مجمع التواريخ: تفاوت میان نسخهها
(صفحه ای تازه حاوی «<div class='wikiInfo'>
[[پرونده:NUR03234J1.jpg|بندانگش» ایجاد کرد.) |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ ۹ مهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۰۰:۵۰
نام کتاب | مجمع التواریخ |
---|---|
نام های دیگر کتاب | در تاریخ انقراض صفویه و وقایع بعد تا سال ۱۲۰۷ هجری قمری |
پدیدآورندگان | اقبال آشتیانی، عباس (مصحح)
مرعشی صفوی، محمدخلیل بن داود (نويسنده) |
زبان | فارسی |
کد کنگره | DSR 1249 /م4م3 |
موضوع | ایران - تاریخ - افشاریان، 1148 - 1218ق.
ایران - تاریخ - حکومت افغانان، 1135 - 1142ق. ایران - تاریخ - صفویان، 907 - 1148ق. |
ناشر | طهوری |
مکان نشر | تهران - ایران |
سال نشر | 1362 هـ.ش |
کد اتوماسیون | AUTOMATIONCODE3234AUTOMATIONCODE |
معرفى اجمالى
«مجمع التواريخ»، اثر ميرزا محمدخليل مرعشى صفوى، شرح وقايع و سوانحى است كه در ايران از تاريخ شورش افاغنه غلزايى قندهار، در سال 1120ق تا عصر مؤلف، سال 1207ق، به وقوع پيوسته است.
كتاب به زبان فارسى و در سال 1207ق نوشته شده است.
نويسنده، جمعآورى بعضى از نسخ متفرقه را سبب ناميدن كتاب، به اين نام دانسته و فقدان گزارشى از حوادث دوران فتور و شورش افاغنه غلزه قندهار را، انگيزه نگارش بيان كرده است.
كتاب، علاوه بر ارائه گزارشهاى مختصرى از حوادث حضور فرنگيان در درياى هند و احوال ائمه عمان، نسبت به موضوعاتى كه راه تفصيل در آنها را برگزيده، آگاهىهاى مشيع و در خور توجهى را ارايه داده كه در نوع خود بىنظير بوده و اين امر باعث اهميت آن شده است.
ساختار
كتاب با مقدمه مصحح آغاز و مطالب در سه محور، به روش موضوعى، تحركات قزلباشان و نقش خاندان صفوى در تحولات سياسى مذهبى مربوط به دوران حاكيت سلسله صفويه و انتقال آن به دولت افشار را به تصوير كشيده است.
دوره زمانى كتاب، از تكاپوهاى اوليه ميرويس سردسته افغانان غلجايى تا حدود سالهاى برآمدن قاجاريان را در برمىگيرد.
نويسنده در تأليف كتاب، علاوه بر استفاده از كتابها «جهانگشاى نادرى»، «تذكره حزين»، «حبيب السير» و «روضه الصفا» كه با تأكيد از آنها ياد كرده، از روايات كتبى و شفاهى و اسناد و مآخذ ديگر نيز بهره برده است.
علاوه بر اين، يادداشتهاى سلطان داود ميرزا و نسخههايى از تأليفات مير محمد مشهور به فاضل؛ از جمله منابع مورد استفاده او هستند. عباراتى نظير «از بعضى ثقات مسموع شده»، «آن چه به خاطر فاتر مىرسد» و «راقم حروف آن صحيفه را در مشهد مقدس معاينه نمود»، گزارشهاى او را تحكيم مىبخشد.
سبك نگارش كتاب، هر چند ساده و به دور از تكلفهاى منشيانه است؛ اما در عين حال سستى، تشتت، پراكندگى و عدم انسجام مفهومى در لابهلاى جملات نيز به چشم مىخورد. همچنين حذف افعال ربطى، جملات معترضه طولانى، استفاده از تركيبات و جمعهاى عربى غيرمتداول، از ويژگىهاى نوشتارى كتاب است كه با لحن پرخاشگر و بغضآلود وى نسبت به افاغنه همراه شده است.
او افغانان را با عباراتى نظير قوم اشرار، محمود نامحمود، افساد جماعت افاغنه معرفى نموده كه امكان دارد، اصل بىطرفى نوشته را مورد ترديد قرار دهد.
با اين حال، تأكيد نويسنده بر جنبههاى جغرافيايى و معرفى سران ايلات و دستهبندىهاى آنان، از محاسن كتاب به شمار مىرود.
مؤلف مدعى است كه بعضى از حوادث كتاب را تا زمان او، هيچ كس چنانكه بايد و شايد ننوشته است، جز ميرزا مهدىخان استرآبادى، مؤلف تاريخ «جهانگشاى نادرى» كه معتقد است، او هم بعضى از احوالات را بنا بر مصلحت و هواى وقت، در نهايت ناهموارى و اختصار ذكر كرده است.
گزارش محتوا
مصحح در مقدمه، پس از شرحى كوتاه درباره مؤلف، به معرفى آثارى كه از دوره مورد نظر گزارش مىكنند، پرداخته و زبور آلداود را، از جمله آثار مربوط به اين دوره دانسته است.
وى به موضوع شباهت اين كتاب با «مجملالتواريخ گلستانه» كه توسط «ارنست بير» مستشرق آلمانى چاپ شده، اشاره كرده و معاشرت و همنشينى مؤلف هر دو كتاب را دليل مشابهت و استفاده از گزارشهاى يكديگر دانسته است.
اولين صفحات كتاب، با توضيح مختصر نويسنده درباره انگيزه نگارش و وجه تسميه كتاب همراه است.
مؤلف در گزارش تاريخى خود، روش موضوعى را با تكيه بر سه محور حوادث دوران سقوط صفويان و به ويژه شهر اصفهان، تكاپوى سيد احمدخان صفوى در كسب قدرت سياسى و وقايع حكومت سيد محمد صدر، ملقب به شاه سليمان ثانى، برگزيده است؛ اما در ارايه آن، انسجام و پيوند موضوعات را رعايت ننموده و بدين ترتيب به نظر مىرسد، نسبت «ناهموارى» را كه به «جهانگشاى نادرى» داده است، بيشتر متوجه خود مىنمايد.
فروگذارى تحولات سياسى دوران تسط افغانان و حكومت نادر و تفصيل بيش از حد حوادث سقوط صفويان و دوران حكومت سليمان ثانى كه حدود يك سوم كتاب را به خود اختصاص داده، مويد اين موضوع است.
نويسنده، گزارش حوادث مربوط به بازگردانيدن قدرت اجداد خود را در كانون توجه قرار داده و به همين جهت نگرشى مثبت به تكاپوى صفويان و حاميان پيشين آنان؛ يعنى قزلباشان ابراز داشته است؛ به همين دليل، خروج سيد احمدخان صفوى عليه تهماسب دوم را به صلاح وقت دانسته و از او با عنوان «سيد احمدشاه» ياد كرده و مرگ او را رسيدن به فيض شهادت دانسته است.
سخن وى از سيد محمد صدر نيز با تكريم و ستايش همراه است. او را شايسته تخت شاهنشهى و حكومتش را قرار گرفتن بر وسادت موروثى و اجدادى خود توصيف كرده است.
وى اظهارات حاميانه مكرر قزلباشان از سيد محمد صدر را به تفصيل بيان كرده و از «جماعت بىعاقبت افغان» و «جلوس منحوس نادر» به سردى و با سرزنشهاى فراوان ياد نموده و او را به كفر و زنديق بودن متهم كرده است.
طرفدارى نويسنده از قزلباشان و تحركات آنان، به گونهاى است كه نمىتواند بهبود شرايط نسبى آنها در زمان اشرف افغان را ناديده بگيرد و با عبارت «در زمان اشرف اكثر قزلباشان روى كار آمده بودند»، نيات مكنون خود را آشكار ساخته است.
قضاوت مؤلف از اقدامات سيد احمدخان نيز مثبت بوده و معتقد است، اگر ديگران گذاشته بودند، او كارهاى بسيارى كرده و دولت صفويه بدين نحو به باد فنا نمىرفت.
محور اصلى موضوعاتى كه درباره حوادث بعد از مرگ نادر ارايه گرديده، شرح و تبيين نقش قزلباشان در تحولات سياسى است.
نويسنده، نقش قزلباشان در از ميان بردن نادر، همدستى احتمالى آنان با على قلى ميرزا و آزمون مجدد براى بركشيدن يكى از وابستگان، به خاندان صفويه را به طور پيوسته دنبال كرده است؛ به گونهاى كه از لابهلاى گزارشهاى وى، مىتوان به اين استنباط رسيد كه اقدام علنى قزلباشان در بركشيدن سيد محمد صدر، شكاف بازمانده از دروان نادر ميان طوايف كرد، افغان و ازبك را فعالتر كرده و گروه اول را به مقابله با قزلباشان كشانيده و سرانجام توانسته است با بركشيدن مجدد شاهرخ كور، نوه نادر، تكاپوى قزلباشان را بار ديگر ناكام گذارد.
دقت نويسنده در تبيين نقش هر يك از ايلات، مانع از ابراز نظرات كلى گرديده است. براى مثال با طرح مخالفتهاى ايلات افغانى و ازبكى در برابر قزلباشان و ارائه نمونههايى از رويارويى آنان، امكان شناخت نقش هر يك از ايلات تشكيل دهنده دو گروه ايلى فوق، در موضوع خلع شاه سليمان ثانى را به خوبى روشن مىكند.
سراسر كتاب و روح حاكم بر آن، مشحون از نگرش قضا و قدرى و تبيين نتايج تلخ حوادث، به تقدير الهى است كه به دليل تأكيد مكرر در عناوين فرعى متن، مىتوان آن را با معنا تلقى نمود.
وضعيت كتاب
فهرست اسامى اشخاص و طوايف، اعلام جغرافياى و اسامى كتبى كه نام آنها در متن آمده، در انتهاى كتاب آمده است.
پاورقىها توسط مصحح، عباس اقبال، به ذكر منابع، توضيح و ريشهيابى كلمات متن پرداخته است.
منابع
1- مقدمه و متن كتاب.
2- رازنهان، محمدحسن؛ «نقد و بررسى كتاب مجمعالتواريخ» مجلات اطلاع رسانى و كتابدارى، كتاب ماه تاريخ و جغرافيا، آذر 1380ش، شماره 50.
پیوندها
مطالعه کتاب مجمع التواریخ در پایگاه کتابخانه دیجیتال نور