۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'یر' به 'یر') |
جز (جایگزینی متن - 'یگ' به 'یگ') |
||
خط ۴۱: | خط ۴۱: | ||
==پیشگفتار مهدی محقق== | ==پیشگفتار مهدی محقق== | ||
[[محقق، مهدی|مهدی محقق]] در این پیشگفتار به بررسی تاریخچه فلسفه در جهان اسلام پرداخته است. ایشان در اینباره | [[محقق، مهدی|مهدی محقق]] در این پیشگفتار به بررسی تاریخچه فلسفه در جهان اسلام پرداخته است. ایشان در اینباره میگوید: مسلمانان در قرون اولیه، همه دروازههای علم و دانش را بر روی خود باز کردند و آثار ملل مختلف را از زبانهای یونانی، سریانی، پهلوی و هندی به زبان عربی ترجمه کردند. کتابهای مهم ارسطو، همچون الطبيعة و الحيوان و اخلاق نیکوماخس و همچنین کتابهای افلاطون، همچون جهموریت و طیماوس و نوامیس و کتابهای دیگر به زبان عربی ترجمه شد<ref>پیشگفتار، صفحه پانزده</ref>. | ||
فلسفه در قرون نخستین از قداست و شرافت خاصی برخوردار بود و با طب، عدیل و همگام پیش میرفت. فلاسفه خود اطبا بودند و طبیبان هم فیلسوف. تا بدانجا که فلسفه را طب روح و طب را فلسفه بدن بشمار آوردهاند. ابن سینا کتاب پزشکی خود را با نام متناسب با فلسفه، یعنی «قانون» و کتاب فلسفی خود را با نام متناسب با طب، «شفا» نامید<ref>همان، صفحه هفده</ref>. | فلسفه در قرون نخستین از قداست و شرافت خاصی برخوردار بود و با طب، عدیل و همگام پیش میرفت. فلاسفه خود اطبا بودند و طبیبان هم فیلسوف. تا بدانجا که فلسفه را طب روح و طب را فلسفه بدن بشمار آوردهاند. ابن سینا کتاب پزشکی خود را با نام متناسب با فلسفه، یعنی «قانون» و کتاب فلسفی خود را با نام متناسب با طب، «شفا» نامید<ref>همان، صفحه هفده</ref>. | ||
ایشان در ادامه این سیر به مخالفان فلسفه اشاره میکنند؛ کسانی چون غزالی که با تألیف کتاب تهافت الفلاسفة، سعی در تکفیر فیلسوفان داشت<ref>ر.ک: همان، صفحه هجده</ref>. نویسنده در اینباره | ایشان در ادامه این سیر به مخالفان فلسفه اشاره میکنند؛ کسانی چون غزالی که با تألیف کتاب تهافت الفلاسفة، سعی در تکفیر فیلسوفان داشت<ref>ر.ک: همان، صفحه هجده</ref>. نویسنده در اینباره میگوید: مخالفان فلسفه برای محکوم کردن اندیشههای فلسفی به هر وسیلهای متوسل میشدند؛ گاه بر تعبیرات و تفسیرات فلاسفه خرده میگرفتند و میگفتند: مثلاً فلاسفه از تعبیرات قرآنی معانیای را اراده میکنند که مقصود و مراد صاحب وحی نبوده است..<ref>همان، صفحه نوزده</ref> و این نکوهش به آنجا کشید که میگفتند: واژه فلسفه، مرکب از «فل» به معنای کندی و «سفه» به معنای نادانی است.<ref>ر.ک: همان</ref>. دانشمندان اهل سنت و جماعت، فلسفه یونان را مقابل با قرآن قرار دادند و کتابهایی در اینباره نوشتند<ref>ر.ک: همان، صفحه بیست</ref>. در این میان بسیاری از دانشمندان کوشیدند تا این شکاف میان دین و فلسفه را از بین ببرند، ولی موفق نشدند؛ از جمله آنان ناصرخسرو قبادیانی بود که کتاب «جامع الحكمتين» را نگاشت تا میان دو حکمت، یعنی حکمت شرعیه و حکمت عقلیه آشتی دهد... در غرب جهان اسلام نیز ابن رشد اندلسی کوشید... ولی او هم در این راه توفیقی به دست نیاورد<ref>ر.ک: همان، صفحه بیست و بیستویک</ref>. | ||
دانشمندان شیعی ایران برای رفع این نفرت و زدودن این زنگ از چهره فلسفه یونان سعی وافری نمودند که از جمله میتوان از علامه طباطبایی، سید ابوالحسن رفیعی قزوینی، شیخ محمدتقی آملی و امام خمینی(ره) نام برد. اینان وارث علم گذشتگان خود بودند؛ همان گذشتگانی که ابتکار تطهیر فلسفه و تحبیب فلاسفه را عهدهدار گردیدند که از میان آنان میتوان از میرداماد، ملاصدرا، فیض کاشانی، عبدالرزاق لاهیجی و ملا هادی سبزواری نام برد. این فیلسوفان کلمه «فلسفه» را به کلمه «حکمت» تبدیل کردند که هم نفرت یونانی بودن از آن کنار زده گردد و هم تعبیر قرآنی که مورد احترام هر مسلمانی است برای آن علم بهکار برده شود<ref>ر.ک: همان، صفحه بیستودو</ref>. اینان برای هر فیلسوفی یک منبع الهی را جستجو کردند و علم حکما را به علم انبیا متصل نمودند و کوشیدند تا برای مطالب فلسفی و عقلی از قرآن، سنت نبوی، نهج البلاغه، صحیفه سجادیه و سخنان ائمه اطهار استشهاد نمایند<ref>ر.ک: همان صفحه بیستوسه</ref>. لازم به ذکر است که توجه حکمای متأخر مانند نراقی به متقدمان، به معنی آن نیست که اینان خو را دستبسته تسلیم آنان میکردند و یا گفته آنان را تکرار مینمودند، بلکه گفتار گذشتگان را منبع و اصل اندیشه خود قرار میدادند و جایجای، بر افکار آنان خرده | دانشمندان شیعی ایران برای رفع این نفرت و زدودن این زنگ از چهره فلسفه یونان سعی وافری نمودند که از جمله میتوان از علامه طباطبایی، سید ابوالحسن رفیعی قزوینی، شیخ محمدتقی آملی و امام خمینی(ره) نام برد. اینان وارث علم گذشتگان خود بودند؛ همان گذشتگانی که ابتکار تطهیر فلسفه و تحبیب فلاسفه را عهدهدار گردیدند که از میان آنان میتوان از میرداماد، ملاصدرا، فیض کاشانی، عبدالرزاق لاهیجی و ملا هادی سبزواری نام برد. این فیلسوفان کلمه «فلسفه» را به کلمه «حکمت» تبدیل کردند که هم نفرت یونانی بودن از آن کنار زده گردد و هم تعبیر قرآنی که مورد احترام هر مسلمانی است برای آن علم بهکار برده شود<ref>ر.ک: همان، صفحه بیستودو</ref>. اینان برای هر فیلسوفی یک منبع الهی را جستجو کردند و علم حکما را به علم انبیا متصل نمودند و کوشیدند تا برای مطالب فلسفی و عقلی از قرآن، سنت نبوی، نهج البلاغه، صحیفه سجادیه و سخنان ائمه اطهار استشهاد نمایند<ref>ر.ک: همان صفحه بیستوسه</ref>. لازم به ذکر است که توجه حکمای متأخر مانند نراقی به متقدمان، به معنی آن نیست که اینان خو را دستبسته تسلیم آنان میکردند و یا گفته آنان را تکرار مینمودند، بلکه گفتار گذشتگان را منبع و اصل اندیشه خود قرار میدادند و جایجای، بر افکار آنان خرده میگرفتند<ref>ر.ک: همان، صفحه بیستوپنج</ref>. | ||
[[محقق، مهدی|مهدی محقق]] - که خود رئیس همایش بینالمللی قرطبه و اصفهان را عهدهدار بوده - در ادامه درباره هدف و انگیزه این همایش سخن به میان میآورد و کتب و آثاری را که به این مناسبت منتشر شده است، نام میبرد<ref>ر.ک: همان، صفحه بیستوهفت - سی</ref>. | [[محقق، مهدی|مهدی محقق]] - که خود رئیس همایش بینالمللی قرطبه و اصفهان را عهدهدار بوده - در ادامه درباره هدف و انگیزه این همایش سخن به میان میآورد و کتب و آثاری را که به این مناسبت منتشر شده است، نام میبرد<ref>ر.ک: همان، صفحه بیستوهفت - سی</ref>. | ||
خط ۵۶: | خط ۵۶: | ||
[[حلی، حسن بن یوسف|علامه حلی]]، در «البحث الخامس» مینویسد: «الثاني: أن أفعالنا تقع بحسب قصورنا و دواعينا و تنتفي بحسب كراهتنا و صوارفنا؛ فإنا إذا أردنا بالحركة يمنة أوجدناها كذلك، لا يسرة و إذا أردنا الصعود وقع، لا النزول و إذا أردنا الأکل وقع، لا الشرب و هذا الحكم كله ضروري و لو كانت الأفعال صادرة من الله لم يكن كذلك؛ بل جاز أن يقع و إن كرهناها و أن لا يقع و إن أردناها». | [[حلی، حسن بن یوسف|علامه حلی]]، در «البحث الخامس» مینویسد: «الثاني: أن أفعالنا تقع بحسب قصورنا و دواعينا و تنتفي بحسب كراهتنا و صوارفنا؛ فإنا إذا أردنا بالحركة يمنة أوجدناها كذلك، لا يسرة و إذا أردنا الصعود وقع، لا النزول و إذا أردنا الأکل وقع، لا الشرب و هذا الحكم كله ضروري و لو كانت الأفعال صادرة من الله لم يكن كذلك؛ بل جاز أن يقع و إن كرهناها و أن لا يقع و إن أردناها». | ||
مترجم این متن را چنین ترجمه نموده است: «دوم: از وجوهات مذهب حق آنکه افعال ما واقع میشود بهحسب قصدها و داعیههای ما و منتفی | مترجم این متن را چنین ترجمه نموده است: «دوم: از وجوهات مذهب حق آنکه افعال ما واقع میشود بهحسب قصدها و داعیههای ما و منتفی میگردد بهحسب کراهتها و موانع ما. | ||
به تحقیق که چون اراده کنیم ما به حرکت جانب راست، به قصد و اراده خود، مییابیم خود را به جانب راست، نه به جانب چپ و هرگاه اراده کنیم به بالا، واقع میشود، نه به زیر آمدن و هرگاه که اراده کنیم خوردن نان، واقع میشود، نه آشامیدن آب و همه این حکم، معلوم است نزد عقلا. اگر این افعال از جانب خدای میبود، اینچنین نمیبود که واقع شود این افعال، بلکه جایز بود که عکس اراده ما میبود؛ اگرچه ما کاره و مریدِ آن باشیم»<ref>ر.ک: متن کتاب، ص112</ref>. | به تحقیق که چون اراده کنیم ما به حرکت جانب راست، به قصد و اراده خود، مییابیم خود را به جانب راست، نه به جانب چپ و هرگاه اراده کنیم به بالا، واقع میشود، نه به زیر آمدن و هرگاه که اراده کنیم خوردن نان، واقع میشود، نه آشامیدن آب و همه این حکم، معلوم است نزد عقلا. اگر این افعال از جانب خدای میبود، اینچنین نمیبود که واقع شود این افعال، بلکه جایز بود که عکس اراده ما میبود؛ اگرچه ما کاره و مریدِ آن باشیم»<ref>ر.ک: متن کتاب، ص112</ref>. | ||
==مطالبی درباره تصحیح و تحقیق کتاب== | ==مطالبی درباره تصحیح و تحقیق کتاب== | ||
[[اوجبی، علی|علی اوجبی]] برای تصحیح کتاب تنها از یک نسخه استفاده نموده و خود در اینباره | [[اوجبی، علی|علی اوجبی]] برای تصحیح کتاب تنها از یک نسخه استفاده نموده و خود در اینباره میگوید: علیرغم تلاشهای فراوان تنها به یک نسخه از این اثر دست یافتم که در کتابخانه آیتالله مرعشی نگهداری میشود<ref>ر.ک: مقدمه مصحح، صفحه چهلوشش</ref>. | ||
شیوه تصحیح ایشان چنین است: | شیوه تصحیح ایشان چنین است: |
ویرایش