۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'عبد الله' به 'عبدالله') |
جز (جایگزینی متن - 'مید' به 'مید') |
||
خط ۳۶: | خط ۳۶: | ||
تلمسانی در شرح معالم أصول الدين، میان دقت و درستی نظر و دقت در انتقاد بر برخی آرای کلامی [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازی]] و جوابهای نیکو به این مسائل، جمع کرده است. طبعا چنین قلمی و بیان چنین محتوایی پس از رسیدن به دوره پختگی یک نویسنده رخ مینماید و ابن [[ابن تلمساني، عبدالله بن محمد|تلمسانی]] نیز قاعدتا باید این اثر را در زمان رسیدن به مرحله کمال در تحقیق در مسائل اصول دین (علم کلام) نوشته باشد. شاهد ما بر این ادعا این است که وی کثیرا از آرای استادش تقیالدین مقترح، در نگارش این اثر بهره برده است. وی همچنین از تحقیقات و اندیشههای بکرِ سیفالدین آمدی، بهویژه کتاب او در علم جدل (که به گزارش شاگردش شیخ لبلی، آن را تدریس میکرد) نیز در نگارش این کتاب، استفاده کرده است<ref>ر.ک: ترجمة الشيخ شرفالدين ابن التلمساني، ص27-28</ref>. | تلمسانی در شرح معالم أصول الدين، میان دقت و درستی نظر و دقت در انتقاد بر برخی آرای کلامی [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازی]] و جوابهای نیکو به این مسائل، جمع کرده است. طبعا چنین قلمی و بیان چنین محتوایی پس از رسیدن به دوره پختگی یک نویسنده رخ مینماید و ابن [[ابن تلمساني، عبدالله بن محمد|تلمسانی]] نیز قاعدتا باید این اثر را در زمان رسیدن به مرحله کمال در تحقیق در مسائل اصول دین (علم کلام) نوشته باشد. شاهد ما بر این ادعا این است که وی کثیرا از آرای استادش تقیالدین مقترح، در نگارش این اثر بهره برده است. وی همچنین از تحقیقات و اندیشههای بکرِ سیفالدین آمدی، بهویژه کتاب او در علم جدل (که به گزارش شاگردش شیخ لبلی، آن را تدریس میکرد) نیز در نگارش این کتاب، استفاده کرده است<ref>ر.ک: ترجمة الشيخ شرفالدين ابن التلمساني، ص27-28</ref>. | ||
استفاده [[سنوسی، محمد بن يوسف|امام محمد بن یوسف سنوسی]]، صاحب کتابهای مشهور در علم عقاید، از این اثر و اعتمادش بر آن در شرح عقاید کبرا و وسطایش (که باعث احیای علم اصول دین در آن زمان شد)، میزان اهمیت شرح ابن تلمسانی را نشان | استفاده [[سنوسی، محمد بن يوسف|امام محمد بن یوسف سنوسی]]، صاحب کتابهای مشهور در علم عقاید، از این اثر و اعتمادش بر آن در شرح عقاید کبرا و وسطایش (که باعث احیای علم اصول دین در آن زمان شد)، میزان اهمیت شرح ابن تلمسانی را نشان میدهد. علاوه بر [[سنوسی، محمد بن يوسف|سنوسی]]، غالب علمای مغرب اسلامی، در علم توحید بر این شرح، اعتماد کرده و مطالبشان را با استناد به متن این کتاب، تقویت کردهاند. ازاینرو، اکثر نسخههای این اثر به کتابخانههای غرب اسلامی، منتقل شده است<ref>ر.ک: همان، ص28</ref>. | ||
همان طور که [[قنوجی بخاری، صدیق بن حسنخان|قنوجی]] در «[[أبجد العلوم]]» ذکر کرده، شارحان در نوشتن شرح بر یک اثر، از یکی از سه شیوه ذیل استفاده میکنند: برخی متن مشروح را بهصورت کامل ذکر کرده و با عبارات «قوله»، «أقول» اصل عبارت را از شرح آن جدا میکنند. برخی، فقط مواضعی را که شرح کردهاند ذکر میکنند. گروه سوم از شیوه مزجی استفاده میکنند؛ یعنی عباراتشان را با عبارات اصلی نویسنده ترکیب کرده و با تغییر رنگ متن اصلی و... آن را از شرح جدا مینمایند. [[ابن تلمساني، عبدالله بن محمد|ابن تلمسانی]] در نگارش شرحش بر معالم أصول الدين، از روش اول استفاده کرده؛ او عبارات [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازی]] را بهصورت کامل با عنوان «قوله» ذکر کرده و سپس به مقتضای نیاز بحث به شرح و تعلیقه، آن را شرح کرده است. او در برخی موارد عبارات [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازی]] را واضح و روشن دیده و آن را شرح نکرده، بلکه با عبارت «هذا واضح» از آن گذشته است. در برخی موارد نیز شروع به بیان مقدماتی که [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازی]] ذکر کرده و تحقیق مقاماتی که فهم کلام بر آن متوقف است، کرده، ولی میان کلام نویسنده ([[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازی]]) و کلام خودش با عباراتی مثل «أقول» یا «قلت» و... تمایز نیفکنده. طبعا در بعضی از این موارد، تشخیص اینکه کلام از نویسنده باشد یا شارح، کار مشکلی است. البته محقق کتاب، مدعی است که در جدا کردن عبارت شارح از نویسنده در این موارد، موفق عمل کرده است<ref>ر.ک: همان، ص29</ref>. | همان طور که [[قنوجی بخاری، صدیق بن حسنخان|قنوجی]] در «[[أبجد العلوم]]» ذکر کرده، شارحان در نوشتن شرح بر یک اثر، از یکی از سه شیوه ذیل استفاده میکنند: برخی متن مشروح را بهصورت کامل ذکر کرده و با عبارات «قوله»، «أقول» اصل عبارت را از شرح آن جدا میکنند. برخی، فقط مواضعی را که شرح کردهاند ذکر میکنند. گروه سوم از شیوه مزجی استفاده میکنند؛ یعنی عباراتشان را با عبارات اصلی نویسنده ترکیب کرده و با تغییر رنگ متن اصلی و... آن را از شرح جدا مینمایند. [[ابن تلمساني، عبدالله بن محمد|ابن تلمسانی]] در نگارش شرحش بر معالم أصول الدين، از روش اول استفاده کرده؛ او عبارات [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازی]] را بهصورت کامل با عنوان «قوله» ذکر کرده و سپس به مقتضای نیاز بحث به شرح و تعلیقه، آن را شرح کرده است. او در برخی موارد عبارات [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازی]] را واضح و روشن دیده و آن را شرح نکرده، بلکه با عبارت «هذا واضح» از آن گذشته است. در برخی موارد نیز شروع به بیان مقدماتی که [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازی]] ذکر کرده و تحقیق مقاماتی که فهم کلام بر آن متوقف است، کرده، ولی میان کلام نویسنده ([[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازی]]) و کلام خودش با عباراتی مثل «أقول» یا «قلت» و... تمایز نیفکنده. طبعا در بعضی از این موارد، تشخیص اینکه کلام از نویسنده باشد یا شارح، کار مشکلی است. البته محقق کتاب، مدعی است که در جدا کردن عبارت شارح از نویسنده در این موارد، موفق عمل کرده است<ref>ر.ک: همان، ص29</ref>. | ||
خط ۴۲: | خط ۴۲: | ||
[[ابن تلمساني، عبدالله بن محمد|ابن تلمسانی]] در نوشتن این شرح، رعایت ادب علمی را نسبت به نویسنده کرده است. او در مواردی که کلام [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازی]] توجیهی داشته، به توجیه و یافتن محملی برای تصحیح آن پرداخته است و در مواردی که قابل توجیه نبوده به وی انتقاد کرده است<ref>ر.ک: همان، ص29-30</ref>. | [[ابن تلمساني، عبدالله بن محمد|ابن تلمسانی]] در نوشتن این شرح، رعایت ادب علمی را نسبت به نویسنده کرده است. او در مواردی که کلام [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازی]] توجیهی داشته، به توجیه و یافتن محملی برای تصحیح آن پرداخته است و در مواردی که قابل توجیه نبوده به وی انتقاد کرده است<ref>ر.ک: همان، ص29-30</ref>. | ||
مقدمه کتاب اینگونه آغاز شده است: «بسم اللّه الرّحمن الرّحيم و صلّى اللّه على سيدنا محمد و سلم قال الشيخ الفقيه الإمام العالم شرفالدين أبومحمد عبداللّه بن محمد بن علي الفهري المعرف ب[[ابن تلمساني، عبدالله بن محمد|ابن التلمساني]] (رحمه اللّه): هذا تعليق جمعته على «معالم أصول الدين للإمام فخرالدين محمد بن الخطيب» (قدّس اللّه روحه و نوّر ضریحه)»<ref>ر.ک: متن کتاب، ص41</ref>. شارح سپس خطبه [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازی]] را ذکر کرده و دو قسمت از آن را شرح | مقدمه کتاب اینگونه آغاز شده است: «بسم اللّه الرّحمن الرّحيم و صلّى اللّه على سيدنا محمد و سلم قال الشيخ الفقيه الإمام العالم شرفالدين أبومحمد عبداللّه بن محمد بن علي الفهري المعرف ب[[ابن تلمساني، عبدالله بن محمد|ابن التلمساني]] (رحمه اللّه): هذا تعليق جمعته على «معالم أصول الدين للإمام فخرالدين محمد بن الخطيب» (قدّس اللّه روحه و نوّر ضریحه)»<ref>ر.ک: متن کتاب، ص41</ref>. شارح سپس خطبه [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازی]] را ذکر کرده و دو قسمت از آن را شرح میدهد: | ||
«قوله: (فهذا مختصر مشتمل على أنواع من العلوم المهمّة)؛ منظورش از علوم مهمه در جمله: «این اثر مختصری است که انواع علوم مهمه را در بر دارد»، علومی است که درباره اصول دین باشند. این علوم در دین مهم هستند؛ زیرا یادگیری آنها از اسباب سعادت ابدی و خلود در بهشت و نجات از عذاب است»<ref>ر.ک: همان، ص42</ref>. | «قوله: (فهذا مختصر مشتمل على أنواع من العلوم المهمّة)؛ منظورش از علوم مهمه در جمله: «این اثر مختصری است که انواع علوم مهمه را در بر دارد»، علومی است که درباره اصول دین باشند. این علوم در دین مهم هستند؛ زیرا یادگیری آنها از اسباب سعادت ابدی و خلود در بهشت و نجات از عذاب است»<ref>ر.ک: همان، ص42</ref>. | ||
او سپس عبارت «فأوّلها: علم أصول الدّين»، در خطبه [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازی]] را شرح | او سپس عبارت «فأوّلها: علم أصول الدّين»، در خطبه [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازی]] را شرح میدهد؛ علم اصول دین به این جهت اول این علوم به حساب میآید که شناختش، شرط در شناخت سایر علوم است و شرط، بالذات باید مقدم بر مشروط باشد؛ بهعلاوه، این علم، اشرف علوم است؛ زیرا شرف العلم بشرف معلومه و از آنجایی که اجلّ از الله تعالی و صفات او وجود ندارد، علم به او و صفاتش از اجل و اشرف علوم خواهد بود... این علم را «اصول دین» نامیدهاند؛ زیرا اسلام بر آن بنا شده و دین هم نزد خداوند، اسلام است؛ '''إن الدين عند الله الإسلام'''... به آن «علم کلام» نیز گفتهاند و در توجیه آن وجوهی ذکر شده است؛ از جمله اینکه متکلمان، این علم را تبویب کرده و هر بابی را با عنوان: باب الكلام في... معنون نمودهاند؛ مثلاًگفتهاند: باب القول أو الكلام في إثبات العلم بحدوث العالم، باب الكلام في إثبات العلم بوجود الصانع، باب الكلام في ما يجب للّه تعالى من الصفات النفسية و المعنوية... برخی نیز در توجیه نامگذاری آن به علم کلام گفتهاند: ازآنرو که هرگاه کسی از «ظاهریه» درباره مسائل این علم میپرسید، آنان با عبارت «هذا ما نهينا عن الكلام فيه»، به او پاسخ میدادند، این عبارت شیوع پیدا کرد و این علم را «علم کلام» نامیدند. برخی دیگر نیز در توجیه این نامگذاری گفتهاند: شرف آدمی بر سایر حیوانات به قوه ناطقه فکریه اوست و هرکه دارای این قوه باشد، در انواع خلقت، اشرف است. از آنجایی که شناخت این علم از سختترین و دقیقترین کارهاست و تمییز میان حق و باطل در عقد و صدق و کذب در قول، با این علم حاصل میگردد، آموختن آن از بزرگترین اسباب ظاهرکننده این قوه است؛ ازاینرو از باب اطلاق اسم سبب بر مسبب، آن را علم کلام نامیدهاند<ref>ر.ک: همان، ص42-43</ref>. | ||
نویسنده، در ادامه مقدمه بحثش، درباره حقیقت، غایت و فایده علم کلام توضیح | نویسنده، در ادامه مقدمه بحثش، درباره حقیقت، غایت و فایده علم کلام توضیح میدهد<ref>ر.ک: همان، ص43-46</ref>. | ||
==وضعیت کتاب== | ==وضعیت کتاب== |
ویرایش