تاريخ الفلسفة اليونانية: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۶ سپتامبر ۲۰۱۹
جز
جایگزینی متن - 'ه‎ت' به 'ه‌ت'
جز (جایگزینی متن - 'ن‎ه' به 'ن‌ه')
جز (جایگزینی متن - 'ه‎ت' به 'ه‌ت')
خط ۴۱: خط ۴۱:
فلسفه یونان سه دوران را پشت سر گذاشته است؛ دوران پیدایش و شکل‎گیری، دوران بلوغ و دوران پژمردگی و افول. هرکدام از این ادوار در دو زمان بوده است ازاین‎رو مباحث کتاب به شش باب تقسیم شده است.<ref>ر.ک: همان، ص8</ref> اولین دوران با پیش‎سقراطیان آغاز می‌شود. ویژگی این دوران تلاش برای تفسیر جهان است و ازاین‎رو پایه‌های فلسفه نظری در آن وجود دارد. دومین زمان از این دوران، زمان ظهور سوفسطاییان و سقراط و برخی از شاگردان او است و ویژگی این دوران جهت‎گیری فکر و ذهن انسان‌هایش به شیوه‌های جدلی و بیان اصول اخلاق و... است و در همین زمان است که بذر فلسفه عملی کاشته می‌شود.
فلسفه یونان سه دوران را پشت سر گذاشته است؛ دوران پیدایش و شکل‎گیری، دوران بلوغ و دوران پژمردگی و افول. هرکدام از این ادوار در دو زمان بوده است ازاین‎رو مباحث کتاب به شش باب تقسیم شده است.<ref>ر.ک: همان، ص8</ref> اولین دوران با پیش‎سقراطیان آغاز می‌شود. ویژگی این دوران تلاش برای تفسیر جهان است و ازاین‎رو پایه‌های فلسفه نظری در آن وجود دارد. دومین زمان از این دوران، زمان ظهور سوفسطاییان و سقراط و برخی از شاگردان او است و ویژگی این دوران جهت‎گیری فکر و ذهن انسان‌هایش به شیوه‌های جدلی و بیان اصول اخلاق و... است و در همین زمان است که بذر فلسفه عملی کاشته می‌شود.


دوران دوم به افلاطون و [[ارسطو]] اختصاص می‎یابد، افلاطون به‎تمامی مسائل فلسفی اعم از نظری و عملی پرداخت و آن‌ها را پالایش کرد و بر این مسائل افزود و به حقایق آشکاری دست یافت ولی او حقیقت را با خیال و برهان را با قصه درآمیخت؛ اما پس از او با آمدن [[ارسطو]]، با عقل صِرف با مسائل برخورد می‌شود و همو ([[ارسطو]]) موفق به بیان جایگاه فلسفه و اقسام آن می‌گردد.
دوران دوم به افلاطون و [[ارسطو]] اختصاص می‎یابد، افلاطون به‌تمامی مسائل فلسفی اعم از نظری و عملی پرداخت و آن‌ها را پالایش کرد و بر این مسائل افزود و به حقایق آشکاری دست یافت ولی او حقیقت را با خیال و برهان را با قصه درآمیخت؛ اما پس از او با آمدن [[ارسطو]]، با عقل صِرف با مسائل برخورد می‌شود و همو ([[ارسطو]]) موفق به بیان جایگاه فلسفه و اقسام آن می‌گردد.


در سومین دوران شاهد نوآوری مهمی نیستیم، بلکه فیلسوفان این دوران بر سر سفره پیشینیان نشسته‌اند. آن‌ها این مسائل را تجدید (مثلاً با تبیین جدیدی ارائه می‌کنند) یا تعدیل کرده و تغییر می‌دهند. در این دوران فلاسفه، تحت تأثیر شرق، بیشتر به اخلاق می‌پردازند و مباحث اخلاقی را با محوریت فلسفه مطرح می‌کنند. پس‌ازآن نفوذ هرچه بیشتر فلسفه‌های شرق را شاهد هستیم تا حدی که می‎بینیم که فلاسفه، فلسفه را در جای دین و تصوف قرار می‌دهند و این‎گونه است که شرقی‎ها به فلسفه در معنای یونانی آن کمک کرده و در تکمیل آن مشارکت می‌کنند.<ref>ر.ک: همان، ص9</ref>
در سومین دوران شاهد نوآوری مهمی نیستیم، بلکه فیلسوفان این دوران بر سر سفره پیشینیان نشسته‌اند. آن‌ها این مسائل را تجدید (مثلاً با تبیین جدیدی ارائه می‌کنند) یا تعدیل کرده و تغییر می‌دهند. در این دوران فلاسفه، تحت تأثیر شرق، بیشتر به اخلاق می‌پردازند و مباحث اخلاقی را با محوریت فلسفه مطرح می‌کنند. پس‌ازآن نفوذ هرچه بیشتر فلسفه‌های شرق را شاهد هستیم تا حدی که می‎بینیم که فلاسفه، فلسفه را در جای دین و تصوف قرار می‌دهند و این‎گونه است که شرقی‎ها به فلسفه در معنای یونانی آن کمک کرده و در تکمیل آن مشارکت می‌کنند.<ref>ر.ک: همان، ص9</ref>
خط ۵۳: خط ۵۳:
بحث فصل چهارم، بازگشت به علم طبیعی با معرفی انباذقلس(امپدوکلس) دموکریتوس و آناکساگوراس است.<ref>ر.ک: همان، ص35-43</ref> باب دوم کتاب درباره سوفسطائیان و سقراط و سقراط‎گرایان است، باب سوم به معرفی افلاطون و نظریات او درباره معرفت (تذکار) و وجود و نگاه او به اخلاق و سیاست نوشته شده، باب چهارم درباره ارسطو و نگاه او به منطق و طبیعت و نفس و مابعدالطبیعه و اخلاق و سیاست است و باب‌های بعدی درباره ارتباط فلسفه و اخلاق و فلسفه و دین بحث می‌کنند.
بحث فصل چهارم، بازگشت به علم طبیعی با معرفی انباذقلس(امپدوکلس) دموکریتوس و آناکساگوراس است.<ref>ر.ک: همان، ص35-43</ref> باب دوم کتاب درباره سوفسطائیان و سقراط و سقراط‎گرایان است، باب سوم به معرفی افلاطون و نظریات او درباره معرفت (تذکار) و وجود و نگاه او به اخلاق و سیاست نوشته شده، باب چهارم درباره ارسطو و نگاه او به منطق و طبیعت و نفس و مابعدالطبیعه و اخلاق و سیاست است و باب‌های بعدی درباره ارتباط فلسفه و اخلاق و فلسفه و دین بحث می‌کنند.


نگارنده در خاتمه کتاب (پس از معرفی یوحنای نحوی) می‌نویسد: این‎گونه بود که فلسفه یونان بعد از دستیابی به بزرگ‎ترین و باشکوه‎ترین نتایج عقلی پس از یازده قرن پایان پذیرفت. البته هنوز به‌عنوان فلسفه بماهو فلسفه باقی مانده است و عقول جدید شرقیان و غربیان با آن دیالوگ برقرار کرده و از این افکار اندیشه‌های دیگری را پدید می‌آورند و برخی را هم رد و نفی می‌کنند... بدون شک بیشترین فضیلت در فلسفه یونان از آن افلاطون و [[ارسطو]] است؛ زیرا گستردگی و همچنین عمق و رفعت مطالب آنان در حدی است که هیچ‎یک از سابقین و لاحقین بر آنان به این قد و قواره نمی‌رسند. بلکه می‌توان گفت اگر این دو شخصیت نبودند، اندیشه‌های پیشینیان در هاله ابهام می‌ماند و همچنین شاهد پیدایش مدارس فلسفی پس از آنان هم نبودیم. این دو شخصیت موفق شدند که دو قطبی‌ای باشند که عقل انسانی بین آن‌ها در تردد است و گاهی به این تمایل می‎یابد و گاه به دیگری. شاید بتوان گفت که عقل انسانی به هر شکل و صورت و در قالب هر اندیشه‌ای که دربیاید در یکی از این مواقف خواهد ماند و از آن‌ها خارج نخواهد شد.<ref>ر.ک: خاتمه کتاب، ص304</ref>
نگارنده در خاتمه کتاب (پس از معرفی یوحنای نحوی) می‌نویسد: این‎گونه بود که فلسفه یونان بعد از دستیابی به بزرگ‎ترین و باشکوه‌ترین نتایج عقلی پس از یازده قرن پایان پذیرفت. البته هنوز به‌عنوان فلسفه بماهو فلسفه باقی مانده است و عقول جدید شرقیان و غربیان با آن دیالوگ برقرار کرده و از این افکار اندیشه‌های دیگری را پدید می‌آورند و برخی را هم رد و نفی می‌کنند... بدون شک بیشترین فضیلت در فلسفه یونان از آن افلاطون و [[ارسطو]] است؛ زیرا گستردگی و همچنین عمق و رفعت مطالب آنان در حدی است که هیچ‎یک از سابقین و لاحقین بر آنان به این قد و قواره نمی‌رسند. بلکه می‌توان گفت اگر این دو شخصیت نبودند، اندیشه‌های پیشینیان در هاله ابهام می‌ماند و همچنین شاهد پیدایش مدارس فلسفی پس از آنان هم نبودیم. این دو شخصیت موفق شدند که دو قطبی‌ای باشند که عقل انسانی بین آن‌ها در تردد است و گاهی به این تمایل می‎یابد و گاه به دیگری. شاید بتوان گفت که عقل انسانی به هر شکل و صورت و در قالب هر اندیشه‌ای که دربیاید در یکی از این مواقف خواهد ماند و از آن‌ها خارج نخواهد شد.<ref>ر.ک: خاتمه کتاب، ص304</ref>


==وضعیت کتاب==
==وضعیت کتاب==
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش