۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۶: | خط ۳۶: | ||
درباره زندگانى حكيم زجاجى به اطلاعات چندانى دسترسى نيست، اما بر پايه سرودههاى خودش، گوشههايى از زندگانى او را مىتوان روشن ساخت. | درباره زندگانى حكيم زجاجى به اطلاعات چندانى دسترسى نيست، اما بر پايه سرودههاى خودش، گوشههايى از زندگانى او را مىتوان روشن ساخت. | ||
گويى لقبش شمسالدين بود كه صدر جهان، به نشانه دوستى يا احترام، او را شمس مىخواند: | گويى لقبش شمسالدين بود كه صدر جهان، به نشانه دوستى يا احترام، او را شمس مىخواند: | ||
{{شعر}} | |||
{{ب|'' چو خوردى مىِنابْ آن كامياب''|2='' به من شمس كردى به مجلس خطاب''}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
در جايى ديگر، خود را نصر و فرزندش را سليم مىناميد: | |||
{{شعر}} | |||
{{ب|''سليم است فرزانه فرزندِ نصر''|2=''نبينى چنو در جوانان عصر''}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
وى در زير سربندِ «شرح احوال قايل» از حال و روزگار خود در آن بيتها سخن مىگويد. | وى در زير سربندِ «شرح احوال قايل» از حال و روزگار خود در آن بيتها سخن مىگويد. | ||
خط ۴۲: | خط ۵۲: | ||
نسخه با پيكار مهلّب و جنبش مختار آغاز مىشود. شاعر، پس از اينكه دوره خلافت مستكفى را به پايان مىبرد، از زندگانى خويش گزارش مىدهد. او تاريخ تولّد خود را 608 اعلام مىكند و معلوم مىسازد كه با سخنورانِ بزرگى چون سعدى (متولد 606)، مولانا جلالالدين رومى (متولد 604) و [[عراقی، ابراهیم بن بزرگمهر|فخرالدين عراقى]] (متولد 610)، همروزگار بوده است. | نسخه با پيكار مهلّب و جنبش مختار آغاز مىشود. شاعر، پس از اينكه دوره خلافت مستكفى را به پايان مىبرد، از زندگانى خويش گزارش مىدهد. او تاريخ تولّد خود را 608 اعلام مىكند و معلوم مىسازد كه با سخنورانِ بزرگى چون سعدى (متولد 606)، مولانا جلالالدين رومى (متولد 604) و [[عراقی، ابراهیم بن بزرگمهر|فخرالدين عراقى]] (متولد 610)، همروزگار بوده است. | ||
در | == تحصیلات == | ||
او در دنباله داستانِ قايل، رويدادهاى روزهاى كودكىاش را كوتاه و ساده باز مىگويد كه در پنج سالگى به مكتب رفت و در يك سالگى قرآن را فراگرفت و از شور و شوقِ آموختن، آسوده نمىخوابيد و سحرگاهان پاى به مكتب مىگذارد. پس از قرآن خوانى او را به فراگيرى خطاطى و كتابت روانه كردند. او سپس از حوادثى سخن به ميان مىآورد كه در كودكى بر او گذشته است. زجاجى پس از گزارش درباره بيمارى و بهبودش، از بيمارى و مرگ پدرش و مرگ او خبر مىدهد كه آغاز تلخىها و دشوارىهاى زندگانى او بود. | |||
با مرگ پدر، پريشان حالى و آشفتگى در زندگىِ داخلى آنان پديد آمد؛ هستىِ آنان را غارت كردند و او به ناچار، گرفتارِ تكفّل هزينههاى خانواده شد و حرفه پدرش (شيشهگرى) را برگزيد. | |||
وى در جايى از متن نيز از پيشه شيشهگرى خود سخن مىگويد: | |||
{{شعر}} | |||
{{ب|''در آن دم که دم گیرمای جان به چنگ ''|2=''برون آورم لعل رخشان ز سنگ''}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
در دنباله آن، جوينى را مىستايد و خود را زجّاجى مىنامد: | |||
{{شعر}} | |||
{{ب|''چو در مجلس آرند پيش تو جام''|2=''ز زجّاجيَت ياد بادا مدام''}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
بنا بر اين، وى به سبب پيشه شيشهگرىاش، به زجّاجى نامبردار شد. بارى، او در كارگاه شيشهگرى، از بركت ذوق و طبع لطيف، به كار شعر و ادب نيز مىپرداخت و پس از چندى آوازه و اعتبارى به دست آورد[6].<ref>پیرنیا، علی، نامه فرهنگستان، ص67</ref> | |||
== وفات == | == وفات == | ||
تاريخ مرگ او نيز در جايى ثبت نشده است، اما خود او در اين كتاب از روزگار پيرىاش شكوه مىكند. وى در 697 (سالِ كشته شدن صدرالدين زنجانى)، زنده بود و شعرهايى در سوگ او گفت و از اين رو، گمان مىرود كه بيش از نود سال زيسته باشد. | تاريخ مرگ او نيز در جايى ثبت نشده است، اما خود او در اين كتاب از روزگار پيرىاش شكوه مىكند. وى در 697 (سالِ كشته شدن صدرالدين زنجانى)، زنده بود و شعرهايى در سوگ او گفت و از اين رو، گمان مىرود كه بيش از نود سال زيسته باشد. | ||
==پانویس == | |||
<references /> | |||
==منابع مقاله== | |||
[[:noormags:48671|پیرنیا، علی؛، «اثرى نويافته از حكيم زجاجى» ، پایگاه مجلات تخصصی نور، مجله: نامه فرهنگستان، پاييز 1375 - شماره 7 ISC (16 صفحه - از 65 تا 80))]]. | |||
خط ۶۶: | خط ۹۱: | ||
[[رده:زندگینامه]] | [[رده:زندگینامه]] | ||
[[رده:مرداد (99)]] |
ویرایش