۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'كيفيت' به 'کیفیت') |
جز (جایگزینی متن - 'طباطبایی، محمدحسین' به 'طباطبایی، سید محمدحسین') |
||
خط ۴: | خط ۴: | ||
| عنوانهای دیگر = | | عنوانهای دیگر = | ||
| پدیدآوران = | | پدیدآوران = | ||
[[طباطبایی، محمدحسین]] (نویسنده) | [[طباطبایی، سید محمدحسین]] (نویسنده) | ||
| زبان =عربی | | زبان =عربی | ||
| کد کنگره =BP 287/1 /ط2ر5 | | کد کنگره =BP 287/1 /ط2ر5 | ||
خط ۲۴: | خط ۲۴: | ||
}} | }} | ||
'''رسالة الولاية'''، يكى از آثار نفيس و كمنظير علامه [[طباطبایی، محمدحسین|سيد محمدحسين طباطبايى]] است كه به زبان عربى نوشته شده و در عين اختصار و ايجاز، مطالب محورى را مطرح ساخته و از رازهاى نهفته دين پرده برداشته است. | '''رسالة الولاية'''، يكى از آثار نفيس و كمنظير علامه [[طباطبایی، سید محمدحسین|سيد محمدحسين طباطبايى]] است كه به زبان عربى نوشته شده و در عين اختصار و ايجاز، مطالب محورى را مطرح ساخته و از رازهاى نهفته دين پرده برداشته است. | ||
آيتالله [[جوادی آملی، عبدالله|جوادى آملى]]، درباره اين كتاب فرمودهاند: «بهترين اثر [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبايى]]، همان اثرى است كه بهعنوان «رسالة الولاية» مرقوم فرمودهاند. در بعضى از مباحث آن رساله، اين مطالب را يادآور شدهاند كه: «اين سخن در كتابهاى ديگران نيست». ايشان تعبيرى به اين بلندى و عزت و عظمت را در هيچ جاى ديگر بيان نكردهاند. ايشان بيش از هر چيز به مسئله «ولايت» اهميت مىدادند. معناى ولايت، آن است كه انسان به جايى برسد كه عالم و آدم را تحت تدبير خداى سبحان ببيند و لا غير». | آيتالله [[جوادی آملی، عبدالله|جوادى آملى]]، درباره اين كتاب فرمودهاند: «بهترين اثر [[طباطبایی، سید محمدحسین|علامه طباطبايى]]، همان اثرى است كه بهعنوان «رسالة الولاية» مرقوم فرمودهاند. در بعضى از مباحث آن رساله، اين مطالب را يادآور شدهاند كه: «اين سخن در كتابهاى ديگران نيست». ايشان تعبيرى به اين بلندى و عزت و عظمت را در هيچ جاى ديگر بيان نكردهاند. ايشان بيش از هر چيز به مسئله «ولايت» اهميت مىدادند. معناى ولايت، آن است كه انسان به جايى برسد كه عالم و آدم را تحت تدبير خداى سبحان ببيند و لا غير». | ||
== ساختار == | == ساختار == | ||
خط ۳۴: | خط ۳۴: | ||
در فصل اول، بيان مىشود كه ظاهر دين، باطنى دارد و صورت حقه آن، حقايقى. | در فصل اول، بيان مىشود كه ظاهر دين، باطنى دارد و صورت حقه آن، حقايقى. | ||
در فصل دوم، [[طباطبایی، محمدحسین|مرحوم علامه]] براى روشن شدن کیفیت و نوع اسرار و حقايق دين، به بيان ارتباط عالم ماده و عالم مثال و علم عقل با يكديگر پرداخته است. | در فصل دوم، [[طباطبایی، سید محمدحسین|مرحوم علامه]] براى روشن شدن کیفیت و نوع اسرار و حقايق دين، به بيان ارتباط عالم ماده و عالم مثال و علم عقل با يكديگر پرداخته است. | ||
در فصل سوم، [[طباطبایی، محمدحسین|مرحوم علامه]]، راهيابى به باطن عالم و اسرار غيب و ارتباط با ماوراء طبيعت را براى همگان امكانپذير دانسته و آن را منحصر به انبياى الهى نساخته است. | در فصل سوم، [[طباطبایی، سید محمدحسین|مرحوم علامه]]، راهيابى به باطن عالم و اسرار غيب و ارتباط با ماوراء طبيعت را براى همگان امكانپذير دانسته و آن را منحصر به انبياى الهى نساخته است. | ||
در فصل چهارم، طريق وصول و دستيابى به شهود حقايق و لقاء الله بيان شده است. | در فصل چهارم، طريق وصول و دستيابى به شهود حقايق و لقاء الله بيان شده است. | ||
خط ۴۲: | خط ۴۲: | ||
در فصل پنجم كه آخرين فصل كتاب است، مؤلف محترم تصريح مىكند كه اين فصل توضيحگونهاى است براى مطالب فصل دوم. | در فصل پنجم كه آخرين فصل كتاب است، مؤلف محترم تصريح مىكند كه اين فصل توضيحگونهاى است براى مطالب فصل دوم. | ||
[[طباطبایی، محمدحسین|مرحوم علامه]] چون خود همانند بعضى از اساتيد خاص خويش، سالك طريق وصول به مقام رفيع ولى الله و راهى اين راه بود، لذا توانست سفرنامهاى بنويسد كه همين رساله ولايت است. مؤلف در اين رساله از «ولاية الله» و «ولى الله» شدن سخن گفته است. | [[طباطبایی، سید محمدحسین|مرحوم علامه]] چون خود همانند بعضى از اساتيد خاص خويش، سالك طريق وصول به مقام رفيع ولى الله و راهى اين راه بود، لذا توانست سفرنامهاى بنويسد كه همين رساله ولايت است. مؤلف در اين رساله از «ولاية الله» و «ولى الله» شدن سخن گفته است. | ||
اين رساله در واقع، «سفرنامه» [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبائى]] است كه در آن شرح سير و سفر معنوى خويش را بازگو كرده است. | اين رساله در واقع، «سفرنامه» [[طباطبایی، سید محمدحسین|علامه طباطبائى]] است كه در آن شرح سير و سفر معنوى خويش را بازگو كرده است. | ||
در بخشى از اين كتاب آمده است: مسئله ولايت از مباحث مهم عرفان نظرى است كه پايههاى استوار فلسفى نيز دارد. در حقيقت مرتبه پايانى سير عارفان است كه خود در صحايف، مكتوبات و آثار خويش با عبارتهاى گوناگون از آن ياد كردهاند؛ همچون «فناى ذاتى» يا «مقام محو اسم و رسم و رفض تعينات» يا «مقام توحيد ذات» و «فناى در توحيد». | در بخشى از اين كتاب آمده است: مسئله ولايت از مباحث مهم عرفان نظرى است كه پايههاى استوار فلسفى نيز دارد. در حقيقت مرتبه پايانى سير عارفان است كه خود در صحايف، مكتوبات و آثار خويش با عبارتهاى گوناگون از آن ياد كردهاند؛ همچون «فناى ذاتى» يا «مقام محو اسم و رسم و رفض تعينات» يا «مقام توحيد ذات» و «فناى در توحيد». | ||
در بخش اول كتاب، [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبايى]] مىفرمايد: در بين اديان مختلف الهى هيچ شك و شبههاى نيست كه انبياء(ع) بنا بر تفاوت و درجاتشان و جايگاهشان به نشئه ماوراء طبيعت متصل هستند و از امور باطنى مطلع هستند، اما سؤال اين است كه آيا اين اتصال و اطلاع فقط مخصوص ايشان است و اين موهبت الهى فقط منحصر به انبياء است يا براى ديگران هم ممكن است؛ به عبارت ديگر آيا اين اتصال و ارتباط با غيب، امر اختصاصى ايشان است و در غير از ايشان تا بعد از مرگ به وجود نمىآيد يا اينكه اين امر اكتسابى است و قابل دستيابى؟ در جواب مىگوييم كه اين امر (اتصال و اطلاع از غيب) اكتسابى است. در توضيح مطلب مىگوييم: نسبت بين نشئه دنيا و نشئه ماوراء دنيا، نسبت علت و معلولى است و نسبت نقص و كمالى است كه اين رابطه را ما نسبت ظاهر و باطن مىناميم و علت نامگذارى ظاهر و باطن بدين جهت است كه ما ضرورتا ظاهر را مىبينيم و اين در حالى است كه در داخل اين ظاهر، باطن موجود است، زيرا پيدايش ظاهر، يكى از اطوار وجود باطن است، پس در زمانى كه ما ظاهر را مىبينيم، بالفعل باطن در آن موجود مىباشد، زيرا ظاهر هر چيز حد و اندازه و تعيين باطن آن است، پس اگر انسان بتواند با سعى و مجاهدهى بسيار، ظاهر را ناديده بگيرد پس ضرورتا و طبيعتا باطن آن چيز را خواهد ديد و همين مطلب منظور ما است. | در بخش اول كتاب، [[طباطبایی، سید محمدحسین|علامه طباطبايى]] مىفرمايد: در بين اديان مختلف الهى هيچ شك و شبههاى نيست كه انبياء(ع) بنا بر تفاوت و درجاتشان و جايگاهشان به نشئه ماوراء طبيعت متصل هستند و از امور باطنى مطلع هستند، اما سؤال اين است كه آيا اين اتصال و اطلاع فقط مخصوص ايشان است و اين موهبت الهى فقط منحصر به انبياء است يا براى ديگران هم ممكن است؛ به عبارت ديگر آيا اين اتصال و ارتباط با غيب، امر اختصاصى ايشان است و در غير از ايشان تا بعد از مرگ به وجود نمىآيد يا اينكه اين امر اكتسابى است و قابل دستيابى؟ در جواب مىگوييم كه اين امر (اتصال و اطلاع از غيب) اكتسابى است. در توضيح مطلب مىگوييم: نسبت بين نشئه دنيا و نشئه ماوراء دنيا، نسبت علت و معلولى است و نسبت نقص و كمالى است كه اين رابطه را ما نسبت ظاهر و باطن مىناميم و علت نامگذارى ظاهر و باطن بدين جهت است كه ما ضرورتا ظاهر را مىبينيم و اين در حالى است كه در داخل اين ظاهر، باطن موجود است، زيرا پيدايش ظاهر، يكى از اطوار وجود باطن است، پس در زمانى كه ما ظاهر را مىبينيم، بالفعل باطن در آن موجود مىباشد، زيرا ظاهر هر چيز حد و اندازه و تعيين باطن آن است، پس اگر انسان بتواند با سعى و مجاهدهى بسيار، ظاهر را ناديده بگيرد پس ضرورتا و طبيعتا باطن آن چيز را خواهد ديد و همين مطلب منظور ما است. | ||
در فصل اول بخش اول، علامه مىفرمايد: همانا بهترين و حقيقىترين كمال براى انسان، ولآيتالله و دوستى و تحت سرپرستى قرار گرفتن پذيرش الهى است، زيرا با برهان قاطع و صريح مشخص مىشود كه هدف اصلى دين حقه الهى و دلالت ظاهر بيانات دينى همين ولآيتالله و ولى الله شدن است و در فصلهاى مختلف كتاب به آن اشاره شده است كه در پنج فصل و يك تكميلكننده تأليف فرمودهاند. | در فصل اول بخش اول، علامه مىفرمايد: همانا بهترين و حقيقىترين كمال براى انسان، ولآيتالله و دوستى و تحت سرپرستى قرار گرفتن پذيرش الهى است، زيرا با برهان قاطع و صريح مشخص مىشود كه هدف اصلى دين حقه الهى و دلالت ظاهر بيانات دينى همين ولآيتالله و ولى الله شدن است و در فصلهاى مختلف كتاب به آن اشاره شده است كه در پنج فصل و يك تكميلكننده تأليف فرمودهاند. |
ویرایش