یادنامه علامه طباطبایی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'طباطبایی، محمدحسین' به 'طباطبایی، سید محمدحسین'
جز (جایگزینی متن - 'ه‎ها' به 'ه‌ها')
جز (جایگزینی متن - 'طباطبایی، محمدحسین' به 'طباطبایی، سید محمدحسین')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۳۰: خط ۳۰:
}}
}}


'''يادنامه علامه طباطبايى'''، اثر جمعى از دانشوران ايرانى ([[محمدی گیلانی، محمد|محمد محمدى گيلانى]]، رضا داورى اردكانى، [[جعفری تبریزی، محمدتقی|محمدتقى جعفرى]]، حسن [[حسن‌زاده آملی، حسن|حسن‌زاده آملى]]، احمد احمدى، [[مصباح یزدی، محمدتقی|محمدتقى مصباح]]، عبدالله [[جوادی آملی، عبدالله|جوادى آملى]]، عبدالمحسن مشكوةالدينى، عليرضا ميرزامحمد، محمد عبدخدايى و [[ابراهیمی دینانی، غلامحسین|غلامحسين ابراهيمى دينانى]]) و حاصل مشاركت آنان در نخستين سمينار بزرگداشت [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبايى]] است كه در آبان 1361 به همت مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى برگزار گرديد.
'''يادنامه علامه طباطبايى'''، اثر جمعى از دانشوران ايرانى ([[محمدی گیلانی، محمد|محمد محمدى گيلانى]]، رضا داورى اردكانى، [[جعفری تبریزی، محمدتقی|محمدتقى جعفرى]]، حسن [[حسن‌زاده آملی، حسن|حسن‌زاده آملى]]، احمد احمدى، [[مصباح یزدی، محمدتقی|محمدتقى مصباح]]، عبدالله [[جوادی آملی، عبدالله|جوادى آملى]]، عبدالمحسن مشكوةالدينى، عليرضا ميرزامحمد، محمد عبدخدايى و [[ابراهیمی دینانی، غلامحسین|غلامحسين ابراهيمى دينانى]]) و حاصل مشاركت آنان در نخستين سمينار بزرگداشت [[طباطبایی، سید محمدحسین|علامه طباطبايى]] است كه در آبان 1361 به همت مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى برگزار گرديد.


در اين كتاب، جنبه‌هایى از زندگى اخلاقى، علمى و انديشه‌هاى استاد علامه [[طباطبایی، محمدحسین|سيد محمدحسين طباطبايى]] (تبريز 1282-1360ش، قم) شناسانده شده است.
در اين كتاب، جنبه‌هایى از زندگى اخلاقى، علمى و انديشه‌هاى استاد علامه [[طباطبایی، سید محمدحسین|سيد محمدحسين طباطبايى]] (تبريز 1282-1360ش، قم) شناسانده شده است.


== ساختار ==
== ساختار ==
خط ۵۲: خط ۵۲:
#:{{ب|''به تفسير ميزان مهتاب‌گون''|2=''روان، شاد كرد و روان‌شاد رفت''}}
#:{{ب|''به تفسير ميزان مهتاب‌گون''|2=''روان، شاد كرد و روان‌شاد رفت''}}
#:{{ب|''خمينى‌مرام و كلينى‌مقام''|2=''هم‌آساى سلمان و مقداد رفت''}}{{پایان شعر}}
#:{{ب|''خمينى‌مرام و كلينى‌مقام''|2=''هم‌آساى سلمان و مقداد رفت''}}{{پایان شعر}}
#شايان توجه است كه مقاله‌اى به زبان عربى و از آثار قلمى استاد [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبايى]] درباره اثبات واجب‌الوجود در چهار فصل، همراه با ترجمه و شرح آن از [[محمدی گیلانی، محمد|محمد محمدى گيلانى]]، زينت‌بخش اين يادنامه است. اين مقاله، حاصل بيانات مرحوم علامه در جلسات بحث‌هاى شب‌هاى پنج‌شنبه و جمعه است كه خود آن را به نگارش درآورده است. [[محمدی گیلانی، محمد|محمد محمدى گيلانى]]، در معرفى اين رساله، نوشته است: «مقاله حاضر، ترجمه و شرحى است بر مقاله وجيزه «اثبات واجب‌الوجود و صفاتش»، تأليف استاد حجةالله البالغة، لسان صدق اسلام، [[طباطبایی، محمدحسین|علامه سيد محمدحسين طباطبائى]] (قدس‌سره) كه در بحث‌هاى ليالى پنج‌شنبه و جمعه ايراد فرموده‌اند و خود آن حضرت به قيد كتابت درآورده‌اند و اينجانب از نسخه مخطوطه به خط مبارکش استنساخ كرده‌ام. چون مقاله مذكور با وجازتى كه دارد، محتوى دُرَر اصول و قواعدى است كه در صدف بيان آن معلم اكبر مكنون بوده، بر آن شدم كه در شرحى دور از اطناب و ايجاز، آن دُر ثمين و يتيم را منسلك كنم و در تنظيم اين انسلاك، از ديگر بيانات آن بزرگوار بهره‌بردارى كرده‌ام...»<ref>ر.ک: متن كتاب، ص3</ref>
#شايان توجه است كه مقاله‌اى به زبان عربى و از آثار قلمى استاد [[طباطبایی، سید محمدحسین|علامه طباطبايى]] درباره اثبات واجب‌الوجود در چهار فصل، همراه با ترجمه و شرح آن از [[محمدی گیلانی، محمد|محمد محمدى گيلانى]]، زينت‌بخش اين يادنامه است. اين مقاله، حاصل بيانات مرحوم علامه در جلسات بحث‌هاى شب‌هاى پنج‌شنبه و جمعه است كه خود آن را به نگارش درآورده است. [[محمدی گیلانی، محمد|محمد محمدى گيلانى]]، در معرفى اين رساله، نوشته است: «مقاله حاضر، ترجمه و شرحى است بر مقاله وجيزه «اثبات واجب‌الوجود و صفاتش»، تأليف استاد حجةالله البالغة، لسان صدق اسلام، [[طباطبایی، سید محمدحسین|علامه سيد محمدحسين طباطبائى]] (قدس‌سره) كه در بحث‌هاى ليالى پنج‌شنبه و جمعه ايراد فرموده‌اند و خود آن حضرت به قيد كتابت درآورده‌اند و اينجانب از نسخه مخطوطه به خط مبارکش استنساخ كرده‌ام. چون مقاله مذكور با وجازتى كه دارد، محتوى دُرَر اصول و قواعدى است كه در صدف بيان آن معلم اكبر مكنون بوده، بر آن شدم كه در شرحى دور از اطناب و ايجاز، آن دُر ثمين و يتيم را منسلك كنم و در تنظيم اين انسلاك، از ديگر بيانات آن بزرگوار بهره‌بردارى كرده‌ام...»<ref>ر.ک: متن كتاب، ص3</ref>
#دكتر رضا داورى اردكانى در سخنانى ذيل عنوان «دفاع از فلسفه»، به بررسى ارزش فلسفه و نقش علامه پرداخته و از جمله نوشته: «[[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبائى]]، محقق و مدافع جدى فلسفه در عصر حاضر و از بزرگان تاريخ فلسفه معاصر است. در واقع وجود ايشان و وجود شاگردانى كه تربيت كرده‌اند، خود دفاعى است از فلسفه... دفاع از فلسفه براى اين نيست كه همه چيز را از فلسفه بخواهيم و تمام اميد خود را به فلسفه ببندیم... از فلسفه به‌عنوان تفكر بايد دفاع كرد...»<ref>ر.ک: همان، ص29-56</ref>
#دكتر رضا داورى اردكانى در سخنانى ذيل عنوان «دفاع از فلسفه»، به بررسى ارزش فلسفه و نقش علامه پرداخته و از جمله نوشته: «[[طباطبایی، سید محمدحسین|علامه طباطبائى]]، محقق و مدافع جدى فلسفه در عصر حاضر و از بزرگان تاريخ فلسفه معاصر است. در واقع وجود ايشان و وجود شاگردانى كه تربيت كرده‌اند، خود دفاعى است از فلسفه... دفاع از فلسفه براى اين نيست كه همه چيز را از فلسفه بخواهيم و تمام اميد خود را به فلسفه ببندیم... از فلسفه به‌عنوان تفكر بايد دفاع كرد...»<ref>ر.ک: همان، ص29-56</ref>
#يكى از شاگردان ايشان نوشته است: «بعضى اوقات در جلسات خصوصى، بحث «وجود رابط و مستقل» كه هر دو از تقسيمات «مطلق وجود» است، پيش مى‌آمد؛ بنده بارها از ايشان شنيدم كه مى‌فرمود: اگر كسى معناى وجود رابط را خوب درك كند، يك‌چهارم فلسفه را دريافته است. وجود معلول، وجودى است رابط؛ يعنى از خودش هيچ‌گونه استقلالى ندارد تا آنجا كه بعضى از فلاسفه وجود رابط را «وجود حرفى» ناميده‌اند. گاهى كه بحث «فناى مخلوق و غناى خالق» پيش مى‌آمد، از اشعار سعدى و امثال او استفاده می‌كردند كه البته در آثار قلمى ايشان اين نكته كمتر مشهود است»<ref>همان، ص176</ref>
#يكى از شاگردان ايشان نوشته است: «بعضى اوقات در جلسات خصوصى، بحث «وجود رابط و مستقل» كه هر دو از تقسيمات «مطلق وجود» است، پيش مى‌آمد؛ بنده بارها از ايشان شنيدم كه مى‌فرمود: اگر كسى معناى وجود رابط را خوب درك كند، يك‌چهارم فلسفه را دريافته است. وجود معلول، وجودى است رابط؛ يعنى از خودش هيچ‌گونه استقلالى ندارد تا آنجا كه بعضى از فلاسفه وجود رابط را «وجود حرفى» ناميده‌اند. گاهى كه بحث «فناى مخلوق و غناى خالق» پيش مى‌آمد، از اشعار سعدى و امثال او استفاده می‌كردند كه البته در آثار قلمى ايشان اين نكته كمتر مشهود است»<ref>همان، ص176</ref>
#در مقاله «نقش [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبائى]] در معارف اسلامى» چنين آمده است: «... استاد در ضمن تدريس تفسير قرآن، به مسائل اجتماعى كه مى‌بايست تدريجا جامعه ما با آنها آشنا بشود و براى آنها از مدارک اصيل اسلامى راه حل بيابد، توجه خاصى مبذول مى‌فرمود. اين كتاب منشأ آن شد كه تمام گويندگان و نويسندگان اسلامى براى تحقيق در مسائل دين، فرهنگ جامعه، اقتصاد، سياست، تاريخ و ساير ابعاد زندگى انسان به آن مراجعه كرده، از رهنمودهاى استاد در حل همه اين مسائل بهره بگيرند؛ يعنى [[الميزان في تفسير القرآن|تفسير الميزان]]، كليد حلى بود براى همه مشكلات فرهنگى و دينى جامعه‌اى كه در راه تكامل و فراهم آوردن زمينه‌هاى انقلاب اسلامى قدم برمى‌داشت. استاد به تناسب نياز جامعه، مقالاتى مى‌نوشت. مقالاتى كه در مجموعه مرجعيت و روحانیت نوشته شده، نشانه فكر عميق و ذهن دورانديش استاد است و نشان مى‌دهد كه وى، براى حكومت اسلامى چگونه راه‌جويى مى‌كرده و ديگران را بدان راهنمايى و ارشاد مى‌نموده است. ايشان، زمانى صحبت از حكومت اسلامى و زعامت روحانیت مى‌كرد كه حتى انديشه آن از مغزهاى بسيارى از روشنفكران به‌دور بود...»<ref>همان، ص200-201</ref>
#در مقاله «نقش [[طباطبایی، سید محمدحسین|علامه طباطبائى]] در معارف اسلامى» چنين آمده است: «... استاد در ضمن تدريس تفسير قرآن، به مسائل اجتماعى كه مى‌بايست تدريجا جامعه ما با آنها آشنا بشود و براى آنها از مدارک اصيل اسلامى راه حل بيابد، توجه خاصى مبذول مى‌فرمود. اين كتاب منشأ آن شد كه تمام گويندگان و نويسندگان اسلامى براى تحقيق در مسائل دين، فرهنگ جامعه، اقتصاد، سياست، تاريخ و ساير ابعاد زندگى انسان به آن مراجعه كرده، از رهنمودهاى استاد در حل همه اين مسائل بهره بگيرند؛ يعنى [[الميزان في تفسير القرآن|تفسير الميزان]]، كليد حلى بود براى همه مشكلات فرهنگى و دينى جامعه‌اى كه در راه تكامل و فراهم آوردن زمينه‌هاى انقلاب اسلامى قدم برمى‌داشت. استاد به تناسب نياز جامعه، مقالاتى مى‌نوشت. مقالاتى كه در مجموعه مرجعيت و روحانیت نوشته شده، نشانه فكر عميق و ذهن دورانديش استاد است و نشان مى‌دهد كه وى، براى حكومت اسلامى چگونه راه‌جويى مى‌كرده و ديگران را بدان راهنمايى و ارشاد مى‌نموده است. ايشان، زمانى صحبت از حكومت اسلامى و زعامت روحانیت مى‌كرد كه حتى انديشه آن از مغزهاى بسيارى از روشنفكران به‌دور بود...»<ref>همان، ص200-201</ref>
#در مقاله «قرآن و حكمت» چنين نوشته شده است: «... [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبايى]]، مى‌گويد: قرآن را بايد از طريق خود قرآن فهميد و آيات قرآن را بايد به‌وسيله آيات ديگر قرآن تفسير كرد. قرآن، معرِّف زبان خويش است و... در آنجا نامى از متكلمين به ميان مى‌آورند كه آنها قرآن را بر طبق افكار كلامى خود تأويل و تطبيق كرده و تفسير نموده‌اند. از فلاسفه نام مى‌برند كه آيات قرآن را بر حسب فلسفه و فكر خود تأويل و تفسير نمودند. از متصوفه مى‌گويند كه آنها نيز به اسم تفسيرهاى عرفانى، افكار خود را وارد تفسير قرآن كرده‌اند. حتى در قرون اخير، به‌خصوص در عصر ما، عده‌اى، علوم طبيعى را وارد قرآن كردند و خواستند آيات قرآن را بر طبق نظريات دانشمندان طبيعى، تفسير و تأويل نمايند. عده‌اى نيز آيات قرآن را بر طبق نظريات فلاسفه تجربى‌مسلك اروپا و يا پراگماتيست‌ها (معتقدان به اصالت عمل) تأويل كردند...»<ref>ر.ک: همان، ص208</ref>
#در مقاله «قرآن و حكمت» چنين نوشته شده است: «... [[طباطبایی، سید محمدحسین|علامه طباطبايى]]، مى‌گويد: قرآن را بايد از طريق خود قرآن فهميد و آيات قرآن را بايد به‌وسيله آيات ديگر قرآن تفسير كرد. قرآن، معرِّف زبان خويش است و... در آنجا نامى از متكلمين به ميان مى‌آورند كه آنها قرآن را بر طبق افكار كلامى خود تأويل و تطبيق كرده و تفسير نموده‌اند. از فلاسفه نام مى‌برند كه آيات قرآن را بر حسب فلسفه و فكر خود تأويل و تفسير نمودند. از متصوفه مى‌گويند كه آنها نيز به اسم تفسيرهاى عرفانى، افكار خود را وارد تفسير قرآن كرده‌اند. حتى در قرون اخير، به‌خصوص در عصر ما، عده‌اى، علوم طبيعى را وارد قرآن كردند و خواستند آيات قرآن را بر طبق نظريات دانشمندان طبيعى، تفسير و تأويل نمايند. عده‌اى نيز آيات قرآن را بر طبق نظريات فلاسفه تجربى‌مسلك اروپا و يا پراگماتيست‌ها (معتقدان به اصالت عمل) تأويل كردند...»<ref>ر.ک: همان، ص208</ref>
#در مقاله «هدايت در قرآن» چنين آمده است: «... ديگران، آيه ''' «فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلِينَ» ''' را بر تفكر حصولى و برهان عقلى توجيه نموده و آن را به‌صورت يك برهان فكرى تفسير كرده‌اند؛ گروهى از راه حدوث ستاره و قمر و آفتاب و گروهى از راه امكان ماهوى آنها و گروهى از راه حركت و تحول آنها با تتميم آن به دست توانمند حركت جوهرى، ولى حضرت استاد [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبايى]]، بين براهين ابراهيم خليل(ع) تحليل عميق كرده و برهان حصولى ''' «رَبِّي الَّذِي يُحْيِي وَ يُمِيتُ» ''' را و همچنين استدلال فكرى ''' «فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ» ''' را از راه فطرى و كشش درونى و از محبت نهانى به جستجوى محبوب ذاتى پرداختن، جدا كرد و اين حجت الهى را تبيين فطرت دانست، نه تعليل فكرت و معيار آن را ضرورت محبت اولا و ضرورت تعلق آن به محبوب زوال‌ناپذير ثانيا مى‌داند و...»<ref>ر.ک: همان، ص332</ref>
#در مقاله «هدايت در قرآن» چنين آمده است: «... ديگران، آيه ''' «فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلِينَ» ''' را بر تفكر حصولى و برهان عقلى توجيه نموده و آن را به‌صورت يك برهان فكرى تفسير كرده‌اند؛ گروهى از راه حدوث ستاره و قمر و آفتاب و گروهى از راه امكان ماهوى آنها و گروهى از راه حركت و تحول آنها با تتميم آن به دست توانمند حركت جوهرى، ولى حضرت استاد [[طباطبایی، سید محمدحسین|علامه طباطبايى]]، بين براهين ابراهيم خليل(ع) تحليل عميق كرده و برهان حصولى ''' «رَبِّي الَّذِي يُحْيِي وَ يُمِيتُ» ''' را و همچنين استدلال فكرى ''' «فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ» ''' را از راه فطرى و كشش درونى و از محبت نهانى به جستجوى محبوب ذاتى پرداختن، جدا كرد و اين حجت الهى را تبيين فطرت دانست، نه تعليل فكرت و معيار آن را ضرورت محبت اولا و ضرورت تعلق آن به محبوب زوال‌ناپذير ثانيا مى‌داند و...»<ref>ر.ک: همان، ص332</ref>
#برخى از مقالات اين يادنامه، مانند «ولايت تكوينى» و «نقد و بررسى برخى از آثار و نظريات حميدالدين کرمانى»، براى گرامى‌داشت علامه تنظيم شده و ارتباط مستقيمى به ايشان ندارد.
#برخى از مقالات اين يادنامه، مانند «ولايت تكوينى» و «نقد و بررسى برخى از آثار و نظريات حميدالدين کرمانى»، براى گرامى‌داشت علامه تنظيم شده و ارتباط مستقيمى به ايشان ندارد.


۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش