رسائل حکیم سبزوارى: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'بى‏ا' به 'بی‌ا'
جز (جایگزینی متن - ' <ref>' به '<ref>')
جز (جایگزینی متن - 'بى‏ا' به 'بی‌ا')
خط ۴۸: خط ۴۸:
# [[سبزواری، هادی|حکیم سبزواری]] نوشته است: «چنانکه در اصول کافى مذکور است که «اعرفوا اللّه باللّه و الرسول بالرسالة و اولى الامر بالأمر بالمعروف و النهى عن المنکر» باید عقل کل را به عقل کلى شناخت و این مقتضاى وصول نفس است به غایات به حرکات جوهریه چه باید عقل بالقوه عقل بالفعل و مستفاد و متصل یا متحول به عقل فعال شود. نفس را چون بندها بگسیخت یابد نام عقل‏ و چنانکه نفس در ذات غنى از مواد است در فعل غنى از استعمال قوى و آلات گردد بلکه «بى یبصر و بى یسمع» شود و عقول کلیه در سلسله صعودیه به ازاى عقول کلیه در سلسله نزولیه بل هى هى فى نظر شهودها... {{شعر}}{{ب|''چون به خلوت جشن سازد با جلیل''|2=''پر بسوزد در نگنجد جبرئیل''}}{{ب|''چون شود سیمرغ جانش آشکار''|2=''موسى از وحشت شود موسی جه‏وار''»<ref>متن کتاب، ص363</ref>}}{{پایان شعر}} ولی استاد آشتیانی در نقد این کلام چنین نوشته است: مصنف علامه، بین مبانى اهل عرفان و اهل حکمت دائماً خلط می‌‏کند «مقام بى ‏یبصر و بى‏ یسمع» مربوط به مقام فنا در توحید است که سالک بعدازآنکه قدم به فرق عقول نهاد به این مقام می‌رسد<ref>همان، ص363 پاورقی 3</ref>.
# [[سبزواری، هادی|حکیم سبزواری]] نوشته است: «چنانکه در اصول کافى مذکور است که «اعرفوا اللّه باللّه و الرسول بالرسالة و اولى الامر بالأمر بالمعروف و النهى عن المنکر» باید عقل کل را به عقل کلى شناخت و این مقتضاى وصول نفس است به غایات به حرکات جوهریه چه باید عقل بالقوه عقل بالفعل و مستفاد و متصل یا متحول به عقل فعال شود. نفس را چون بندها بگسیخت یابد نام عقل‏ و چنانکه نفس در ذات غنى از مواد است در فعل غنى از استعمال قوى و آلات گردد بلکه «بى یبصر و بى یسمع» شود و عقول کلیه در سلسله صعودیه به ازاى عقول کلیه در سلسله نزولیه بل هى هى فى نظر شهودها... {{شعر}}{{ب|''چون به خلوت جشن سازد با جلیل''|2=''پر بسوزد در نگنجد جبرئیل''}}{{ب|''چون شود سیمرغ جانش آشکار''|2=''موسى از وحشت شود موسی جه‏وار''»<ref>متن کتاب، ص363</ref>}}{{پایان شعر}} ولی استاد آشتیانی در نقد این کلام چنین نوشته است: مصنف علامه، بین مبانى اهل عرفان و اهل حکمت دائماً خلط می‌‏کند «مقام بى ‏یبصر و بى‏ یسمع» مربوط به مقام فنا در توحید است که سالک بعدازآنکه قدم به فرق عقول نهاد به این مقام می‌رسد<ref>همان، ص363 پاورقی 3</ref>.
# مؤلف به مناسبتی لغزیده و گرفتار مدح حاکمان جائر زمانه شده و با عباراتی طولانی و اغراق‌آمیز نوشته است: چون... جناب جلالت‌مآب، صدر الصدور و بدر البدور، الّذى حسن ظهوره فى الظّهور؛ کالنور على شاهق الطور، صدر اعظم و وزیر افخم، اعتماد‌الدوله میرزا آقاخان نورى «ادام اللّه ظلاله على رؤس المسلمین و ضاعف اللّه افضاله على الفقراء و المساکین»<ref>همان، ص211- 212</ref>. استاد آشتیانی آگاهانه و منصفانه در نقد این ثنای ناروا نوشته است: این جملات را که بعد از مدح ناصرالدین‌شاه مصداق «زاد فى الطنبور نغمة اخرى» است نباید حمل بر انحطاط روحى این عارف نامدار نمود بلکه محمول است بر بى‏خبرى او از اوضاع و احوال آن ‏زمان و حسن ‏ظن او به ظلمه «عصمنا اللّه تعالى من هذه الزلات» که فساد حکام بر اکثر مردم مخفى بوده است و همین بى‏خبرى از اوضاع و احوال بود که مردم ما را از قافله تمدن عقب انداخت وگرنه هیچ محمل صحیحى براى افعال و اعمال میرزا آقاخان نورى نمی‌توان یافت که رسماً براى سفارت بیگانه جاسوسى می‌نمود، شرط قبولى مقام صدارت را از بین بردن امیرکبیر میرزا تقی‌خان امیرنظام «نضر اللّه وجهه و اعلى اللّه قدره» قرار داد به اصرار و اغواى او امیرکبیر شهید شد. وى با همه شئون و حیثیت این مرد بزرگ بازى نمود، کوشید که اسم امیرکبیر را از صفحه اعیان حک نماید، غافل از آن‏که «و اللّه متم نوره و لو کره...».... وجود میرزا آقاخان لکه ننگى بر تاریخ ایران است، در پستى و دنائت تالى نداشته است و گشودن زبان به مدح چنین عنصر پلیدى دور از مقام این عارف بزرگوار است..<ref>همان، ص211 و 212 پاورقی 1</ref>.
# مؤلف به مناسبتی لغزیده و گرفتار مدح حاکمان جائر زمانه شده و با عباراتی طولانی و اغراق‌آمیز نوشته است: چون... جناب جلالت‌مآب، صدر الصدور و بدر البدور، الّذى حسن ظهوره فى الظّهور؛ کالنور على شاهق الطور، صدر اعظم و وزیر افخم، اعتماد‌الدوله میرزا آقاخان نورى «ادام اللّه ظلاله على رؤس المسلمین و ضاعف اللّه افضاله على الفقراء و المساکین»<ref>همان، ص211- 212</ref>. استاد آشتیانی آگاهانه و منصفانه در نقد این ثنای ناروا نوشته است: این جملات را که بعد از مدح ناصرالدین‌شاه مصداق «زاد فى الطنبور نغمة اخرى» است نباید حمل بر انحطاط روحى این عارف نامدار نمود بلکه محمول است بر بى‏خبرى او از اوضاع و احوال آن ‏زمان و حسن ‏ظن او به ظلمه «عصمنا اللّه تعالى من هذه الزلات» که فساد حکام بر اکثر مردم مخفى بوده است و همین بى‏خبرى از اوضاع و احوال بود که مردم ما را از قافله تمدن عقب انداخت وگرنه هیچ محمل صحیحى براى افعال و اعمال میرزا آقاخان نورى نمی‌توان یافت که رسماً براى سفارت بیگانه جاسوسى می‌نمود، شرط قبولى مقام صدارت را از بین بردن امیرکبیر میرزا تقی‌خان امیرنظام «نضر اللّه وجهه و اعلى اللّه قدره» قرار داد به اصرار و اغواى او امیرکبیر شهید شد. وى با همه شئون و حیثیت این مرد بزرگ بازى نمود، کوشید که اسم امیرکبیر را از صفحه اعیان حک نماید، غافل از آن‏که «و اللّه متم نوره و لو کره...».... وجود میرزا آقاخان لکه ننگى بر تاریخ ایران است، در پستى و دنائت تالى نداشته است و گشودن زبان به مدح چنین عنصر پلیدى دور از مقام این عارف بزرگوار است..<ref>همان، ص211 و 212 پاورقی 1</ref>.
# مضمون این روایت (ان اللّه خلق آدم على صورته) با هیچ مبنایی از مبانى دینى مخالفت ندارد. در بعضى از روایات صحیحه وارد از طریق اهل عصمت و طهارت بنا به نقل اکابر محدثان طایفه ناجیه شیعه «کثرهم اللّه تعالى» این مضمون را می‌توان استفاده کرد، درصورتی‌که از صورت مظهریت تامه نسبت به اسماء و صفات حق استفاده شود که مطابق باشد با مفاد آیه کریمه: «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً» نه در موضعى وارد باشد که مستلزم مفاسد و مخالف صریح عقل و نقل گردد. آقاى دکتر ابوالعلاء عفیفى دانشمند مصرى که این روایت را اثر یهودى معروف می‌داند باید اعتراف می‌‏کرد که ناقل این روایت محدثان عامه هستند که در کتب خود از چند طریق این حدیث مجعول را نقل کرده‌‏اند و از این قبیل احادیث در کتب آن‌ها بسیار است. استاد عفیفى و دیگر متجدّدان عصر، از قرآن و حدیث‏ بى‏اطلاعند<ref>همان، ص185- 186</ref>.
# مضمون این روایت (ان اللّه خلق آدم على صورته) با هیچ مبنایی از مبانى دینى مخالفت ندارد. در بعضى از روایات صحیحه وارد از طریق اهل عصمت و طهارت بنا به نقل اکابر محدثان طایفه ناجیه شیعه «کثرهم اللّه تعالى» این مضمون را می‌توان استفاده کرد، درصورتی‌که از صورت مظهریت تامه نسبت به اسماء و صفات حق استفاده شود که مطابق باشد با مفاد آیه کریمه: «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً» نه در موضعى وارد باشد که مستلزم مفاسد و مخالف صریح عقل و نقل گردد. آقاى دکتر ابوالعلاء عفیفى دانشمند مصرى که این روایت را اثر یهودى معروف می‌داند باید اعتراف می‌‏کرد که ناقل این روایت محدثان عامه هستند که در کتب خود از چند طریق این حدیث مجعول را نقل کرده‌‏اند و از این قبیل احادیث در کتب آن‌ها بسیار است. استاد عفیفى و دیگر متجدّدان عصر، از قرآن و حدیث‏ بی‌اطلاعند<ref>همان، ص185- 186</ref>.


==پانویس==
==پانویس==
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش