متن و ترجمه دو رساله فلسفی: تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی‌نور
    (لینک درون متنی)
    جز (جایگزینی متن - '==وابسته‌ها== ' به '==وابسته‌ها== {{وابسته‌ها}} ')
    برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
     
    (۲۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
    خط ۱: خط ۱:
    <div class="wikiInfo">
    {{جعبه اطلاعات کتاب
    [[پرونده:NUR01762J1.jpg|بندانگشتی|متن و ترجمه دو رساله فلسفی]]
    | تصویر =NUR01762J1.jpg
    {| class="wikitable aboutBookTable" style="text-align:Right"
    | عنوان =متن و ترجمه دو رساله فلسفی
    |+
    | عنوان‌های دیگر =رسالة جوابا لثلث مسائل  
    |-
    رسالة الضياء العقلي في موضوع العلم الکلي  
    ! نام کتاب!! data-type="bookName" |متن و ترجمه دو رساله فلسفی
    | پدیدآوران =
    |-
    [[خیام، عمر بن ابراهیم]] (نویسنده)
    |نام های دیگر کتاب
    | data-type="otherBookNames" |رسالة جوابا لثلث مسائل
     
    رسالة الضياء العقلي في موضوع العلم الکلي
    |-
    |پدیدآورندگان
    | data-type="authors" |[[خیام، عمر بن ابراهیم]] (نويسنده)
    [[انصاری، قاسم]] (مترجم)
    [[انصاری، قاسم]] (مترجم)
     
    [[موحد، صمد]] (مترجم)
    [[موحد، صمد ]] (مترجم)
     
    |-
    |-
    |زبان
    | data-type="language" | فارسی عربی
    | data-type="language" | فارسی عربي
    | کد کنگره =‏BBR‎‏ ‎‏601‎‏ ‎‏/‎‏آ‎‏3  
    |-
    | موضوع =
    |کد کنگره  
    خیام، عمر بن ابراهیم، 432 - 517؟ق. - نقد و تفسير  
    | data-type="congeressCode" style="direction:ltr" |‏BBR‎‏ ‎‏601‎‏ ‎‏/‎‏آ‎‏3  
    فلسفه اسلامی
    |-
    | ناشر =
    |موضوع  
    گلاب
    | data-type="subject" |خيام، عمر بن ابراهيم، 432 - 517؟ق. - نقد و تفسير  
    | مکان نشر = ايران - تهران
    | سال نشر = |مجلد1: 1382ش ,


    فلسفه اسلامی
    | کد اتوماسیون =AUTOMATIONCODE01762AUTOMATIONCODE
    |-
    | چاپ =1
    |ناشر
    | تعداد جلد =1
    | data-type="publisher" |گلاب
    | کتابخانۀ دیجیتال نور =01762
    |-
    | کتابخوان همراه نور =01762
    |مکان نشر
    | کد پدیدآور =
    | data-type="publishPlace" | ايران - تهران
    | پس از =
    |-
    | پیش از =
    ||سال نشر
    }}
    | ata-type="publishYear" |مجلد1: 1382ش , 
    |- class="articleCode"


    |کد اتوماسیون
    '''متن و ترجمه دو رساله فلسفی''' ترجمه و متن دو رساله فلسفی [[خیام، عمر بن ابراهیم|عمر بن ابراهیم خیامی نیشابوری]] معروف به [[خیام، عمر بن ابراهیم|عمر خیام نیشابوری]] تحت عنوان «رسالة جواباً لثلث مسائل» ترجمه [[انصاری، قاسم|قاسم انصاری]] و «رسالة الضياء العقلی في موضوع العلم الكلي» ترجمه [[صمد موحد]] است. [[رضازاده ملک، رحیم|رحیم رضازاده ملک]] نیز بر این اثر مقدمه نوشته است.  
    | data-type="automationCode" |AUTOMATIONCODE01762AUTOMATIONCODE
    |}
    </div>
    '''متن و ترجمه دو رساله فلسفی''' ترجمه و متن دو رساله فلسفی [[خیام، عمر بن ابراهیم|عمر بن ابراهیم خیامی نیشابوری]] معروف به [[خیام، عمر بن ابراهیم|عمر خیام نیشابوری]] تحت عنوان «رسالة جواباً لثلث مسائل» ترجمه [[انصاری، قاسم|قاسم انصاری]] و «رسالة الضياء العقلی في موضوع العلم الكلي» ترجمه صمد موحد است. رحیم رضازاده ملک نیز بر این اثر مقدمه نوشته است.


    ==ساختار==
    ==ساختار==
    خط ۵۰: خط ۳۵:


    ==گزارش محتوا==
    ==گزارش محتوا==
    رضازاده ملک در مقدمه‌اش بر کتاب، [[خیام، عمر بن ابراهیم|عمر خیام]] را در علوم یونان علامه زمان و امام اهل خراسان<ref>پیشگفتار، ص32</ref> و درعین‌حال مظلوم‌ترین دانشی مرد تاریخ ایران دانسته است. او بر این ادعا چنین استدلال می‌کند: «چون وقتى در یکى از کشورهاى فرنگ، بنا می‌شود که مجلس بزرگداشتى براى [[خیام، عمر بن ابراهیم|خیام]] بر پا شود، از ایران (به‌عنوان نمایندگان ایران) کسانى حضور می‌یابند که هیچ شناختى از [[خیام، عمر بن ابراهیم|خیام]] و فعالیت‌هاى علمى او ندارند... ظلم و ستم دیگرى که در مورد [[خیام، عمر بن ابراهیم|خیام]] روا داشته شده، پرداختن به کارهاى خیامى توسط کسانى است که اهل اصطلاح نبوده‏اند و معلومات لازم براى چنان اهتمامى را کسب نکرده بودند»<ref>همان، ص21</ref>.
    [[رضازاده ملک، رحیم|رضازاده ملک]] در مقدمه‌اش بر کتاب، [[خیام، عمر بن ابراهیم|عمر خیام]] را در علوم یونان علامه زمان و امام اهل خراسان<ref>پیشگفتار، ص32</ref> و درعین‌حال مظلوم‌ترین دانشی مرد تاریخ ایران دانسته است. او بر این ادعا چنین استدلال می‌کند: «چون وقتى در یکى از کشورهاى فرنگ، بنا می‌شود که مجلس بزرگداشتى براى [[خیام، عمر بن ابراهیم|خیام]] بر پا شود، از ایران (به‌عنوان نمایندگان ایران) کسانى حضور می‌یابند که هیچ شناختى از [[خیام، عمر بن ابراهیم|خیام]] و فعالیت‌هاى علمى او ندارند... ظلم و ستم دیگرى که در مورد [[خیام، عمر بن ابراهیم|خیام]] روا داشته شده، پرداختن به کارهاى خیامى توسط کسانى است که اهل اصطلاح نبوده‏‌اند و معلومات لازم براى چنان اهتمامى را کسب نکرده بودند»<ref>همان، ص21</ref>.


    وی در رابطه با سبب ترجمه تحت‌اللفظی اثر چنین توضیح می‌دهد: «دو رساله از [[خیام، عمر بن ابراهیم|خیام]] که در این دفتر، متن دست‌نوشت و حروفى عربى و ترجمه فارسى آن‌ها می‌آید، از جمله رساله‌‏هاى موجز (و به‌اصطلاح امروزه قلم‌‏انداز) خیامى است که به فارسى ترجمه نشده بود. دوستان مشفقم، آقایان دکتر صمد موحد و دکتر قاسم انصارى، به خواهش من، هر یک، یکى از این دو رساله را، به‌اصطلاح، تحت‌اللفظی و پای خوان، به فارسى برگردانده‏اند. همچنان که ملاحظه خواهید کرد، غرض از ترجمه این رسائل به فارسى، انشاء نوشتن و مقامه‏پردازى نبوده است که ممکن است در آن بیان، جوهر کلام صاحب اثر مخدوش و احیاناًً تحریف گردد، همچنان که [[خیام، عمر بن ابراهیم|خیام]] نیز به‌هیچ‌وجه به آرایش لفظى نوشته خود نپرداخته است، بلکه مقصود این است که جان کلام [[خیام، عمر بن ابراهیم|خیام]]، به ساده‏ترین وجه و کمترین لغات (البته نه آن‌چنان‌که مخل معنا شود) به فارسى برگردد، تا این سادگى و ایجاز، شاید ورزش ذهن خواننده و مشارکت وى در دریافت مفاهیم و معانى را موجب شود»<ref>ر.ک: پیشگفتار، ص32</ref>.  
    وی در رابطه با سبب ترجمه تحت‌اللفظی اثر چنین توضیح می‌دهد: «دو رساله از [[خیام، عمر بن ابراهیم|خیام]] که در این دفتر، متن دست‌نوشت و حروفى عربى و ترجمه فارسى آن‌ها می‌آید، از جمله رساله‌‏هاى موجز (و به‌اصطلاح امروزه قلم‌‏انداز) خیامى است که به فارسى ترجمه نشده بود. دوستان مشفقم، آقایان دکتر [[صمد موحد]] و [[انصاری، قاسم|دکتر قاسم انصارى]]، به خواهش من، هر یک، یکى از این دو رساله را، به‌اصطلاح، تحت‌اللفظی و پای خوان، به فارسى برگردانده‌‏اند. همچنان که ملاحظه خواهید کرد، غرض از ترجمه این رسائل به فارسى، انشاء نوشتن و مقامه‏‌پردازى نبوده است که ممکن است در آن بیان، جوهر کلام صاحب اثر مخدوش و احیاناًً تحریف گردد، همچنان که [[خیام، عمر بن ابراهیم|خیام]] نیز به‌هیچ‌وجه به آرایش لفظى نوشته خود نپرداخته است، بلکه مقصود این است که جان کلام [[خیام، عمر بن ابراهیم|خیام]]، به ساده‏‌ترین وجه و کمترین لغات (البته نه آن‌چنان‌که مخل معنا شود) به فارسى برگردد، تا این سادگى و ایجاز، شاید ورزش ذهن خواننده و مشارکت وى در دریافت مفاهیم و معانى را موجب شود»<ref>ر.ک: پیشگفتار، ص32</ref>.  


    [[خیام، عمر بن ابراهیم|عمر خیام]] در ابتدای رساله اول به‌دشواری مسائل مطرح شده در کتاب اشاره کرده می‌نویسد: «مسائلى که سرورمان مرا به بحث در آن‌ها شرف و افتخار بخشیده‏اند، به عمرم سوگند که آن‌ها موضوعات دشوار و نیکویى است و بر شکوک فراوان آن کسى آگاه نیست، مگر زیرک و تیزهوشى که به عالی‌ترین مرتبه حکمت رسیده باشد، جداً دشوار است و جز به تجزیه آن‌ها و هم‌نظرى و همدستى و تقسیم در فواید، حل آن‌ها ممکن نیست، امیدوارم که این هماهنگى و دیدار به‌زودی پیش آید و دست دهد<ref>ر.ک: متن کتاب، ص49</ref>.
    [[خیام، عمر بن ابراهیم|عمر خیام]] در ابتدای رساله اول به‌دشواری مسائل مطرح شده در کتاب اشاره کرده می‌نویسد: «مسائلى که سرورمان مرا به بحث در آن‌ها شرف و افتخار بخشیده‌‏اند، به عمرم سوگند که آن‌ها موضوعات دشوار و نیکویى است و بر شکوک فراوان آن کسى آگاه نیست، مگر زیرک و تیزهوشى که به عالی‌ترین مرتبه حکمت رسیده باشد، جداً دشوار است و جز به تجزیه آن‌ها و هم‌نظرى و همدستى و تقسیم در فواید، حل آن‌ها ممکن نیست، امیدوارم که این هماهنگى و دیدار به‌زودی پیش آید و دست دهد<ref>ر.ک: متن کتاب، ص49</ref>.


    وی در رساله اول کتاب به سه مسئله پاسخ داده است. ازآنجاکه پرداختن تفصیلی به مسائل مطرح شده به درازا می‌انجامد، در این نوشتار تنها پاسخ مسئله دوم مطرح می‌شود و در باقی مسائل به‌صورت آن‌ها بسنده می‌شود:
    وی در رساله اول کتاب به سه مسئله پاسخ داده است. ازآنجاکه پرداختن تفصیلی به مسائل مطرح شده به درازا می‌انجامد، در این نوشتار تنها پاسخ مسئله دوم مطرح می‌شود و در باقی مسائل به‌صورت آن‌ها بسنده می‌شود:


    اولین مسئله‌ای که در رساله اول مطرح شده عبارت است از: «اگر نفوس ناطقه، که با حدوث بدن‌ها حادث شده‏اند، بعد از مرگ باقى می‌مانند درحالی‌که معیت آن در (نفس و بدن) همچون معیت معلول‏ و علت است، پس ناچار بنا بر مذهب حق باید هر یک از آن دو وجودى خاص و شخصى و عینى داشته باشند که این یک قضیه شرطیه صادقه است<ref>ر.ک: همان، ص50-49</ref>.
    اولین مسئله‌ای که در رساله اول مطرح شده عبارت است از: «اگر نفوس ناطقه، که با حدوث بدن‌ها حادث شده‌‏اند، بعد از مرگ باقى می‌مانند درحالی‌که معیت آن در (نفس و بدن) همچون معیت معلول‏ و علت است، پس ناچار بنا بر مذهب حق باید هر یک از آن دو وجودى خاص و شخصى و عینى داشته باشند که این یک قضیه شرطیه صادقه است<ref>ر.ک: همان، ص50-49</ref>.


    مسئله دوم: وقتى حوادث امکانى باطل و اسباب خود یک‌باره رخ می‌دهند و همچنین تسلسل و ادامه می‌یابند تا به واجب‌الوجود برسند و این‌که طبیعت ممکن باطل است، ارزیابى حکما در این صورت چیست؟
    مسئله دوم: وقتى حوادث امکانى باطل و اسباب خود یک‌باره رخ می‌دهند و همچنین تسلسل و ادامه می‌یابند تا به واجب‌الوجود برسند و این‌که طبیعت ممکن باطل است، ارزیابى حکما در این صورت چیست؟


    جواب: باید محقق گردد که همه موجودات واجب‌الوجود هستند. و واجب به دو بخش تقسیم می‌شود: واجب‌الوجود بذاته، واجب‌الوجود بغیره. اگر واجب‌الوجود بغیره با سبب خود اعتبار شود، ضرورى‌الوجود و اگر بدون سبب لحاظ گردد، ضرورى العدم، و چنانچه بى‏توجه به وجود سبب و عدم سبب، بذاته اعتبار شود، غیرضروری‌الوجود و العدم و ممکن است؛ واجب است که این اسم در اینجا فهمیده شود. اما اقسام ممکن از عام، خاص و خاص الخاص، به‌حسب اعتبارى است که در منطق ذکر آن آمده است. پس می‌گوییم: نام نهادن ممکن بر آن‌ها به اشتراک است و وجوب، امکان و امتناع از امور اعتبارى است و وجودى در اعیان براى آن‌ها نیست، وجود و عدم نیز اعتبارى هستند. در این معنى به حد کافى سخن رفته است و سخن برخى از مخالفان هم در رساله‏اى که به قاضى القضاة فارس، ابوطاهر، هنگام اقامتم در فارس به سال 473 نوشته‌ام هست. از آن رساله نسخه‏هایى در اصفهان، فارس، بغداد و آن نواحى هست و نزد من نیست و الا آن را به پیشگاه او می‌فرستادم، وقت و توان، بازگویى آن معانى را بر نمى‏تابد، چون آن‌ها زیاد و وقت من تنگ و از باز گفتن آن‌ها ناتوانم و در دوران نقاهت بیمارى سختى هستم که دال بر تشویش لفظ و خط من است. خداوند عاقبت مرا و برادرانم را ختم به خیر گرداناد<ref>ر.ک: همان، ص53-52</ref>.
    جواب: باید محقق گردد که همه موجودات واجب‌الوجود هستند. و واجب به دو بخش تقسیم می‌شود: واجب‌الوجود بذاته، واجب‌الوجود بغیره. اگر واجب‌الوجود بغیره با سبب خود اعتبار شود، ضرورى‌الوجود و اگر بدون سبب لحاظ گردد، ضرورى العدم، و چنانچه بى‏توجه به وجود سبب و عدم سبب، بذاته اعتبار شود، غیرضروری‌الوجود و العدم و ممکن است؛ واجب است که این اسم در اینجا فهمیده شود. اما اقسام ممکن از عام، خاص و خاص الخاص، به‌حسب اعتبارى است که در منطق ذکر آن آمده است. پس می‌گوییم: نام نهادن ممکن بر آن‌ها به اشتراک است و وجوب، امکان و امتناع از امور اعتبارى است و وجودى در اعیان براى آن‌ها نیست، وجود و عدم نیز اعتبارى هستند. در این معنى به حد کافى سخن رفته است و سخن برخى از مخالفان هم در رساله‏‌اى که به قاضى القضاة فارس، ابوطاهر، هنگام اقامتم در فارس به سال 473 نوشته‌ام هست. از آن رساله نسخه‏‌هایى در اصفهان، فارس، بغداد و آن نواحى هست و نزد من نیست و الا آن را به پیشگاه او می‌فرستادم، وقت و توان، بازگویى آن معانى را بر نمی‌‏تابد، چون آن‌ها زیاد و وقت من تنگ و از باز گفتن آن‌ها ناتوانم و در دوران نقاهت بیمارى سختى هستم که دال بر تشویش لفظ و خط من است. خداوند عاقبت مرا و برادرانم را ختم به خیر گرداناد<ref>ر.ک: همان، ص53-52</ref>.


    مسئله سوم: اثبات وجود زمان به حرکت و حد حرکت فلک و سپس قائم نبودن حرکت به ذات خود است، تا پایان مسئله<ref>ر.ک: همان، ص53</ref>.
    مسئله سوم: اثبات وجود زمان به حرکت و حد حرکت فلک و سپس قائم نبودن حرکت به ذات خود است، تا پایان مسئله<ref>ر.ک: همان، ص53</ref>.


    در دومین رساله کتاب با عنوان «پرتوی عقلانی بر موضوع علم کلی» از وجود به‌عنوان موضوع علم کلی بحث شده است: «تصور موجود- که موضوع فلسفه اولى یعنى علم کلى است که همه علوم زیرمجموعه آنند- تصورى روشن و بدیهى است و در تصور آن نیازى به تصور چیز دیگرى که مقدم بر آن باشد نیست، زیرا موجود عام‌ترین چیزهاست. شى‏ء و یا موجود را نمى‏توان تصویر و تعریف کرد زیرا در این صورت گرفتار دور می‌شویم. موجود و شى‏ء اگرچه عام‏اند اما بهتر است که موجود موضوع علم کلى باشد؛ زیرا تصورش روشن‌تر و آشکارتر است. موجودیت و وجود یک شى‏ء نیز یکى است؛ مانند: مضاف و اضافه؛ زیرا اگر وجود موجودى غیر از ذات (ماهیت) آن موجود باشد لازم می‌آید که وجود آن موجود خود نیز موجود در خارج و یا در ذهن باشد، اما اگر وجود موجود خود نیز در عالم خارج موجود باشد در این صورت موجود به وجودى دیگر خواهد بود [یعنى در این صورت این وجود، خود نیز موجود به وجود دیگرى خواهد شد]- زیرا هر موجودى نیازمند به وجودى است- و بدین ترتیب تسلسل پیش می‌آید»<ref>ر.ک: همان، ص67</ref>.  
    در دومین رساله کتاب با عنوان «پرتوی عقلانی بر موضوع علم کلی» از وجود به‌عنوان موضوع علم کلی بحث شده است: «تصور موجود- که موضوع فلسفه اولى یعنى علم کلى است که همه علوم زیرمجموعه آنند- تصورى روشن و بدیهى است و در تصور آن نیازى به تصور چیز دیگرى که مقدم بر آن باشد نیست، زیرا موجود عام‌ترین چیزهاست. شى‏ء و یا موجود را نمی‌توان تصویر و تعریف کرد زیرا در این صورت گرفتار دور می‌شویم. موجود و شى‏ء اگرچه عام‏اند اما بهتر است که موجود موضوع علم کلى باشد؛ زیرا تصورش روشن‌تر و آشکارتر است. موجودیت و وجود یک شى‏ء نیز یکى است؛ مانند: مضاف و اضافه؛ زیرا اگر وجود موجودى غیر از ذات (ماهیت) آن موجود باشد لازم می‌آید که وجود آن موجود خود نیز موجود در خارج و یا در ذهن باشد، اما اگر وجود موجود خود نیز در عالم خارج موجود باشد در این صورت موجود به وجودى دیگر خواهد بود [یعنى در این صورت این وجود، خود نیز موجود به وجود دیگرى خواهد شد]- زیرا هر موجودى نیازمند به وجودى است- و بدین ترتیب تسلسل پیش می‌آید»<ref>ر.ک: همان، ص67</ref>.
    وی سپس در ادامه مطالبش این شبهه را که «اگر وجود زید در خارج نباشد در این صورت زید چگونه موجود می‌شود»، را سخنى سفسطه آمیز و خوش‌ظاهر دانسته و آن را به دو گونه پاسخ گفته است<ref>ر.ک: همان، ص70</ref>.  
     
    وی سپس در ادامه مطالبش این شبهه را که «اگر وجود زید در خارج نباشد در این صورت زید چگونه موجود می‌شود»، را سخنى سفسطه آمیز و خوش‌ظاهر دانسته و آن را به دو گونه پاسخ گفته است<ref>ر.ک: همان، ص70</ref>.  
       
       
    و رساله دوم نیز با این عبارت پرمغز به اتمام می‌رسد: «در این مورد مباحث عمیق و تحقیقات دیگرى است که کسى که تیزهوش و فطن باشد، توفیق الهى شاملش شود، در توحید خداوند بدان‌ها رسد، جایى که عقل مطمئن شود و آرام گیرد و از خداوند نیل بدین مقام و کمال را خواهانیم»<ref>ر.ک: همان، ص71</ref>.  
    و رساله دوم نیز با این عبارت پرمغز به اتمام می‌رسد: «در این مورد مباحث عمیق و تحقیقات دیگرى است که کسى که تیزهوش و فطن باشد، توفیق الهى شاملش شود، در توحید خداوند بدان‌ها رسد، جایى که عقل مطمئن شود و آرام گیرد و از خداوند نیل بدین مقام و کمال را خواهانیم»<ref>ر.ک: همان، ص71</ref>.  


    ==وضعیت کتاب==
    ==وضعیت کتاب==
    کتاب فاقد فهرست مطالب و پاورقی است؛ تنها برخی توضیحات مترجمین در کروشه ذکر شده است.  
    کتاب فاقد فهرست مطالب و پاورقی است؛ تنها برخی توضیحات مترجمین در کروشه ذکر شده است.  


    تصویر نسخه عربی دو رساله در کتاب ارائه شده است.
    تصویر نسخه عربی دو رساله در کتاب ارائه شده است.  


    ==پانویس ==
    ==پانویس==
    <references />
    <references />
    خط ۸۲: خط ۶۸:
    پیشگفتار و متن کتاب.  
    پیشگفتار و متن کتاب.  


    == وابسته‌ها ==
    ==وابسته‌ها==
    {{وابسته‌ها}}
    ==پیوندها==
     
    [[رده:کتاب‌شناسی]]
    [[رده:کتاب‌شناسی]]
    [[رده:کتاب‌شناسی]]
       
       
    [[رده:کتاب‌شناسی]]
    [[رده:فلسفه، مذهب و روانشناسی]]
       
       
    [[رده:کتاب‌شناسی]]
    [[رده:فلسفه اسلامی]]
       
       
    [[رده:کتاب‌شناسی]]
    [[رده:عصر صاحب نظران فلسفه اسلامی]]
     
    [[رده:قربانی 25 تیر الی 24 مرداد]]

    نسخهٔ کنونی تا ‏۱۱ دسامبر ۲۰۲۰، ساعت ۰۱:۲۴

    متن و ترجمه دو رساله فلسفی
    متن و ترجمه دو رساله فلسفی
    پدیدآورانخیام، عمر بن ابراهیم (نویسنده)

    انصاری، قاسم (مترجم)

    موحد، صمد (مترجم)
    عنوان‌های دیگررسالة جوابا لثلث مسائل رسالة الضياء العقلي في موضوع العلم الکلي
    ناشرگلاب
    مکان نشرايران - تهران
    چاپ1
    موضوعخیام، عمر بن ابراهیم، 432 - 517؟ق. - نقد و تفسير فلسفه اسلامی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏BBR‎‏ ‎‏601‎‏ ‎‏/‎‏آ‎‏3
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    متن و ترجمه دو رساله فلسفی ترجمه و متن دو رساله فلسفی عمر بن ابراهیم خیامی نیشابوری معروف به عمر خیام نیشابوری تحت عنوان «رسالة جواباً لثلث مسائل» ترجمه قاسم انصاری و «رسالة الضياء العقلی في موضوع العلم الكلي» ترجمه صمد موحد است. رحیم رضازاده ملک نیز بر این اثر مقدمه نوشته است.

    ساختار

    کتاب مشتمل بر یک مقدمه فارسی، متن و ترجمه رساله اول (مشتمل بر سه مسئله) و متن و ترجمه رساله دوم است.

    گزارش محتوا

    رضازاده ملک در مقدمه‌اش بر کتاب، عمر خیام را در علوم یونان علامه زمان و امام اهل خراسان[۱] و درعین‌حال مظلوم‌ترین دانشی مرد تاریخ ایران دانسته است. او بر این ادعا چنین استدلال می‌کند: «چون وقتى در یکى از کشورهاى فرنگ، بنا می‌شود که مجلس بزرگداشتى براى خیام بر پا شود، از ایران (به‌عنوان نمایندگان ایران) کسانى حضور می‌یابند که هیچ شناختى از خیام و فعالیت‌هاى علمى او ندارند... ظلم و ستم دیگرى که در مورد خیام روا داشته شده، پرداختن به کارهاى خیامى توسط کسانى است که اهل اصطلاح نبوده‏‌اند و معلومات لازم براى چنان اهتمامى را کسب نکرده بودند»[۲].

    وی در رابطه با سبب ترجمه تحت‌اللفظی اثر چنین توضیح می‌دهد: «دو رساله از خیام که در این دفتر، متن دست‌نوشت و حروفى عربى و ترجمه فارسى آن‌ها می‌آید، از جمله رساله‌‏هاى موجز (و به‌اصطلاح امروزه قلم‌‏انداز) خیامى است که به فارسى ترجمه نشده بود. دوستان مشفقم، آقایان دکتر صمد موحد و دکتر قاسم انصارى، به خواهش من، هر یک، یکى از این دو رساله را، به‌اصطلاح، تحت‌اللفظی و پای خوان، به فارسى برگردانده‌‏اند. همچنان که ملاحظه خواهید کرد، غرض از ترجمه این رسائل به فارسى، انشاء نوشتن و مقامه‏‌پردازى نبوده است که ممکن است در آن بیان، جوهر کلام صاحب اثر مخدوش و احیاناًً تحریف گردد، همچنان که خیام نیز به‌هیچ‌وجه به آرایش لفظى نوشته خود نپرداخته است، بلکه مقصود این است که جان کلام خیام، به ساده‏‌ترین وجه و کمترین لغات (البته نه آن‌چنان‌که مخل معنا شود) به فارسى برگردد، تا این سادگى و ایجاز، شاید ورزش ذهن خواننده و مشارکت وى در دریافت مفاهیم و معانى را موجب شود»[۳].

    عمر خیام در ابتدای رساله اول به‌دشواری مسائل مطرح شده در کتاب اشاره کرده می‌نویسد: «مسائلى که سرورمان مرا به بحث در آن‌ها شرف و افتخار بخشیده‌‏اند، به عمرم سوگند که آن‌ها موضوعات دشوار و نیکویى است و بر شکوک فراوان آن کسى آگاه نیست، مگر زیرک و تیزهوشى که به عالی‌ترین مرتبه حکمت رسیده باشد، جداً دشوار است و جز به تجزیه آن‌ها و هم‌نظرى و همدستى و تقسیم در فواید، حل آن‌ها ممکن نیست، امیدوارم که این هماهنگى و دیدار به‌زودی پیش آید و دست دهد[۴].

    وی در رساله اول کتاب به سه مسئله پاسخ داده است. ازآنجاکه پرداختن تفصیلی به مسائل مطرح شده به درازا می‌انجامد، در این نوشتار تنها پاسخ مسئله دوم مطرح می‌شود و در باقی مسائل به‌صورت آن‌ها بسنده می‌شود:

    اولین مسئله‌ای که در رساله اول مطرح شده عبارت است از: «اگر نفوس ناطقه، که با حدوث بدن‌ها حادث شده‌‏اند، بعد از مرگ باقى می‌مانند درحالی‌که معیت آن در (نفس و بدن) همچون معیت معلول‏ و علت است، پس ناچار بنا بر مذهب حق باید هر یک از آن دو وجودى خاص و شخصى و عینى داشته باشند که این یک قضیه شرطیه صادقه است[۵].

    مسئله دوم: وقتى حوادث امکانى باطل و اسباب خود یک‌باره رخ می‌دهند و همچنین تسلسل و ادامه می‌یابند تا به واجب‌الوجود برسند و این‌که طبیعت ممکن باطل است، ارزیابى حکما در این صورت چیست؟

    جواب: باید محقق گردد که همه موجودات واجب‌الوجود هستند. و واجب به دو بخش تقسیم می‌شود: واجب‌الوجود بذاته، واجب‌الوجود بغیره. اگر واجب‌الوجود بغیره با سبب خود اعتبار شود، ضرورى‌الوجود و اگر بدون سبب لحاظ گردد، ضرورى العدم، و چنانچه بى‏توجه به وجود سبب و عدم سبب، بذاته اعتبار شود، غیرضروری‌الوجود و العدم و ممکن است؛ واجب است که این اسم در اینجا فهمیده شود. اما اقسام ممکن از عام، خاص و خاص الخاص، به‌حسب اعتبارى است که در منطق ذکر آن آمده است. پس می‌گوییم: نام نهادن ممکن بر آن‌ها به اشتراک است و وجوب، امکان و امتناع از امور اعتبارى است و وجودى در اعیان براى آن‌ها نیست، وجود و عدم نیز اعتبارى هستند. در این معنى به حد کافى سخن رفته است و سخن برخى از مخالفان هم در رساله‏‌اى که به قاضى القضاة فارس، ابوطاهر، هنگام اقامتم در فارس به سال 473 نوشته‌ام هست. از آن رساله نسخه‏‌هایى در اصفهان، فارس، بغداد و آن نواحى هست و نزد من نیست و الا آن را به پیشگاه او می‌فرستادم، وقت و توان، بازگویى آن معانى را بر نمی‌‏تابد، چون آن‌ها زیاد و وقت من تنگ و از باز گفتن آن‌ها ناتوانم و در دوران نقاهت بیمارى سختى هستم که دال بر تشویش لفظ و خط من است. خداوند عاقبت مرا و برادرانم را ختم به خیر گرداناد[۶].

    مسئله سوم: اثبات وجود زمان به حرکت و حد حرکت فلک و سپس قائم نبودن حرکت به ذات خود است، تا پایان مسئله[۷].

    در دومین رساله کتاب با عنوان «پرتوی عقلانی بر موضوع علم کلی» از وجود به‌عنوان موضوع علم کلی بحث شده است: «تصور موجود- که موضوع فلسفه اولى یعنى علم کلى است که همه علوم زیرمجموعه آنند- تصورى روشن و بدیهى است و در تصور آن نیازى به تصور چیز دیگرى که مقدم بر آن باشد نیست، زیرا موجود عام‌ترین چیزهاست. شى‏ء و یا موجود را نمی‌توان تصویر و تعریف کرد زیرا در این صورت گرفتار دور می‌شویم. موجود و شى‏ء اگرچه عام‏اند اما بهتر است که موجود موضوع علم کلى باشد؛ زیرا تصورش روشن‌تر و آشکارتر است. موجودیت و وجود یک شى‏ء نیز یکى است؛ مانند: مضاف و اضافه؛ زیرا اگر وجود موجودى غیر از ذات (ماهیت) آن موجود باشد لازم می‌آید که وجود آن موجود خود نیز موجود در خارج و یا در ذهن باشد، اما اگر وجود موجود خود نیز در عالم خارج موجود باشد در این صورت موجود به وجودى دیگر خواهد بود [یعنى در این صورت این وجود، خود نیز موجود به وجود دیگرى خواهد شد]- زیرا هر موجودى نیازمند به وجودى است- و بدین ترتیب تسلسل پیش می‌آید»[۸].

    وی سپس در ادامه مطالبش این شبهه را که «اگر وجود زید در خارج نباشد در این صورت زید چگونه موجود می‌شود»، را سخنى سفسطه آمیز و خوش‌ظاهر دانسته و آن را به دو گونه پاسخ گفته است[۹].

    و رساله دوم نیز با این عبارت پرمغز به اتمام می‌رسد: «در این مورد مباحث عمیق و تحقیقات دیگرى است که کسى که تیزهوش و فطن باشد، توفیق الهى شاملش شود، در توحید خداوند بدان‌ها رسد، جایى که عقل مطمئن شود و آرام گیرد و از خداوند نیل بدین مقام و کمال را خواهانیم»[۱۰].

    وضعیت کتاب

    کتاب فاقد فهرست مطالب و پاورقی است؛ تنها برخی توضیحات مترجمین در کروشه ذکر شده است.

    تصویر نسخه عربی دو رساله در کتاب ارائه شده است.

    پانویس

    1. پیشگفتار، ص32
    2. همان، ص21
    3. ر.ک: پیشگفتار، ص32
    4. ر.ک: متن کتاب، ص49
    5. ر.ک: همان، ص50-49
    6. ر.ک: همان، ص53-52
    7. ر.ک: همان، ص53
    8. ر.ک: همان، ص67
    9. ر.ک: همان، ص70
    10. ر.ک: همان، ص71

    منابع مقاله

    پیشگفتار و متن کتاب.

    وابسته‌ها