سفرنامه لرستان و خوزستان (بارون کلمنت): تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی‌نور
    جز (جایگزینی متن - ' ا ' به ' ا')
    جز (جایگزینی متن - 'ه‎ه' به 'ه‌ه')
    خط ۱۳: خط ۱۳:
    خوزستان - سیر و سیاحت - قرن 13ق.
    خوزستان - سیر و سیاحت - قرن 13ق.


    سفر نامه‎ها
    سفر نامه‌ها


    لرستان - سیر و سیاحت - قرن 13ق.
    لرستان - سیر و سیاحت - قرن 13ق.

    نسخهٔ ‏۲۳ اوت ۲۰۱۹، ساعت ۰۱:۴۲

    سفرنامه لرستان و خوزستان، محمد حسین آریا
    سفرنامه لرستان و خوزستان (بارون کلمنت)
    پدیدآوراندوبد، کلمنت اوگاستس (نویسنده) آریا لرستانی، محمدحسین (مترجم)
    ناشرشرکت انتشارات علمی و فرهنگی
    مکان نشرتهران - ایران
    سال نشر1384 ش
    چاپ2
    شابک964-445-712-9
    موضوعایران - سیر و سیاحت - قرن 13ق.

    خوزستان - سیر و سیاحت - قرن 13ق.

    سفر نامه‌ها

    لرستان - سیر و سیاحت - قرن 13ق.
    زبانفارسی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏DSR‎‏ ‎‏1366‎‏/‎‏5‎‏ ‎‏/‎‏د‎‏9‎‏س‎‏7

    سفرنامه لرستان و خوزستان، اثر بارون كلمنت اوگوستوس دوبد، شرح سفر جهانگردى روسى به نام ِ"كلمنت او گاستس دو بُد" و نام مختصرِ " بارون دو بُد" مى‌باشد كه توسط آقاى محمدحسين آريا ترجمه شده است. مؤلف اثر، سياح روسى در محدوده زمانى قتل گريبايدوف، در سمت نايب اولى سفارت روسيه در تهران انجام وظيفه مى‌كرده است. چنين به نظر مى‌رسد، او خانه بدوشى بوده كه به عشق سير و سفر در خطه پهناور ايران به سياحت پرداخته و پيش از سفر به لرستان بزرگ و لرستان كوچك و خوزستان، نواحى کرمانشاهان، خراسان، گرگان، همدان و مناطق ديگر مملكت ما را گشته است.

    ساختار

    بارون دو بد در اوايل سلطنت محمد شاه از مسير تهران، قم، كاشان، اصفهان و شيراز به كازرون سفر مى‌كند، و وقايع اين بخش را به اجمال شرح مى‌دهد. آن گاه به خطه لرستان بزرگ پا مى‌گذارد و مسير دوگنبدان، بهبهان و مالمير را طى مى‌كند و حوادث سفر خود را درباره طايفه‌هاى ممسنى، بويراحمد، جاوى، كهكيلويه، بختيارى و... به تفصيل بازگو مى‌نمايد. سپس شوشتر، دزفول و شوش را مى‌بيند، آن گاه به قول خود وارد سرزمين نامكشوف لرستان كوچك مى‌شود، از جايدر و كوه‌دشت به شهر خرم‌آباد و بروجرد مى‌آيد و پس از اقامت و توصيف آن‌ها و شرح طوايف پيشكوه و پشتكوه از مسير اراك و قم به تهران باز مى‌گردد و بخشى از تاريخ اين مناطق را بر ما روشن مى‌سازد.

    گزارش محتوا

    در مقدمه اين كتاب مى‌خوانيم: در دوران حكومت صفويه و خاصه ايام زمامدارى شاهان قاجار، جمع بسيارى از سياحان و خاور شناسان و باستان شناسان و نظاميان و سياستمداران اروپايى هر يك به منظور خاصى به ايران كهنسال سفر كردند و ماجراى خود را نگاشتند. جمعى از اينان به تربت زبان و فرهنگ و ادب فارسى به سفرى روحانى آمدند تا هم مشام جان خويشتن را از رايحه دل انگيز نغمات و عرفان سخن سرايان اين مُلك بيارايند و هم تابشى از خرد و حكمت آن را براى همزبانان خود به ارمغان ببرند. از اين جمله است نيكلسن...، لويى ماسينيون...، گوته.

    همه راهيان ايران چنين نبوده‌اند، برخى نيز در پى يافتن گنجينه‌هاى باستانى و تزيين موزه‌هاى وطن خود و شوق به اكتشاف اسرار كهن تاريخ مشرق زمين و... بدين سوى روى آور شده‌اند، چه بسا به توان فرانسوى‌ها و آلمانى‌ها را از اين جمله شمرد.

    بارون دوبد در سفر خود از خوزستان نيز ديدن كرده است. در كتاب ترجمه شده‌اش، با عنوانِ‌ِ "سفرنامه خوزستان و لرستان"، مسير حركت او با نقشه‌اى نشان داده شده است. بهبهان يكى از مقاصدى بود كه او در سفرش از آن جا ديدار كرد. در فصل هشتم كتاب، آمده است:

    "با ورود به شيراز در صدد بر آمدم تا مسيرهاى منتهى به بهبهان را بشناسم... دريافتم سه جاده مختلف به بهبهان مى‌رود. نخستين جاده از دره خلار با تاكستان‌هاى معروفش مى‌گذشت كه بهترين نوع شراب شيراز را از آنجا مى‌گيرند. مسافت شيراز تا بهبهان از طريق اين راه بيشتر از پنجاه فرسنگ نيست... جاده دوم با عبور از كازرون به ابوشهر(بوشهر) مى‌رسد كه از آن جا از طريق دريا به هندیان و از طريق خشكى به بهبهان سفر مى‌كنند.

    در فصل 12 نيز ادامه مى‌دهد:

    "... بهبهان همان كوره قباد است. اين منطقه كه اكنون تحت حكومت ميرزا قواما است از شمال به كمر بندى از رشته ارتفاعات بزرگ محدود است كه عراق عجم را از ولايات جنوبى ايران جدا مى‌كند، سواحل شمالى و شمال خاورى خليج فارس، حد جنوبى و رامهرمز و منطقه كعب، حد باخترى آن است؛ شولستان نيز بهبهان را در خاور از نواحى وابسته به فارس مجزا مى‌نمايد... مى‌توانم بگويم بهبهان در احاطه اين طوايف است: از خاور و جنوبى خاورى، ممسنى؛ از شمال و شمال باخترى، ايل بختيارى؛ در باختر و جنوب باخترى، اعراب كعب..."

    او اينچنين ادامه مى‌دهد:

    "... خاک بهبهان بسيار حاصلخيز است و با چند رود معظم؛ مانند شمس عرب، خير آباد و كردستان و رودهاى كوچكترى كه سرچشمه در كوه‌هاى اردكان دارند، مشروب مى‌شود و اگر جمعيت بيشترى و از آن مهم‌تر امنيت و ثبات حكومتى بهترى وجود مى‌داشت، مى‌توانست منطقه كشاورزى پر بارى باشد.

    كشاورزان در دشت وسيع اطراف شهر بهبهان غله كشت مى‌كنند كه بيست و پنج برابر محصول مى‌دهد؛ اما حاصل عمده اراضى نزدیک به خليج فارس پنبه و برنج است. در ميان درختان ميوه از همه بيشتر خرما ديده مى‌شود، ليكن ليمو، پرتقال و انار هم به خوبى ثمر مى‌دهد. براى نشان دادن ملايمت هوا همين بس كه بگويم در ماه ژانويه/ بهمن ماه مرغزارهاى حومه شهر اين جا و آن جا آراسته با نرگس، از دور همچون شمد سپيدى به محيط چند ميل، هوا را از عطر دلاويز خود آكنده ساخته بود. مادران با كودكان در بغل و سبدهاى پر از سور و سات در دست، تمام روز را در مرغزارها، آن جا كه نرگس مى‌رويد، سپرى مى‌كنند و تنها با نزدیک شدن غروب با دسته‌هاى بزرگ گل به خانه باز مى‌گردند.

    اگر به من درست گفته باشند، در سواحل رودخانه هندیان درخت زيتون مى‌رويد و شهر زيتون زيدون فعلى نام خود را از آن مى‌گيرد؛ اما ابن بطوطه، سياح سده چهاردهم عرب، آن را مشتق الزيدان به معناى شهر دو سيد؛ يعنى زيد بن ثابت و زيد بن ارقم، از صحابه پيامبر اكرم مى‌داند.

    نتوانستم يقين حاصل كنم چه كسى بناى بهبهان را گذاشته است. شايد منشا آن به ساسانيان باز مى‌گردد؛ اما بر حسب ظاهر فقط پس از ويرانى ارجان و قباد است كه نامى از آن به ميان آمده است... در دشت بهبهان و نيز دره‌هاى كوهستانى آن آثار شهرهاى فراوانى ديده مى‌شود كه گوياى آن است كه اين قسمت از ايران در ازمنه پيشين بسيار شكوفاتر از وضع كنونيش بوده است.

    در ميانه راه بهبهان و رود كردستان بقاياى باستانى وجود دارد كه در محدوده وسيعى متفرق شده است. آثار بناها نشان مى‌دهد كه از آجر پخته و ساروج سفيد و خاکريزهاى كم و بيش مرتفع و مصنوع دست بشر ساخته شده‌اند. تصور مى‌كنم در همين بقاياست كه سر جان مكدانلد كينز لوحه‌اى سنگى با خطوط سر پيكانى (ميخى) يافته است.

    بقاياى ِآثار ارجان مشتمل از بناهاى سنگى و آجرى، در بلندى‌هاى سواحل رودخانه كردستان و بيشتر در چپ آن پراكنده است. همچنين در شيب ساحل و تا اندازه‌اى در عرصه زمين باريكى كه بستر رودخانه ااز خاکريز جنوبى يا چپ آن جدا مى‌كند، آثار ديگرى ديده مى‌شود. به استثناى پل‌ها، از بناهاى بزرگ اثرى باقى نمانده است؛ گويا خانه‌ها فقط در يك طبقه و با سقف گنبدى شكل بنا مى‌شده است. دو پل به فاصله كمى از يكديگر، دو طرف شهر را به هم متصل مى‌كرده است. بناى آنها از سنگ و آجر است و از بقاياى آنها مى‌توان قضاوت كرد كه با مقياس معظمى ساخته شده‌اند. آثارى از پايه ستون‌ها كه طاق‌هاى پل بر آن تكيه داشته، هنوز در ساحل چپ و راست رودخانه باقى است و فشار تند جريان آب كه به صورت گرداب‌هاى كوچك جارى است، تقريبا بقيه پايه‌ها را با خود برده است.

    پل‌ها در فاصله يك فرسنگى گذرگاه باريك كوهى ساخته شده‌اند كه رود كردستان از آن سرچشمه مى‌گيرد، آنها را پل بيگم و پل دختر مى‌نامند... بناى بزرگى مربوط به پل دوم به ارتفاع دو طبقه در ساحل چپ رودخانه ديده مى‌شود؛ اين ساختمان، پل را به سطح ساحل مرتفع مى‌رسانده تا به گذرگاه پل، بر فراز طبقه دوم، منتهى مى‌شود. در هر طبقه اين بنا دو حجره وسيع وجود داشته است.

    ... ياقوت، بنيانگذار ارجان را كه جزء اقليم سوم مى‌داند، به قباد پادشاه ساسانى، پسر فيروز و پدر نوشيروان و به عبارت ديگر به حدود پايان سده پنجم يا آغاز سده ششم عصر مسيح نسبت مى‌دهد... نزدیک تنگ تكاتكاب كه رود كردستان از آن جا به جلگه علياى آثار باستانى ارجان وارد مى‌شود و در فاصله نه چندان دورى از آبادى پشكر، در ارتفاع زياد كوه شكافى هست كه ماده سياه رنگى شبيه قير كانى از آن مى‌تراود كه مردم محل آن را جمع‌آورى مى‌كنند. زيرا در ايران براى اين ماده خاصیت شفا بخش فراوان قايلند و مخصوصا در ضرب ديدگى و شكستگى به كار مى‌برند. آن را موميا و گاهى مومياى نايى مى‌خوانند و منسوب به روستاى "نايى ده" در دامنه همين كوه است. بى ترديد آتشفشانى كه اكنون خاموش است، اين شكاف را به وجود آورده است. زمانى كه زلزله شيراز را تكان داد، در بهبهان نيز اثر گذاشت و شكافى كه از آن موميا اندك اندك مى‌تراويد، عريض‌تر شد و از آن پس تراوش موميا بسيار زيادتر شده، اما مى‌گويند خاصیتش نيز كم شده است.

    به كمك نويسندگان عرب مى‌دانيم، كوهى كه اين قير معدنى يا نفتا از آن تراوش مى‌كرده است، از نوع آتشفشان بوده و از طرفى آتشى كه منبع آن خود طبيعت باشد، در ميان پارسى‌هاى كهن حرمت خاصى داشته است و اين مورد درباره چشمه‌هاى نفتا (آذرنوش) مصداق بيشترى دارد، لذا محتمل است آتشكده ارجان در محدوده همين كوه بر پا بوده است.

    از تفصيل چندين سفرنامه كه نويسندگان عرب در باب جنوب باخترى ايران نوشته‌اند و به شهر ارجان رفته يا از آنجا عزيمت كرده‌اند، چنين بر مى‌آيد كه ارجان شهر با اهميتى بوده است؛ موقعيت جغرافيايى آن نيز ما را به همين نتيجه مى‌رساند. چون ميان بهبهان و اصفهان جاده‌اى هست كه هر چند صعب‌العبور و كوهستانى است، مى‌تواند نمودار آن باشد كه ارجان سوداگر خانه‌اى ميان خليج فارس و بخش‌هاى داخلى ايران به شمار مى‌رفته است. بر اساس گفته جغرافيدان عرب ابن حوقل كه سر اوزلى ما را با آن آشنا ساخته است؛ مهروبان بندر ارجان در دهانه تاب واقع بوده و خود اين رودخانه شريان بازرگانى محسوب مى‌شده است.

    رود هندیان از دريا تا شهر زيتون قابل كشتيرانى است؛ فاصله اين شهر تا بهبهان يك روزه (يا پنج فرسنگ) راه است. از اين دو مسير تجارتى ممكن است، همزمان استفاده شده باشد، هم چنانكه امروز هم اين وضع ادامه دارد؛ مسير اول به ويژه براى ارتباط با عربستان و راه دوم براى دستيابى به هند مفيد بوده است. به علاوه مى‌توان گفت، حمل امتعه ايران از طريق رود تاب به مهروبان و از آنجا به خليج فارس آسان بوده است و در عين حال محصولات هند از راه هندیان و زيتون به داخله ايران مى‌رسيده و بدين ترتيب هم مسير كوتاه‌ترى در خليج فارس طى مى‌شده و هم كشتى‌ها بر خلاف جهت جريان پر سرعت و مشكل تاب سير نمى‌كرده‌اند.

    در شش ميلى بهبهان به سمت خاور و متمايل به شمال، روستایى به نام منصوريه قرار دارد كه به من گفته شد، در موضع خرابه‌هاى شهر كهن قباد و با استفاده از مصالح به جا مانده از آن، بنا شده؛ پيش از اين تمام منطقه را قباد مى‌گفته‌اند كه يكى از كوره‌هاى پنجگانه فارس بوده است.

    منابع مقاله

    متن و مقدمه كتاب.