المحيط بالتكليف: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۲۱ اوت ۲۰۱۹
جز
جایگزینی متن - 'می‎ک' به 'می‌ک'
جز (جایگزینی متن - 'می‎پ' به 'می‌پ')
جز (جایگزینی متن - 'می‎ک' به 'می‌ک')
خط ۴۱: خط ۴۱:
جالب آنکه مباحث کتاب، در یکی از نسخه‎ها در ضمن نه سفر و در دیگری در 34 سفر ارائه شده است<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/39809/1/10 ر.ک: همان، ص10]</ref>‎.  
جالب آنکه مباحث کتاب، در یکی از نسخه‎ها در ضمن نه سفر و در دیگری در 34 سفر ارائه شده است<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/39809/1/10 ر.ک: همان، ص10]</ref>‎.  


محقق خاطرنشان می‎کند که کتابی که در دست ماست، املای قاضی عبدالجبار نیست؛ چراکه در ابتدای کتاب نوشته شده: «[[ابن متویه، حسن بن احمد|حسن بن احمد بن متویه]]، این کتاب را جمع کرده است» و جمع، عملیاتی است که تنظیم و تبویب داخل در آن است و درهرحال غیر از املا کردن است. همچنین در این کتاب آرایی آمده که به‎صراحت به قاضی عبدالجبار نسبت داده شده و [[ابن متویه، حسن بن احمد|ابن متویه]] گاه با این آراء مخالفت کرده و معقول نیست که کسی با آراء خودش مخالفت کند<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/39809/1/8 ر.ک: همان، ص8]</ref>‎.  
محقق خاطرنشان می‌کند که کتابی که در دست ماست، املای قاضی عبدالجبار نیست؛ چراکه در ابتدای کتاب نوشته شده: «[[ابن متویه، حسن بن احمد|حسن بن احمد بن متویه]]، این کتاب را جمع کرده است» و جمع، عملیاتی است که تنظیم و تبویب داخل در آن است و درهرحال غیر از املا کردن است. همچنین در این کتاب آرایی آمده که به‎صراحت به قاضی عبدالجبار نسبت داده شده و [[ابن متویه، حسن بن احمد|ابن متویه]] گاه با این آراء مخالفت کرده و معقول نیست که کسی با آراء خودش مخالفت کند<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/39809/1/8 ر.ک: همان، ص8]</ref>‎.  


قاضی عبدالجبار همانند اکثر متأخرین معتزله، از پیروان ابوهاشم جبایی است؛ لذا در همان سطرهای اولیه کتاب در ذکر معنای تکلیف تنها به «نقض البدل» و «العسكريات» جبایی استناد می‎کند و چنین نتیجه می‎گیرد: که تکلیف، امر و الزام به چیزی است که در آن دشواری و سختی باشد...؛ چه، تکلیف، از «الكلفة» گرفته شده که به معنای مشقت است. لازمه این تعریف آن است که عقلیات داخل در تکلیف نباشد؛ چراکه امر (ازآن‎جهت که قول ویژه‎‎ای است) در آنها وجود ندارد<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/39809/1/11 ر.ک: متن کتاب، ص11]</ref>‎. سپس در ادامه این مبحث به دیدگاه اعتزالی خود اشاره کرده و تکلیف را در صورتی صحیح می‎داند که شخص امکان انجام یا ترک فعلی را داشته باشد<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/39809/1/12 ر.ک: همان، ص12]</ref>‎.
قاضی عبدالجبار همانند اکثر متأخرین معتزله، از پیروان ابوهاشم جبایی است؛ لذا در همان سطرهای اولیه کتاب در ذکر معنای تکلیف تنها به «نقض البدل» و «العسكريات» جبایی استناد می‌کند و چنین نتیجه می‎گیرد: که تکلیف، امر و الزام به چیزی است که در آن دشواری و سختی باشد...؛ چه، تکلیف، از «الكلفة» گرفته شده که به معنای مشقت است. لازمه این تعریف آن است که عقلیات داخل در تکلیف نباشد؛ چراکه امر (ازآن‎جهت که قول ویژه‎‎ای است) در آنها وجود ندارد<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/39809/1/11 ر.ک: متن کتاب، ص11]</ref>‎. سپس در ادامه این مبحث به دیدگاه اعتزالی خود اشاره کرده و تکلیف را در صورتی صحیح می‎داند که شخص امکان انجام یا ترک فعلی را داشته باشد<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/39809/1/12 ر.ک: همان، ص12]</ref>‎.


همچنین در بخش دیگری از مباحث خود تکالیف را به عقلیات و سمعیات تقسیم کرده و وظیفه مکلفین نسبت به هر قسم را توضیح داده است.<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/39809/1/23 ر.ک: همان، ص23]</ref>‎.  
همچنین در بخش دیگری از مباحث خود تکالیف را به عقلیات و سمعیات تقسیم کرده و وظیفه مکلفین نسبت به هر قسم را توضیح داده است.<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/39809/1/23 ر.ک: همان، ص23]</ref>‎.  


اثبات محدث، موضوع اصلی سفر دوم کتاب است. قاضی چنین استدلال می‎کند که اولین چیزی که از علم اجمالی به خداوند متعال حاصل می‎شود، علم به این مطلب است که همه اجسام و الوان و غیر آنها در حدوثشان نیازمند محدثی هستند. سپس در این رابطه، دیدگاه ابوعلی و ابوهاشم معتزلی را مطرح می‎کند<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/39809/1/75 ر.ک: همان، ص76-75]</ref>‎.  
اثبات محدث، موضوع اصلی سفر دوم کتاب است. قاضی چنین استدلال می‌کند که اولین چیزی که از علم اجمالی به خداوند متعال حاصل می‎شود، علم به این مطلب است که همه اجسام و الوان و غیر آنها در حدوثشان نیازمند محدثی هستند. سپس در این رابطه، دیدگاه ابوعلی و ابوهاشم معتزلی را مطرح می‌کند<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/39809/1/75 ر.ک: همان، ص76-75]</ref>‎.  


سفر سوم کتاب به بررسی و اثبات صفات الهی اختصاص یافته است. نویسنده برای علم به صفات الهی دو شرط قائل شده است؛ از جمله شروط این است که عالم به خداوند و صفاتش باید کامل العقل باشد؛ چراکه حصول علم ضروری به خداوند در کسی که چیزی نمی‎داند یا ناقص العقل است، ممتنع است. دلیل این امر هم این است که این، به‎منزله علم به جلی و خفی از باب واحد است؛ همان ‎گونه که حصول علم به خفی بدون علم به جلی از همان باب ممکن نیست، همین‎طور علم به خداوند و صفاتش بدون علم به مدرکات و مشابه آن و بدون علم به احوال و اوصاف خودش صحیح نیست<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/39809/1/104 ر.ک: همان، ص104]</ref>‎.  
سفر سوم کتاب به بررسی و اثبات صفات الهی اختصاص یافته است. نویسنده برای علم به صفات الهی دو شرط قائل شده است؛ از جمله شروط این است که عالم به خداوند و صفاتش باید کامل العقل باشد؛ چراکه حصول علم ضروری به خداوند در کسی که چیزی نمی‎داند یا ناقص العقل است، ممتنع است. دلیل این امر هم این است که این، به‎منزله علم به جلی و خفی از باب واحد است؛ همان ‎گونه که حصول علم به خفی بدون علم به جلی از همان باب ممکن نیست، همین‎طور علم به خداوند و صفاتش بدون علم به مدرکات و مشابه آن و بدون علم به احوال و اوصاف خودش صحیح نیست<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/39809/1/104 ر.ک: همان، ص104]</ref>‎.  
خط ۵۳: خط ۵۳:
نویسنده در یکی از فصول سفر پنجم کتاب به موضوع صابئین پرداخته است و آنها را از فرق کفار دانسته است. صابئین کسانی هستند که ستارگان را می‌پرستند، ولذا آنها را شبیه گروهی از مجوس می‎داند که خورشید و ماه را می‌پرستند. این گروه برای ستارگان تأثیرات فوق‎العاده در کشاورزی و غیر آن از امور دنیوی قائل هستند و به همین جهت آنها را مستحق عبادت می‎دانند. قاضی در اینجا به جان خود قسم می‎خورد که اگر واقعاً این تأثیرات به‎تنهایی از خود ستارگان بود شایسته پرستش بودند؛ اما این تأثیرات به‎واسطه قدرت پروردگار است، ولذا خداوند است که شایسته شکر و عبادت است نه آنها<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/39809/1/227 ر.ک: همان، ص227]</ref>‎.
نویسنده در یکی از فصول سفر پنجم کتاب به موضوع صابئین پرداخته است و آنها را از فرق کفار دانسته است. صابئین کسانی هستند که ستارگان را می‌پرستند، ولذا آنها را شبیه گروهی از مجوس می‎داند که خورشید و ماه را می‌پرستند. این گروه برای ستارگان تأثیرات فوق‎العاده در کشاورزی و غیر آن از امور دنیوی قائل هستند و به همین جهت آنها را مستحق عبادت می‎دانند. قاضی در اینجا به جان خود قسم می‎خورد که اگر واقعاً این تأثیرات به‎تنهایی از خود ستارگان بود شایسته پرستش بودند؛ اما این تأثیرات به‎واسطه قدرت پروردگار است، ولذا خداوند است که شایسته شکر و عبادت است نه آنها<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/39809/1/227 ر.ک: همان، ص227]</ref>‎.


نویسنده در بخشی از سفر ششم به موضوع حسن و قبح پرداخته است. دو‎ گروه‎ امامیه و معتزله را که در بسیاری از مسائل مـربوط بـه «عدل» نظر یکسانی‎ دارند‎، تحت عنوان «عدلیه» یاد می‎کنند؛ بنابراین اصل حسن و قـبح عـقلی نـیز از محرکات آن بشمار می‎رود‎ و طرح‎ این مسئله در کلام اسلامی نیز توسط آنان انجام گرفته است.<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/5715/25 ر.ک: ربانی گلپایگانی، علی، ص25]</ref>‎.
نویسنده در بخشی از سفر ششم به موضوع حسن و قبح پرداخته است. دو‎ گروه‎ امامیه و معتزله را که در بسیاری از مسائل مـربوط بـه «عدل» نظر یکسانی‎ دارند‎، تحت عنوان «عدلیه» یاد می‌کنند؛ بنابراین اصل حسن و قـبح عـقلی نـیز از محرکات آن بشمار می‎رود‎ و طرح‎ این مسئله در کلام اسلامی نیز توسط آنان انجام گرفته است.<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/5715/25 ر.ک: ربانی گلپایگانی، علی، ص25]</ref>‎.


حسن و نیکو و قبیح و زشت به‎خودی‎خود نیکو و زشت است؛ خواه آنکه شرع به آن حکم کرده باشد یا نکرده باشد، مانند نیکی، راستی، بدی و دروغ. عقل در ادراک این امور استقلال دارد و به‎تنهایی و قبل از اینکه از شرع چیزی به او رسیده باشد، قادر به درک و تشخیص آنهاست؛ ازاین‎رو، حسن و قبح ذاتی به نام حسن و قبح عقلی نیز خوانده می‎شود و از آن تعبیر به مستقلات عقلیه می‎شود؛ لذا نویسنده با رد دیدگاه اشاعره که حسن و قبح را منوط به نظر شارع می‎کنند، معتقد است که قبیح از هرکس صادر شود، قبیح است.<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/39809/1/251 ر.ک: متن کتاب، ص251]</ref>‎.  
حسن و نیکو و قبیح و زشت به‎خودی‎خود نیکو و زشت است؛ خواه آنکه شرع به آن حکم کرده باشد یا نکرده باشد، مانند نیکی، راستی، بدی و دروغ. عقل در ادراک این امور استقلال دارد و به‎تنهایی و قبل از اینکه از شرع چیزی به او رسیده باشد، قادر به درک و تشخیص آنهاست؛ ازاین‎رو، حسن و قبح ذاتی به نام حسن و قبح عقلی نیز خوانده می‎شود و از آن تعبیر به مستقلات عقلیه می‎شود؛ لذا نویسنده با رد دیدگاه اشاعره که حسن و قبح را منوط به نظر شارع می‌کنند، معتقد است که قبیح از هرکس صادر شود، قبیح است.<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/39809/1/251 ر.ک: متن کتاب، ص251]</ref>‎.  


نویسنده در آخرین سفر کتاب به موضوع قضا و قدر که از کهن‎ترین و جنجالی‎ترین بحث‎های کلامی است پرداخته و این موضوع را از دیدگاه معتزله مورد بررسی قرار داده است. سپس در ذم فرقه قدریه به سنت نبوی استناد کرده است.<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/39809/1/420 ر.ک: همان، ص421-420]</ref>‎.
نویسنده در آخرین سفر کتاب به موضوع قضا و قدر که از کهن‎ترین و جنجالی‎ترین بحث‎های کلامی است پرداخته و این موضوع را از دیدگاه معتزله مورد بررسی قرار داده است. سپس در ذم فرقه قدریه به سنت نبوی استناد کرده است.<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/39809/1/420 ر.ک: همان، ص421-420]</ref>‎.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش