخاستم و رفتم و مانع شدم. وقتى که عمر به بسترش برگشت، به من گفت: اى اشعث، جملهاى از رسول خدا شنیدم، که آن را به خاطر بسپار (آن جمله این است): «از مرد پرسیده نمىشود که در چه رابطهاى زنش را کتک زده است» و بهاینترتیب او را از سؤال درباره علت این کار منصرف کرد<ref>همان، ص39</ref> | ||
در پایان این کتاب گوشههایى از خلقوخوی نبوى(ص) که اسوه کامل انسانیت و سرمشق همه مسلمانان است، بیان شده است<ref>همان، ص41-43</ref> | در پایان این کتاب گوشههایى از خلقوخوی نبوى(ص) که اسوه کامل انسانیت و سرمشق همه مسلمانان است، بیان شده است.<ref>همان، ص41-43</ref> | ||
==وضعیت کتاب== | ==وضعیت کتاب== | ||
فهرست مطالب در ابتدا و فهرست منابع مورد استفاده نویسنده، در انتهای کتاب آمده است. | فهرست مطالب در ابتدا و فهرست منابع مورد استفاده نویسنده، در انتهای کتاب آمده است. | ||
در پاورقیها، علاوه بر ذکر منابع<ref>ر.ک: پاورقی، ص22</ref>، به توضیح برخی از مطالب متن پرداخته شده است<ref>ر.ک: همان، ص27</ref> | در پاورقیها، علاوه بر ذکر منابع<ref>ر.ک: پاورقی، ص22</ref>، به توضیح برخی از مطالب متن پرداخته شده است.<ref>ر.ک: همان، ص27</ref> | ||
==پانویس == | ==پانویس== | ||
<references /> | <references /> | ||
==منابع== | ==منابع مقاله== | ||
مقدمه و متن کتاب. | مقدمه و متن کتاب. | ||
== وابستهها == | ==وابستهها== | ||
{{وابستهها}} | |||
[[رده:کتابشناسی]] | [[رده:کتابشناسی]] | ||
خط ۸۸: | خط ۷۷: | ||
[[رده:سرگذشتنامهها]] | [[رده:سرگذشتنامهها]] | ||
[[رده: | [[رده:سرگذشتنامههای فردی]] |
ویرایش