۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'یگ' به 'یگ') |
جز (جایگزینی متن - 'مید' به 'مید') |
||
خط ۴۷: | خط ۴۷: | ||
ایشان در ادامه این سیر به مخالفان فلسفه اشاره میکنند؛ کسانی چون غزالی که با تألیف کتاب تهافت الفلاسفة، سعی در تکفیر فیلسوفان داشت<ref>ر.ک: همان، صفحه هجده</ref>. نویسنده در اینباره میگوید: مخالفان فلسفه برای محکوم کردن اندیشههای فلسفی به هر وسیلهای متوسل میشدند؛ گاه بر تعبیرات و تفسیرات فلاسفه خرده میگرفتند و میگفتند: مثلاً فلاسفه از تعبیرات قرآنی معانیای را اراده میکنند که مقصود و مراد صاحب وحی نبوده است..<ref>همان، صفحه نوزده</ref> و این نکوهش به آنجا کشید که میگفتند: واژه فلسفه، مرکب از «فل» به معنای کندی و «سفه» به معنای نادانی است.<ref>ر.ک: همان</ref>. دانشمندان اهل سنت و جماعت، فلسفه یونان را مقابل با قرآن قرار دادند و کتابهایی در اینباره نوشتند<ref>ر.ک: همان، صفحه بیست</ref>. در این میان بسیاری از دانشمندان کوشیدند تا این شکاف میان دین و فلسفه را از بین ببرند، ولی موفق نشدند؛ از جمله آنان ناصرخسرو قبادیانی بود که کتاب «جامع الحكمتين» را نگاشت تا میان دو حکمت، یعنی حکمت شرعیه و حکمت عقلیه آشتی دهد... در غرب جهان اسلام نیز ابن رشد اندلسی کوشید... ولی او هم در این راه توفیقی به دست نیاورد<ref>ر.ک: همان، صفحه بیست و بیستویک</ref>. | ایشان در ادامه این سیر به مخالفان فلسفه اشاره میکنند؛ کسانی چون غزالی که با تألیف کتاب تهافت الفلاسفة، سعی در تکفیر فیلسوفان داشت<ref>ر.ک: همان، صفحه هجده</ref>. نویسنده در اینباره میگوید: مخالفان فلسفه برای محکوم کردن اندیشههای فلسفی به هر وسیلهای متوسل میشدند؛ گاه بر تعبیرات و تفسیرات فلاسفه خرده میگرفتند و میگفتند: مثلاً فلاسفه از تعبیرات قرآنی معانیای را اراده میکنند که مقصود و مراد صاحب وحی نبوده است..<ref>همان، صفحه نوزده</ref> و این نکوهش به آنجا کشید که میگفتند: واژه فلسفه، مرکب از «فل» به معنای کندی و «سفه» به معنای نادانی است.<ref>ر.ک: همان</ref>. دانشمندان اهل سنت و جماعت، فلسفه یونان را مقابل با قرآن قرار دادند و کتابهایی در اینباره نوشتند<ref>ر.ک: همان، صفحه بیست</ref>. در این میان بسیاری از دانشمندان کوشیدند تا این شکاف میان دین و فلسفه را از بین ببرند، ولی موفق نشدند؛ از جمله آنان ناصرخسرو قبادیانی بود که کتاب «جامع الحكمتين» را نگاشت تا میان دو حکمت، یعنی حکمت شرعیه و حکمت عقلیه آشتی دهد... در غرب جهان اسلام نیز ابن رشد اندلسی کوشید... ولی او هم در این راه توفیقی به دست نیاورد<ref>ر.ک: همان، صفحه بیست و بیستویک</ref>. | ||
دانشمندان شیعی ایران برای رفع این نفرت و زدودن این زنگ از چهره فلسفه یونان سعی وافری نمودند که از جمله میتوان از علامه طباطبایی، سید ابوالحسن رفیعی قزوینی، شیخ محمدتقی آملی و امام خمینی(ره) نام برد. اینان وارث علم گذشتگان خود بودند؛ همان گذشتگانی که ابتکار تطهیر فلسفه و تحبیب فلاسفه را عهدهدار گردیدند که از میان آنان میتوان از میرداماد، ملاصدرا، فیض کاشانی، عبدالرزاق لاهیجی و ملا هادی سبزواری نام برد. این فیلسوفان کلمه «فلسفه» را به کلمه «حکمت» تبدیل کردند که هم نفرت یونانی بودن از آن کنار زده گردد و هم تعبیر قرآنی که مورد احترام هر مسلمانی است برای آن علم بهکار برده شود<ref>ر.ک: همان، صفحه بیستودو</ref>. اینان برای هر فیلسوفی یک منبع الهی را جستجو کردند و علم حکما را به علم انبیا متصل نمودند و کوشیدند تا برای مطالب فلسفی و عقلی از قرآن، سنت نبوی، نهج البلاغه، صحیفه سجادیه و سخنان ائمه اطهار استشهاد نمایند<ref>ر.ک: همان صفحه بیستوسه</ref>. لازم به ذکر است که توجه حکمای متأخر مانند نراقی به متقدمان، به معنی آن نیست که اینان خو را دستبسته تسلیم آنان میکردند و یا گفته آنان را تکرار مینمودند، بلکه گفتار گذشتگان را منبع و اصل اندیشه خود قرار | دانشمندان شیعی ایران برای رفع این نفرت و زدودن این زنگ از چهره فلسفه یونان سعی وافری نمودند که از جمله میتوان از علامه طباطبایی، سید ابوالحسن رفیعی قزوینی، شیخ محمدتقی آملی و امام خمینی(ره) نام برد. اینان وارث علم گذشتگان خود بودند؛ همان گذشتگانی که ابتکار تطهیر فلسفه و تحبیب فلاسفه را عهدهدار گردیدند که از میان آنان میتوان از میرداماد، ملاصدرا، فیض کاشانی، عبدالرزاق لاهیجی و ملا هادی سبزواری نام برد. این فیلسوفان کلمه «فلسفه» را به کلمه «حکمت» تبدیل کردند که هم نفرت یونانی بودن از آن کنار زده گردد و هم تعبیر قرآنی که مورد احترام هر مسلمانی است برای آن علم بهکار برده شود<ref>ر.ک: همان، صفحه بیستودو</ref>. اینان برای هر فیلسوفی یک منبع الهی را جستجو کردند و علم حکما را به علم انبیا متصل نمودند و کوشیدند تا برای مطالب فلسفی و عقلی از قرآن، سنت نبوی، نهج البلاغه، صحیفه سجادیه و سخنان ائمه اطهار استشهاد نمایند<ref>ر.ک: همان صفحه بیستوسه</ref>. لازم به ذکر است که توجه حکمای متأخر مانند نراقی به متقدمان، به معنی آن نیست که اینان خو را دستبسته تسلیم آنان میکردند و یا گفته آنان را تکرار مینمودند، بلکه گفتار گذشتگان را منبع و اصل اندیشه خود قرار میدادند و جایجای، بر افکار آنان خرده میگرفتند<ref>ر.ک: همان، صفحه بیستوپنج</ref>. | ||
[[محقق، مهدی|مهدی محقق]] - که خود رئیس همایش بینالمللی قرطبه و اصفهان را عهدهدار بوده - در ادامه درباره هدف و انگیزه این همایش سخن به میان میآورد و کتب و آثاری را که به این مناسبت منتشر شده است، نام میبرد<ref>ر.ک: همان، صفحه بیستوهفت - سی</ref>. | [[محقق، مهدی|مهدی محقق]] - که خود رئیس همایش بینالمللی قرطبه و اصفهان را عهدهدار بوده - در ادامه درباره هدف و انگیزه این همایش سخن به میان میآورد و کتب و آثاری را که به این مناسبت منتشر شده است، نام میبرد<ref>ر.ک: همان، صفحه بیستوهفت - سی</ref>. | ||
==روش مترجم== | ==روش مترجم== | ||
روش مترجم در این اثر چنین است که ابتدا بخشی از متن کتاب «الرسالة السعدية» را آورده و ترجمه را بلافاصله در ذیل آن قید نموده است. همان طور که | روش مترجم در این اثر چنین است که ابتدا بخشی از متن کتاب «الرسالة السعدية» را آورده و ترجمه را بلافاصله در ذیل آن قید نموده است. همان طور که میدانیم مترجم کتاب، [[واعظ استرآبادی، سلطانحسین|سلطان حسین استرآبادی]] (994-1094ق) از عالمان قرن یازدهم هجری است؛ پس ادبیات این نوشتار، مربوط به آن زمان است و نیز از آنجا که ترجمه وی، تحتاللفظی است، چندان روان و ساده نیست. | ||
[[حلی، حسن بن یوسف|علامه حلی]]، در «البحث الخامس» مینویسد: «الثاني: أن أفعالنا تقع بحسب قصورنا و دواعينا و تنتفي بحسب كراهتنا و صوارفنا؛ فإنا إذا أردنا بالحركة يمنة أوجدناها كذلك، لا يسرة و إذا أردنا الصعود وقع، لا النزول و إذا أردنا الأکل وقع، لا الشرب و هذا الحكم كله ضروري و لو كانت الأفعال صادرة من الله لم يكن كذلك؛ بل جاز أن يقع و إن كرهناها و أن لا يقع و إن أردناها». | [[حلی، حسن بن یوسف|علامه حلی]]، در «البحث الخامس» مینویسد: «الثاني: أن أفعالنا تقع بحسب قصورنا و دواعينا و تنتفي بحسب كراهتنا و صوارفنا؛ فإنا إذا أردنا بالحركة يمنة أوجدناها كذلك، لا يسرة و إذا أردنا الصعود وقع، لا النزول و إذا أردنا الأکل وقع، لا الشرب و هذا الحكم كله ضروري و لو كانت الأفعال صادرة من الله لم يكن كذلك؛ بل جاز أن يقع و إن كرهناها و أن لا يقع و إن أردناها». |
ویرایش