كتاب الحيدة: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۲۲ اوت ۲۰۱۹
جز
جایگزینی متن - 'می‎پ' به 'می‌پ'
جز (جایگزینی متن - 'ی‎ت' به 'ی‌ت')
جز (جایگزینی متن - 'می‎پ' به 'می‌پ')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۴۸: خط ۴۸:
[[صليبا، جميل|جمیل صلیبا]] خلاصه مطالب کتاب را در مقدمه در هفت شماره ذکر کرده که به آن اشاره می‌شود:  
[[صليبا، جميل|جمیل صلیبا]] خلاصه مطالب کتاب را در مقدمه در هفت شماره ذکر کرده که به آن اشاره می‌شود:  
# کتاب با مناظره [[کناني، عبدالعزيز بن يحيي|عبدالعزیز کنانی]] و بشر مریسی آغاز شده است. این مناظره از ابتدای کتاب تا صفحه 124 بر مبنای یک اصل می‎چرخد که عبارت است از کتاب و سنت نبوی. از اینجای کتاب، بشر درخواست می‌کند که اصل دیگری مبنا قرار گیرد و مناظره بر مبنای استدلال و قیاس پیگیری شود، نه بر اساس تنزیل و سنت<ref>ر.ک: همان، ص29</ref>‎.
# کتاب با مناظره [[کناني، عبدالعزيز بن يحيي|عبدالعزیز کنانی]] و بشر مریسی آغاز شده است. این مناظره از ابتدای کتاب تا صفحه 124 بر مبنای یک اصل می‎چرخد که عبارت است از کتاب و سنت نبوی. از اینجای کتاب، بشر درخواست می‌کند که اصل دیگری مبنا قرار گیرد و مناظره بر مبنای استدلال و قیاس پیگیری شود، نه بر اساس تنزیل و سنت<ref>ر.ک: همان، ص29</ref>‎.
# عبدالعزیز از بشر می‎پرسد که دلیل تو بر اینکه قرآن مخلوق است چیست؟ بشر می‌گوید: قرآن شیء است و به نص قرآن هر چیزی مخلوق است. سپس عبدالعزیز می‌گوید: «اگر منظور تو از اینکه قرآن شیء است، این است که موجود است و معدوم نیست، بله شیء است؛ اما اگر منظور تو این است که شیء اسمی برای قرآن است و قرآن مانند اشیاء دیگر است، خیر». معنای سخن عبدالعزیز این است که جاری می‌شود بر کلام الهی همان که خداوند بر خودش جاری کرده است. خداوند شیء را یکی از اسامی خود قرار نداده، بلکه نفسش را اکبر اشیاء دانسته و خود را از اشیاء مخلوقه خارج کرده و گفته است: '''ليس كمثله شيء''' (الشوری: 11) و اسامی خود را در کتابش برشمرده و خود را به «شیء» نام نبرده است؛ پس اگر شیء دلالت بر اثبات وجود می‌کند، کلام الهی شیء است؛ اما اگر دلالت بر اشیاء مخلوقه می‌کند، کلام الهی خارج از آن است<ref>ر.ک: همان، ص30-29</ref>‎.
# عبدالعزیز از بشر می‌پرسد که دلیل تو بر اینکه قرآن مخلوق است چیست؟ بشر می‌گوید: قرآن شیء است و به نص قرآن هر چیزی مخلوق است. سپس عبدالعزیز می‌گوید: «اگر منظور تو از اینکه قرآن شیء است، این است که موجود است و معدوم نیست، بله شیء است؛ اما اگر منظور تو این است که شیء اسمی برای قرآن است و قرآن مانند اشیاء دیگر است، خیر». معنای سخن عبدالعزیز این است که جاری می‌شود بر کلام الهی همان که خداوند بر خودش جاری کرده است. خداوند شیء را یکی از اسامی خود قرار نداده، بلکه نفسش را اکبر اشیاء دانسته و خود را از اشیاء مخلوقه خارج کرده و گفته است: '''ليس كمثله شيء''' (الشوری: 11) و اسامی خود را در کتابش برشمرده و خود را به «شیء» نام نبرده است؛ پس اگر شیء دلالت بر اثبات وجود می‌کند، کلام الهی شیء است؛ اما اگر دلالت بر اشیاء مخلوقه می‌کند، کلام الهی خارج از آن است<ref>ر.ک: همان، ص30-29</ref>‎.
# مناظره در ادامه بر مسئله علم می‎چرخد. عبدالعزیز به آیاتی از قرآن کریم اشاره می‌کند که بر علم خدا دلالت دارد و از بشر درباره آن می‎پرسد. بشر از جواب طفره می‎رود و می‌گوید: معنای علم الهی آن است که جهل ندارد. در حقیقت بشر به سؤال عبدالعزیز پاسخ نمی‎دهد. در قرآن و سنت و لغت عرب مثال‎های فراوانی از طفره رفتن مخاطب از جواب، به جهت ترس از واقع شدن در دام پرسشگر وجود دارد. اینجاست که عبدالعزیز بر بشر اشکال کرده و می‌گوید: با نفی بدی، مدح اثبات نمی‌شود. خداوند تعالی در کتابش هیچ ملک یا نبی یا مؤمنی را با نفی جهل از او، مدح نمی‌کند؛ بلکه او را به اثبات علم برای او مدح می‌کند. پس هرکس اثبات کند علم را جهل را نفی کرده، اما هرکس جهل را نفی کند، علم را اثبات نکرده است. در حقیقت بشر پاسخ عبدالعزیز را نداد؛ چراکه ترسید از اینکه از او پرسیده شود که آیا علم خداوند داخل در اشیاء مخلوق است؟ پس اگر علم خداوند مخلوق است، خداوند قبل از خلق علم، شبیه به آفریده‎هایش که از شکم مادرهایشان بدون اینکه چیزی بدانند خارج می‌شوند، بوده است و هر موجودی که وجودش بر علمش مقدم باشد، در مابین وجودش تا حدوث علم جاهل است.
# مناظره در ادامه بر مسئله علم می‎چرخد. عبدالعزیز به آیاتی از قرآن کریم اشاره می‌کند که بر علم خدا دلالت دارد و از بشر درباره آن می‌پرسد. بشر از جواب طفره می‎رود و می‌گوید: معنای علم الهی آن است که جهل ندارد. در حقیقت بشر به سؤال عبدالعزیز پاسخ نمی‎دهد. در قرآن و سنت و لغت عرب مثال‎های فراوانی از طفره رفتن مخاطب از جواب، به جهت ترس از واقع شدن در دام پرسشگر وجود دارد. اینجاست که عبدالعزیز بر بشر اشکال کرده و می‌گوید: با نفی بدی، مدح اثبات نمی‌شود. خداوند تعالی در کتابش هیچ ملک یا نبی یا مؤمنی را با نفی جهل از او، مدح نمی‌کند؛ بلکه او را به اثبات علم برای او مدح می‌کند. پس هرکس اثبات کند علم را جهل را نفی کرده، اما هرکس جهل را نفی کند، علم را اثبات نکرده است. در حقیقت بشر پاسخ عبدالعزیز را نداد؛ چراکه ترسید از اینکه از او پرسیده شود که آیا علم خداوند داخل در اشیاء مخلوق است؟ پس اگر علم خداوند مخلوق است، خداوند قبل از خلق علم، شبیه به آفریده‎هایش که از شکم مادرهایشان بدون اینکه چیزی بدانند خارج می‌شوند، بوده است و هر موجودی که وجودش بر علمش مقدم باشد، در مابین وجودش تا حدوث علم جاهل است.
آنگاه که سائلی پرسید: علم خداوند چیست؟ [[کناني، عبدالعزيز بن يحيي|عبدالعزیز]] گفت: ما نمی‌توانیم حقیقت خداوند متعال را بشناسیم و نمی‌توانیم کنه علمش را درک کنیم<ref>ر.ک: همان، ص32-31</ref>‎.  
آنگاه که سائلی پرسید: علم خداوند چیست؟ [[کناني، عبدالعزيز بن يحيي|عبدالعزیز]] گفت: ما نمی‌توانیم حقیقت خداوند متعال را بشناسیم و نمی‌توانیم کنه علمش را درک کنیم<ref>ر.ک: همان، ص32-31</ref>‎.  
# در بخش دیگری از مناظره، معنای «جعل» مورد بحث قرار گرفته است. بشر می‌گوید: خداوند متعال در کتابش می‌فرماید: '''إنا جعلناه قرآنا عربيا''' (الزخرف: 3) و «جعلناه»، به معنای «خلقناه» است. عبدالعزیز چنین پاسخ می‎دهد: جعل در لغت عرب دو معنا دارد: یکی از معانی‌اش خلق است و معنای دیگر تصییر است. در آیاتی چون '''الحمد لله الذي خلق السموات و الأرض''' (الأنعام: 1)، جعل به معنای خلق است، اما در آیاتی چون '''و جعلوا لله شركاء الجن''' (الأنعام: 100)، معنای جعل، تصییر است، نه خلق<ref>ر.ک: همان، ص34</ref>‎.
# در بخش دیگری از مناظره، معنای «جعل» مورد بحث قرار گرفته است. بشر می‌گوید: خداوند متعال در کتابش می‌فرماید: '''إنا جعلناه قرآنا عربيا''' (الزخرف: 3) و «جعلناه»، به معنای «خلقناه» است. عبدالعزیز چنین پاسخ می‎دهد: جعل در لغت عرب دو معنا دارد: یکی از معانی‌اش خلق است و معنای دیگر تصییر است. در آیاتی چون '''الحمد لله الذي خلق السموات و الأرض''' (الأنعام: 1)، جعل به معنای خلق است، اما در آیاتی چون '''و جعلوا لله شركاء الجن''' (الأنعام: 100)، معنای جعل، تصییر است، نه خلق<ref>ر.ک: همان، ص34</ref>‎.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش