ترجمه روزنامه‌جات هندوستان: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۲۱ اوت ۲۰۱۹
جز
جایگزینی متن - 'می‎پ' به 'می‌پ'
جز (جایگزینی متن - 'می‎ک' به 'می‌ک')
جز (جایگزینی متن - 'می‎پ' به 'می‌پ')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۴۹: خط ۴۹:
اولین بخش کتاب با مطلبی از روزنامه کشف الاخبار چاپ بمبئی به تاریخ پنجم ژوئن آغاز شده است: «وقایع‎نگار مقیمه در قاهره می‎نویسد که زبیر پاشا الحال در خارج قاهره در طرف غربی نهر محمودیه در کنار راه آهن در یکی از عمارات حکومتی اقامت دارد. حالت مشارالیه بالمره غرب‎زده است. شخص مذکور چند نوبت ممالک اروپ را سیاحت کرده و اغلب از شهرهای فرنگستان را مشاهده نموده و از جمیع عجایب و غرایب آن ملک مستحضر است.<ref>ر.ک: متن کتاب، ص2-1</ref>‎.
اولین بخش کتاب با مطلبی از روزنامه کشف الاخبار چاپ بمبئی به تاریخ پنجم ژوئن آغاز شده است: «وقایع‎نگار مقیمه در قاهره می‎نویسد که زبیر پاشا الحال در خارج قاهره در طرف غربی نهر محمودیه در کنار راه آهن در یکی از عمارات حکومتی اقامت دارد. حالت مشارالیه بالمره غرب‎زده است. شخص مذکور چند نوبت ممالک اروپ را سیاحت کرده و اغلب از شهرهای فرنگستان را مشاهده نموده و از جمیع عجایب و غرایب آن ملک مستحضر است.<ref>ر.ک: متن کتاب، ص2-1</ref>‎.


سپس با معرفی ویژگی‎های ظاهری زبیر پاشا با این اوصاف که: «مردی است بلندقامت و خوش‎چشم (یا تیزچشم)، غالب لباس سیاه می‎پوشد و شال سفید به دور گردن می‎بندد»، به نقل شرح حالش از زبان خودش پرداخته و ظلم‎ و ستم و ضبط اموالش توسط حکومت مصر را این‎گونه توصیف می‌کند: «همچنان‎که شرح حال بر تمام جهانیان روشن و آشکار است، بر شما نیز ظاهر و علانیه است که خدمتی ‎که من در حق حکومت مصر کردم، هیچ‎یک از ملازمین نکردند و الحال این است جزای من... هیچ غم و اندوهی برای تلف شدن اموال و املاک خود ندارم؛ زیراکه این مقسوم عامه بندگان خداست. در این ‎صورت از مقدرات الهی اندیشه نیست... و نه برای مفارقت اهل و عیال و وابستگان خود اندوهگین می‎باشم؛ به‎ جهت اینکه پس از اینکه عزت انسان از دست رفت، برای این‎گونه چیزها تأسف شایسته نیست. سرور و انبساط من در آن چیزی است که خدای عز و جل مرا داشته است. بلی ستم‎هایی که از جنرال گردن بر من رسیده هرگز فراموش نخواهم کرد و پیاپی مرا ملول داشته؛ چنان‎که خود جنرال موصوف بر این معنی اقرار می‎نماید که آنچه در حق من روا داشته است از روی خطا بوده و مخصوصاً به توسط تلگراف از من معذرت خواسته و حکومت مصر را اطلاع داد که آنچه اسباب و اموال از زبیر پاشا ضبط دیوان شده است، به‎ناحق بوده و از روی انصاف نیست؛ سزاوار این است که جمیع مایملک مغصوبه مشارالیه مسترد شود»<ref>ر.ک: همان، ص6-4</ref>‎.
سپس با معرفی ویژگی‎های ظاهری زبیر پاشا با این اوصاف که: «مردی است بلندقامت و خوش‎چشم (یا تیزچشم)، غالب لباس سیاه می‌پوشد و شال سفید به دور گردن می‎بندد»، به نقل شرح حالش از زبان خودش پرداخته و ظلم‎ و ستم و ضبط اموالش توسط حکومت مصر را این‎گونه توصیف می‌کند: «همچنان‎که شرح حال بر تمام جهانیان روشن و آشکار است، بر شما نیز ظاهر و علانیه است که خدمتی ‎که من در حق حکومت مصر کردم، هیچ‎یک از ملازمین نکردند و الحال این است جزای من... هیچ غم و اندوهی برای تلف شدن اموال و املاک خود ندارم؛ زیراکه این مقسوم عامه بندگان خداست. در این ‎صورت از مقدرات الهی اندیشه نیست... و نه برای مفارقت اهل و عیال و وابستگان خود اندوهگین می‎باشم؛ به‎ جهت اینکه پس از اینکه عزت انسان از دست رفت، برای این‎گونه چیزها تأسف شایسته نیست. سرور و انبساط من در آن چیزی است که خدای عز و جل مرا داشته است. بلی ستم‎هایی که از جنرال گردن بر من رسیده هرگز فراموش نخواهم کرد و پیاپی مرا ملول داشته؛ چنان‎که خود جنرال موصوف بر این معنی اقرار می‎نماید که آنچه در حق من روا داشته است از روی خطا بوده و مخصوصاً به توسط تلگراف از من معذرت خواسته و حکومت مصر را اطلاع داد که آنچه اسباب و اموال از زبیر پاشا ضبط دیوان شده است، به‎ناحق بوده و از روی انصاف نیست؛ سزاوار این است که جمیع مایملک مغصوبه مشارالیه مسترد شود»<ref>ر.ک: همان، ص6-4</ref>‎.


زبیر پاشا در ادامه از سعایت یکی از خادمان فرزندش سلیمان، نزد ژنرال گردن که منجر به عزل او شد، گلایه می‌کند و از کشته شدن تعدادی از علما به دستور او سخن می‎گوید: «سلیمان چون از صورت معامله مطلع شد، به قصد برائت ذمه چند نفر از علمای سودان را به نزد جنرال گردن فرستاد تا تصدیق بر حسن خدمات سلیمان و تکذیب اقاویل مفتری سابق الذکر نمایند. جنرال موصوف قبل از رسیدگی مشارالیهم را به قتل رسانید. ثانیاً دو نفر دیگر از علما را فرستاده، مشارالیه آنها را نیز هلاک نمود و آنچه تصور می‎نماییم که آیا این چه نوع رفتاری بوده که در حق فرستادگان مرعی داشته‎اند، درجه خیال من به انتها نمی‎رسد»<ref>ر.ک: همان، ص10</ref>‎.  
زبیر پاشا در ادامه از سعایت یکی از خادمان فرزندش سلیمان، نزد ژنرال گردن که منجر به عزل او شد، گلایه می‌کند و از کشته شدن تعدادی از علما به دستور او سخن می‎گوید: «سلیمان چون از صورت معامله مطلع شد، به قصد برائت ذمه چند نفر از علمای سودان را به نزد جنرال گردن فرستاد تا تصدیق بر حسن خدمات سلیمان و تکذیب اقاویل مفتری سابق الذکر نمایند. جنرال موصوف قبل از رسیدگی مشارالیهم را به قتل رسانید. ثانیاً دو نفر دیگر از علما را فرستاده، مشارالیه آنها را نیز هلاک نمود و آنچه تصور می‎نماییم که آیا این چه نوع رفتاری بوده که در حق فرستادگان مرعی داشته‎اند، درجه خیال من به انتها نمی‎رسد»<ref>ر.ک: همان، ص10</ref>‎.  
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش