یادبودهای سفارت استانبول: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'ه‎ه' به 'ه‍‌ه'
جز (جایگزینی متن - 'ه‎ها' به 'ه‌ها')
جز (جایگزینی متن - 'ه‎ه' به 'ه‍‌ه')
خط ۳۴: خط ۳۴:
‎[[خان ملک ساساني، احمد|احمد خان‎ملک ساسانی]]، در ابتدای کتاب، مختصری درباره میرزا کوچک‎خان جنگلی و کمک‎هایش به میرزا و دوستی آنان در جوانی سخن می‌گوید. او از اینکه میرزا از او یک دست چکمه و یک تفنگ گرفته است و بعدها این دوستی در خروج از ایران به سمت استانبول به نفع او تمام شده است، نیز می‌گوید؛ چون آن مناطق تحت تسلط و در دست نیروهای میرزا بود و اجازه ورود و خروج به افراد دولتی داده نمی‌شد. وی جوانی میرزا را این‎گونه توصیف می‌کند: «جوانی بلندبالا با چشمان آبی و موهای خرمایی روشن»<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/36669/2/3 ر.ک: متن کتاب، ص3-5]</ref>.
‎[[خان ملک ساساني، احمد|احمد خان‎ملک ساسانی]]، در ابتدای کتاب، مختصری درباره میرزا کوچک‎خان جنگلی و کمک‎هایش به میرزا و دوستی آنان در جوانی سخن می‌گوید. او از اینکه میرزا از او یک دست چکمه و یک تفنگ گرفته است و بعدها این دوستی در خروج از ایران به سمت استانبول به نفع او تمام شده است، نیز می‌گوید؛ چون آن مناطق تحت تسلط و در دست نیروهای میرزا بود و اجازه ورود و خروج به افراد دولتی داده نمی‌شد. وی جوانی میرزا را این‎گونه توصیف می‌کند: «جوانی بلندبالا با چشمان آبی و موهای خرمایی روشن»<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/36669/2/3 ر.ک: متن کتاب، ص3-5]</ref>.


نویسنده درباره سفر محمدعلی شاه به استانبول می‌نویسد: در اسفند 1297 که دولت شوروی عدسه را تصرف کرد، محمدعلی شاه که در آنجا پارکی عالی خریده و در عمارتی شاهانه زندگی می‌کرد، به‎همراه ملکه جهان (مادر احمد شاه) و دو پسر و یک دختر و بیست‎وسه نفر از ملازمان و وسایل بر یک کشتی فرانسوی سوار شده و به‎سوی استانبول آمدند. جمعیت شاه و همراهانش که سوار این کشتی بودند، چهار هزار نفر، ولی ظرفیت آن هزار نفر بود<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/36669/2/38 ر.ک: همان، ص38]</ref>.
نویسنده درباره سفر محمدعلی شاه به استانبول می‌نویسد: در اسفند 1297 که دولت شوروی عدسه را تصرف کرد، محمدعلی شاه که در آنجا پارکی عالی خریده و در عمارتی شاهانه زندگی می‌کرد، به‍‌همراه ملکه جهان (مادر احمد شاه) و دو پسر و یک دختر و بیست‎وسه نفر از ملازمان و وسایل بر یک کشتی فرانسوی سوار شده و به‎سوی استانبول آمدند. جمعیت شاه و همراهانش که سوار این کشتی بودند، چهار هزار نفر، ولی ظرفیت آن هزار نفر بود<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/36669/2/38 ر.ک: همان، ص38]</ref>.


احمدشاه در نامه‌ای که توسط یکی از ناخداها به سفارت فرستاد درباره ماجرای توقیف کشتی به دست انگلیسی‎ها به بهانه وجود بالشویک‎ها در آن، می‌نویسد: «اودسا بالشویکی شد. من و همراهانم با یک کشتی فرانسوی فرار کردیم. چهار روز است در دریا ب‌ی‌قوت و غذا مانده‌ایم. حالا که کشتی به دهنه بسفر رسیده، انگلیسی‎ها به‎ خیال اینکه مبادا در این کشتی بالشویک باشد، نمی‌گذارند وارد اسلامبول شود. شما از سفارت انگلیس اجازه بگیرید که ما را بگذارند پیاده بشویم»<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/36669/2/38 ر.ک: همان]</ref>.
احمدشاه در نامه‌ای که توسط یکی از ناخداها به سفارت فرستاد درباره ماجرای توقیف کشتی به دست انگلیسی‎ها به بهانه وجود بالشویک‎ها در آن، می‌نویسد: «اودسا بالشویکی شد. من و همراهانم با یک کشتی فرانسوی فرار کردیم. چهار روز است در دریا ب‌ی‌قوت و غذا مانده‌ایم. حالا که کشتی به دهنه بسفر رسیده، انگلیسی‎ها به‎ خیال اینکه مبادا در این کشتی بالشویک باشد، نمی‌گذارند وارد اسلامبول شود. شما از سفارت انگلیس اجازه بگیرید که ما را بگذارند پیاده بشویم»<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/36669/2/38 ر.ک: همان]</ref>.


پس از اجازه گرفتن از سفارت انگلیس، یک قایق موتوری (به‎همراه غواص سفارت و پرچم ایران) برای پیاده کردن محمدعلی ‎شاه و همراهانش به‌اتفاق یک افسر انگلیسی فرستاده شد تا شاه و همراهانش را به ساحل بیاورند. ملکه‎ جهان و خانم‎های ایرانی دوست داشتند که در منزلی دربست ساکن شوند تا کسی مزاحمشان نشده و آزاد باشند، اما به دلیل فراهم نبودن چنین جایی آنان به دبستان ایرانیان که حیاطی بزرگ و حوض و فواره‌ای داشت، رفتند و به دلیل ورود آنان به مدرسه، آنجا تعطیل شد که باعث اعتراض عده‌ای گردید. نویسنده، در ادامه از آگهی کردن در روزنامه به‌منظور یافتن منزل جدید برای شاه و همراهان و یافتن چنین جایی سخن می‌گوید و از اینکه آنها به دلیل سختی آمدوشد در زمستان، مجددا خانه‌ای را در استانبول کرایه کردند تا زمستان را در آنجا سپری کنند، ولی اجاره کردن منزل در استانبول مدتی به‌طول انجامیده و این امر باعث شده که شاه و همراهان تا یافتن منزل اجاره‌ای دوم در سفارتخانه بمانند. وی همچنین از روابط سرد شاه در ابتدای امر که پس از دیدن توجه فرزندش احمدشاه به سفیر، به روابط گرم با وی تبدیل شد، سخن می‌گوید. او می‌نویسد: گرمی این روابط به جایی رسید که محمدعلی شاه اغلب روزها یا به ملاقات من در سفارت می‌آمد و یا به بیوک‎آطه دعوتم می‌کرد<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/36669/2/38 ر.ک: همان، 38-41]</ref>.
پس از اجازه گرفتن از سفارت انگلیس، یک قایق موتوری (به‍‌همراه غواص سفارت و پرچم ایران) برای پیاده کردن محمدعلی ‎شاه و همراهانش به‌اتفاق یک افسر انگلیسی فرستاده شد تا شاه و همراهانش را به ساحل بیاورند. ملکه‎ جهان و خانم‎های ایرانی دوست داشتند که در منزلی دربست ساکن شوند تا کسی مزاحمشان نشده و آزاد باشند، اما به دلیل فراهم نبودن چنین جایی آنان به دبستان ایرانیان که حیاطی بزرگ و حوض و فواره‌ای داشت، رفتند و به دلیل ورود آنان به مدرسه، آنجا تعطیل شد که باعث اعتراض عده‌ای گردید. نویسنده، در ادامه از آگهی کردن در روزنامه به‌منظور یافتن منزل جدید برای شاه و همراهان و یافتن چنین جایی سخن می‌گوید و از اینکه آنها به دلیل سختی آمدوشد در زمستان، مجددا خانه‌ای را در استانبول کرایه کردند تا زمستان را در آنجا سپری کنند، ولی اجاره کردن منزل در استانبول مدتی به‌طول انجامیده و این امر باعث شده که شاه و همراهان تا یافتن منزل اجاره‌ای دوم در سفارتخانه بمانند. وی همچنین از روابط سرد شاه در ابتدای امر که پس از دیدن توجه فرزندش احمدشاه به سفیر، به روابط گرم با وی تبدیل شد، سخن می‌گوید. او می‌نویسد: گرمی این روابط به جایی رسید که محمدعلی شاه اغلب روزها یا به ملاقات من در سفارت می‌آمد و یا به بیوک‎آطه دعوتم می‌کرد<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/36669/2/38 ر.ک: همان، 38-41]</ref>.


ا[[خان ملک ساساني، احمد|حمد خان‎ملک ساسانی]]، درباره تصمیم متفقین درباره اقامت شاه در استانبول می‌نویسد: «ورود غیر مترقبه شاه سابق ایران به استانبول، یعنی شهری که بیست هزار نفر سکنه ایرانی داشت، خصوصا در هنگام اشغال قوای اجنبی، باعث مذاکراتی مابین سفارتخانه‌های متفقین شد؛ بدوا تصمیم گرفتند که به ایشان ا‎جازه توقف در استانبول ندهند و ایشان را به ایطالیا یا سوئیس بفرستند، ولی بعد از چند جلسه مذاکره و آمدوشد هم توقف در استانبول و هم مسافرت به اروپا را اجازه دادند؛ فقط ایشان را برای همیشه از ورود به لندن و پاریس ممنوع داشتند»<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/36669/2/40 ر.ک: همان، ص40]</ref>.
ا[[خان ملک ساساني، احمد|حمد خان‎ملک ساسانی]]، درباره تصمیم متفقین درباره اقامت شاه در استانبول می‌نویسد: «ورود غیر مترقبه شاه سابق ایران به استانبول، یعنی شهری که بیست هزار نفر سکنه ایرانی داشت، خصوصا در هنگام اشغال قوای اجنبی، باعث مذاکراتی مابین سفارتخانه‌های متفقین شد؛ بدوا تصمیم گرفتند که به ایشان ا‎جازه توقف در استانبول ندهند و ایشان را به ایطالیا یا سوئیس بفرستند، ولی بعد از چند جلسه مذاکره و آمدوشد هم توقف در استانبول و هم مسافرت به اروپا را اجازه دادند؛ فقط ایشان را برای همیشه از ورود به لندن و پاریس ممنوع داشتند»<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/36669/2/40 ر.ک: همان، ص40]</ref>.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش