۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'میک' به 'میک') |
جز (جایگزینی متن - 'مید' به 'مید') |
||
خط ۳۶: | خط ۳۶: | ||
فأتی عبدالله فسأله فقال: قد ضللت إذا و ما أنا من المهتدین، لأقضین فیها بقضاء رسولالله صلیاللهعلیه [و آله] و سلم: للبنت النصف و لابنة الابن السدس و ما بقی فللأخت. | فأتی عبدالله فسأله فقال: قد ضللت إذا و ما أنا من المهتدین، لأقضین فیها بقضاء رسولالله صلیاللهعلیه [و آله] و سلم: للبنت النصف و لابنة الابن السدس و ما بقی فللأخت. | ||
فأتی ابا موسی فأخبره فقال: لا تسألونی عن شئ مادام هذا الحبر فیکم. ماجرای این روایت درباره تقسیم ارث در فرضی است که وارثان یک دختر، نوه دختر پسری و یک خواهر باشند. در این روایت ابتدا ابوموسی اشعری به سؤالکننده میگوید: نیمی را باید به دختر داد و نیم دیگر را به نوه دختر پسری. ولی وی را به عبدالله بن مسعود نیز ارجاع | فأتی ابا موسی فأخبره فقال: لا تسألونی عن شئ مادام هذا الحبر فیکم. ماجرای این روایت درباره تقسیم ارث در فرضی است که وارثان یک دختر، نوه دختر پسری و یک خواهر باشند. در این روایت ابتدا ابوموسی اشعری به سؤالکننده میگوید: نیمی را باید به دختر داد و نیم دیگر را به نوه دختر پسری. ولی وی را به عبدالله بن مسعود نیز ارجاع میدهد تا مسئله را از او بپرسد: عبدالله مسعود که پیشتر همین حکم را میداده متوجه میشود که اشتباه میکرده و لذا حکم درست را اینگونه بیان میدارد که: نیمی را باید به دختر داد و یکششم را به نوه دختر پسری و مابقی از آن خواهر میت است. هنگامیکه پرسشگر برای بیان جواب ابن مسعود نزد ابوموسی میرود و ابوموسی پاسخ ابن مسعود را میبیند میگوید: تا زمانی که این حَبُر (یعنی عالم) در میان شماست، از من سؤال نپرسید.<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/39842/1/27 ر.ک: متن کتاب، ص27]</ref> | ||
==وضعیت کتاب== | ==وضعیت کتاب== |
ویرایش