التمهيد في الرد علی الملحدة المعطلة و الرافضة و الخوارج و المعتزلة: تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی‌نور
    جز (جایگزینی متن - 'رده: آپلود فروردین(99)' به '')
    جز (جایگزینی متن - 'رده:فروردین(99)' به '')
    خط ۷۶: خط ۷۶:
    [[رده:کلام و عقاید]]
    [[رده:کلام و عقاید]]
    [[رده:آثار کلی (مناظرات کلامی، مذاهب کلامی)]]
    [[رده:آثار کلی (مناظرات کلامی، مذاهب کلامی)]]
    [[رده:فروردین(99)]]

    نسخهٔ ‏۱۴ ژوئن ۲۰۲۰، ساعت ۱۶:۱۲

    التمهيد في الرد علي الملحدة المعطلة و الرافضة و الخوارج و المعتزلة
    التمهيد في الرد علی الملحدة المعطلة و الرافضة و الخوارج و المعتزلة
    پدیدآورانباقلانی، محمد بن طیب (نویسنده)

    خضيري، محمود محمد (مصحح)

    ابو ريده، محمد عبد الهادي (مصحح)
    ناشردار الفکر العربي
    مکان نشر[بي جا] - [بي جا]
    زبانعربي
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏ب2ت8 204 BP

    التمهيد في الرد علی الملحدة المعطلة و الرافضة و الخوارج و المعتزلة، از مهم‌ترین آثار در حوزه کلام اشعری، نوشته قاضی ابوبکر باقلانی (متوفی 403ق)، متکلم قرن چهارم و پنجم، به زبان عربی است. آقایان محمود محمد خضیری و محمد عبدالهادی ابوریده، مسئولیت تحقیق این اثر را برعهده داشته‌اند.

    التمهيد، بیانی بسیار پخته از کلام اشعری است و هرچند در مواردی چیزی بیش از صرف بیان مجدد آرای اشعری در «الإبانه و اللُمَع» نیست. در مواردی نیز مطالب جالب ‌توجهی افزون بر آن‌ها دارد.

    ساختار

    این کتاب به‌صورت ردّیه نوشته شده و بیان کاملاً جدلی دارد و ساختار آن مبتنی بر «فإن قال قائلٌ... قلنا...»، «فإن قال قائلٌ... قیل له...» و «فإن قیل... قیل له...» است. در مواردی که بحث می‌تواند مستند به نقل باشد، گاهی به قرآن یا در موارد نادر به حدیث استناد شده، اما غالباً سعی شده است که استدلال‌ها مبنای عقلی داشته باشد. در بحث با یهودیان و مسیحیان، استناداتِ غالباً درست و جالب‌ توجهی به عهد عتیق و عهد جدید شده که حاکی از اطلاع نویسنده از اعتقادات پیروان این ادیان است؛ اطلاعی که قطعاً با سفارت و مأموریت او در روم شرقی بی‌ارتباط نیست.

    در ابتدای اثر، مقدمه‌ای از طرف محققین آمده که در آن به زندگی‌نامه باقلانی، مذهب فکری، آراء و نظرات کلامی و تألیفات ایشان اشاره شده است.

    گزارش محتوا

    التمهيد، با بحث درباره علم و تقسیمات و راه‌های کسب آن آغاز می‌شود. باقلانی علم را شناخت معلوم، بر اساس همان وصفی که معلوم دارد، تعریف می‌کند. به نظر او شناخت هم به موجود تعلق می‌گیرد و هم به معدوم، ولذا نباید در تعریف علم، به شیئیت معلوم اشاره کرد؛ چراکه معدوم، شی‌ء نیست.

    او علم را به دو نوع تقسیم می‌کند: علم قدیم، یعنی علمی که خدا دارد و علم حادث، که علم مخلوقات است، چه انسان و چه جن و چه غیر آن. سپس علم حادث را به دو دسته تقسیم می‌کند: علم ضروری و علم نظری یا استدلالی. علم ضروری با ذات مخلوق ملازمت دارد، به‌نحوی‌که نمی‌توان از آن رها شد و نمی‌توان در آن شک و تردید کرد. علم استدلالی نیز چنان‌که از عنوانش برمی‌آید، علم حاصل از تفکر و استدلال است. او سپس هریک از این علم‌ها را بررسی می‌کند. علم ضروری به نظر باقلانی از شش راه حاصل می‌شود؛ پنج راه اول، همان راه‌های حواس پنج‌گانه است. راه ششم، علم به وجود و احوال خود است، که به بیان متداول در فلسفه اسلامی می‌توان آن را علم حضوری نامید. در بررسی علم استدلالی، باقلانی در حقیقت انواع استدلال را بیان می‌کند و با ذکر نمونه‌هایی می‌کوشد استدلال‌ها را دسته‌بندی کند. این دسته‌بندی را اگر بخواهیم با اصطلاحات منطق و فلسفه بیان کنیم، می‌توانیم بگوییم باقلانی به برهان خلف، استدلال قیاسی و استدلال بر مبنای تمثیل اشاره می‌کند و قیاس فقهی را نیز ذکر می‌کند که در تقسیم‌بندی مذکور در زمره تمثیل می‌گنجد. بیان او در این مطالب، صبغه اصولی دارد، نه منطقی.

    باقلانی در ادامه کتاب، انواع معلوم را بررسی می‌کند و می‌گوید: معلوم، یا معدوم است یا موجود. معدوم بر چند گونه است: معدومی که وجودش محال است (به ‌اصطلاح اهل فلسفه ممتنع‌الوجود)؛ معدومی که فعلاً معدوم است، اما قطعاً موجود خواهد شد، مثل قیامت و ثواب و عقاب؛ معدومی که وجودش عقلاً محال نیست، اما هرگز اتفاق نخواهد افتاد، مثل بازگشت از آخرت به دنیا، که چون خدا گفته است چنین نخواهد کرد، می‌دانیم هرگز چنین امری واقع نخواهد شد؛ معدومی که فعلاً معدوم است و قبلاً موجود بوده، مثل اعمال سابق خود ما و بالاخره معدوم‌هایی که عقلاً وجودشان ممکن است و نمی‌دانیم موجود خواهند شد یا نه.

    او موجود را نیز به دو دسته کلی تقسیم می‌کند: موجود قدیم و موجود حادث. درباره اصطلاح موجود قدیم توضیح می‌دهد که می‌تواند ازلی باشد یا نباشد و می‌گوید که مراد خودش از موجود قدیم، موجود قدیم ازلی است. وی درباره موجودات حادث، آن‌ها را به سه قسم کلی تقسیم می‌کند:

    1. جسم: چیزی که دارای ترکیب است؛
    2. جوهر: چیزی که از انواع عَرَض، صرفاً یکی را می‌پذیرد؛
    3. عرض: چیزی که بقای آن به‌خودی‌خود ممکن نیست و بر جوهر و جسم عارض می‌شود.

    سپس استدلال می‌کند که جسم و جوهر و عرض نمی‌توانند حادث نباشند و هر حادثی نیازمند محدِث است؛ پس عالم که چیزی جز جسم و جوهر و عرض نیست، حادث است و نیازمند خالق و صانعی است که همان موجود قدیم ازلی و به‌عبارت‌دیگر خداست. او در کنار این استدلال بر حدوث عالم، دلایل دیگری نیز بر مبنای تقدم و تأخر و ترتیب موجودات و زنده‌ بودن آن‌ها عرضه می‌کند. مبنای استدلال‌های او، توجه به حرکت، زمان و حیات است...

    وی سپس بحث صفات خدا را از منظر اشاعره مطرح و صفاتی را برای خدا اثبات می‌کند و می‌گوید: او حی است (چون فاعل و پدیدآورنده عالم نمی‌تواند حی نباشد)، عالم است (چون افعال او دالّ بر علم اوست)، مرید است (تقدم و تأخر در افعال دلیل بر اراده اوست)، سمیع و بصیر و متکلم است (چون اینکه موجودی اینها را داشته باشد عقلاً ممکن است، حال اگر موجودی اینها را نداشته باشد، به‌عکس آن‌ها متصف می‌شود که نشانه نقص و حدوث است، پس خدا حتماً این صفات را دارد). وی غضب و رضا را هم به‌عنوان صفات خدا اثبات می‌کند و دلیل آن‌ها را پاداش و جزا دادن خدا می‌داند... باقلانی سپس به اثبات این مطلب می‌پردازد که این صفات ازلی‌اند و نمی‌شود خدا زمانی فاقد این صفات بوده باشد. در ادامه نیز به رفع شبهاتی از این قبیل که چرا نمی‌شود خداوند نبوده باشد و توضیح نظریاتی از این قبیل که برای خداوند در خلق عالم غرض و علتی نیست، می‌پردازد. او در جای دیگری از کتاب، مباحث مربوط به صفات را تکرار می‌کند؛ با این تفاوت که درباره صفات به‌صورت اسم فاعل (مشتق: حی، قادر، عالم و...) بحث می‌کند و در آن بخش به‌صورت مصدر (مبدأ اشتقاق: حیات، قدرت، علم و...). دلیل این تفاوت آن است که در آن قسمت درباره این بحث می‌کند که آیا این صفات عین ذاتند یا زائد بر آن. بحث اخیر تمهیدی است برای رد نظریه احوال ابوهاشم جبّائی. در ادامه بحث توحید و صفات، او چندین بخش را به رد نظر قائلان به طباع، منجمان، قائلان به ثنویت، مجوس، مسیحیان (رد جوهر بودن خدا و قول به اقانیم و حلول و اتحاد و تثلیث با ذکر آرای متفاوتِ فِرَق مختلف مسیحی از جمله مَلکیه/ملکائیه، یعقوبیه و نَسطوریه) و براهمه اختصاص می‌دهد. در بخش براهمه به بعضی عقاید هندوان، مثل حرمت ذبح حیوانات، اشاره می‌کند، اما در اصل از دریچه بحث حسن و قبح و عقلی یا نقلی بودن آن، به بحث در نبوت و اثبات آن پرداخته است...

    در بخش بعد، باقلانی توجه ویژه‌ای به قرآن و اعجاز آن می‌کند؛ مسئله‌ای که درباره آن مستقلاً نیز به تألیف پرداخته و حاصل آن کتاب «إعجاز القرآن» بوده است. وی اعجاز قرآن را هم از جنبه صوری و لفظی و هم از جنبه محتوایی می‌داند. از حیث صورت به مسئله تحدی به بلاغت اشاره می‌کند و از حیث محتوا به اِخبار از غیب. بعد درباره یهودیان و آرای فرقه‌های مختلف آنان بحث می‌کند و به مسئله نسخ شرایع به‌طور کلی و نسخ شریعت موسی (که یهودیان بر عدم آن تأکید داشته‌اند) به‌طور اختصاصی می‌پردازد. او قائلان به عدم نسخ شریعت موسی را به دو دسته تقسیم می‌کند: گروهی که بر اساس دلایل سمعی، نسخ شریعت موسی را نمی‌پذیرند و گروهی که به دلایل عقلی این نظر را دارند. وی در مقابل هریک از این گروه‌ها دلایل نقلی و عقلی عرضه می‌کند و ضمناً درباره خاتمیت پیامبر اسلام هم توضیح می‌دهد. سپس درباره گروهی از یهودیان که قائلند حضرت محمد و حضرت عیسی هریک برای قوم خود برگزیده ‌شده‌اند و هیچ‌یک شریعت موسی را نسخ نمی‌کنند (یعنی فرقه عیسویه) بحث می‌کند و به رد نظر آن‌ها می‌پردازد. او پس ‌از این مباحث، به بحث درباره خدا بازمی‌گردد. مطالب این بخش، عمدتاً متوجه یهود و نصاری است و توجه خاورشناسان را به این کتاب جلب کرده است (برای نمونه می‌توان به مقاله برونشویگ با عنوان «استدلال متکلمین مسلمان در قرن دهم علیه یهودیت» و مقاله آبل با عنوان «فصل مربوط به مسیحیت در التمهيد اثر باقلانی»، اشاره کرد)...


    فصل آخر کتاب به بحثی مفصّل درباره امامت اختصاص دارد؛ بحثی که در کتاب‌های اهل سنّت با این تفصیل سابقه نداشته و نتیجه شرایط سیاسی - اجتماعی خاصی است که باقلانی در آن به سر می‌برده است.

    وی مطلب خود را درباره امامت با بحث درباره اقسام خبر آغاز می‌کند و سپس به تحلیل خبر واحد و خبر متواتر می‌پردازد و در این‌باره می‌گوید که برای تعیین امام دو راه ممکن است: یکی تعیین به نص و دیگری تعیین به اختیار و انتخاب. باقلانی با توجه به مطالبی که درباره خبر ذکر کرده، ادله‌ای بر نفی وجود نص می‌آورد و امامت به نص را - که شیعه قبول دارد - مبتنی بر خبر واحد می‌داند و معتقد است که این خبر واحد از مصادیق خبر واحدی که باید بر مبنای آن عمل کرد، نیست و نتیجه می‌گیرد که تعیین امام به اختیار و انتخاب است. به نظر باقلانی، امام به‌واسطه بیعت مسلمانان فاضلی که اهل حل و عقد و معتمدند، امام می‌شود. به نظر او تعداد بیعت‌کنندگان اهمیتی ندارد و امامت یک فرد حتی با یک بیعت‌کننده هم محقق می‌شود، مشروط بر اینکه بیعت‌کننده از اهل حل و عقد باشد و بیعت‌شونده شرایط و صفات لازم را برای امامت داشته باشد... او معتقد است که امام از نظر علم و دیگر صفات باید از دیگران شایسته‌تر باشد. هرچند (در مقابل نظر شیعه) تأکید می‌کند که اگر چیزی مانع از نصب افضل باشد، امامت مفضول جایز است تا فتنه و هرج‌ومرج پدید نیاید[۱].

    وضعیت کتاب

    مصححان چاپ به‌رغم اطلاع از وجود نسخه‌های دیگر از کتاب (استانبول)، به علت دسترسی نداشتن به آن‌ها، کتاب را صرفاً بر مبنای نسخه پاریس منتشر کرده‌اند؛ لذا بخش‌های عمده‌ای از کتاب در این چاپ نیامده است[۲].

    پاورقی‌های اندک کتاب، به ذکر آدرس آیات و اصلاحاتی که محققین در متن اعمال نموده‌اند[۳] اختصاص یافته است.

    پانویس

    1. ر.ک: هاشمی، محمدمنصور، ج8، ص195-200
    2. ر.ک: همان، ص195
    3. مثلا ر.ک: پاورقی، ص60 و 210

    منابع مقاله

    1. مقدمه و متن کتاب.
    2. هاشمی، محمدمنصور، دانشنامه جهان اسلام، زیر نظر غلامعلی حداد عادل، تهران، بنیاد دائرة‌المعارف اسلامی، چاپ اول، 1383.

    وابسته‌ها