رساله سعدیه: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۲۲ اوت ۲۰۱۹
جز
جایگزینی متن - 'ی‎گ' به 'ی‌گ'
جز (جایگزینی متن - 'ی‎ر' به 'ی‌ر')
جز (جایگزینی متن - 'ی‎گ' به 'ی‌گ')
خط ۴۱: خط ۴۱:


==پیشگفتار مهدی محقق==
==پیشگفتار مهدی محقق==
[[محقق، مهدی|مهدی محقق]] در این پیشگفتار به بررسی تاریخچه فلسفه در جهان اسلام پرداخته است. ایشان در این‎باره می‎گوید: مسلمانان در قرون اولیه، همه دروازه‎های علم و دانش را بر روی خود باز کردند و آثار ملل مختلف را از زبان‎های یونانی، سریانی، پهلوی و هندی به زبان عربی ترجمه کردند. کتاب‎های مهم ارسطو، همچون الطبيعة و الحيوان و اخلاق نیکوماخس و همچنین کتاب‎های افلاطون، همچون جهموریت و طیماوس و نوامیس و کتاب‎های دیگر به زبان عربی ترجمه شد<ref>پیشگفتار، صفحه پانزده</ref>.
[[محقق، مهدی|مهدی محقق]] در این پیشگفتار به بررسی تاریخچه فلسفه در جهان اسلام پرداخته است. ایشان در این‎باره می‌گوید: مسلمانان در قرون اولیه، همه دروازه‎های علم و دانش را بر روی خود باز کردند و آثار ملل مختلف را از زبان‎های یونانی، سریانی، پهلوی و هندی به زبان عربی ترجمه کردند. کتاب‎های مهم ارسطو، همچون الطبيعة و الحيوان و اخلاق نیکوماخس و همچنین کتاب‎های افلاطون، همچون جهموریت و طیماوس و نوامیس و کتاب‎های دیگر به زبان عربی ترجمه شد<ref>پیشگفتار، صفحه پانزده</ref>.


فلسفه در قرون نخستین از قداست و شرافت خاصی برخوردار بود و با طب، عدیل و همگام پیش می‌رفت. فلاسفه خود اطبا بودند و طبیبان هم فیلسوف. تا بدانجا که فلسفه را طب روح و طب را فلسفه بدن بشمار آورده‎اند. ابن ‎سینا کتاب پزشکی خود را با نام متناسب با فلسفه، یعنی «قانون» و کتاب فلسفی خود را با نام متناسب با طب، «شفا» نامید<ref>همان، صفحه هفده</ref>.
فلسفه در قرون نخستین از قداست و شرافت خاصی برخوردار بود و با طب، عدیل و همگام پیش می‌رفت. فلاسفه خود اطبا بودند و طبیبان هم فیلسوف. تا بدانجا که فلسفه را طب روح و طب را فلسفه بدن بشمار آورده‎اند. ابن ‎سینا کتاب پزشکی خود را با نام متناسب با فلسفه، یعنی «قانون» و کتاب فلسفی خود را با نام متناسب با طب، «شفا» نامید<ref>همان، صفحه هفده</ref>.


ایشان در ادامه این سیر به مخالفان فلسفه اشاره می‌کنند؛ کسانی چون غزالی که با تألیف کتاب تهافت الفلاسفة، سعی در تکفیر فیلسوفان داشت<ref>ر.ک: همان، صفحه هجده</ref>. نویسنده در این‎باره می‎گوید: مخالفان فلسفه برای محکوم کردن اندیشه‎های فلسفی به هر وسیله‎ای متوسل می‌شدند؛ گاه بر تعبیرات و تفسیرات فلاسفه خرده می‎گرفتند و می‎گفتند: مثلاً فلاسفه از تعبیرات قرآنی معانی‌ای را اراده می‌کنند که مقصود و مراد صاحب وحی نبوده است..<ref>همان، صفحه نوزده</ref> و این نکوهش به آنجا کشید که می‎گفتند: واژه فلسفه، مرکب از «فل» به معنای کندی و «سفه» به معنای نادانی است.<ref>ر.ک: همان</ref>. دانشمندان اهل سنت و جماعت، فلسفه یونان را مقابل با قرآن قرار دادند و کتاب‎هایی در این‎باره نوشتند<ref>ر.ک: همان، صفحه بیست</ref>. در این میان بسیاری از دانشمندان کوشیدند تا این شکاف میان دین و فلسفه را از بین ببرند، ولی موفق نشدند؛ از جمله آنان ناصرخسرو قبادیانی بود که کتاب «جامع الحكمتين» را نگاشت تا میان دو حکمت، یعنی حکمت شرعیه و حکمت عقلیه آشتی دهد... در غرب جهان اسلام نیز ابن رشد اندلسی کوشید... ولی او هم در این راه توفیقی به دست نیاورد<ref>ر.ک: همان، صفحه بیست و بیست‎ویک</ref>.
ایشان در ادامه این سیر به مخالفان فلسفه اشاره می‌کنند؛ کسانی چون غزالی که با تألیف کتاب تهافت الفلاسفة، سعی در تکفیر فیلسوفان داشت<ref>ر.ک: همان، صفحه هجده</ref>. نویسنده در این‎باره می‌گوید: مخالفان فلسفه برای محکوم کردن اندیشه‎های فلسفی به هر وسیله‎ای متوسل می‌شدند؛ گاه بر تعبیرات و تفسیرات فلاسفه خرده می‌گرفتند و می‌گفتند: مثلاً فلاسفه از تعبیرات قرآنی معانی‌ای را اراده می‌کنند که مقصود و مراد صاحب وحی نبوده است..<ref>همان، صفحه نوزده</ref> و این نکوهش به آنجا کشید که می‌گفتند: واژه فلسفه، مرکب از «فل» به معنای کندی و «سفه» به معنای نادانی است.<ref>ر.ک: همان</ref>. دانشمندان اهل سنت و جماعت، فلسفه یونان را مقابل با قرآن قرار دادند و کتاب‎هایی در این‎باره نوشتند<ref>ر.ک: همان، صفحه بیست</ref>. در این میان بسیاری از دانشمندان کوشیدند تا این شکاف میان دین و فلسفه را از بین ببرند، ولی موفق نشدند؛ از جمله آنان ناصرخسرو قبادیانی بود که کتاب «جامع الحكمتين» را نگاشت تا میان دو حکمت، یعنی حکمت شرعیه و حکمت عقلیه آشتی دهد... در غرب جهان اسلام نیز ابن رشد اندلسی کوشید... ولی او هم در این راه توفیقی به دست نیاورد<ref>ر.ک: همان، صفحه بیست و بیست‎ویک</ref>.


دانشمندان شیعی ایران برای رفع این نفرت و زدودن این زنگ از چهره فلسفه یونان سعی وافری نمودند که از جمله می‎توان از علامه طباطبایی، سید ابوالحسن رفیعی قزوینی، شیخ محمدتقی آملی و امام خمینی(ره) نام برد. اینان وارث علم گذشتگان خود بودند؛ همان گذشتگانی که ابتکار تطهیر فلسفه و تحبیب فلاسفه را عهده‎دار گردیدند که از میان آنان می‎توان از میرداماد، ملاصدرا، فیض کاشانی، عبدالرزاق لاهیجی و ملا هادی سبزواری نام برد. این فیلسوفان کلمه «فلسفه» را به کلمه «حکمت» تبدیل کردند که هم نفرت یونانی بودن از آن کنار زده گردد و هم تعبیر قرآنی که مورد احترام هر مسلمانی است برای آن علم به‎کار برده شود<ref>ر.ک: همان، صفحه بیست‎ودو</ref>. اینان برای هر فیلسوفی یک منبع الهی را جستجو کردند و علم حکما را به علم انبیا متصل نمودند و کوشیدند تا برای مطالب فلسفی و عقلی از قرآن، سنت نبوی، نهج‎ البلاغه، صحیفه سجادیه و سخنان ائمه اطهار استشهاد نمایند<ref>ر.ک: همان صفحه بیست‎وسه</ref>. لازم به ذکر است که توجه حکمای متأخر مانند نراقی به متقدمان، به معنی آن نیست که اینان خو را دست‎بسته تسلیم آنان می‌کردند و یا گفته آنان را تکرار می‎نمودند، بلکه گفتار گذشتگان را منبع و اصل اندیشه خود قرار می‎دادند و جای‎جای، بر افکار آنان خرده می‎گرفتند<ref>ر.ک: همان، صفحه بیست‎وپنج</ref>.
دانشمندان شیعی ایران برای رفع این نفرت و زدودن این زنگ از چهره فلسفه یونان سعی وافری نمودند که از جمله می‎توان از علامه طباطبایی، سید ابوالحسن رفیعی قزوینی، شیخ محمدتقی آملی و امام خمینی(ره) نام برد. اینان وارث علم گذشتگان خود بودند؛ همان گذشتگانی که ابتکار تطهیر فلسفه و تحبیب فلاسفه را عهده‎دار گردیدند که از میان آنان می‎توان از میرداماد، ملاصدرا، فیض کاشانی، عبدالرزاق لاهیجی و ملا هادی سبزواری نام برد. این فیلسوفان کلمه «فلسفه» را به کلمه «حکمت» تبدیل کردند که هم نفرت یونانی بودن از آن کنار زده گردد و هم تعبیر قرآنی که مورد احترام هر مسلمانی است برای آن علم به‎کار برده شود<ref>ر.ک: همان، صفحه بیست‎ودو</ref>. اینان برای هر فیلسوفی یک منبع الهی را جستجو کردند و علم حکما را به علم انبیا متصل نمودند و کوشیدند تا برای مطالب فلسفی و عقلی از قرآن، سنت نبوی، نهج‎ البلاغه، صحیفه سجادیه و سخنان ائمه اطهار استشهاد نمایند<ref>ر.ک: همان صفحه بیست‎وسه</ref>. لازم به ذکر است که توجه حکمای متأخر مانند نراقی به متقدمان، به معنی آن نیست که اینان خو را دست‎بسته تسلیم آنان می‌کردند و یا گفته آنان را تکرار می‎نمودند، بلکه گفتار گذشتگان را منبع و اصل اندیشه خود قرار می‎دادند و جای‎جای، بر افکار آنان خرده می‌گرفتند<ref>ر.ک: همان، صفحه بیست‎وپنج</ref>.


[[محقق، مهدی|مهدی محقق]] - ‎که خود رئیس همایش بین‎المللی قرطبه و اصفهان را عهده‎دار بوده - ‎در ادامه درباره هدف و انگیزه این همایش سخن به میان می‎آورد و کتب و آثاری را که به این مناسبت منتشر شده است، نام می‎برد<ref>ر.ک: همان، صفحه بیست‎وهفت - سی</ref>.
[[محقق، مهدی|مهدی محقق]] - ‎که خود رئیس همایش بین‎المللی قرطبه و اصفهان را عهده‎دار بوده - ‎در ادامه درباره هدف و انگیزه این همایش سخن به میان می‎آورد و کتب و آثاری را که به این مناسبت منتشر شده است، نام می‎برد<ref>ر.ک: همان، صفحه بیست‎وهفت - سی</ref>.
خط ۵۶: خط ۵۶:
[[حلی، حسن بن یوسف|علامه حلی]]، در «البحث الخامس» می‎نویسد: «الثاني: أن أفعالنا تقع بحسب قصورنا و دواعينا و تنتفي بحسب كراهتنا و صوارفنا؛ فإنا إذا أردنا بالحركة يمنة أوجدناها كذلك، لا يسرة و إذا أردنا الصعود وقع، لا النزول و إذا أردنا الأکل وقع، لا الشرب و هذا الحكم كله ضروري و لو كانت الأفعال صادرة من الله لم يكن كذلك؛ بل جاز أن يقع و إن كرهناها و أن لا يقع و إن أردناها».
[[حلی، حسن بن یوسف|علامه حلی]]، در «البحث الخامس» می‎نویسد: «الثاني: أن أفعالنا تقع بحسب قصورنا و دواعينا و تنتفي بحسب كراهتنا و صوارفنا؛ فإنا إذا أردنا بالحركة يمنة أوجدناها كذلك، لا يسرة و إذا أردنا الصعود وقع، لا النزول و إذا أردنا الأکل وقع، لا الشرب و هذا الحكم كله ضروري و لو كانت الأفعال صادرة من الله لم يكن كذلك؛ بل جاز أن يقع و إن كرهناها و أن لا يقع و إن أردناها».


مترجم این متن را چنین ترجمه نموده است: «دوم: از وجوهات مذهب حق آنکه افعال ما واقع می‌شود به‎حسب قصدها و داعیه‎های ما و منتفی می‎گردد به‎حسب کراهت‎ها و موانع ما.
مترجم این متن را چنین ترجمه نموده است: «دوم: از وجوهات مذهب حق آنکه افعال ما واقع می‌شود به‎حسب قصدها و داعیه‎های ما و منتفی می‌گردد به‎حسب کراهت‎ها و موانع ما.
به تحقیق که چون اراده کنیم ما به حرکت جانب راست، به ‎قصد و اراده خود، می‎یابیم خود را به ‎جانب راست، نه به ‎جانب چپ و هرگاه اراده کنیم به بالا، واقع می‌شود، نه به زیر آمدن و هرگاه که اراده کنیم خوردن نان، واقع می‌شود، نه آشامیدن آب و همه این حکم، معلوم است نزد عقلا. اگر این افعال از جانب خدای می‎بود، این‎چنین نمی‎بود که واقع شود این افعال، بلکه جایز بود که عکس اراده ما می‎بود؛ اگرچه ما کاره و مریدِ آن باشیم»<ref>ر.ک: متن کتاب، ص112</ref>.
به تحقیق که چون اراده کنیم ما به حرکت جانب راست، به ‎قصد و اراده خود، می‎یابیم خود را به ‎جانب راست، نه به ‎جانب چپ و هرگاه اراده کنیم به بالا، واقع می‌شود، نه به زیر آمدن و هرگاه که اراده کنیم خوردن نان، واقع می‌شود، نه آشامیدن آب و همه این حکم، معلوم است نزد عقلا. اگر این افعال از جانب خدای می‎بود، این‎چنین نمی‎بود که واقع شود این افعال، بلکه جایز بود که عکس اراده ما می‎بود؛ اگرچه ما کاره و مریدِ آن باشیم»<ref>ر.ک: متن کتاب، ص112</ref>.


==مطالبی درباره تصحیح و تحقیق کتاب==
==مطالبی درباره تصحیح و تحقیق کتاب==
[[اوجبی، علی|علی اوجبی]] برای تصحیح کتاب تنها از یک نسخه استفاده نموده و خود در این‎باره می‎گوید: علی‌رغم تلاش‎های فراوان تنها به یک نسخه از این اثر دست یافتم که در کتابخانه آیت‌الله مرعشی نگهداری می‌شود<ref>ر.ک: مقدمه مصحح، صفحه چهل‎وشش</ref>.
[[اوجبی، علی|علی اوجبی]] برای تصحیح کتاب تنها از یک نسخه استفاده نموده و خود در این‎باره می‌گوید: علی‌رغم تلاش‎های فراوان تنها به یک نسخه از این اثر دست یافتم که در کتابخانه آیت‌الله مرعشی نگهداری می‌شود<ref>ر.ک: مقدمه مصحح، صفحه چهل‎وشش</ref>.


شیوه تصحیح ایشان چنین است:
شیوه تصحیح ایشان چنین است:
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش