تاريخ الفلسفة اليونانية: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۲۲ اوت ۲۰۱۹
جز
جایگزینی متن - 'ی‎ت' به 'ی‌ت'
جز (جایگزینی متن - 'ی‎خ' به 'ی‌خ')
جز (جایگزینی متن - 'ی‎ت' به 'ی‌ت')
خط ۳۳: خط ۳۳:


==گزارش محتوا==
==گزارش محتوا==
یوسف کرم، در مقدمه درباره مهاجرت یونانیان و منشأ آنان و... تقسیمشان به چهار قبیله بزرگ سخن می‌گوید. سپس از وقوع جنگ میان آنان و هجرتشان به مناطق مختلف و پراکندگی‎شان در یونان کبری و خلقیدونیه(اشقودره) و استانبول می‌نویسد. وحدت جنسیت و زبان و دین، این پراکندگی مستعمرات را که هرکدام به شکل مستقل اداره می‎شدند، به اتحاد می‌کشاند. قصاید هومر از قدیمی‎ترین آثاری است که از روی آن می‎توان به نوع اندیشه‎های آنان پی برد. کلی‎ترین عقاید آنان درباره طبیعت (جهان)، خدا، انسان و اخلاق را چنین می‎توان تشریح کرد. از نگاه هومر، طبیعت زنده و دارای اراده است. همچنین خدایان المپ حکومتی را تشکیل داده‌اند که تزوس (زئوس) در رأس آن قرار دارد که البته این خدایان صورت بشری دارند و از پهلوانان قوی‎تر و سریع‎تر هستند. همچنین آن‎ها ازدواج می‌کنند و غذا می‌خورند و.... انسان در نگاه یونان باستان، موجودی است مرکب از نفس و بدن؛ بدن از آب و خاک ساخته شده و بعد از مرگ به همان مواد تجزیه می‎شود و نفس از جنس لطیفی است که با جسم اتحاد پیدا کرده و به شکل آن درمی‎آید و با مرگ به آزادی می‌رسد و به مملکت اموات در دل زمین می‌رود. در آنجا خدایان ثواب و عقاب را تقسیم می‌کنند آن‎ها به دوستانشان محبت کرده و دشمنانشان را محروم می‌کنند.<ref>ر.ک: مقدمه کتاب، ص1-4</ref>
یوسف کرم، در مقدمه درباره مهاجرت یونانیان و منشأ آنان و... تقسیمشان به چهار قبیله بزرگ سخن می‌گوید. سپس از وقوع جنگ میان آنان و هجرتشان به مناطق مختلف و پراکندگی‎شان در یونان کبری و خلقیدونیه(اشقودره) و استانبول می‌نویسد. وحدت جنسیت و زبان و دین، این پراکندگی مستعمرات را که هرکدام به شکل مستقل اداره می‎شدند، به اتحاد می‌کشاند. قصاید هومر از قدیمی‌ترین آثاری است که از روی آن می‌توان به نوع اندیشه‎های آنان پی برد. کلی‌ترین عقاید آنان درباره طبیعت (جهان)، خدا، انسان و اخلاق را چنین می‌توان تشریح کرد. از نگاه هومر، طبیعت زنده و دارای اراده است. همچنین خدایان المپ حکومتی را تشکیل داده‌اند که تزوس (زئوس) در رأس آن قرار دارد که البته این خدایان صورت بشری دارند و از پهلوانان قوی‌تر و سریع‎تر هستند. همچنین آن‎ها ازدواج می‌کنند و غذا می‌خورند و.... انسان در نگاه یونان باستان، موجودی است مرکب از نفس و بدن؛ بدن از آب و خاک ساخته شده و بعد از مرگ به همان مواد تجزیه می‎شود و نفس از جنس لطیفی است که با جسم اتحاد پیدا کرده و به شکل آن درمی‎آید و با مرگ به آزادی می‌رسد و به مملکت اموات در دل زمین می‌رود. در آنجا خدایان ثواب و عقاب را تقسیم می‌کنند آن‎ها به دوستانشان محبت کرده و دشمنانشان را محروم می‌کنند.<ref>ر.ک: مقدمه کتاب، ص1-4</ref>


وی سپس از هزیود و دیوان او (کارها و روزها) و تقسیم آن به چهار قسمت دروس اخلاقی، نصایح زراعی، وصایای اجتماعی و ازدواج و... و بیان تقویم روزهای سعد و نحس سخن می‌گوید. هزیود درباره عدالت می‌گوید: برخی از ماهی‎ها و حیوانات وحشی و پرندگان برخی دیگر را می‌درند یا می‌خورند ولی به انسان‎ها سرمایه عدالت هدیه شده است. هزیود در دیوان دیگرش، از سه اصل «کاوس» [یا خائوس] یعنی ماده اولیه موجودات، «جایا» یعنی زمین و «ایروس»[یا اروس] یعنی عشق و نیروی تولید و بقای نسل صحبت می‌کند.<ref>ر.ک: همان، ص4-5</ref>
وی سپس از هزیود و دیوان او (کارها و روزها) و تقسیم آن به چهار قسمت دروس اخلاقی، نصایح زراعی، وصایای اجتماعی و ازدواج و... و بیان تقویم روزهای سعد و نحس سخن می‌گوید. هزیود درباره عدالت می‌گوید: برخی از ماهی‎ها و حیوانات وحشی و پرندگان برخی دیگر را می‌درند یا می‌خورند ولی به انسان‎ها سرمایه عدالت هدیه شده است. هزیود در دیوان دیگرش، از سه اصل «کاوس» [یا خائوس] یعنی ماده اولیه موجودات، «جایا» یعنی زمین و «ایروس»[یا اروس] یعنی عشق و نیروی تولید و بقای نسل صحبت می‌کند.<ref>ر.ک: همان، ص4-5</ref>
خط ۵۳: خط ۵۳:
بحث فصل چهارم، بازگشت به علم طبیعی با معرفی انباذقلس(امپدوکلس) دموکریتوس و آناکساگوراس است.<ref>ر.ک: همان، ص35-43</ref> باب دوم کتاب درباره سوفسطائیان و سقراط و سقراط‎گرایان است، باب سوم به معرفی افلاطون و نظریات او درباره معرفت (تذکار) و وجود و نگاه او به اخلاق و سیاست نوشته شده، باب چهارم درباره ارسطو و نگاه او به منطق و طبیعت و نفس و مابعدالطبیعه و اخلاق و سیاست است و باب‌های بعدی درباره ارتباط فلسفه و اخلاق و فلسفه و دین بحث می‌کنند.
بحث فصل چهارم، بازگشت به علم طبیعی با معرفی انباذقلس(امپدوکلس) دموکریتوس و آناکساگوراس است.<ref>ر.ک: همان، ص35-43</ref> باب دوم کتاب درباره سوفسطائیان و سقراط و سقراط‎گرایان است، باب سوم به معرفی افلاطون و نظریات او درباره معرفت (تذکار) و وجود و نگاه او به اخلاق و سیاست نوشته شده، باب چهارم درباره ارسطو و نگاه او به منطق و طبیعت و نفس و مابعدالطبیعه و اخلاق و سیاست است و باب‌های بعدی درباره ارتباط فلسفه و اخلاق و فلسفه و دین بحث می‌کنند.


نگارنده در خاتمه کتاب (پس از معرفی یوحنای نحوی) می‌نویسد: این‎گونه بود که فلسفه یونان بعد از دستیابی به بزرگ‎ترین و باشکوه‎ترین نتایج عقلی پس از یازده قرن پایان پذیرفت. البته هنوز به‎عنوان فلسفه بماهو فلسفه باقی مانده است و عقول جدید شرقیان و غربیان با آن دیالوگ برقرار کرده و از این افکار اندیشه‎های دیگری را پدید می‎آورند و برخی را هم رد و نفی می‌کنند... بدون شک بیشترین فضیلت در فلسفه یونان از آن افلاطون و [[ارسطو]] است؛ زیرا گستردگی و همچنین عمق و رفعت مطالب آنان در حدی است که هیچ‎یک از سابقین و لاحقین بر آنان به این قد و قواره نمی‌رسند. بلکه می‎توان گفت اگر این دو شخصیت نبودند، اندیشه‎های پیشینیان در هاله ابهام می‎ماند و همچنین شاهد پیدایش مدارس فلسفی پس از آنان هم نبودیم. این دو شخصیت موفق شدند که دو قطبی‎ای باشند که عقل انسانی بین آن‎ها در تردد است و گاهی به این تمایل می‎یابد و گاه به دیگری. شاید بتوان گفت که عقل انسانی به هر شکل و صورت و در قالب هر اندیشه‌ای که دربیاید در یکی از این مواقف خواهد ماند و از آن‎ها خارج نخواهد شد.<ref>ر.ک: خاتمه کتاب، ص304</ref>
نگارنده در خاتمه کتاب (پس از معرفی یوحنای نحوی) می‌نویسد: این‎گونه بود که فلسفه یونان بعد از دستیابی به بزرگ‎ترین و باشکوه‎ترین نتایج عقلی پس از یازده قرن پایان پذیرفت. البته هنوز به‎عنوان فلسفه بماهو فلسفه باقی مانده است و عقول جدید شرقیان و غربیان با آن دیالوگ برقرار کرده و از این افکار اندیشه‎های دیگری را پدید می‎آورند و برخی را هم رد و نفی می‌کنند... بدون شک بیشترین فضیلت در فلسفه یونان از آن افلاطون و [[ارسطو]] است؛ زیرا گستردگی و همچنین عمق و رفعت مطالب آنان در حدی است که هیچ‎یک از سابقین و لاحقین بر آنان به این قد و قواره نمی‌رسند. بلکه می‌توان گفت اگر این دو شخصیت نبودند، اندیشه‎های پیشینیان در هاله ابهام می‎ماند و همچنین شاهد پیدایش مدارس فلسفی پس از آنان هم نبودیم. این دو شخصیت موفق شدند که دو قطبی‎ای باشند که عقل انسانی بین آن‎ها در تردد است و گاهی به این تمایل می‎یابد و گاه به دیگری. شاید بتوان گفت که عقل انسانی به هر شکل و صورت و در قالب هر اندیشه‌ای که دربیاید در یکی از این مواقف خواهد ماند و از آن‎ها خارج نخواهد شد.<ref>ر.ک: خاتمه کتاب، ص304</ref>


==وضعیت کتاب==
==وضعیت کتاب==
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش