ابن منقذ، اسامة بن مرشد: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - ' ' به ' ') |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۳: | خط ۱۳: | ||
|- | |- | ||
|نام پدر | |نام پدر | ||
| data-type="authorfatherName" | | | data-type="authorfatherName" |مرشد | ||
|- | |- | ||
|متولد | |متولد | ||
| data-type="authorbirthDate" | | | data-type="authorbirthDate" |جمادىالآخر 488ق | ||
|- | |- | ||
|محل تولد | |محل تولد | ||
| data-type="authorBirthPlace" | | | data-type="authorBirthPlace" |شيزر (يا سيزار در شمال حماه) | ||
|- | |- | ||
|رحلت | |رحلت | ||
خط ۱۳۱: | خط ۱۳۱: | ||
13. النوم و الأحلام<ref>فاتحىنژاد، عنايتالله، ج8، ص87</ref>. | 13. النوم و الأحلام<ref>فاتحىنژاد، عنايتالله، ج8، ص87</ref>. | ||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
<references/> | <references /> | ||
==منابع مقاله== | ==منابع مقاله== |
نسخهٔ ۱۶ فوریهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۲۳:۱۶
نام | ابن منقذ، اسامة بن مرشد |
---|---|
نامهای دیگر | ابن المنقذ
ابن منقذ، ابوالمظفر مویدالدوله محبالدین اسامة بن مرشد ابن منقذ الکنانی |
نام پدر | مرشد |
متولد | جمادىالآخر 488ق |
محل تولد | شيزر (يا سيزار در شمال حماه) |
رحلت | 584 ق |
اساتید | |
برخی آثار | |
کد مؤلف | AUTHORCODE02186AUTHORCODE |
اسامة بن منقذ، ابوالمظفر مجدالدين اسامة بن مرشد بن على... بن منقذ شيزرى كنانى، (جمادىالآخر 488 - رمضان 584)، امیر، اديب و شاعر عصر فاطمى و ايوبى بوده است.
اسامه از یکسو، جنگآور و شهسوارى است كه بيشتر عمر خود را در جنگ بر ضد صليبيان گذرانده و نامش بهعنوان یکى از قهرمانان جنگهاى صليبى در کتابهاى تاريخ ثبت شده و از ديگر سو، شاعر و اديبى برجسته است كه در شعر و ادب آوازهاى بلند يافته و از او بهعنوان یکى از شاعران و نویسندگان بزرگ سدههاى 5 و 6ق، ياد شده است. افزون بر اينها، مورخى است كه کتاب «الاعتبار» وى یکى از عمدهترين و مستندترين مآخذ تاريخى مصر و شام در روزگار فاطمیان و ايوبيان به شمار مىآيد.
ولادت
اسامه در خاندانى جنگآور و نيز اهل علم و ادب در شيزر (يا سيزار در شمال حماه) به دنيا آمد و نسبت شيزرى وى از همین جاست. ابواسامه و ابوالحارث كنيههاى ديگر اوست و بهجز مجدالدين، به مؤيد الدوله نيز ملقب بوده است. منقذ نام نياى بزرگ اوست كه برخى منابع نسبش را به يعرب بن قحطان رساندهاند.
مهارت
آنچه بيشتر باعث شهرت اسامه شده، جنگآورى و سلحشورى اوست. در روزگار وى سرزمین شام دوران پرآشوبى را مىگذراند. از یکسو، صليبيان و رومیان و از سوى ديگر، اسماعيليان و برخى قبايل شورشى پيوسته به شهرهاى مختلف از جمله زادگاه وى، شيزر حمله میكردند.
اسامه كه با فنون جنگآورى بهخوبى آشنا شده بود، در تمام جنگهایى كه در دفاع از قلعه شيزر و يا بهمنظور بيرون راندن صليبيان از دمشق و ديگر شهرها انجام گرفت، در كنار پدر و عمویش بود. بهخصوص میان سالهاى 514 - 523ق، بهعنوان سردارى مقتدر در نبردهاى مختلفى شركت جست و از خود شجاعت و لياقت بسيار نشان داد. در 523ق، اسامه شيزر را به قصد موصل ترك كرد و به سپاه عمادالدين زنگى، اتابك موصل پيوست و نزدیک به 8 سال در خدمت وى و وزيرش، صلاحالدين محمد بن ايوب غسيانى بسر برد.
اسامه پس از وفات پدر در 531ق، به شيزر بازگشت و تا سال بعد كه يوحنا كمننوس (حك 512 - 538ق)، امپراتور روم شرقى، شيزر را به منجنيق بست، در آنجا بود، تا اينكه به گفته منابع، شجاعت بيش از حد وى، عمویش، عزالدين را بيمناك ساخت و از ترس اينكه مبادا امارت را از چنگ او بهدر آورد، وى را به همراه خانوادهاش از شيزر اخراج كرد.
اسامه در 532ق، به دمشق رفت و مورد احترام و استقبال معينالدين انر، وزير شهابالدين محمود بورى (حك 528 - 533ق)، حاكم دمشق قرار گرفت و از ملازمان و همرزمان او شد. وى به همراه معينالدين در جنگهاى بسيارى شركت كرد و چون شجاعت و جنگآورى بسيارى از خود نشان داد، شهابالدينهداياى فراوانى به او بخشيد و او را از نزدیک ان خود گردانيد، اما سرانجام، روابط وى با معينالدين به سردى گراييد و میان آن دو، نامهها و اشعارى سرزنشآمیز مبادله شد؛ ازاينرو، اسامه بهناچار در 538ق، به همراه دو برادرش به مصر رفت. اسامه در اشعارى علت تيرگى روابط خود با معينالدين را دسيسه دشمنان و حسودان دانسته است. وى در مصر مورد توجه و احترام الحافظ لدين الله (د 544ق)، خليفه فاطمى قرار گفت.
در این روزگار، حكومت مصر دچار بحرانهاى شديدى بود. از یکسو، حملات صليبيان و از ديگر سو، اختلافات داخلى میان خلفا و وزرا، خلافت فاطمیان را به ورطه سقوط كشانده بود. چون خليفه الحافظ لدين الله در 544ق، درگذشت و فرزندش، الظافر بهجاى وى به خلافت رسيد، ابوالحسن على بن سلار، حاكم اسكندريه سر به شورش برداشت و با سپاهيانش به قاهره آمد و «دارالوزاره» را گرفت و چون گروهى از امیران و بزرگان قاهره، از جمله اسامه به وى پيوستند، الظافر بهناچار وى را به وزارت خویش برگماشت و به او لقب الملك العادل داد. ابن سلار، اسامه را احترام بسيار كرد و او را از خواص خود گردانيد و در جنگ با صليبيان از او بهره فراوان برد؛ چنانكه در حدود 546ق، وى را با سپاهى نزد ملك عادل نورالدين زنگى فرستاد تا مانع پيشروى صليبيان شود.
اسامه در بصرى با نورالدين ملاقات كرد و از آنجا روانه عسقلان شد و راه را بر صليبيان كه قصد تصرف شهر را داشتند، بست و آنان را شكست داده، وادار به عقبنشينى كرد، آنگاه روانه بيت جبريل شد و صليبيان را از آنجا راند، اما در راه بازگشت در دام آنان افتاد و بسيارى از سپاهيانش را از دست داد، سپس به عسقلان رفت و 4 ماه در آنجا ماند، تا اينكه به دستور ابن سلار به مصر بازگشت.
اسامه از آن پس در كنار ابن سلار و نورالدين زنگى به مبارزه با صليبيان ادامه داد. در 547ق، نورالدين با يارى وى دمشق را محاصره كرد و سپس برای مقابله با صليبيان به داريا رفت. در 548ق، ابن سلار ناپسرى خود، عباس بن تمیم و اسامه را برای دفاع از عسقلان روانه ساخت. عباس پس از بازگشت، ابن سلار را به قتل رساند. تقريباً همه مورخان اتفاق نظر دارند كه عباس به تحریک اسامه در صدد قتل ابن سلار برآمد، اما اسامه خود بر آن است كه نصر بن عباس به اشاره خليفه الظافر، ابن سلار را به قتل رساند. البته ترديدى نيست كه خليفه از ابن سلار كه با زور به وزارت رسيده بود، دل خوشى نداشته است؛ چنانكه یک بار ديگر نيز در 545ق، قصد كشتن او را كرده بود.
هنوز یک سال از ماجراى قتل ابن سلار نگذشته بود كه عباس در صدد قتل خليفه الظافر برآمد و در محرم 549، وى را در خانه فرزند خود، نصر بن عباس به ضرب خنجر از پاى درآورد، سپس برادرانش را متهم به قتل وى كرد و همه را كشت و الفائز، فرزند 5 ساله خليفه را بر تخت نشاند. مورخان سده 7ق، در این ماجرا نيز دست اسامه را در كار مىبينند و معتقدند كه وى عباس را وادار به قتل خليفه كرده است. به گفته مقريزى، پس از كشته شدن ابن سلار به دست عباس، امیران و بزرگان مصر كه به دسيسه اسامه پى برده بودند، بر او خشم گرفتند و قصد جانش كردند و مىپنداشتند كه چون وى اهل شام است، دل در هواى بنى عباس دارد و اگر به حال خود رها شود، بسى فتنه برپا خواهد كرد.
پس از قتل الظافر، الفائز و زنان دربار پنهانى به طلايع بن رزیک، حاكم اسيوط نامه نوشتند و از وى كمك خواستند. ابن رزیک با سپاهيانش به قاهره آمد و چون سپاه مصر به او پيوست، عباس و فرزندش، نصر و اسامه از قاهره گريختند، اما در راه گرفتار صليبيان شدند و عباس كشته شد و اسامه كه زخمى شده بود، از چنگ آنان گريخت و به دمشق رفت.
اسامه در دمشق به نورالدين محمود زنگى پيوست و نورالدين كسانى را به مصر فرستاد تا خانواده وى را به شام آورند، اما در راه صليبيان آنان را اسير و اموالشان را غارت كردند و کتابخانه ارزشمند اسامه را كه به گفته وى شامل 4 هزار جلد کتاب نفيس بود، به غنيمت گرفتند. مورخان مسيحى بعدها در نوشتن تاريخ دولتهاى اسلامى از این کتابخانه بهره فراوان بردند.
اسامه نزدیک به 10 سال در دربار نورالدين بسر برد و او را در جنگهاى متعدد، بهخصوص در فلسطين و محاصره قلعه حارم در 557ق، يارى بسيار كرد. وى سرانجام در 559ق، دمشق را ترك كرد و به حصن كيفا در شمال عراق رفت و مورد استقبال حاكم آنجا، فخرالدين قره ارسلان قرار گرفت.
برخى از معاصران درباره علت خروج وى از دمشق برآنند كه چون اسامه برای بازپسگرفتن بيتالمقدس بر اتحاد با فاطمیان اصرار مىورزيد و نورالدين از آن سر باز مىزد، دربار وى را ترك گفت. اسامه 10 سال در حصن كيفا به تدريس و تأليف و شكار پرداخت و بيشتر آثار خود را در این زمان نوشت. وى در این مدت به موصل و ديار بكر (در 565ق) سفر كرد و با برخى شاعران و بزرگان آن ديار ملاقات كرد و نيز با آنكه حدود 80 سال از عمرش مىگذشت، دست از مبارزه برنداشت و به همراه فخرالدين، حاكم كيفا در چندين جنگ با صليبيان، از جمله حمله به آمِد شركت داشت.
صلاحالدين ايوبى در 570ق، پس از آنكه دمشق را از اتابكان زنگى گرفت، اسامه را نزد خود فراخواند و او را بسيار گرامى داشت. در این زمان، عضدالدين مرهف، فرزند اسامه كه از امیران و نزدیک ان صلاحالدين بود، رفاه و آسايش پدر را وجهه همت خود قرار داد و هداياى بسيار از جمله منزلى در دمشق و اقطاعى در معره به او داد.
اسامه كه در این زمان، دوران كهنسالى (90 سالگى) خود را مىگذراند، جنگ و سياست را رها كرد و بيشتر وقت خود را به تأليف گذراند و دو اثر ارزشمند خود، «الاعتبار» و «لباب الآداب» را در این زمان نوشت.
چندى از اقامت اسامه در دمشق نگذشته بود كه روابط میان وى و صلاحالدين تيره شد. برخى علت تيرگى روابط میان آن دو را تمايلات شيعى اسامه دانستهاند.
وفات
چون صلاحالدين مقر حكومت خود را به مصر انتقال داد، اسامه در دمشق ماند و اندكى بعد در همان جا درگذشت و در شرق كوه قاسيون به خاک سپرده شد. برخى وفات وى را در حماه دانستهاند.
آثار
اسامه بيش از 20 کتاب تأليف كرده كه تنها اندكى از آنها در دست است. این کتابها در سدههاى بعد مورداستفاده و استناد نویسندگان و مورخان بسيارى قرار گرفته است.
برخى از آثار وى اينهاست:
الف) چاپى:
1. الاعتبار: این کتاب مهمترين اثر اسامه به شمار مىرود و در میان کتابهاى عربى جايگاه ویژهاى دارد؛ زيرا مؤلف در آن خاطرات خود را نگاشته و این كار بديعى بوده كه تا آن زمان در میان نویسندگان عرب معمول نبوده است؛
2. البديع في البديع يا البديع في نقد الشعر: این کتاب اثرى است در علم بديع، معانى و بيان و نقد شعر؛
3. ديوان؛
4. العصا؛
5. لباب الآداب: این کتاب، نمونه روشنى از نوع کتابهاى «ادب» است كه بدون نظم و ترتيب خاصى به فصلها و بابهاى متعدد در موضوعات مختلف تقسيم شده است؛
6. المنازل و الديار: این کتاب، مجموعهاى است از اشعار شاعران كهن عرب در وصف اطلال و منازل متروك و شهرها و آبادىهایى كه در اثر جنگ يا حوادث طبيعى از قبيل زلزله و سيل ویران شدهاند.
ب) خطى:
1. مختصر مناقب أمیرالمؤمنين عمر بن الخطاب؛
2. مختصر مناقب أمیرالمؤمنين عمر بن عبدالعزيز.
اين دو کتاب در دارالكتب مصر نگهدارى مىشود.
ج) آثار يافتنشده:
1. أخبار البلدان؛
2. أخبار النساء؛
3. أزهار الأنهار؛
4. التاريخ البدري؛
5. تاريخ القلاع و الحصون؛
6. التأسي و التسلي (كه شامل آيات قرآن، احاديث نبوى و سخنان حكيمان و اشعار و اخبار بوده است)؛
7. التجائر المربحة و المساعي المنجحة؛
8. ذيل يتيمة الدهر ثعالبي؛
9. ردع الظالم و رد المظالم؛
10. الشيب و الشباب؛
11. فضائل الخلفاء الراشدين؛
12. نصيحة الرعاة؛
13. النوم و الأحلام[۱].
پانویس
- ↑ فاتحىنژاد، عنايتالله، ج8، ص87
منابع مقاله
فاتحىنژاد، عنايتالله، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ اول 1377