۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
(صفحه ای تازه حاوی «<div class='wikiInfo'>
[[پرونده:NUR03721.jpg|بندانگشتی» ایجاد کرد.) |
جز (جایگزینی متن - ' ،' به '،') |
||
خط ۳۶: | خط ۳۶: | ||
احمد بن محمد رازى (د 421 ق1030/ م) ، مورخ، فيلسوف، پزشك و اديب پرآوازۀ ايرانى. | احمد بن محمد رازى (د 421 ق1030/ م)، مورخ، فيلسوف، پزشك و اديب پرآوازۀ ايرانى. | ||
عنوان پارسى او اصلا مشكويه و معرّب آن مسكويه است و يكى از توابع رى نيز همين نام را داشته است (نك: ياقوت، بلدان، 543/4؛قس:طبرى، 392/8). وى در برخى آثار خويش از نام و نسب خود به شكل «احمد بن محمد مسكويه» يا «احمد بن يعقوب مسكويه» ياد كرده و اين سبب اشتباه در نوشتههاى متأخران و گاه معاصرانش شده است (نك:تجارب، چ قاهره، 310/1، 136/2؛ابو سليمان، 346؛ياقوت، ادبا، 5/5؛قس: بيرونى، 83) كه او را به خطا «ابن مسكويه» نوشتهاند، يعنى «مسكويه» را عنوان پدر يا جد او دانستهاند. ابو على در مواضع متعددى از آثار ديگرش مانند العقل و المعقول، | عنوان پارسى او اصلا مشكويه و معرّب آن مسكويه است و يكى از توابع رى نيز همين نام را داشته است (نك: ياقوت، بلدان، 543/4؛قس:طبرى، 392/8). وى در برخى آثار خويش از نام و نسب خود به شكل «احمد بن محمد مسكويه» يا «احمد بن يعقوب مسكويه» ياد كرده و اين سبب اشتباه در نوشتههاى متأخران و گاه معاصرانش شده است (نك:تجارب، چ قاهره، 310/1، 136/2؛ابو سليمان، 346؛ياقوت، ادبا، 5/5؛قس: بيرونى، 83) كه او را به خطا «ابن مسكويه» نوشتهاند، يعنى «مسكويه» را عنوان پدر يا جد او دانستهاند. ابو على در مواضع متعددى از آثار ديگرش مانند العقل و المعقول، «الشوامل»، رسالة فى اللذات و الآلام و مقالة فى النفس و العقل، خود را «ابو على مسكويه» خوانده، يعنى مسكويه را عنوان خويش نوشته است. معاصران و دوستانش نيز، همچون ابو حيان توحيدى (نك: الامتاع، 35/1، 136، جم، مثالب، 18، 228، 306، الصداقة، 77) و ابو بكر خوارزمى (ص 161) و ثعالبى (يتيمه، 159/3، تتمة، 96/1)، «مسكويه» را عنوان وى دانستهاند. | ||
از تاريخ تولد ابو على مسكويه اطلاعى در دست نيست. اما از آنجا كه او خود در تجارب الامم (چ قاهره، 136/2، 137) به «طول مصاحبت و كثرت مجالسات» خود با ابو محمد مهلبى، وزير معز الدولۀ بويهى (وزارت: 339-352 ق) اشاره كرده، يادآور مىشود كه يكى از منابع او در وقايع سال 340 ق به بعد، اطلاعات شفاهى مهلبى از وقايع روزگار وزارتش بوده است و در جاى ديگر (همان، 146/2) ، ذيل وقايع مربوط به مهلبى در 341 ق، خود را مصاحب وزير در همان تاريخ مىشمارد-و البته بعيد است كه در آن تاريخ سن او كمتر از 20 سال بوده باشد- مىبايست در حوالى سال 320 ق زاده شده باشد. | از تاريخ تولد ابو على مسكويه اطلاعى در دست نيست. اما از آنجا كه او خود در تجارب الامم (چ قاهره، 136/2، 137) به «طول مصاحبت و كثرت مجالسات» خود با ابو محمد مهلبى، وزير معز الدولۀ بويهى (وزارت: 339-352 ق) اشاره كرده، يادآور مىشود كه يكى از منابع او در وقايع سال 340 ق به بعد، اطلاعات شفاهى مهلبى از وقايع روزگار وزارتش بوده است و در جاى ديگر (همان، 146/2)، ذيل وقايع مربوط به مهلبى در 341 ق، خود را مصاحب وزير در همان تاريخ مىشمارد-و البته بعيد است كه در آن تاريخ سن او كمتر از 20 سال بوده باشد- مىبايست در حوالى سال 320 ق زاده شده باشد. | ||
بنابراين، با توجه به تاريخ درگذشت او در 420 ق (قفطى، 332) يا صفر 421 (ياقوت، همانجا) ، مىبايست حدود يك سده زيسته باشد. | بنابراين، با توجه به تاريخ درگذشت او در 420 ق (قفطى، 332) يا صفر 421 (ياقوت، همانجا)، مىبايست حدود يك سده زيسته باشد. | ||
ياقوت (همان، 10/5) مسكويه را مجوسى نو مسلمان خوانده است، اما با توجه به نام پدرش-محمد-بعيد است كه ابو على خود مسلمان زاده نشده باشد. خاصه آنكه در هيچ منبع ديگرى اين معنى ياد نشده است (نك: بدوى، 15). به هر حال بسيارى از نويسندگان متأخرتر، ابو على مسكويه را شيعه مذهب دانسته و بر تشيع او استدلال كردهاند (مدرس، 207/8، به نقل از رواشح ميرداماد؛شوشترى، 189/2؛ خوانسارى، 254/1-257؛آقا بزرگ، طبقات، 28). | ياقوت (همان، 10/5) مسكويه را مجوسى نو مسلمان خوانده است، اما با توجه به نام پدرش-محمد-بعيد است كه ابو على خود مسلمان زاده نشده باشد. خاصه آنكه در هيچ منبع ديگرى اين معنى ياد نشده است (نك: بدوى، 15). به هر حال بسيارى از نويسندگان متأخرتر، ابو على مسكويه را شيعه مذهب دانسته و بر تشيع او استدلال كردهاند (مدرس، 207/8، به نقل از رواشح ميرداماد؛شوشترى، 189/2؛ خوانسارى، 254/1-257؛آقا بزرگ، طبقات، 28). | ||
خط ۵۴: | خط ۵۴: | ||
ابو على سپس در شيراز به عضد الدوله، سلطان بزرگ آل بويه، پيوست و در زمرۀ نديمان و رسولان او در آمد و خازن كتابخانه و بيت المال وى شد و تا عضد الدوله درگذشت، بر همين شغل بود (ابو سليمان، همانجا؛امين، 159/3). همۀ مصنفات زمان در كتابخانۀ او گرد آمده بود (مقدسى، 449). او خود نيز به گنجورى مالى براى عضد الدوله اشارهاى كرده و تجارب الامم را به نام او نوشته و در مقدمۀ آن خود را از كارگزاران ويژۀ او خوانده است (چ تهران، 51/1 -53). عضد الدوله در سراى خود جايى را كه نزديك خويش بود، به انجمن حكيمان و فيلسوفان اختصاص داد تا به گفت و گوهاى علمى بپردازند (همان، چ قاهره، 408/2). او خود نيز از اعضاى برجستۀ آن انجمن بود. | ابو على سپس در شيراز به عضد الدوله، سلطان بزرگ آل بويه، پيوست و در زمرۀ نديمان و رسولان او در آمد و خازن كتابخانه و بيت المال وى شد و تا عضد الدوله درگذشت، بر همين شغل بود (ابو سليمان، همانجا؛امين، 159/3). همۀ مصنفات زمان در كتابخانۀ او گرد آمده بود (مقدسى، 449). او خود نيز به گنجورى مالى براى عضد الدوله اشارهاى كرده و تجارب الامم را به نام او نوشته و در مقدمۀ آن خود را از كارگزاران ويژۀ او خوانده است (چ تهران، 51/1 -53). عضد الدوله در سراى خود جايى را كه نزديك خويش بود، به انجمن حكيمان و فيلسوفان اختصاص داد تا به گفت و گوهاى علمى بپردازند (همان، چ قاهره، 408/2). او خود نيز از اعضاى برجستۀ آن انجمن بود. | ||
چون صمصام الدوله جانشين پدرش عضد الدوله شد، مسكويه با او پيوندى نزديك يافت (ابو سليمان، همانجا) و در مجالس علمى و فرهنگى ابن سعدان، وزير صمصام الدوله حاضر مىشد. در اين مجالس كسانى همچون ابن زرعه، ابن خمار، ابن سمح، قومسى، نظيف رومى، يحيى بن عدى و عيسى بن على شركت مىكردهاند (ابو حيان، الامتاع، 32/1، الصداقة، 77). به گفتۀ ابو سليمان (ص 347) ، ابو على پس از صمصام الدوله، همچنان در خدمت بزرگان ديگر دربار رى بود. به گفتۀ امين (همانجا) وى در آغاز كار با گروهى از دانشمندان از جمله ابن سينا و بيرونى در خدمت خوارزمشاه بود و در آنجا از پيوستن به سلطان محمود كه آن گروه را از خوارزمشاه طلب كرده بود، خوددارى كرد، اما ظاهرا اين سخن در حد يك داستان است (نك: ه. د، ابن سينا). | چون صمصام الدوله جانشين پدرش عضد الدوله شد، مسكويه با او پيوندى نزديك يافت (ابو سليمان، همانجا) و در مجالس علمى و فرهنگى ابن سعدان، وزير صمصام الدوله حاضر مىشد. در اين مجالس كسانى همچون ابن زرعه، ابن خمار، ابن سمح، قومسى، نظيف رومى، يحيى بن عدى و عيسى بن على شركت مىكردهاند (ابو حيان، الامتاع، 32/1، الصداقة، 77). به گفتۀ ابو سليمان (ص 347)، ابو على پس از صمصام الدوله، همچنان در خدمت بزرگان ديگر دربار رى بود. به گفتۀ امين (همانجا) وى در آغاز كار با گروهى از دانشمندان از جمله ابن سينا و بيرونى در خدمت خوارزمشاه بود و در آنجا از پيوستن به سلطان محمود كه آن گروه را از خوارزمشاه طلب كرده بود، خوددارى كرد، اما ظاهرا اين سخن در حد يك داستان است (نك: ه. د، ابن سينا). | ||
ابو على روزهاى آخر عمر را در اصفهان گذرانيد و در همان شهر چشم از جهان فرو بست و همانجا مدفون شد. محل قبر او را محلۀ خواجو نوشتهاند (خوانسارى، 257/1) ، اما قمى (سفينة، 540/2، الكنى، 409/1) مرقد او را درب جناد يا درب جناب (دروازۀ حسن آباد كنونى) و مدرس (208/8) تخت پولاد آورده است. | ابو على روزهاى آخر عمر را در اصفهان گذرانيد و در همان شهر چشم از جهان فرو بست و همانجا مدفون شد. محل قبر او را محلۀ خواجو نوشتهاند (خوانسارى، 257/1)، اما قمى (سفينة، 540/2، الكنى، 409/1) مرقد او را درب جناد يا درب جناب (دروازۀ حسن آباد كنونى) و مدرس (208/8) تخت پولاد آورده است. | ||
==استادان و شاگردان== | ==استادان و شاگردان== | ||
استادان ابو على به درستى شناخته نيستند. چنانكه خود در تهذيب (ص 49-50) گويد: در جوانى به تشويق پدر به ادب و شعر روى آوردم. در جاى ديگر از خواندن استطالة الفهم جاحظ ياد كرده است (نك: جاويدان خرد، 5) كه در آن از وجود جاويدان خرد هوشنگ شاه آگاه گرديد. به گفتۀ ابو حيان (الامتاع، 35/1) ، مسكويه در آغاز كار، سخت در انديشۀ كيمياگرى بود و آن را نزد ابو طيب كيميايى رازى مىآموخت، نيز فريفتۀ كتابهاى محمد بن زكرياى رازى و جابر بن حيان بود. به تاريخ هم توجه داشت و تاريخ طبرى را نزد ابن كامل (ه. م) كه از مصاحبان محمد بن جرير طبرى بود، خواند (ابو على، تجارب، چ قاهره، 184/2) و علوم اوايل (دانش يونان) را نزد ابن خمّار آموخت. وى در اين علوم، به ويژه در منطق و پزشكى، دستى قوى داشت، چنانكه او را بقراط دوم گفتهاند (بدوى، 15-16). به گفتۀ ابو حيان (همان، 37/1) اكثر اعضاى انجمن ابن سعدان كه مسكويه يكى از آنان بوده است، از مجلس ابن عدى برخاستهاند. | استادان ابو على به درستى شناخته نيستند. چنانكه خود در تهذيب (ص 49-50) گويد: در جوانى به تشويق پدر به ادب و شعر روى آوردم. در جاى ديگر از خواندن استطالة الفهم جاحظ ياد كرده است (نك: جاويدان خرد، 5) كه در آن از وجود جاويدان خرد هوشنگ شاه آگاه گرديد. به گفتۀ ابو حيان (الامتاع، 35/1)، مسكويه در آغاز كار، سخت در انديشۀ كيمياگرى بود و آن را نزد ابو طيب كيميايى رازى مىآموخت، نيز فريفتۀ كتابهاى محمد بن زكرياى رازى و جابر بن حيان بود. به تاريخ هم توجه داشت و تاريخ طبرى را نزد ابن كامل (ه. م) كه از مصاحبان محمد بن جرير طبرى بود، خواند (ابو على، تجارب، چ قاهره، 184/2) و علوم اوايل (دانش يونان) را نزد ابن خمّار آموخت. وى در اين علوم، به ويژه در منطق و پزشكى، دستى قوى داشت، چنانكه او را بقراط دوم گفتهاند (بدوى، 15-16). به گفتۀ ابو حيان (همان، 37/1) اكثر اعضاى انجمن ابن سعدان كه مسكويه يكى از آنان بوده است، از مجلس ابن عدى برخاستهاند. | ||
گذشته از اين، چنين مىنمايد كه او از طريق دوستى با اعضاى انجمنهاى علمى عصر و آميزش با وزيران دانشمندى همچون ابو الفضل ابن عميد و برخوردارى از كتابخانههاى بزرگ آنان، دانش بسيارى اندوخته بود. خود نيز حلقهها و مجالسى داشته كه در آنها به تدريس مىنشسته است. ابو سليمان (ص 347) ضمن برشمردن آثار او گويد كه اين آثار در نشستهاى تدريس نزد او، خوانده مىشد. | گذشته از اين، چنين مىنمايد كه او از طريق دوستى با اعضاى انجمنهاى علمى عصر و آميزش با وزيران دانشمندى همچون ابو الفضل ابن عميد و برخوردارى از كتابخانههاى بزرگ آنان، دانش بسيارى اندوخته بود. خود نيز حلقهها و مجالسى داشته كه در آنها به تدريس مىنشسته است. ابو سليمان (ص 347) ضمن برشمردن آثار او گويد كه اين آثار در نشستهاى تدريس نزد او، خوانده مىشد. | ||
خط ۷۰: | خط ۷۰: | ||
ابو على با حكيمان، دانشمندان و اديبان عصر خويش داد و ستد علمى و پيوند مهر و كين داشته است. از آن ميان، ابو سليمان سجستانى (د پس از 391 ق) ، مسكويه را از اعيان زمان دانسته و او را بسى ارج نهاده است. وى در صفوان الحكمة كه آن را در حيات مسكويه و دربارۀ مردان علم و حكمت نوشته، از آنچه در باب مسكويه در حد گنجايش آن كتاب ذكر كرده، خشنود نبوده و وعده داده است تا رسالهاى جداگانه كه بتواند همۀ «شنيدهها و ديدههاى خود را در سيرت نيكو و اخلاق پاك» مسكويه در بر گيرد، بپردازد (ص 346- 347). | ابو على با حكيمان، دانشمندان و اديبان عصر خويش داد و ستد علمى و پيوند مهر و كين داشته است. از آن ميان، ابو سليمان سجستانى (د پس از 391 ق)، مسكويه را از اعيان زمان دانسته و او را بسى ارج نهاده است. وى در صفوان الحكمة كه آن را در حيات مسكويه و دربارۀ مردان علم و حكمت نوشته، از آنچه در باب مسكويه در حد گنجايش آن كتاب ذكر كرده، خشنود نبوده و وعده داده است تا رسالهاى جداگانه كه بتواند همۀ «شنيدهها و ديدههاى خود را در سيرت نيكو و اخلاق پاك» مسكويه در بر گيرد، بپردازد (ص 346- 347). | ||
رفتار ابو حيان توحيدى با مسكويه، همچون با ديگر دوستان فرزانهاش، ضد و نقيض بود: گاه خشنود و ستاينده، گاه ناخشنود و نكوهنده. گاه مسكويه را به بخل و دورويى با خويشتن (مثالب، 18- 19) ، گنگى، تك روى، سود نبردن از فرصت حضور ابو سليمان در رى و كوشش در راه باطل دست يافتن به كيميا، شيفتگى به نوشتههاى محمد بن زكرياى رازى و به هدر دادن روزهاى عمر، سود نبردن از اقامت 5 سالۀ ابو الحسن عامرى در رى و نهادن وقت و توان و دل در خدمت سلطان و بخل به دانگ و قيراط و تكۀ نان و جامۀ كهنه، متهم مىكند و در عين حال شعر او را به زيبايى و لفظ او را به پاكيزگى مىستايد (الامتاع، 35/1-36، قس: 136/1، 39/2، مثالب، 18، 228) و گاه 175 مسأله از مسائل بغرنج فلسفى، علمى و ادبى خود را در رسالههايى گرد مىآورد و براى مسكويه مىفرستد و پاسخ آنها را فروتنانه و شاگردانه و با ستايش آگاهانه، از او مىخواهد و او را «گنجينۀ دانشهاى شگفت و اسرار حكمت» مىخواند (براى نمونه، نك: | رفتار ابو حيان توحيدى با مسكويه، همچون با ديگر دوستان فرزانهاش، ضد و نقيض بود: گاه خشنود و ستاينده، گاه ناخشنود و نكوهنده. گاه مسكويه را به بخل و دورويى با خويشتن (مثالب، 18- 19)، گنگى، تك روى، سود نبردن از فرصت حضور ابو سليمان در رى و كوشش در راه باطل دست يافتن به كيميا، شيفتگى به نوشتههاى محمد بن زكرياى رازى و به هدر دادن روزهاى عمر، سود نبردن از اقامت 5 سالۀ ابو الحسن عامرى در رى و نهادن وقت و توان و دل در خدمت سلطان و بخل به دانگ و قيراط و تكۀ نان و جامۀ كهنه، متهم مىكند و در عين حال شعر او را به زيبايى و لفظ او را به پاكيزگى مىستايد (الامتاع، 35/1-36، قس: 136/1، 39/2، مثالب، 18، 228) و گاه 175 مسأله از مسائل بغرنج فلسفى، علمى و ادبى خود را در رسالههايى گرد مىآورد و براى مسكويه مىفرستد و پاسخ آنها را فروتنانه و شاگردانه و با ستايش آگاهانه، از او مىخواهد و او را «گنجينۀ دانشهاى شگفت و اسرار حكمت» مىخواند (براى نمونه، نك: «الهوامل»، 315، قس: المقابسات، 387، تعليق ابو حيان در پايان نقل «عهد» مسكويه، نك: بخش آثار يافت نشده در همين مقاله)، ولى مسكويه در برابر كژخوييها و بدگوييهاى او با وى سخن به شكيبايى و مهر و همدردى مىگويد (نك: «الشوامل»، 1-3). | ||
ابو بكر خوارزمى نيز از ديگر نزديكان ابو على بود (نك: ابو بكر، 161). اما بديع الزمان همدانى كه با معاصران وى، از جمله ابو بكر خوارزمى، سر خصومت داشته (ياقوت، ادبا، 166/2) ، ابو على را آماج حملات خود قرار نداده و حتى در برابر او سر تعظيم فرود آورده است. ميان او و ابو على دوستى بود و سپس تيرگى پيش آمد. بديع الزمان رسالهاى پرداخت و در آن بيتهايى سرود كه سراسر فروتنى و پوزش بود. نامۀ وى و پاسخ ابو على عمق دوستى آن دو را نشان مىدهد (همان، 11/5-17). | ابو بكر خوارزمى نيز از ديگر نزديكان ابو على بود (نك: ابو بكر، 161). اما بديع الزمان همدانى كه با معاصران وى، از جمله ابو بكر خوارزمى، سر خصومت داشته (ياقوت، ادبا، 166/2)، ابو على را آماج حملات خود قرار نداده و حتى در برابر او سر تعظيم فرود آورده است. ميان او و ابو على دوستى بود و سپس تيرگى پيش آمد. بديع الزمان رسالهاى پرداخت و در آن بيتهايى سرود كه سراسر فروتنى و پوزش بود. نامۀ وى و پاسخ ابو على عمق دوستى آن دو را نشان مىدهد (همان، 11/5-17). | ||
معاصر ديگر مسكويه كه در نيمۀ دوم عمرش با وى مصاحبت داشته، ابن سيناست. هنگامى كه ابن سينا زاده شد، مسكويه 50 ساله بود. ابن سيناى جوان مسألهاى با مسكويه مطرح كرد. چون او را دير فهم يافت، به گفتۀ خود، او را رها كرد (قفطى، 332). روايت ديگرى از بيهقى (تتمة، 27-29، تاريخ، 44) ، حاكى از آن است كه ابن سينا بار ديگر با ابو على مسكويه رو به رو شد: در مجلسى كه شاگردان ابو على مسكويه نيز حضور داشتند، ابن سينا گردويى به سوى مسكويه افكند و گفت: مساحت اين گردو را معين كن. مسكويه نيز جزوهاى از نوشتۀ خود را در اخلاق به سوى ابن سينا افكند و گفت: تو نخست اخلاق خود را اصلاح كن، تا من مساحت گردو را محاسبه كنم، زيرا تو به اصلاح اخلاق نيازمندترى، تا من به استخراج مساحت گردو. | معاصر ديگر مسكويه كه در نيمۀ دوم عمرش با وى مصاحبت داشته، ابن سيناست. هنگامى كه ابن سينا زاده شد، مسكويه 50 ساله بود. ابن سيناى جوان مسألهاى با مسكويه مطرح كرد. چون او را دير فهم يافت، به گفتۀ خود، او را رها كرد (قفطى، 332). روايت ديگرى از بيهقى (تتمة، 27-29، تاريخ، 44)، حاكى از آن است كه ابن سينا بار ديگر با ابو على مسكويه رو به رو شد: در مجلسى كه شاگردان ابو على مسكويه نيز حضور داشتند، ابن سينا گردويى به سوى مسكويه افكند و گفت: مساحت اين گردو را معين كن. مسكويه نيز جزوهاى از نوشتۀ خود را در اخلاق به سوى ابن سينا افكند و گفت: تو نخست اخلاق خود را اصلاح كن، تا من مساحت گردو را محاسبه كنم، زيرا تو به اصلاح اخلاق نيازمندترى، تا من به استخراج مساحت گردو. | ||
==آثار== | ==آثار== | ||
خط ۹۱: | خط ۹۱: | ||
2. ترتيب السعادات و منازل العلوم. اين كتاب با عنوان السعادة در مصر (1928 م) و با عنوان ترتيب السعادات در تهران (1314 ق) در حاشيۀ مكارم الاخلاق طبرسى و در همان تاريخ در تهران به ضميمۀ مبدأ و معاد ملا صدرا منتشر شده است. | 2. ترتيب السعادات و منازل العلوم. اين كتاب با عنوان السعادة در مصر (1928 م) و با عنوان ترتيب السعادات در تهران (1314 ق) در حاشيۀ مكارم الاخلاق طبرسى و در همان تاريخ در تهران به ضميمۀ مبدأ و معاد ملا صدرا منتشر شده است. | ||
3.تهذيب الاخلاق (طهارة الاعراق) ، در فلسفۀ اخلاق، كه چند بار در هند، قاهره، استانبول و بيروت منتشر شده (نك: ه. د، تهذيب الاخلاق) و حاوى نظريات مسكويه در حكمت علمى است (نك: بخش انديشههاى فلسفى (در همين مقاله). | 3.تهذيب الاخلاق (طهارة الاعراق)، در فلسفۀ اخلاق، كه چند بار در هند، قاهره، استانبول و بيروت منتشر شده (نك: ه. د، تهذيب الاخلاق) و حاوى نظريات مسكويه در حكمت علمى است (نك: بخش انديشههاى فلسفى (در همين مقاله). | ||
4. جاويدان خرد. (الحكمة الخالدة) ، كه بر پايۀ جاويدان خرد منسوب به هوشنگ پيشدادى است. حسن بن سهل آن را به عربى ترجمه كرده و مسكويه آن را به اتمام رسانيده است. اين اثر كه به نام آداب العرب و الفرس نيز شهرت دارد، در حكمتها و اندرزهاى ايرانيان، هنديان، يونانيان و تازيان است. مسكويه نام باستانى اثر را تغيير نداده است. متن عربى كتاب و ترجمههاى كهن فارسى آن تاكنون چند بار منتشر شده است (نك: ه. د، جاويدان خرد). | 4. جاويدان خرد. (الحكمة الخالدة)، كه بر پايۀ جاويدان خرد منسوب به هوشنگ پيشدادى است. حسن بن سهل آن را به عربى ترجمه كرده و مسكويه آن را به اتمام رسانيده است. اين اثر كه به نام آداب العرب و الفرس نيز شهرت دارد، در حكمتها و اندرزهاى ايرانيان، هنديان، يونانيان و تازيان است. مسكويه نام باستانى اثر را تغيير نداده است. متن عربى كتاب و ترجمههاى كهن فارسى آن تاكنون چند بار منتشر شده است (نك: ه. د، جاويدان خرد). | ||
5. چند رساله و نوشتۀ كوتاه فلسفى كه برخى از آنها در دمشق IIVX. lov ,1962-1961 , samaD , selatneiro sedute ` d nitelluB ," hyawaksiM ed sertipE xueD ",. M , nuokrA | 5. چند رساله و نوشتۀ كوتاه فلسفى كه برخى از آنها در دمشق IIVX. lov ,1962-1961 , samaD , selatneiro sedute ` d nitelluB ," hyawaksiM ed sertipE xueD ",. M , nuokrA ، قاهره و ليدن منتشر شده است. | ||
6. رسالة فى دفع الغم من الموت (لماذا اخاف الموت). اين رساله بخشى است از تهذيب الاخلاق مسكويه كه مرن nerheM به نام ابن سينا ضمن مجموعة رسائل الشيخ الرئيس... منتشر كرد (ليدن، 1894 م) و شيخو نيز ابتدا آن را بدون ذكر نام مؤلف در مجلۀ المشرق به چاپ رساند و پس از آن در همان سال ضمن اشاره به اشتباه مرن از مسكويه به عنوان مؤلف اين رساله ياد كرد (نك: شيخو، 839-844، 960-961؛زريق، 238-239). متن موجود در تهذيب و متن اين رساله يكسان است (نك: تهذيب، 209- 217، قس: ابن سينا، 339-346). متن و ترجمۀ رسالۀ مذكور در قم به سال 1327 ش منتشر شده است. | 6. رسالة فى دفع الغم من الموت (لماذا اخاف الموت). اين رساله بخشى است از تهذيب الاخلاق مسكويه كه مرن nerheM به نام ابن سينا ضمن مجموعة رسائل الشيخ الرئيس... منتشر كرد (ليدن، 1894 م) و شيخو نيز ابتدا آن را بدون ذكر نام مؤلف در مجلۀ المشرق به چاپ رساند و پس از آن در همان سال ضمن اشاره به اشتباه مرن از مسكويه به عنوان مؤلف اين رساله ياد كرد (نك: شيخو، 839-844، 960-961؛زريق، 238-239). متن موجود در تهذيب و متن اين رساله يكسان است (نك: تهذيب، 209- 217، قس: ابن سينا، 339-346). متن و ترجمۀ رسالۀ مذكور در قم به سال 1327 ش منتشر شده است. | ||
7. الفوز الاصغر، كه مشتمل بر 3 مسأله است. اين كتاب چند بار منتشر شده است، از جمله در بيروت (1319 ق) ، قاهره (1325 ق) و نيز همراه فوز السعادة، در تهران (1314 ق). | 7. الفوز الاصغر، كه مشتمل بر 3 مسأله است. اين كتاب چند بار منتشر شده است، از جمله در بيروت (1319 ق)، قاهره (1325 ق) و نيز همراه فوز السعادة، در تهران (1314 ق). | ||
8. فوز السعادة. به گفتۀ آقا بزرگ (الذريعة، 369/16) ، فوز السعادة مجموعۀ مقالاتى است ابتكارى كه در ظهر الفوز الاصغر در 1314 ق به چاپ رسيده است. به گفتۀ همو اين اثر غير از ترتيب السعادات است (قس: خوانسارى، 255/1). | 8. فوز السعادة. به گفتۀ آقا بزرگ (الذريعة، 369/16)، فوز السعادة مجموعۀ مقالاتى است ابتكارى كه در ظهر الفوز الاصغر در 1314 ق به چاپ رسيده است. به گفتۀ همو اين اثر غير از ترتيب السعادات است (قس: خوانسارى، 255/1). | ||
9. لغز قابس (لوح قابس). اين اثر كه در واقع بخشى است از جاويدان خرد، چند بار از جمله در مادريد (1793 م) ، پاريس (1873 م) و الجزاير (1898 م) به چاپ رسيده است. | 9. لغز قابس (لوح قابس). اين اثر كه در واقع بخشى است از جاويدان خرد، چند بار از جمله در مادريد (1793 م)، پاريس (1873 م) و الجزاير (1898 م) به چاپ رسيده است. | ||
10. الهوامل و الشوامل. «هوامل» مجموعۀ پرسشهاى ابو حيان توحيدى، و «شوامل» پاسخهاى مسكويه به اين پرسشهاست. اين كتاب در 1370 ق1951/ م به كوشش احمد امين و احمد صقر از روى نسخۀ منحصر به فرد (مورخ 440 ق) در قاهره به چاپ رسيده است. | 10. الهوامل و الشوامل. «هوامل» مجموعۀ پرسشهاى ابو حيان توحيدى، و «شوامل» پاسخهاى مسكويه به اين پرسشهاست. اين كتاب در 1370 ق1951/ م به كوشش احمد امين و احمد صقر از روى نسخۀ منحصر به فرد (مورخ 440 ق) در قاهره به چاپ رسيده است. | ||
خط ۱۱۳: | خط ۱۱۳: | ||
2. رسالة في الكيمياء. نسخهاى از آن در كتابخانۀ خصوصى اصغر مهدوى معرفى شده است (همان، 153/2). | 2. رسالة في الكيمياء. نسخهاى از آن در كتابخانۀ خصوصى اصغر مهدوى معرفى شده است (همان، 153/2). | ||
3. رسالة فى مائية العدل. عنوان كامل آن در تنها نسخۀ موجود كه در كتابخانۀ آستان قدس نگهدارى مىشود (نك: آستان، 173/13) ، چنين است: رسالة الشيخ ابى على احمد بن يعقوب مسكويه الى على بن محمد ابى حيان الصوفى فى مائية العدل. | 3. رسالة فى مائية العدل. عنوان كامل آن در تنها نسخۀ موجود كه در كتابخانۀ آستان قدس نگهدارى مىشود (نك: آستان، 173/13)، چنين است: رسالة الشيخ ابى على احمد بن يعقوب مسكويه الى على بن محمد ابى حيان الصوفى فى مائية العدل. | ||
4. كتاب الاشربة، در داروشناسى. گزيدهاى از آن در كتابخانۀ صائب آنكارا موجود است (نك: ششن، 358؛، SAG /336 III ). | 4. كتاب الاشربة، در داروشناسى. گزيدهاى از آن در كتابخانۀ صائب آنكارا موجود است (نك: ششن، 358؛، SAG /336 III ). | ||
5. كتاب فى تركيب الباجات من الاطعمة (كتاب الطبيخ). نسخهاى از اين اثر در كتابخانۀ احمد ثالث استانبول در دست است (شش، | 5. كتاب فى تركيب الباجات من الاطعمة (كتاب الطبيخ). نسخهاى از اين اثر در كتابخانۀ احمد ثالث استانبول در دست است (شش، SAG، همانجاها). | ||
6. الكنز الكبير، در كيميا. نسخهاى از آن در كتابخانۀ بشير آغاز (/291 VI , SAG ) موجود است. | 6. الكنز الكبير، در كيميا. نسخهاى از آن در كتابخانۀ بشير آغاز (/291 VI , SAG ) موجود است. | ||
خط ۱۳۱: | خط ۱۳۱: | ||
3. عهدنامۀ ابو على مسكويه با خود، كه ياقوت (همان، 17/5-19) آن را به عنوان «وصيت» او، و ابو حيان (المقابسات، 383-387) به عنوان «عهد» آورده و آن را ستوده است. متن «عهد» در مقابسات بيش از متنى است كه ياقوت آورده است. | 3. عهدنامۀ ابو على مسكويه با خود، كه ياقوت (همان، 17/5-19) آن را به عنوان «وصيت» او، و ابو حيان (المقابسات، 383-387) به عنوان «عهد» آورده و آن را ستوده است. متن «عهد» در مقابسات بيش از متنى است كه ياقوت آورده است. | ||
4. «وصيت | 4. «وصيت مسكويه»، سفارش مسكويه است به جويندگان حكمت. اين «وصيت» در صوان الحكمۀ ابو سليمان (ص 347-352) آمده است. ابو على در جاويدان خرد (ص 285-290) آن را در فصل حكمت حكماى اسلامى بدون ذكر نام خود آورده است. | ||
از ديگر آثار وى كتاب الفوز الاكبر است كه به دست نيامده است (براى ديگر آثار منسوب به وى، نك: امامى، 28-30). | از ديگر آثار وى كتاب الفوز الاكبر است كه به دست نيامده است (براى ديگر آثار منسوب به وى، نك: امامى، 28-30). | ||
خط ۱۴۲: | خط ۱۴۲: | ||
در حكمت نظرى دو كتاب عمده از او ياد كردهاند: الفوز الاصغر و الفوز الاكبر. اثر اخير در دست نيست و ظاهرا بر سامان الفوز الاصغر، ولى به تفصيل نوشته شده است. ابو سليمان «دو فوز صغير و كبير» را در فهرست آثار ابو على آورده است (ص 347). | در حكمت نظرى دو كتاب عمده از او ياد كردهاند: الفوز الاصغر و الفوز الاكبر. اثر اخير در دست نيست و ظاهرا بر سامان الفوز الاصغر، ولى به تفصيل نوشته شده است. ابو سليمان «دو فوز صغير و كبير» را در فهرست آثار ابو على آورده است (ص 347). | ||
اقبال لاهورى فلسفۀ ما بعد الطبيعۀ مسكويه را از فلسفۀ فارابى منظمتر دانسته و در مسير تاريخى فلسفه، به جاى جنبۀ نو افلاطونى ابن سينا، از «خدمت اصيل مسكويه به فلسفۀ | اقبال لاهورى فلسفۀ ما بعد الطبيعۀ مسكويه را از فلسفۀ فارابى منظمتر دانسته و در مسير تاريخى فلسفه، به جاى جنبۀ نو افلاطونى ابن سينا، از «خدمت اصيل مسكويه به فلسفۀ كشورش»، بر پايۀ همين الفوز الاصغر سخن گفته است (ص 33). | ||
بخش نخست الفوز الاصغر در 10 فصل مربوط به اثبات صانع يا خداشناسى است. در فصل نخست، ابو على مسكويه اثبات آفريدگار را از سويى آسان و از سويى بس دشوار مىداند: آشكار است، چون سخت مىدرخشد، نهان است، چون چشم خرد در برابرش از كار مىافتد (ص 11). در فصل دوم، سخن در اين است كه فلاسفۀ پيشين همگى در اثبات هستى آفريدگار كوشيده و در آن سخن گفتهاند (ص 17). در فصل سوم، هر جسم طبيعى-اعم از موجود يا در حال ايجاد-را داراى حركتى مىداند ويژۀ خود او، زيرا اقوام جسم به صورت ويژۀ خود اوست و صورت ويژهاش مقوّم ذات او و ذات او همان طبيعت اوست و طبيعتش مبدأ حركت خاص او و همين است كه او را به سوى تماميت به حركت وا مىدارد. تماميت هر چيز سازگار با خود اوست. هر متحركى كه به سوى تماميت خود در حركت است، حركتش به سبب شوق است و آنچه به شوق مىآيد، معلول مشوّق خويش است. چون علت طبعا مقدم بر معلول است. از اين رو استدلال به حركت، بهترين استدلال بر وجود آفريدگار است (ص 20-21). در فصل چهارم، مسكويه با اين استدلال كه هر جنبندهاى به جنبانندهاى نيازمند است و در نهايت جنبانندهاى است كه خود جنبنده نيست، به اثبات ذاتى بودن وجود براى آفريدگار مىپردازد و نتيجه مىگيرد كه مبدع نخستين، عدم پذير نيست و وجود او واجب است (ص 22-23). | بخش نخست الفوز الاصغر در 10 فصل مربوط به اثبات صانع يا خداشناسى است. در فصل نخست، ابو على مسكويه اثبات آفريدگار را از سويى آسان و از سويى بس دشوار مىداند: آشكار است، چون سخت مىدرخشد، نهان است، چون چشم خرد در برابرش از كار مىافتد (ص 11). در فصل دوم، سخن در اين است كه فلاسفۀ پيشين همگى در اثبات هستى آفريدگار كوشيده و در آن سخن گفتهاند (ص 17). در فصل سوم، هر جسم طبيعى-اعم از موجود يا در حال ايجاد-را داراى حركتى مىداند ويژۀ خود او، زيرا اقوام جسم به صورت ويژۀ خود اوست و صورت ويژهاش مقوّم ذات او و ذات او همان طبيعت اوست و طبيعتش مبدأ حركت خاص او و همين است كه او را به سوى تماميت به حركت وا مىدارد. تماميت هر چيز سازگار با خود اوست. هر متحركى كه به سوى تماميت خود در حركت است، حركتش به سبب شوق است و آنچه به شوق مىآيد، معلول مشوّق خويش است. چون علت طبعا مقدم بر معلول است. از اين رو استدلال به حركت، بهترين استدلال بر وجود آفريدگار است (ص 20-21). در فصل چهارم، مسكويه با اين استدلال كه هر جنبندهاى به جنبانندهاى نيازمند است و در نهايت جنبانندهاى است كه خود جنبنده نيست، به اثبات ذاتى بودن وجود براى آفريدگار مىپردازد و نتيجه مىگيرد كه مبدع نخستين، عدم پذير نيست و وجود او واجب است (ص 22-23). | ||
خط ۱۶۲: | خط ۱۶۲: | ||
حواس پنجگانه سرانجام به قوۀ مشترك و بالاتر از آن مىرسند (ص 97) و در فرجام، صورت انسانى انسان كامل مىگردد، چنانكه حقايق هستى را در مىيابد، حقايقى كه مشمول كون و فساد و زمان نيستند، چه، از جملۀ بسائط و مباديند. بدين سبب تكوين صورت انسانى، همان كوششهاى اين انسان در دريافت اين حقايق است و از آنجا كه اين حقايق در محدودۀ زمان نمىگنجد، نه گذشته و نه آينده در آن نيست، انسان در اين مرتبه روى به علو دارد تا به غايت افق خود رسد كه اگر از آن درگذرد، ديگر نه انسان، كه فرشتهاى است گرامى (ص 99-100). | حواس پنجگانه سرانجام به قوۀ مشترك و بالاتر از آن مىرسند (ص 97) و در فرجام، صورت انسانى انسان كامل مىگردد، چنانكه حقايق هستى را در مىيابد، حقايقى كه مشمول كون و فساد و زمان نيستند، چه، از جملۀ بسائط و مباديند. بدين سبب تكوين صورت انسانى، همان كوششهاى اين انسان در دريافت اين حقايق است و از آنجا كه اين حقايق در محدودۀ زمان نمىگنجد، نه گذشته و نه آينده در آن نيست، انسان در اين مرتبه روى به علو دارد تا به غايت افق خود رسد كه اگر از آن درگذرد، ديگر نه انسان، كه فرشتهاى است گرامى (ص 99-100). | ||
در فصل چهارم سخن در كيفيت وحى است. اگر انسان به غايت آن افق برين رسد، از دو حال بيرون نيست: يا به تدرّج طبيعى و در پرتو فكر خود ارتقا مىيابد و به حقايق اشيا مىرسد، يا اينكه آن حقايق خود به سوى او فرود مىآيند: «وحى» (ص 101). فصل پنجم در اين باب است كه عقل به طبع خود مطاع است (ص 105). در فصل ششم رؤياى صادق را بخشى از نبوت مىشناسد (ص 108). در فصل هفتم از فرق ميان نبوت و كهانت سخن مىگويد. فصل هشتم در فرق ميان نبىّ مرسل و غير مرسل است. در اين فصل همچنين به شرايط امام جانشين نبى اشاره مىكند و در فرق نبى مرسل و غير مرسل مىگويد:نبى مرسل داراى خصلتهايى است بسيار، داراى فضايلى است كه در جز او جمع نمىشود. نبى غير مرسل در افقى كه بدان مىرسد، حقايق امور چونان فيضى كه از بالا به پايين فرود مىآيد (نه از راه تعلّم و تدرّج و ارتقا) ، بر او آشكار مىشود؛انسانى است والا كه فيضى از حق بدو مىرسد. در درون خود نيكبخت و بر كار خويش آگاه است.مأمور به دعوت ديگران نيست و اگر دعوت كند، از خيرخواهى خود اوست. فصل نهم در اقسام وحى و فصل دهم در بيان فرق بين نبى و متنبّى است. | در فصل چهارم سخن در كيفيت وحى است. اگر انسان به غايت آن افق برين رسد، از دو حال بيرون نيست: يا به تدرّج طبيعى و در پرتو فكر خود ارتقا مىيابد و به حقايق اشيا مىرسد، يا اينكه آن حقايق خود به سوى او فرود مىآيند: «وحى» (ص 101). فصل پنجم در اين باب است كه عقل به طبع خود مطاع است (ص 105). در فصل ششم رؤياى صادق را بخشى از نبوت مىشناسد (ص 108). در فصل هفتم از فرق ميان نبوت و كهانت سخن مىگويد. فصل هشتم در فرق ميان نبىّ مرسل و غير مرسل است. در اين فصل همچنين به شرايط امام جانشين نبى اشاره مىكند و در فرق نبى مرسل و غير مرسل مىگويد:نبى مرسل داراى خصلتهايى است بسيار، داراى فضايلى است كه در جز او جمع نمىشود. نبى غير مرسل در افقى كه بدان مىرسد، حقايق امور چونان فيضى كه از بالا به پايين فرود مىآيد (نه از راه تعلّم و تدرّج و ارتقا)، بر او آشكار مىشود؛انسانى است والا كه فيضى از حق بدو مىرسد. در درون خود نيكبخت و بر كار خويش آگاه است.مأمور به دعوت ديگران نيست و اگر دعوت كند، از خيرخواهى خود اوست. فصل نهم در اقسام وحى و فصل دهم در بيان فرق بين نبى و متنبّى است. | ||
اما در حكمت عملى، ابو على داراى 3 اثر مهم است: تهذيب الاخلاق، ترتيب السعادات و جاويدان خرد. بنا بر تهذيب الاخلاق، غرض از تهذيب، رسيدن به خوبى است كه به يارى آن كردار آدمى نيكو شود و ملكۀ او گردد كه اين جز به آموزش منظم ميسّر نيست. | اما در حكمت عملى، ابو على داراى 3 اثر مهم است: تهذيب الاخلاق، ترتيب السعادات و جاويدان خرد. بنا بر تهذيب الاخلاق، غرض از تهذيب، رسيدن به خوبى است كه به يارى آن كردار آدمى نيكو شود و ملكۀ او گردد كه اين جز به آموزش منظم ميسّر نيست. | ||
شرط اول شناخت روان است (ص 1). روان در تن آدمى براى وصول به كمال و سعادت فرجامين است. پس بايد نيروها و تواناييهاى مثبت او را باز شناسيم و درست به كار گيريم تا به پايۀ برين انسانى دست يابيم و از نيروهاى منفى آن كه ما را از رسيدن بدان پايه باز مىدارند، آگاه گرديم (مقدمۀ تهذيب). ابو على در تهذيب و شناخت كمال نفس نظر رواقيان و ادلّۀ جالينوس و نظر ارسطو را در باب نيكى و بدى كه آيا به سرشت است، يا به تربيت، يا به هر دو، نقد كرده و سرانجام پذيرفته است كه آدمى به بركت پيرايش خوى خويش مىتواند نيكو شود و به كمال رسد (همان، 31 به بعد). او براى نيل به كمال، تربيت بر پايۀ شرع را، به ويژه در كودكى، شرط نخستين مىداند و مىافزايد كه آنگاه آدمى بايد در كتب استدلالى اخلاق بنگرد تا ادب در نفس او به برهان استوار شود؛به آموزش رياضيات پردازد و به سخن و برهان درست خوى گيرد. سپس به ترتيب و به تدريج به علو مىپردازد كه در «ترتيب | شرط اول شناخت روان است (ص 1). روان در تن آدمى براى وصول به كمال و سعادت فرجامين است. پس بايد نيروها و تواناييهاى مثبت او را باز شناسيم و درست به كار گيريم تا به پايۀ برين انسانى دست يابيم و از نيروهاى منفى آن كه ما را از رسيدن بدان پايه باز مىدارند، آگاه گرديم (مقدمۀ تهذيب). ابو على در تهذيب و شناخت كمال نفس نظر رواقيان و ادلّۀ جالينوس و نظر ارسطو را در باب نيكى و بدى كه آيا به سرشت است، يا به تربيت، يا به هر دو، نقد كرده و سرانجام پذيرفته است كه آدمى به بركت پيرايش خوى خويش مىتواند نيكو شود و به كمال رسد (همان، 31 به بعد). او براى نيل به كمال، تربيت بر پايۀ شرع را، به ويژه در كودكى، شرط نخستين مىداند و مىافزايد كه آنگاه آدمى بايد در كتب استدلالى اخلاق بنگرد تا ادب در نفس او به برهان استوار شود؛به آموزش رياضيات پردازد و به سخن و برهان درست خوى گيرد. سپس به ترتيب و به تدريج به علو مىپردازد كه در «ترتيب السعادات»، ترتيب و منزلت آنها را بيان داشته است (ص 49). | ||
در آن كتاب درجات سعادت را بر حسب مكتب ارسطو باز نموده است. | در آن كتاب درجات سعادت را بر حسب مكتب ارسطو باز نموده است. | ||
خط ۱۸۸: | خط ۱۸۸: | ||
ابو على بنا بر گزارش ابو حيان توحيدى، در علم كيميا بسيار كوشيده و با ابو طيب كيميايى رازى زمانى دراز را در اين راه نهاده و مفتون كتب جابر بن حيان شده بود (الامتاع، 35/1). ابو سليمان «صنعت» كيميا را يكى از زمينههايى شمرده كه ابو على در آن آثارى تصنيف كرده است (ص 347). از آثار او در اين باب، چنانكه ديديم، رسالهاى است با عنوان رسالة فى الكيمياء. ابو على در پاسخ يكى از پرسشهاى ابو حيان (پرسش 151) دربارۀ ماهيت علم كيميا و درستى يا نادرستى آن وعدۀ نوشتن رسالهاى داده است كه شايد اين رساله همان رسالۀ موعود باشد (نك: | ابو على بنا بر گزارش ابو حيان توحيدى، در علم كيميا بسيار كوشيده و با ابو طيب كيميايى رازى زمانى دراز را در اين راه نهاده و مفتون كتب جابر بن حيان شده بود (الامتاع، 35/1). ابو سليمان «صنعت» كيميا را يكى از زمينههايى شمرده كه ابو على در آن آثارى تصنيف كرده است (ص 347). از آثار او در اين باب، چنانكه ديديم، رسالهاى است با عنوان رسالة فى الكيمياء. ابو على در پاسخ يكى از پرسشهاى ابو حيان (پرسش 151) دربارۀ ماهيت علم كيميا و درستى يا نادرستى آن وعدۀ نوشتن رسالهاى داده است كه شايد اين رساله همان رسالۀ موعود باشد (نك: «الشوامل»، 327). اثر ديگرش، چنانكه اشاره شد، رسالة فى ذكر الحجر الاعظم نام دارد كه ظاهرا مقصود از اين حجر همان حجر الفلاسفة يا اكسير اعظم است. رسالۀ ديگرى نيز به او نسبت داده شده است با نام رسالة الحكمة النادرة كه آن هم به احتمال در علم كيميا بوده است (دفاع، 148). | ||
==مآخذ== | ==مآخذ== | ||
آستان قدس، فهرست؛آقا بزرگ، الذريعة؛همو، طبقات اعلام الشيعة (قرن پنجم) ، به كوشش على نقى منزوى، بيروت، 1391 ق1971/ م؛ابن ابى اصيبعه، احمد بن قاسم، عيون الانباء، به كوشش آوگوست مولر، قاهره، 1299 ق؛ابن سينا، رسائل، قم، 1400 ق؛ ابو بكر خوارزمى، محمد بن عباس، رسائل، بمبئى، 1301 ق؛ابو حيان توحيدى، على بن محمد، الامتاع و المؤانسة، به كوشش احمد امين و احمد زين، قاهره، 1942 م، همو، الصداقة و الصديق، به كوشش على متولى صلاح، قاهره، 1972 م، همو، مثالب الوزيرين، به كوشش ابراهيم كيلانى، دمشق، 1961 م؛همو، المقابسات، به كوشش محمد توفيق حسين بغداد، 1970 م؛همو، | آستان قدس، فهرست؛آقا بزرگ، الذريعة؛همو، طبقات اعلام الشيعة (قرن پنجم)، به كوشش على نقى منزوى، بيروت، 1391 ق1971/ م؛ابن ابى اصيبعه، احمد بن قاسم، عيون الانباء، به كوشش آوگوست مولر، قاهره، 1299 ق؛ابن سينا، رسائل، قم، 1400 ق؛ ابو بكر خوارزمى، محمد بن عباس، رسائل، بمبئى، 1301 ق؛ابو حيان توحيدى، على بن محمد، الامتاع و المؤانسة، به كوشش احمد امين و احمد زين، قاهره، 1942 م، همو، الصداقة و الصديق، به كوشش على متولى صلاح، قاهره، 1972 م، همو، مثالب الوزيرين، به كوشش ابراهيم كيلانى، دمشق، 1961 م؛همو، المقابسات، به كوشش محمد توفيق حسين بغداد، 1970 م؛همو، «الهوامل»، ضمن الهوامل و الشوامل، به كوشش احمد امين و احمد صقر، قاهره، 1370 ق1951/ م؛ابو سليمان سجستانى، محمد بن طاهر، صوان الحكمة، به كوشش عبد الرحمن بدوى، تهران، 1974 م، ابو على مسكويه، احمد بن محمد، تجارب الامم، به كوشش ابوالقاسم امامى، تهران، 1366 ش؛همو، همان، به كوشش آمدرز، قاهره، 1332 ق1914/ م؛همو، «ترتيب السعادات»، در حاشيۀ مكارم الاخلاق طبرسى، تهران، 1364 ق؛همو، تهذيب الاخلاق، به كوشش قسطنطين زريق، بيروت، 1966 م، همو، جاويدان خرد (الحكمة الخالدة)، به كوشش عبد الرحمن بدوى، تهران، 1358 ش، همو، «الشوامل»، ضمن الهوامل و الشوامل، به كوشش احمد امين و احمد صقر، قاهره، 1370 ق1951/ م، همو، الفوز الاصغر، بيروت، دار مكتبة الحياة، اقبال لاهورى، محمد، سير فلسفه در ايران، ترجمۀ امير حسين آريانپور، تهران، 1349 ش، امامى، ابوالقاسم، مقدمه بر تجارب الامم (نك: هم، ابو على مسكويه)، امين، محسن، اعيان الشيعة، به كوشش حسن امين، بيروت، 1403 ق1983/ م، امينى، عبد الحسين، الغدير، بيروت، 1403 ق1983/ م، بدوى، عبد الرحمن، مقدمه بر جاويدان خرد (نك: هم، ابو على مسكويه)، بيرونى، ابو ريحان، الصيدنة، به كوشش عباس زرياب، تهران، 1370 ش، بيهقى، على بن زيد، تاريخ حكماء الاسلام، به كوشش محمد كردعلى، دمشق، 1365 ق/ 1946 م، همو، تتمة صوان الحكمة، لاهور، 1351 ق، ثعالبى، عبد الملك بن محمد، تتمة اليتيمة، به كوشش عباس اقبال آشتيانى، تهران، 1353 ق، همو، يتيمة الدهر، به كوشش محمد محيى الدين عبد الحميد7بيروت، دار الفكر، حوفى، احمد محمد، ابو حيان التوحيدى، قاهره، 1376 ق1957/ م، خوانسارى، محمد باقر، روضات الجنات، تهران، 1390 ق، دفاع، على عبد الله، اسهام علماء العرب و المسلمين، بيروت، 1406 ق/ 1986 م، زريق، قسطنطين، تعليقات بر تهذيب الاخلاق (نك: هم، ابو على مسكويه) ؛ششن، رمضان، فهرس مخطوطات الطب الاسلامى، استانبول، 1404 ق1984/ م؛شوشترى، نور الله، مجالس المؤمنين، تهران، 1365 ش؛شيخو، لويس، «رسالة فى الخوف من الموت»، المشرق، بيروت، 1908 م، شم 11؛طبرى، تاريخ، عزت، عبد العزيز، ابن مسكويه (فلسفته الاخلاقية)، قاهره، 1946 م؛قفطى، على بن يوسف، تاريخ الحكماء، اختصار زوزنى، به كوشش يوليوس ليپرت، لايپزيگ، 1903 م؛قمى، عباس، سفينة بحار الانوار، تهران، 1355 ق؛همو، الكنى و الالقاب، تهران، 1397 ق؛قندوزى حنفى، سليمان بن ابراهيم، ينابيع المودة، قم، 1385 ق1966/ م؛مدرس، محمد على، ريحانة الادب، تبريز، 1349 ش؛مركزى، خطى؛همان، ميكروفيلمها؛مقدسى، محمد بن احمد، احسن التقاسيم، ليدن، 1906 م؛نصير الدين طوسى، محمد بن محمد، اخلاق ناصرى، به كوشش مجتبى مينوى و عليرضا حيدرى، تهران، 1360 ق؛ياقوت، ادبا؛همو، بلدان؛نيز: SAG . | ||
ترجمۀ ابو على مسكويه صاحب تجارب الامم از دائرة المعارف بزرگ اسلامى ج 6 | ترجمۀ ابو على مسكويه صاحب تجارب الامم از دائرة المعارف بزرگ اسلامى ج 6 |
ویرایش