۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵۴: | خط ۵۴: | ||
از کتابهاى ديگر در این باره، یکى اثر داوود سلّوم، به نام کتاب الاغانى و منهج مؤلفه است كه در 1969م در بغداد منتشر گرديده و ديگر ابوالفرج الاصفهانى في الاغانى، تأليف ممدوح حقى است كه در بيروت در 1971م چاپ شده است. | از کتابهاى ديگر در این باره، یکى اثر داوود سلّوم، به نام کتاب الاغانى و منهج مؤلفه است كه در 1969م در بغداد منتشر گرديده و ديگر ابوالفرج الاصفهانى في الاغانى، تأليف ممدوح حقى است كه در بيروت در 1971م چاپ شده است. | ||
مؤلفان شيعه نيز گویى نخواستهاند احوال او را با ديدى انتقادى و همه جانبه مورد تدقيق قرار دهند: [[نجاشی، احمد بن علی|نجاشى]] تنها 3 يا 4 بار | مؤلفان شيعه نيز گویى نخواستهاند احوال او را با ديدى انتقادى و همه جانبه مورد تدقيق قرار دهند: [[نجاشی، احمد بن علی|نجاشى]] تنها 3 يا 4 بار نام او را ذكر كرده و [[طوسی، محمد بن حسن|شيخ طوسى]]، دو کتاب شگفت و كاملا شيعى به او نسبت داده است. در زمانهاى اخير نویسندگان عموماًروايات مربوط به او را، گاه به اختصار و گاه به تفصيل، نقل كرده و از هر گونه اظهار نظر پرهيز كردهاند، مگر خوانسارى كه سخت به او تاخته و از جرگۀ شیعیان بيرونش نهاده است. | ||
==زندگىنامه== | ==زندگىنامه== | ||
خط ۶۳: | خط ۶۳: | ||
تنوخى او را معروف به اصفهانى خوانده و ثعالبى او را «اصفهانى الاصل» معرفى كرده است و ديگران چيزى بر آن نيفزودهاند. با اينهمه در سدۀ اخير همه بر آن اتفاق دارند كه وى در اصفهان زاده شده است. | تنوخى او را معروف به اصفهانى خوانده و ثعالبى او را «اصفهانى الاصل» معرفى كرده است و ديگران چيزى بر آن نيفزودهاند. با اينهمه در سدۀ اخير همه بر آن اتفاق دارند كه وى در اصفهان زاده شده است. | ||
ظاهرا طاش كوپرى زاده نخستين كسى است كه چنين نظرى ابراز كرده، آنگاه خاور شناسان، چون | ظاهرا طاش كوپرى زاده نخستين كسى است كه چنين نظرى ابراز كرده، آنگاه خاور شناسان، چون نیکلسون، عبدالجليل و نالينو، همچنين نویسندگان عرب، چون [[زرکلی، خیرالدین|زركلى]]، امین و صقر همه آن را تكرار كردهاند. شايد ظاهر سخن [[ابن حزم، علی بن احمد|ابن حزم]] این نظر را تأييد كند، زيرا او هنگام بر شمردن اعقاب مروان بن حكم مىگوید: او در اصفهان و مصر بازماندگانى دارد كه از آن جمله است: صاحب اغانى، ابوالفرج اصفهانى؛ اما بررسى احوال خاندان ابوالفرج این احتمال را بسيار ضعيف مىكند. | ||
ابوالفرج از خاندانى اهل ادب و موسيقى بود. از پدر او هيچ اطلاعى در دست نيست و جبرى كه بر اساس روايت اغانى پدر و عمۀ او را موسيقىدان پنداشته، دچار اشتباه شده است، زيرا آن روايت مربوط به اسحاق موصلى است، نه ابوالفرج، شايد علت گمنامى پدر وى، مرگ زودرس او بوده باشد. به هر روى، عمویش حسن و نيز عبدالعزيز، عمومى پدرش هر دو از مشاهير بودند. [[ابن حزم، علی بن احمد|ابن حزم]] دربارۀ این دو مىنویسد كه از نویسندگان بزرگ سامره بوده و تا روزگار متوكل مىزيستهاند. خطيب اضافه مىكند كه حسن از عمر بن شبه و ابوالفرج از حسن روايت مىكرده است | ابوالفرج از خاندانى اهل ادب و موسيقى بود. از پدر او هيچ اطلاعى در دست نيست و جبرى كه بر اساس روايت اغانى پدر و عمۀ او را موسيقىدان پنداشته، دچار اشتباه شده است، زيرا آن روايت مربوط به اسحاق موصلى است، نه ابوالفرج، شايد علت گمنامى پدر وى، مرگ زودرس او بوده باشد. به هر روى، عمویش حسن و نيز عبدالعزيز، عمومى پدرش هر دو از مشاهير بودند. [[ابن حزم، علی بن احمد|ابن حزم]] دربارۀ این دو مىنویسد كه از نویسندگان بزرگ سامره بوده و تا روزگار متوكل مىزيستهاند. خطيب اضافه مىكند كه حسن از عمر بن شبه و ابوالفرج از حسن روايت مىكرده است. به راستى نيز ابوالفرج پيوسته از حسن نقل قول كرده، چندانكه نام او را تقريبا در همۀ شرح حالهاى شاعران سامره آورده است. وى در مجالس شعر بزرگان نيز شركت مىجسته و بعدها ماجراهایى را كه در آن محافل نقل مىشده، برای برادرزادۀ خود حكايت مىكرده است. | ||
محمد جد ابوالفرج نيز از اديبان زمان بود و خود روايت كرده كه در مجلس عبيدالله بن سليمان حاضر مىشده است، او بعدها با عبيدالله كه در 279ق وزير معتضد شد، دوستى استوارى يافت. | محمد جد ابوالفرج نيز از اديبان زمان بود و خود روايت كرده كه در مجلس عبيدالله بن سليمان حاضر مىشده است، او بعدها با عبيدالله كه در 279ق وزير معتضد شد، دوستى استوارى يافت. | ||
خط ۷۱: | خط ۷۱: | ||
از سوى ديگر، وى با بزرگان علوى و هاشمى بسيار نزدیک بوده، چنانكه خود گفته است: این بزرگان در منزل او گرد مىآمدند. با اينهمه، در هيچ جا به نظر نرسيده كه از این خانواده، كسى جز ابوالفرج به تشيع گراييده باشد و بعيد نيست كه سبب دوستى آنان با علویان آن روزگار، كينۀ مشتركى بوده باشد كه از عباسيان در دل داشتهاند. ابوالفرج بارها از طريق عمویش حسن، از نيايش محمد رواياتى نقل كرده است. علاوه بر این دو تن، از پسر عمویش احمد، دوبار و از عموى پدرش عبدالعزيز نيز 10 بار روايت كرده است. این روايات، گاه از طريق عبدالعزيز، به مشاهيرى چون رياشى، ثعلب، احمد بن حارث خرّاز و زبير بن بكار مىرسد. از آنجا كه بنابر قول [[ابن حزم، علی بن احمد|ابن حزم]] مىدانيم كه حسن و عبدالعزيز و اصولا همۀ این خاندان در سامره مىزيستهاند، ناچار حضور ابوالفرج در سامره محتملتر به نظر مىرسد، تا در اصفهان. | از سوى ديگر، وى با بزرگان علوى و هاشمى بسيار نزدیک بوده، چنانكه خود گفته است: این بزرگان در منزل او گرد مىآمدند. با اينهمه، در هيچ جا به نظر نرسيده كه از این خانواده، كسى جز ابوالفرج به تشيع گراييده باشد و بعيد نيست كه سبب دوستى آنان با علویان آن روزگار، كينۀ مشتركى بوده باشد كه از عباسيان در دل داشتهاند. ابوالفرج بارها از طريق عمویش حسن، از نيايش محمد رواياتى نقل كرده است. علاوه بر این دو تن، از پسر عمویش احمد، دوبار و از عموى پدرش عبدالعزيز نيز 10 بار روايت كرده است. این روايات، گاه از طريق عبدالعزيز، به مشاهيرى چون رياشى، ثعلب، احمد بن حارث خرّاز و زبير بن بكار مىرسد. از آنجا كه بنابر قول [[ابن حزم، علی بن احمد|ابن حزم]] مىدانيم كه حسن و عبدالعزيز و اصولا همۀ این خاندان در سامره مىزيستهاند، ناچار حضور ابوالفرج در سامره محتملتر به نظر مىرسد، تا در اصفهان. | ||
ابوالفرج از طريق مادر، به خاندان بزرگ ابن ثوابه | ابوالفرج از طريق مادر، به خاندان بزرگ ابن ثوابه وابسته بود. او از نياى مادريش يحيى بن محمد بن ثوابه بارها نام برده و از کتابش رواياتى نقل كرده است. ابوالفرج در شرح حال بحترى نيز از قول عباس بن احمد بن محمد بن ثوابه ماجرايى را كه در آن بحترى پدرش احمد بن ثوابه راهجا گفته بود، آورده است ؛ اما شايد خویشاوندى با او موجب شده است كه از ذكر هجاهاى بحترى چشم بپوشد و باز شايد به همین جهت باشد كه در باب شعر بحترى گوید: در همۀ انواع شعر، جز هجا زبردست است . | ||
چنانكه اشاره شد، این دو خاندان در سامره و گاه در بغداد مىزيستهاند، بنا بر این تولد ابوالفرج در اصفهان بسيار غريب مىنمايد، مگر اينكه بپنداريم پدر و مادرش، زمانى چند اصفهان رفتهاند و ابوالفرج در آنجا به دنيا آمده است. ظاهرا موضوعى كه همگان را به اصفهانى بودن او معتقد مىكند، نسبت «اصفهانى» اوست. اما گویى این لفظ به صورت نوعى لقب بر اكثر افراد خاندان او اطلاق مىشده است: پدرش حسین، عمویش حسن، پسر عمویش احمد و جدش محمد | چنانكه اشاره شد، این دو خاندان در سامره و گاه در بغداد مىزيستهاند، بنا بر این تولد ابوالفرج در اصفهان بسيار غريب مىنمايد، مگر اينكه بپنداريم پدر و مادرش، زمانى چند اصفهان رفتهاند و ابوالفرج در آنجا به دنيا آمده است. ظاهرا موضوعى كه همگان را به اصفهانى بودن او معتقد مىكند، نسبت «اصفهانى» اوست. اما گویى این لفظ به صورت نوعى لقب بر اكثر افراد خاندان او اطلاق مىشده است: پدرش حسین، عمویش حسن، پسر عمویش احمد و جدش محمد همه اصفهانى خوانده شدهاند . | ||
در هر حال ابوالفرج هرگز از اصفهان، به عنوان شهرى كه مىشناخته، يا رابطهاى با آن داشته، سخن نگفته است، اما به سفر يا اقامت در چند شهر ديگر تصريح كرده كه نخستين آنها كوفه است. وى در اغانى گوید: «احمد عجلى عطار در كوفه مرا چنين روايت كرد...»، يا «حسين شجاعى بلخى در كوفه مرا چنين گفت...» . در مقاتل نيز تصريح مىكند كه در كوفه روايتى شنيده است. علاوه بر آن بسيارى از كسانى كه از شيوخ او به شمار آمدهاند و وى بارها از آنان نقل قول كرده، همه از راویان بزرگ كوفه بودهاند، از آن جمله محمد بن عبدالله حضرمى، محمد قتّات، على ابن عباس مقانعى و حسین بن ابى احوص كه بيشتر به روايت حديث شهرت دارند. | در هر حال ابوالفرج هرگز از اصفهان، به عنوان شهرى كه مىشناخته، يا رابطهاى با آن داشته، سخن نگفته است، اما به سفر يا اقامت در چند شهر ديگر تصريح كرده كه نخستين آنها كوفه است. وى در اغانى گوید: «احمد عجلى عطار در كوفه مرا چنين روايت كرد...»، يا «حسين شجاعى بلخى در كوفه مرا چنين گفت...» . در مقاتل نيز تصريح مىكند كه در كوفه روايتى شنيده است. علاوه بر آن بسيارى از كسانى كه از شيوخ او به شمار آمدهاند و وى بارها از آنان نقل قول كرده، همه از راویان بزرگ كوفه بودهاند، از آن جمله محمد بن عبدالله حضرمى، محمد قتّات، على ابن عباس مقانعى و حسین بن ابى احوص كه بيشتر به روايت حديث شهرت دارند. | ||
خط ۱۰۶: | خط ۱۰۶: | ||
جحظه كه مرجع نقل روايات و دوست همنشين او بود، بيشتر زيسته و تا 43 سالگى شاعر (324 ق) زنده بوده است. از آنجا كه تأليف اغانى ظاهرا تا كهن سالى او ادامه داشته، باز مىتوان سخن خود او را كه گفته است کتاب طى 50 سال تأليف شده، تأييد كرد. | جحظه كه مرجع نقل روايات و دوست همنشين او بود، بيشتر زيسته و تا 43 سالگى شاعر (324 ق) زنده بوده است. از آنجا كه تأليف اغانى ظاهرا تا كهن سالى او ادامه داشته، باز مىتوان سخن خود او را كه گفته است کتاب طى 50 سال تأليف شده، تأييد كرد. | ||
رابطۀ ابوالفرج با این استادان یکسان نبود. مثلاًابن دريد كه اساسا در بصره مىزيست، تنها در 308ق به بغداد رفت. در آن هنگام وى مردى بسيار مشهور و كهن سال بود. همۀ دانشمندان، از جمله بسيارى از دوستان ابوالفرج به خدمت او مىشتافتند و چون در 90 سالگى درگذشت، جحظه رثايش گفت. ابوالفرج نيز بى گمان نزد او مىرفته است. با اينهمه رد پاى او را در مجالس ابن دريد كمتر مىيابيم، به همین جهت است كه گاه به واسطه از او نقل قول كرده و گفته است: شخصا این روايت را از او نشنيدهام . رابطۀ او با برخى ديگر از استادانش گاه روشنتر است، مثلاًدربارۀ ابوعبدالله محمد بن عباس يزيدى كه «مردى دانشمند و ثقه بود، گوید كه همۀ اخبار و ديوان ابوجلده را در خدمتش آموخته است و دربارۀ اخفش مىنویسد كه کتاب المغتالين را نزد او خوانده است | رابطۀ ابوالفرج با این استادان یکسان نبود. مثلاًابن دريد كه اساسا در بصره مىزيست، تنها در 308ق به بغداد رفت. در آن هنگام وى مردى بسيار مشهور و كهن سال بود. همۀ دانشمندان، از جمله بسيارى از دوستان ابوالفرج به خدمت او مىشتافتند و چون در 90 سالگى درگذشت، جحظه رثايش گفت. ابوالفرج نيز بى گمان نزد او مىرفته است. با اينهمه رد پاى او را در مجالس ابن دريد كمتر مىيابيم، به همین جهت است كه گاه به واسطه از او نقل قول كرده و گفته است: شخصا این روايت را از او نشنيدهام . رابطۀ او با برخى ديگر از استادانش گاه روشنتر است، مثلاًدربارۀ ابوعبدالله محمد بن عباس يزيدى كه «مردى دانشمند و ثقه بود، گوید كه همۀ اخبار و ديوان ابوجلده را در خدمتش آموخته است و دربارۀ اخفش مىنویسد كه کتاب المغتالين را نزد او خوانده است. اما درست نمىدانيم كه آيا آثار معينى را نزد نفطویه، [[ابنانباری، عبدالرحمن بن محمد|ابن انبارى]]، محمد صيدلانى و ديگران خوانده و شنيده است، يا نه. | ||
روايات مربوط به غنا را كه غالباً به اسحاق موصلى ختم مىشود، از چند تن گرفته است: موضوع «اصوات صدگانه» را از ابواحمد يحيى ابن منجم نقل كرده، اما استاد خاص او در موسيقى همان دوست نزدیک ش جحظه بوده است. | روايات مربوط به غنا را كه غالباً به اسحاق موصلى ختم مىشود، از چند تن گرفته است: موضوع «اصوات صدگانه» را از ابواحمد يحيى ابن منجم نقل كرده، اما استاد خاص او در موسيقى همان دوست نزدیک ش جحظه بوده است. | ||
خط ۱۳۶: | خط ۱۳۶: | ||
اما همۀ این روايات از سدۀ 7ق با سخن ياقوت آغاز مىشود. وى مىنویسد: «قال الوزير... المغربى في مقدمة ما انتخبه من کتاب الاغانى الى سيف الدولة ابن حمدان فاعطاه الف دينار». «چون خبر به ابن عباد رسيد، گفت: سيف الدوله كوتاهى كرده است و این کتاب چندين برابر این مال مىارزد. آنگاه در وصف کتاب، سخن به درازا گفت و افزود كه کتابخانۀ من مشتمل بر 206000 جلد است، اما از آن میان تنها اغانى همنشين دائمى من است». | اما همۀ این روايات از سدۀ 7ق با سخن ياقوت آغاز مىشود. وى مىنویسد: «قال الوزير... المغربى في مقدمة ما انتخبه من کتاب الاغانى الى سيف الدولة ابن حمدان فاعطاه الف دينار». «چون خبر به ابن عباد رسيد، گفت: سيف الدوله كوتاهى كرده است و این کتاب چندين برابر این مال مىارزد. آنگاه در وصف کتاب، سخن به درازا گفت و افزود كه کتابخانۀ من مشتمل بر 206000 جلد است، اما از آن میان تنها اغانى همنشين دائمى من است». | ||
نوشتۀ وزير مغربى دقيقا روشن نيست، زيرا آنچه اينك پيش روى داريم، جملهاى مشوش و ناقص است؛گویى وى گزيدهاى از اغانى را برای سيف الدوله فرستاده است، اما این وزير نویسنده در 370 ق، يعنى 15 سال پس از مرگ سيف الدوله چشم به جهان گشوده است. به همین جهت، ياقوت و نویسندگان پس از او به طور كلى چنين برداشت كردهاند كه وزير مغربى در مقدمه گفته كه ابوالفرج کتابش را برای امیر حمدان فرستاده است، اما هيچ كس در شرح احوال و آثار وزير، به چنين مقدمهاى اشاره نكرده است. این روايت در جاى ديگرى نيز آمده | نوشتۀ وزير مغربى دقيقا روشن نيست، زيرا آنچه اينك پيش روى داريم، جملهاى مشوش و ناقص است؛گویى وى گزيدهاى از اغانى را برای سيف الدوله فرستاده است، اما این وزير نویسنده در 370 ق، يعنى 15 سال پس از مرگ سيف الدوله چشم به جهان گشوده است. به همین جهت، ياقوت و نویسندگان پس از او به طور كلى چنين برداشت كردهاند كه وزير مغربى در مقدمه گفته كه ابوالفرج کتابش را برای امیر حمدان فرستاده است، اما هيچ كس در شرح احوال و آثار وزير، به چنين مقدمهاى اشاره نكرده است. این روايت در جاى ديگرى نيز آمده كه با آنچه ذكر شد، اندكى تفاوت دارد: اولا، ستايش صاحب از کتاب در دو سه سطر نقل شده، ثانيا، صاحب شمار کتابهاى خود را 117000 جلد ذكر كرده است. همین نكته هم به غرابت این روايت مىافزايد، زيرا وجود 206000 يا 117000 جلد کتاب آن هم در یک جا، در آن روزگار سخت شگفت مىنمايد. این روايت از دو جهت ديگر نيز نامطمئن است: یکى آنكه تنها روايتى است كه نام ابن عباد و ابوالفرج را در یک جا گرد آورده و اگر آن را مجعول بپنداريم، میان آن دو هيچ رابطهاى باقى نمىماند. ديگر آنكه شايد از نظر زمان هم پذيرفتنى نباشد، زيرا در 347ق كه صاحب به عنوان دبير مؤيد الدوله به بغداد رفت، هنوز آن مرد نامآور و صاحب مجالس بزرگ ادب رى و اصفهان نشده بود و خود گاه ناچار بود كه ساعتها بر در وزير مهلبى بنشيند تا اجازۀ دخول يابد. در حقيقت صاحب چند سال پس از مرگ ابوالفرج مقام وزارت يافته است. | ||
اين روايت از جهتى، با روايت ديگرى كه ياقوت نقل كرده، پيوند مىيابد: وزير مهلبى از ابوالفرج مىپرسد كه اغانى را در چه مدت گرد آورده است. وى جواب مىدهد: در 50 سال. ياقوت سپس در همان روايت مىافزايد كه ابوالفرج در همۀ عمر تنها یک نسخه از آن کتاب نوشته و این نسخه همان است كه به سيف الدوله هديه كرده. بخش آخر این روايت شايد برداشت خود ياقوت يا قول وزير مغربى است كه از آنجا به وفيات [[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلكان]] و سپس به همۀ کتابهاى بعد از او راه يافته است. [[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلكان]]، گویى در تأييد رابطه میان ابوالفرج و صاحب، این افسهگانه را نيز مىافزايد كه صاحب، با ظهور اغانى، از 30 شترى كه در سفرها کتابهایش را حمل میكردند، بىنياز شد. | اين روايت از جهتى، با روايت ديگرى كه ياقوت نقل كرده، پيوند مىيابد: وزير مهلبى از ابوالفرج مىپرسد كه اغانى را در چه مدت گرد آورده است. وى جواب مىدهد: در 50 سال. ياقوت سپس در همان روايت مىافزايد كه ابوالفرج در همۀ عمر تنها یک نسخه از آن کتاب نوشته و این نسخه همان است كه به سيف الدوله هديه كرده. بخش آخر این روايت شايد برداشت خود ياقوت يا قول وزير مغربى است كه از آنجا به وفيات [[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلكان]] و سپس به همۀ کتابهاى بعد از او راه يافته است. [[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلكان]]، گویى در تأييد رابطه میان ابوالفرج و صاحب، این افسهگانه را نيز مىافزايد كه صاحب، با ظهور اغانى، از 30 شترى كه در سفرها کتابهایش را حمل میكردند، بىنياز شد. | ||
خط ۱۷۵: | خط ۱۷۵: | ||
تنها شايد بتوان گفت كه او علم انساب را جدىتر مىگرفته و در آن، همچون متخصص این امر به تأليف دست مىزده است. سلسلههاى مفصّل تبارنامه كه او در اغانى و مقاتل به كار گرفته است، خود به تخصص او دلالت دارد. علاوه بر اين، یک جمهرة النسب و 4 کتاب ديگر در نسب قبايل بزرگ عرب به وى منسوب است. | تنها شايد بتوان گفت كه او علم انساب را جدىتر مىگرفته و در آن، همچون متخصص این امر به تأليف دست مىزده است. سلسلههاى مفصّل تبارنامه كه او در اغانى و مقاتل به كار گرفته است، خود به تخصص او دلالت دارد. علاوه بر اين، یک جمهرة النسب و 4 کتاب ديگر در نسب قبايل بزرگ عرب به وى منسوب است. | ||
ابوالفرج علاوه بر استناد وسيع و همه جانبه به روايات شفاهى و سلسله سندهاى طولانى، از کتابهایى كه در دسترس داشت، نيز روگردان نبود و [[ابن ندیم، محمد بن اسحاق|ابن نديم]] بر این امر تصريح مىكند | ابوالفرج علاوه بر استناد وسيع و همه جانبه به روايات شفاهى و سلسله سندهاى طولانى، از کتابهایى كه در دسترس داشت، نيز روگردان نبود و [[ابن ندیم، محمد بن اسحاق|ابن نديم]] بر این امر تصريح مىكند. اما نوبختى (د 402 ق) روايات او را ناديده گرفته، مىگوید: او دروغگوترين مردمان بود؛به بازار کتابفروشان كه بسيار پر رونق بود، مىرفت؛ کتابهایى مىخريد و به خانه مىبرد؛همۀ رواياتش از آنهاست. | ||
تخصص ديگر ابوالفرج، موسيقى بود. اما دانش او در این زمینه، به دانش نظرى مختصر مىگرديد و ظاهرا نه آوازى خوش داشت و نه سازى مىنواخت. اطلاعات نظرى او از کتابهاى متعددى كه در اختيار داشت، به دست آمده بود؛آثار اسحاق موصلى؛آثار استادش جحظه از جمله اخبار ابى حشيشة كه آن را نزد همو خوانده بود؛کتابى كه ابوالفضل عباس بن احمد بن ثوابه به او داده بود و انبوهى کتابهاى ديگر. اما او خود در آغاز اغانى به صراحت مىگوید: در بيان كيفيت سرودهها و ترانهها منحصرا از شيوۀ اسحاق موصلى پيروى كردهام، زيرا امروزه شيوۀ او معمول گرديده است، نه شيوۀ كسانى چون ابراهیم بن مهدى و مخارق و علّویه... . او نسبت به این موسيقىدان بزرگ كه حدود یک سده و نيم پيش از او مىزيسته است، اعتقادى خاص داشت؛شرح حالى كه به او اختصاص داده ، خود کتابى كه نسبتا مفصل است كه به 167 صفحه مىرسد. ابوالفرج در آغاز این کتاب، برخلاف شيوۀ خود، به شرح فضائل و دانش و پارسايى و هنرمندى او پرداخته و او را يگانۀ همۀ دورانها معرفى كرده است ؛ اما در مقابل، از اينكه بر استاد ديگرش جحظه خرده بگيرد، ابايى نداشت و با آنكه کتابى در احوال و اخبار او تأليف كرده است، باز یک بار پس از دو روايت مىگوید: او را در کتاب الطنبوريين عادت بر این است كه از اهل صناعت موسيقى به زشتترين كلمات بدگویى كند، حال آنكه عكس این عمل شايسته است. | تخصص ديگر ابوالفرج، موسيقى بود. اما دانش او در این زمینه، به دانش نظرى مختصر مىگرديد و ظاهرا نه آوازى خوش داشت و نه سازى مىنواخت. اطلاعات نظرى او از کتابهاى متعددى كه در اختيار داشت، به دست آمده بود؛آثار اسحاق موصلى؛آثار استادش جحظه از جمله اخبار ابى حشيشة كه آن را نزد همو خوانده بود؛کتابى كه ابوالفضل عباس بن احمد بن ثوابه به او داده بود و انبوهى کتابهاى ديگر. اما او خود در آغاز اغانى به صراحت مىگوید: در بيان كيفيت سرودهها و ترانهها منحصرا از شيوۀ اسحاق موصلى پيروى كردهام، زيرا امروزه شيوۀ او معمول گرديده است، نه شيوۀ كسانى چون ابراهیم بن مهدى و مخارق و علّویه... . او نسبت به این موسيقىدان بزرگ كه حدود یک سده و نيم پيش از او مىزيسته است، اعتقادى خاص داشت؛شرح حالى كه به او اختصاص داده ، خود کتابى كه نسبتا مفصل است كه به 167 صفحه مىرسد. ابوالفرج در آغاز این کتاب، برخلاف شيوۀ خود، به شرح فضائل و دانش و پارسايى و هنرمندى او پرداخته و او را يگانۀ همۀ دورانها معرفى كرده است ؛ اما در مقابل، از اينكه بر استاد ديگرش جحظه خرده بگيرد، ابايى نداشت و با آنكه کتابى در احوال و اخبار او تأليف كرده است، باز یک بار پس از دو روايت مىگوید: او را در کتاب الطنبوريين عادت بر این است كه از اهل صناعت موسيقى به زشتترين كلمات بدگویى كند، حال آنكه عكس این عمل شايسته است. | ||
خط ۱۹۱: | خط ۱۹۱: | ||
بر اساس همین مقدار اندكى كه از شعر ابوالفرج باقى مانده است، مىتوان گفت كه وى به روانى و دلنشينى، شعر مىسروده و گذشتگان نيز همه بر این امر اقرار دارند | بر اساس همین مقدار اندكى كه از شعر ابوالفرج باقى مانده است، مىتوان گفت كه وى به روانى و دلنشينى، شعر مىسروده و گذشتگان نيز همه بر این امر اقرار دارند . ثعالبى مىگوید: در آثار او، هم استوارى شعر علما را مىبينيم و هم لطافت شعر ظرفا را . | ||
از مجموع اشعار او، 172 بيت در 25 قطعۀ كوتاه و بلند باقى مانده است. از این میان 21 قطعه را ثعالبي و ياقوت و یک قطعۀ مفصل 39 بيتى را ابن شاكر | از مجموع اشعار او، 172 بيت در 25 قطعۀ كوتاه و بلند باقى مانده است. از این میان 21 قطعه را ثعالبي و ياقوت و یک قطعۀ مفصل 39 بيتى را ابن شاكر و 5 بيت را ابن طقطقى نقل كردهاند و دو قطعۀ 3 بيتى را كه در جاى ديگر نيامده، خود او در ادب الغرباء آورده است. | ||
شعر او شعر نوخاستگان عصر عباسى است. وى هنگامى كه ابن معتز و شيوۀ شعر سرايى او را مىستايد، پندارى از روش دلخواه خود سخن مىگوید. او مىداند كه در محيط بغداد، در سراهاى با شكوه و میان نديمان و كنيزكان و گلهاى بنفشه و نرگس، ديگر جاى آن نيست كه شاعرى بر اطلال و دمن زار بگريد و به وصف بيابان و ماده شتر و آهو و شتر مرغ بپردازد، يا در شعر الفاظ نا مأنوس بيابانى به كار برد. | شعر او شعر نوخاستگان عصر عباسى است. وى هنگامى كه ابن معتز و شيوۀ شعر سرايى او را مىستايد، پندارى از روش دلخواه خود سخن مىگوید. او مىداند كه در محيط بغداد، در سراهاى با شكوه و میان نديمان و كنيزكان و گلهاى بنفشه و نرگس، ديگر جاى آن نيست كه شاعرى بر اطلال و دمن زار بگريد و به وصف بيابان و ماده شتر و آهو و شتر مرغ بپردازد، يا در شعر الفاظ نا مأنوس بيابانى به كار برد. | ||
خط ۲۱۵: | خط ۲۱۵: | ||
سه كس كه با ابوالفرج روابطى داشتهاند، سه تاريخ مختلف در مرگ او ياد كردهاند: شاگردش ابن ابى الفوارس گوید كه روز 14 ذيحجۀ 356 درگذشت و پيش از مرگ دچار اختلال حواس شد. همین تاريخ را تقريبا همۀ نویسندگان بعدى پذيرفتهاند و معاصران نيز بيشتر بر این نظرند. تاريخ دوم، 357ق است كه ابونعيم آورده است. او خود مىنویسد كه ابوالفرج را در سنين كهنسالى وى در بغداد، ديده است . برخى ديگر نيز با ترديد این سال را ذكر كردهاند. تاريخ سوم، سال «سيصد و شصت و اندى» است كه دوستش [[ابن ندیم، محمد بن اسحاق|ابن نديم]] ذكر كرده | سه كس كه با ابوالفرج روابطى داشتهاند، سه تاريخ مختلف در مرگ او ياد كردهاند: شاگردش ابن ابى الفوارس گوید كه روز 14 ذيحجۀ 356 درگذشت و پيش از مرگ دچار اختلال حواس شد. همین تاريخ را تقريبا همۀ نویسندگان بعدى پذيرفتهاند و معاصران نيز بيشتر بر این نظرند. تاريخ دوم، 357ق است كه ابونعيم آورده است. او خود مىنویسد كه ابوالفرج را در سنين كهنسالى وى در بغداد، ديده است . برخى ديگر نيز با ترديد این سال را ذكر كردهاند. تاريخ سوم، سال «سيصد و شصت و اندى» است كه دوستش [[ابن ندیم، محمد بن اسحاق|ابن نديم]] ذكر كرده و كمتر مورد توجه قرار گرفته است، اما از ديگر تاريخها صحيحتر به نظر مىرسد. نخستين بار ياقوت به این نكته پى برده، اما خود اظهار نظر قاطعى نكرده است. وى از قول حاشيهنویسى كه ادب الغرباء ابوالفرج را در دست داشته، داستانى نقل كرده، از این قرار كه ابوالفرج در آن کتاب گوید: در زمان قدرت معز الدوله، روى قصر او در شماسيه چيزى خوانده، سپس در سال 362ق به آن مكان بازگشته و این بار ویرانى قصر را ديده است و بدين سان، تاريخى كه [[ابن ندیم، محمد بن اسحاق|ابن نديم]] ذكر كرده است، محتملتر مىگردد. | ||
==آثار== | ==آثار== | ||
خط ۲۲۴: | خط ۲۲۴: | ||
===دربارۀ سرودها و ترانهها و ترانهسرايان و اشعار و اخبار مربوط به آنان=== | ===دربارۀ سرودها و ترانهها و ترانهسرايان و اشعار و اخبار مربوط به آنان=== | ||
# الاغانى. چون این کتاب بزرگترين اثر در زمینۀ ادب و موسيقى به شمار مىآيد و مزايايى گاه استثنائى دارد، در مدخلى جداگانه بررسى مىشود . | |||
# مجرد الاغانى.ابوالفرج خود به این کتاب اشاره كرده است . | |||
# الاماء الشواعر. این کتاب در 1983م در بغداد به كوشش يونس احمد سامرائى و نورى حمودى قيسى به چاپ رسيده است. احتمالا اشعار الاماء و الممالیک و الممالیک الشعراء، عناوین تحريف شدۀ همین کتاب است. | |||
# کتاب الخمارين و الخمارات. | |||
# الاخبار و النوادر. | |||
# ادب السماع. | |||
# اخبار الطفيليين. | |||
# مجموع الآثار و الاخبار. | |||
# کتاب القيان. حاجى خليفه کتابى از ابوالفرج به نام نزهة الملوك و الاعيان في اخبار القيان و المغنيات الدواخل الحسان ياد كرده كه احتمالا همین کتاب است. | |||
# دعوة النجار، يا دعوة التجار. | |||
# کتاب الغلمان المغنيين. | |||
# کتابى دربارۀ نغمهها كه خود به آن اشاره كرده . | |||
# رسالهاى دربارۀ غنا كه خود از آن ياد كرده است. | |||
# الديارات. از سدههاى نخست قمرى ديرها را بيشتر مراكزى برای تفريح تلقى مىكردهاند. به همین جهت، مؤلفان کتابهاى الديارات، پس از تعيين محل دير، به ذكر اخبار و اشعارى كه در پيرامون آن ساخته شده بود، مىپرداختند. ظاهرا نخستين کتابى كه پيش از ابوالفرج در این باب تأليف شده، کتاب الحيرة و تسمیة البيع و الديارات، اثر هشام كلبى است. پس از آن ديارات ابوالفرج تأليف شد. اما نویسندگان سدۀ 4ق به این موضوع اقبال بسيار نشان دادهاند، چنانكه 5 کتاب ديگر نيز در همین دوره تأليف شده است: کتاب الديرة از سرىّ رفّاء؛ الديارات از ابوبكر محمد و ابوعثمان سعيد خالدى؛ الديارات الكبير از شمشاطى؛کتاب الديرة از محمد بن حسن نحوى و از همه مهمتر الديارات شابشتى . شگفت آنكه شابشتى هيچ اشارهاى به ابوالفرج نكرده و گویى از کتاب او به كلى بى اطلاع بوده است (دربارۀ این کتابها، نك: عواد، 36-42). کتاب ابوالفرج اينك در دست نيست و نسخهاى كه به همین نام در کتابخانۀ برلين نگهدارى مىشود ، معلوم نيست كه از آن ابوالفرج باشد. اما بى گمان ياقوت آن را در دست داشته، زيرا بارها در [[معجم البلدان]] به آن ارجاع داده است. جليل عطيه آنچه از این اثر در منابع آمده است، گرد آورده و به نام الديارات در بيروت (1991 م) به چاپ رسانده است. | |||
===کتابى در ادب=== | ===کتابى در ادب=== | ||
اثرى كاملا استثنائى و دلنشين از ابوالفرج در دست داريم كه ادب الغرباء من اهل الفضل و الادب ([[ابن ندیم، محمد بن اسحاق|ابن نديم]]، 128)، يا آداب الغرباء | اثرى كاملا استثنائى و دلنشين از ابوالفرج در دست داريم كه ادب الغرباء من اهل الفضل و الادب ([[ابن ندیم، محمد بن اسحاق|ابن نديم]]، 128)، يا آداب الغرباء ، يا ادباء الغرباء نام دارد. تا 1000 سال پس از مرگ ابوالفرج كسى خبرى از محتواى این کتاب، جز آن چند روايتى كه ياقوت آورده است (نك: همان، 95/13-96)، نداده بود؛ اما نسخهاى از آن در اختيار بديع الزمان فروزانفر بود كه برای نشر به صلاحالدين منجد سپرد. منجد نيز کتاب را در 1972م در بيروت منتشر كرد. این نسخه متعلق به سدۀ 13ق است، اما اينك نسخهاى ديگر، از سدۀ 7ق در کتابخانۀ آيتاللّه مرعشى يافت شده است (مرعشى، شم (5) 4047). | ||
ابوالفرج در این کتاب، با ذكر تاريخ بارها از خود سخن گفته، چندانكه این کتاب یکى از مراجع عمده برای شرح احوال او شده است. چنانكه در بخش درگذشت او ياد شد، یکى از روايات این کتاب نشان مىدهد كه وى، بر خلاف، همۀ روايات، تا اندكى پس از 362ق زنده بوده و این کتاب را نيز پس از این تاريخ، يا در اواخر آن سال نوشته است. در این زمان دوست و حامى قدرتمند او وزير مهلبى در گذشته بود و او در غم تنهایى و تنگدستى مىزيست. مقدمۀ كوتاه و غم انگيزى كه وى در آغاز کتاب نگاشته | ابوالفرج در این کتاب، با ذكر تاريخ بارها از خود سخن گفته، چندانكه این کتاب یکى از مراجع عمده برای شرح احوال او شده است. چنانكه در بخش درگذشت او ياد شد، یکى از روايات این کتاب نشان مىدهد كه وى، بر خلاف، همۀ روايات، تا اندكى پس از 362ق زنده بوده و این کتاب را نيز پس از این تاريخ، يا در اواخر آن سال نوشته است. در این زمان دوست و حامى قدرتمند او وزير مهلبى در گذشته بود و او در غم تنهایى و تنگدستى مىزيست. مقدمۀ كوتاه و غم انگيزى كه وى در آغاز کتاب نگاشته است، بر این معنى دلالت دارد. | ||
موضوع و لحن گفتار کتاب سراسر نشان از صمیمیت و یکرنگى روح مؤلف دارد. وى خاصه به دنبال غربتزدگانى كه از سر اندوه يادگارى از خود به جاى گذاشتهاند، به هر سوى سر مىكشد و در خانهها، دكانهاى ویران، مساجد، باغها، حتى در كوهها نوشتههاى آنان را مىيابد و در کتاب خود ضبط مىكند. بديهى است كه او از اخبارى كه ديگران نيز در همین باب برایش نقل مىكنند، چشم نمىپوشد | موضوع و لحن گفتار کتاب سراسر نشان از صمیمیت و یکرنگى روح مؤلف دارد. وى خاصه به دنبال غربتزدگانى كه از سر اندوه يادگارى از خود به جاى گذاشتهاند، به هر سوى سر مىكشد و در خانهها، دكانهاى ویران، مساجد، باغها، حتى در كوهها نوشتههاى آنان را مىيابد و در کتاب خود ضبط مىكند. بديهى است كه او از اخبارى كه ديگران نيز در همین باب برایش نقل مىكنند، چشم نمىپوشد.اهمیت این کتاب برای روانشناسى اجتماعى آن روزگار بر كسى پوشيده نيست. | ||
===کتابهایى كه دربارۀ اشخاص معين تأليف كرده=== | ===کتابهایى كه دربارۀ اشخاص معين تأليف كرده=== | ||
# الفرق (يا الوزن) و المعيار في الاوغاد و الاحرار، كه در معارضه با اللفظ المحيط هارون بن منجم نوشته است؛ | |||
# اخبار جحظة البرمكى؛ | |||
# مناجيب الخصيان، دربارۀ دو خواجۀ جوان متعلق به وزير مهلبى . | |||
===تبارنامهها=== | ===تبارنامهها=== | ||
# جمهرة النسب. این عنوان را [[خطيب بغدادى]] آورده است، اما ذيل کتاب التعديل خواهيم ديد كه ابوالفرج، جمهرۀ انساب عرب را نه عنوان، كه موضوع التعديل ياد كرده است. حال نمىدانيم كه خطيب کتاب ديگرى را در نظر داشته، يا آن عنوان و آن موضوع را دو کتاب پنداشته است. | |||
# نسب بنى عبدشمس. | |||
# نسب بنى شيبان. | |||
# نسب المهالبة. | |||
# نسب بنى تغلب. | |||
# نسب بنى كلاب. | |||
ه-اخبار و روايات مربوط به اعراب | ه-اخبار و روايات مربوط به اعراب | ||
# ايام العرب، كه به قول [[خطيب بغدادى]] شامل 1700 «يوم» بوده است، | |||
# التعديل و الانتصاف في مآثر العرب و مثالبها. ابوالفرج خود گوید كه اين، عنوان کتابى است در باب «جمهرة انساب العرب». | |||
===کتابهاى مذهبى=== | ===کتابهاى مذهبى=== | ||
1. [[مقاتل الطالبيين]]، كه دربارۀ آن جداگانه بحث خواهد شد | 1.[[مقاتل الطالبيين]]، كه دربارۀ آن جداگانه بحث خواهد شد. | ||
2. تفضيل ذى الحجة. از این کتاب اطلاعى در دست نيست و تنها با توجه به عنوان کتاب مىتوان حدس زد كه شامل موضوعات دينى بوده است. | |||
5. کتابى به نام تحف الوسائد في اخبار الولائد، كه حاجى خليفه به او نسبت داده است | 3 و 4. ما نزل من القرآن في امیرالمؤمنين على و اهلبيته(ع) و كلام فاطمة(ع) في فدك، كه [[طوسی، محمد بن حسن|شيخ طوسى]] به وى نسبت داده است (ص 224). پيش از [[طوسی، محمد بن حسن|شيخ طوسى]] كسى به این دو کتاب اشاره نكرده و نویسندگان پس از او هم از نقل آنها در فهرست آثار ابوالفرج خوددارى كردهاند. به نظر مىآيد كه این دو اثر را كسان ديگرى تأليف كرده باشند و بعدها در اثر خلطى كه چگونگى آن بر ما پوشيده مانده است، به ابوالفرج منسوب گرديده باشد. اما در هر حال این کتابها در دست نویسندگان شيعه وجود داشته، زيرا در سدۀ 7ق مىبينيم كه [[ابن طاووس، علی بن موسی|ابن طاووس]]، در کتاب بناء المقالة الفاطمیۀ خود 3 بار از ما نزل من القرآن ابوالفرج نقل قول كرده است . | ||
5. کتابى به نام تحف الوسائد في اخبار الولائد، كه حاجى خليفه به او نسبت داده است. | |||
بسيارى از آثار ابوالفرج، تنها یک سده پس از مرگش از میان رفته بود، زيرا خطيب مىنویسد: او بخشى از تأليفات خود را به اندلس فرستاد كه ديگر به دست ما (در عراق) بازنگشت، و آنگاه نام 11 اثر را كه بيشتر نسب نامه هستند، ذكر مىكند | بسيارى از آثار ابوالفرج، تنها یک سده پس از مرگش از میان رفته بود، زيرا خطيب مىنویسد: او بخشى از تأليفات خود را به اندلس فرستاد كه ديگر به دست ما (در عراق) بازنگشت، و آنگاه نام 11 اثر را كه بيشتر نسب نامه هستند، ذكر مىكند. کتاب الاماء الشواعر جزو این آثار نيست، اما جالب توجه آنكه تنها نسخۀ باقى مانده از این کتاب به خط مغربى است. | ||
ویرایش