كتاب الإیمان: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۲۲ اوت ۲۰۱۹
جز
جایگزینی متن - 'می‎ک' به 'می‌ک'
جز (جایگزینی متن - 'ب‎ه' به 'ب‌ه')
جز (جایگزینی متن - 'می‎ک' به 'می‌ک')
خط ۳۱: خط ۳۱:
}}  
}}  


'''كتاب الإیمان'''، اثر [[ابن ابی‌شیبه، عبدالله بن محمد|حافظ ابوبکر عبدالله بن محمد بن ابوشیبه]] (متوفی 235ق) کتابی است در یک جلد به زبان عربی با موضوع روایات اهل سنت. در این اثر روایاتی درباره ایمان از امام اهل سنت [[ابن ابی‌شیبه، عبدالله بن محمد|عبدالله بن محمد بن ابوشیبه]] را مشاهده می‎کنیم. کتاب به تحقیق [[البانی، محمد ناصرالدین|محمد ناصرالدین البانی]] (متوفی 1420ق) رسیده؛ همو نیز بر آن مقدمه نوشته و احادیث آن را استخراج نموده و بر کتاب تعلیقه زده است.
'''كتاب الإیمان'''، اثر [[ابن ابی‌شیبه، عبدالله بن محمد|حافظ ابوبکر عبدالله بن محمد بن ابوشیبه]] (متوفی 235ق) کتابی است در یک جلد به زبان عربی با موضوع روایات اهل سنت. در این اثر روایاتی درباره ایمان از امام اهل سنت [[ابن ابی‌شیبه، عبدالله بن محمد|عبدالله بن محمد بن ابوشیبه]] را مشاهده می‌کنیم. کتاب به تحقیق [[البانی، محمد ناصرالدین|محمد ناصرالدین البانی]] (متوفی 1420ق) رسیده؛ همو نیز بر آن مقدمه نوشته و احادیث آن را استخراج نموده و بر کتاب تعلیقه زده است.


==ساختار==
==ساختار==
خط ۳۷: خط ۳۷:


==گزارش محتوا==
==گزارش محتوا==
این کتاب ضمن یک اثر که در آن چهار اثر از آثار ائمه حدیث اهل تسنن به چاپ رسیده بوده چاپ شده بوده و هزینه چاپ و نشر آن را شیخ محمد نصیف سلفی پرداخت کرده است. محقق می‎نویسد من نام آثار حدیثی در کتابخانه دمشق را که چاپ نشده بودند برای وی فرستادم. هنگامی‎که در تعطیلات تابستانی به دمشق رفته بودم او از من درخواست کرد که تصاویر این کتاب‌ها را برایش بفرستم؛ این آثار عبارت بودند از کتاب الایمان حافظ ابوبکر بن ابی شیبه (متوفی 235ق)؛ کتاب الایمان امام ابوعبید قاسم بن سلام (متوفی 224ق)؛ کتاب العلم حافظ ابوخیثمه زهیر بن حرب (متوفی 234ق)؛ و کتاب اقتضاء العلم العمل خطیب بغدادی (متوفی 463ق).<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/39832/1/5 ر.ک: مقدمه محقق، ص5-6]</ref>
این کتاب ضمن یک اثر که در آن چهار اثر از آثار ائمه حدیث اهل تسنن به چاپ رسیده بوده چاپ شده بوده و هزینه چاپ و نشر آن را شیخ محمد نصیف سلفی پرداخت کرده است. محقق می‎نویسد من نام آثار حدیثی در کتابخانه دمشق را که چاپ نشده بودند برای وی فرستادم. هنگامی‌که در تعطیلات تابستانی به دمشق رفته بودم او از من درخواست کرد که تصاویر این کتاب‌ها را برایش بفرستم؛ این آثار عبارت بودند از کتاب الایمان حافظ ابوبکر بن ابی شیبه (متوفی 235ق)؛ کتاب الایمان امام ابوعبید قاسم بن سلام (متوفی 224ق)؛ کتاب العلم حافظ ابوخیثمه زهیر بن حرب (متوفی 234ق)؛ و کتاب اقتضاء العلم العمل خطیب بغدادی (متوفی 463ق).<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/39832/1/5 ر.ک: مقدمه محقق، ص5-6]</ref>


[[البانی، محمد ناصرالدین|البانی]] می‎گوید: پس از حدود چهار ماه شیخ محمد نصیف به من گفت که راغب است این کتاب‌ها با تعلیقات من بر آن در دمشق به چاپ برسد. من نیز به درخواست او پاسخ دادم و به آماده‎سازی کتاب‌ها برای چاپ مشغول شدم. آن‎ها را استنساخ کردم و با اصولش مقابله کردم. سپس تعلیقات مختصر و مفیدی بر آن زدم و در برخی از مفردات غریب را شرح کردم و برخی جمله‎ها را که بر بعضی از مردم مخفی بود، توضیح دادم. علاوه بر این امور، حال احادیث مرفوعه کتاب را از لحاظ صحت و ضعف بیان کردم و همچنین حال برخی آثار موقوفه‌ای که در نظرم از جهتی اهمیت خاصی داشت را بیان کردم. این کار را انجام دادم زیرا نویسندگان در این رساله‎ها، احادیث را با اسانید کاملش ذکر کرده بودند مگر در ابوعبید که کمتر این کار را انجام داده بود؛ بلکه او غالباً ً روایات را تعلیقه زده بود ولی بدون اسناد. این طریقه محدثین از علما بوده که روایات را با اسانیدش نقل کنند تا کسی که به حکم آن‎ها واقف است صحت و ضعف روایت را بر اساس علم مصطلح الحدیث و تراجم راویان آن بفهمد و این تنها راهی است که عالم دینی به طریق آن می‌تواند کلامی را که از آن حضرت(ص) صادر شده را از کلام غیر آن حضرت(ص) تشخیص دهد. ولی ازآنجایی‎که عموم مردم علم این امر را ندارند و برخی دیگر نیز تمکن استعمال این وسیله و استفاده از آن را ندارند، بر متمکن از این امر است که این امر یعنی صدور و عدم صدور روایت از معصوم(ع) را به دلیل نصیحت در دینشان برای مردم بیان کند. ازاین‎روست که آنچه عادت مخرجین و معلقین قدیم و جدید (مگر در موارد خاص) از اقتصار بر رواه فلان و فلان از حدیث فلان و فلان و بدون بیان حال اسانید روایت، بر آن تعلق گرفته، در مانحن‎فیه کفایت نمی‎کند؛ زیرا گاه در راویان این روایات برخی ضعفا و متروکین یا کذابین وَضّاعین را شاهدیم. پس امثال این تخریج اساساً فایده‌ای برای مردم ندارد بلکه به دلیل جهلشان به این علم در بسیاری از موارد سبب توهم آنان دراین‎ارتباط می‌شود که فکر کنند این حدیث ثابت شده است. چه‎بسا افرادی که به‎مجرد قول عالم در حدیثی که مثلاً طبرانی آن را روایت کرده، قائل به این شوند که این حدیثی صحیح است درحالی‎که در اسناد این روایت کذاب یا وضاعی وجود داشته باشد. این خواص نیز از اهل علم به درد کسانی از آنان می‌خورد که در تدریس اسانید روایت از تخریج با رجوع به اصول احادیث استعانت می‎طلبند. ولی معمولاً تعلیقات و تخریجات برای آنان وضع نشده است بلکه صرفاً از آن جمهور است. به‎هرحال عادت من بر این جاری شده که در هرچه که تألیف می‎کنم یا تعلیقه می‎زنم، درجات حدیث و صحیح و سقیم آن را مشخص کنم و معتقدم که کتمان این امر جایز نیست.<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/39832/1/6 ر.ک: همان، ص6-7]</ref>
[[البانی، محمد ناصرالدین|البانی]] می‎گوید: پس از حدود چهار ماه شیخ محمد نصیف به من گفت که راغب است این کتاب‌ها با تعلیقات من بر آن در دمشق به چاپ برسد. من نیز به درخواست او پاسخ دادم و به آماده‎سازی کتاب‌ها برای چاپ مشغول شدم. آن‎ها را استنساخ کردم و با اصولش مقابله کردم. سپس تعلیقات مختصر و مفیدی بر آن زدم و در برخی از مفردات غریب را شرح کردم و برخی جمله‎ها را که بر بعضی از مردم مخفی بود، توضیح دادم. علاوه بر این امور، حال احادیث مرفوعه کتاب را از لحاظ صحت و ضعف بیان کردم و همچنین حال برخی آثار موقوفه‌ای که در نظرم از جهتی اهمیت خاصی داشت را بیان کردم. این کار را انجام دادم زیرا نویسندگان در این رساله‎ها، احادیث را با اسانید کاملش ذکر کرده بودند مگر در ابوعبید که کمتر این کار را انجام داده بود؛ بلکه او غالباً ً روایات را تعلیقه زده بود ولی بدون اسناد. این طریقه محدثین از علما بوده که روایات را با اسانیدش نقل کنند تا کسی که به حکم آن‎ها واقف است صحت و ضعف روایت را بر اساس علم مصطلح الحدیث و تراجم راویان آن بفهمد و این تنها راهی است که عالم دینی به طریق آن می‌تواند کلامی را که از آن حضرت(ص) صادر شده را از کلام غیر آن حضرت(ص) تشخیص دهد. ولی ازآنجایی‎که عموم مردم علم این امر را ندارند و برخی دیگر نیز تمکن استعمال این وسیله و استفاده از آن را ندارند، بر متمکن از این امر است که این امر یعنی صدور و عدم صدور روایت از معصوم(ع) را به دلیل نصیحت در دینشان برای مردم بیان کند. ازاین‎روست که آنچه عادت مخرجین و معلقین قدیم و جدید (مگر در موارد خاص) از اقتصار بر رواه فلان و فلان از حدیث فلان و فلان و بدون بیان حال اسانید روایت، بر آن تعلق گرفته، در مانحن‎فیه کفایت نمی‌کند؛ زیرا گاه در راویان این روایات برخی ضعفا و متروکین یا کذابین وَضّاعین را شاهدیم. پس امثال این تخریج اساساً فایده‌ای برای مردم ندارد بلکه به دلیل جهلشان به این علم در بسیاری از موارد سبب توهم آنان دراین‎ارتباط می‌شود که فکر کنند این حدیث ثابت شده است. چه‎بسا افرادی که به‎مجرد قول عالم در حدیثی که مثلاً طبرانی آن را روایت کرده، قائل به این شوند که این حدیثی صحیح است درحالی‎که در اسناد این روایت کذاب یا وضاعی وجود داشته باشد. این خواص نیز از اهل علم به درد کسانی از آنان می‌خورد که در تدریس اسانید روایت از تخریج با رجوع به اصول احادیث استعانت می‎طلبند. ولی معمولاً تعلیقات و تخریجات برای آنان وضع نشده است بلکه صرفاً از آن جمهور است. به‎هرحال عادت من بر این جاری شده که در هرچه که تألیف می‌کنم یا تعلیقه می‎زنم، درجات حدیث و صحیح و سقیم آن را مشخص کنم و معتقدم که کتمان این امر جایز نیست.<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/39832/1/6 ر.ک: همان، ص6-7]</ref>


در ابتدای کتاب پس از عبارت «صلی‎الله علی محمد و آله و سلم» اسانید کتاب با عبارات زیر وارد شده و سپس روایات در این باب ارائه شده است:
در ابتدای کتاب پس از عبارت «صلی‎الله علی محمد و آله و سلم» اسانید کتاب با عبارات زیر وارد شده و سپس روایات در این باب ارائه شده است:
خط ۴۵: خط ۴۵:
«أَخْبَرَنَا الْإِمَامُ الزَّاهِدُ وَالْوَرِعُ ابوعَلِيٍّ حَسَنُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ يُوْسُفَ الْأُوقِيُّ الصُّوفِيُّ قِرَاءَةً عَلَيْهِ وَأَنَا أَسْمَعُ فِي يَوْمِ الْأَرْبِعَاءِ سَادِسَ عَشْرَ رَبِيعٍ الْأَوَّل سَنَةَ ثَلاثٍ وَعِشْرِينَ وَسِتِّمِائَةٍ قِيْلَ لَهُ: أَخْبَرَكُمْ الْإِمَامُ الصَّالِحُ ابوعُبَيْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ بْنِ مُحَمَّدٍ الرَّحَبِيُّ قِرَاءَةً عَلَيْهِ وَأَنْتَ تَسْمَعُ، وَذَلِكَ فِي الثَّامِنِ مِنْ رَجَبٍ سَنَةَ خَمْسٍ وَسَبْعِينَ وَخَمْسِمِائَةٍ بِ‍ (فُسْطَاطِ مِصْرَ) فَأَقَرَّ بِهِ وَقَالَ: نَعَمْ قِيلَ لَهُ: أَخْبَرَكُمْ الشَّيْخُ ابوصَادِقٍ مُرْشِدُ بْنُ يَحْيَى بْنِ قَاسِمِ بْنِ عَلِيٍّ الْبَزَّازُ الْمَدَنِيُّ بِ‍ (فُسْطَاطٍ) فِي شَهْرِ رَبِيعٍ الآخرِ سَنَةَ خَمْسَةَ عَشْرَةَ وَخَمْسِمِائَةٍ فَأَقَرَّ بِهِ وِقَالَ: نَعَمْ أَنَا ابوالْقَاسِمِ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ عِيسَى الْفَارِسِيُّ الْفَسَوِيُّ قِرَاءَةً عَلَيْهِ يَوْمَ الْجُمُعَةِ فِي التَّاسِعِ عَشَرَ مِنْ شَوَّالٍ مِنْ سَنَةِ إِحْدَى وَأَرْبَعِينَ وَأَرْبَعِمِائَةٍ أَنَا ابومُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنُ رَشِيقٍ الْعَسْكَرِيُّ قِرَاءَةً عَلَيْهِ نَا ابوالْعَلاءِ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ جَعْفَرٍ الْوَكِيعِيُّ الْكُوفِيُّ قِرَاءَةً عَلَيْهِ وَذَلِكَ فِي يَوْمِ السَّبْتِ لِسَبْعِ لَيَالٍ بَقِينَ مِنْ صَفَرِ سَنَةَ سَبْعٍ وَتِسْعِينَ وَمِائَتَيْنِ نَا ابوبَكْرٍ عبداللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي شَيْبَةَ الْكُوفِيُّ قَالَ:...».<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/39832/1/15 متن کتاب، ص15]</ref>
«أَخْبَرَنَا الْإِمَامُ الزَّاهِدُ وَالْوَرِعُ ابوعَلِيٍّ حَسَنُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ يُوْسُفَ الْأُوقِيُّ الصُّوفِيُّ قِرَاءَةً عَلَيْهِ وَأَنَا أَسْمَعُ فِي يَوْمِ الْأَرْبِعَاءِ سَادِسَ عَشْرَ رَبِيعٍ الْأَوَّل سَنَةَ ثَلاثٍ وَعِشْرِينَ وَسِتِّمِائَةٍ قِيْلَ لَهُ: أَخْبَرَكُمْ الْإِمَامُ الصَّالِحُ ابوعُبَيْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ بْنِ مُحَمَّدٍ الرَّحَبِيُّ قِرَاءَةً عَلَيْهِ وَأَنْتَ تَسْمَعُ، وَذَلِكَ فِي الثَّامِنِ مِنْ رَجَبٍ سَنَةَ خَمْسٍ وَسَبْعِينَ وَخَمْسِمِائَةٍ بِ‍ (فُسْطَاطِ مِصْرَ) فَأَقَرَّ بِهِ وَقَالَ: نَعَمْ قِيلَ لَهُ: أَخْبَرَكُمْ الشَّيْخُ ابوصَادِقٍ مُرْشِدُ بْنُ يَحْيَى بْنِ قَاسِمِ بْنِ عَلِيٍّ الْبَزَّازُ الْمَدَنِيُّ بِ‍ (فُسْطَاطٍ) فِي شَهْرِ رَبِيعٍ الآخرِ سَنَةَ خَمْسَةَ عَشْرَةَ وَخَمْسِمِائَةٍ فَأَقَرَّ بِهِ وِقَالَ: نَعَمْ أَنَا ابوالْقَاسِمِ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ عِيسَى الْفَارِسِيُّ الْفَسَوِيُّ قِرَاءَةً عَلَيْهِ يَوْمَ الْجُمُعَةِ فِي التَّاسِعِ عَشَرَ مِنْ شَوَّالٍ مِنْ سَنَةِ إِحْدَى وَأَرْبَعِينَ وَأَرْبَعِمِائَةٍ أَنَا ابومُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنُ رَشِيقٍ الْعَسْكَرِيُّ قِرَاءَةً عَلَيْهِ نَا ابوالْعَلاءِ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ جَعْفَرٍ الْوَكِيعِيُّ الْكُوفِيُّ قِرَاءَةً عَلَيْهِ وَذَلِكَ فِي يَوْمِ السَّبْتِ لِسَبْعِ لَيَالٍ بَقِينَ مِنْ صَفَرِ سَنَةَ سَبْعٍ وَتِسْعِينَ وَمِائَتَيْنِ نَا ابوبَكْرٍ عبداللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي شَيْبَةَ الْكُوفِيُّ قَالَ:...».<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/39832/1/15 متن کتاب، ص15]</ref>


در اولین روایت کتاب می‌خوانیم: حَدَّثَنَا غُنْدَرٌ، عَنْ شُعْبَةَ، عَنِ الْحَكَمِ، قَالَ: سَمِعْتُ عُرْوَةَ بْنَ النَّزَّالِ يُحَدِّثُ، عَنْ مُعَاذِ بْنِ جَبَلٍ، قَالَ: أَقْبَلْنَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مِنْ غَزْوَةِ تَبُوكَ، فَلَمَّا رَأَيْتُهُ خَالِيًا قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَخْبِرْنِي بِعَمَلٍ يُدْخِلُنِي الْجَنَّةَ، قَالَ: «بَخْ، لَقَدْ سَأَلْتَ عَنْ عَظِيمٍ، وَهُوَ يَسِيرٌ عَلَى مَنْ يَسَّرَهُ اللَّهُ، تُقِيمُ الصَّلَاةَ الْمَكْتُوبَةَ، وَتُؤْتِي الزَّكَاةَ الْمَفْرُوضَةَ، وَتَلْقَى اللَّهَ لَا تُشْرِكُ بِهِ شَيْئًا، أَوَلَا أَدُلُّكَ عَلَى رَأْسِ الْأَمْرِ وَعَمُودِهِ وَذُرْوَةِ سِنَامِهِ؟ وَأَمَّا رَأْسُ الْأَمْرِ فَالْإِسْلَامُ مَنْ أَسْلَمَ سَلِمَ، وَأَمَّا عَمُودُهُ فَالصَّلَاةُ، وَأَمَّا ذُرْوَةُ سِنَامِهِ فَالْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ». در این روایت عروه نزال از معاذ به جبل نقل می‎کند: وقتی با پیامبر(ص) از غزوه تبوک بازمی‎گشتیم و من ایشان را فارغ‎البال دیدم از آن حضرت درخواست کردم عملی را به من معرفی فرمایند که با آن داخل بهشت شوم. آن حضرت از سؤالم به وجد آمدند و فرمودند از امر بزرگی سؤال کردی که البته برای کسی که خدا بخواهد آسان خواهد بود؛ نماز‎های واجب را بخوانید و زکاتتان را پرداخت نمایید، در حالی با خدا ملاقات کنید که مشرک نباشید و می‌خواهی تو را بر بالاتر از این امور و ستون آن و نقطه اوجش دلالت کنم؟ بالاترین امر اسلام است؛ کسی که اسلام آورد سالم می‎ماند. ستونش نماز است و نقطه اوجش جهاد در راه خدا.<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/39832/1/16 ر.ک: همان، ص16]</ref>
در اولین روایت کتاب می‌خوانیم: حَدَّثَنَا غُنْدَرٌ، عَنْ شُعْبَةَ، عَنِ الْحَكَمِ، قَالَ: سَمِعْتُ عُرْوَةَ بْنَ النَّزَّالِ يُحَدِّثُ، عَنْ مُعَاذِ بْنِ جَبَلٍ، قَالَ: أَقْبَلْنَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مِنْ غَزْوَةِ تَبُوكَ، فَلَمَّا رَأَيْتُهُ خَالِيًا قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَخْبِرْنِي بِعَمَلٍ يُدْخِلُنِي الْجَنَّةَ، قَالَ: «بَخْ، لَقَدْ سَأَلْتَ عَنْ عَظِيمٍ، وَهُوَ يَسِيرٌ عَلَى مَنْ يَسَّرَهُ اللَّهُ، تُقِيمُ الصَّلَاةَ الْمَكْتُوبَةَ، وَتُؤْتِي الزَّكَاةَ الْمَفْرُوضَةَ، وَتَلْقَى اللَّهَ لَا تُشْرِكُ بِهِ شَيْئًا، أَوَلَا أَدُلُّكَ عَلَى رَأْسِ الْأَمْرِ وَعَمُودِهِ وَذُرْوَةِ سِنَامِهِ؟ وَأَمَّا رَأْسُ الْأَمْرِ فَالْإِسْلَامُ مَنْ أَسْلَمَ سَلِمَ، وَأَمَّا عَمُودُهُ فَالصَّلَاةُ، وَأَمَّا ذُرْوَةُ سِنَامِهِ فَالْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ». در این روایت عروه نزال از معاذ به جبل نقل می‌کند: وقتی با پیامبر(ص) از غزوه تبوک بازمی‎گشتیم و من ایشان را فارغ‎البال دیدم از آن حضرت درخواست کردم عملی را به من معرفی فرمایند که با آن داخل بهشت شوم. آن حضرت از سؤالم به وجد آمدند و فرمودند از امر بزرگی سؤال کردی که البته برای کسی که خدا بخواهد آسان خواهد بود؛ نماز‎های واجب را بخوانید و زکاتتان را پرداخت نمایید، در حالی با خدا ملاقات کنید که مشرک نباشید و می‌خواهی تو را بر بالاتر از این امور و ستون آن و نقطه اوجش دلالت کنم؟ بالاترین امر اسلام است؛ کسی که اسلام آورد سالم می‎ماند. ستونش نماز است و نقطه اوجش جهاد در راه خدا.<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/39832/1/16 ر.ک: همان، ص16]</ref>


[[ابن ابی‌شیبه، عبدالله بن محمد|ابن ابی شیبه]] در آخر کتاب با عبارت «قال ابوبکر: الایمان عندنا قول و عمل و یزید و ینقص.» نظرش را درباره این امر بیان می‎کند؛ و کتاب با حمد الهی و درود بر پیامبر پس‎ازاین عبارت، پایان می‌پذیرد.<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/39832/1/50 ر.ک: همان، ص50]</ref>
[[ابن ابی‌شیبه، عبدالله بن محمد|ابن ابی شیبه]] در آخر کتاب با عبارت «قال ابوبکر: الایمان عندنا قول و عمل و یزید و ینقص.» نظرش را درباره این امر بیان می‌کند؛ و کتاب با حمد الهی و درود بر پیامبر پس‎ازاین عبارت، پایان می‌پذیرد.<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/39832/1/50 ر.ک: همان، ص50]</ref>


==وضعیت کتاب==
==وضعیت کتاب==
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش