خوانساری، سید محمدتقی: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'مى گيرد' به 'میگیرد') |
جز (جایگزینی متن - 'مى نمود' به 'مینمود') |
||
خط ۲۷: | خط ۲۷: | ||
|-class='articleCode' | |-class='articleCode' | ||
|کد مؤلف | |کد مؤلف | ||
|data-type='authorCode'| | |data-type='authorCode'|AUTHORCODE00117AUTHORCODE | ||
|} | |} | ||
</div> | </div> | ||
خط ۸۹: | خط ۸۹: | ||
==حج نمونه== | ==حج نمونه== | ||
تا شهريور 1328ش هفت سال مى گذشت كه ايران از حج محروم بود. در آن سال حضور روحانیان كه تشنهتر از همه | تا شهريور 1328ش هفت سال مى گذشت كه ايران از حج محروم بود. در آن سال حضور روحانیان كه تشنهتر از همه مینمودند در اين حج، حضورى پرجلوه بود. حضورى آنچنان كه حج آن سال را حجة العلما ناميدند. روحانیان بزرگى چون آيتالله ميرزا محمد فيض و تنى چند از علماى برجسته در اين حركت به چشم مى خوردند. آيتالله خوانسارى هم به دعوت يكى از بازاريان تهران به اين كاروان پيوست. در همان روزهاى نخست، ورود ايشان به مكه وحدت آفرين شد و با اعلام ثبوت رؤيت ماه از طرف ايشان اختلاف رخت بربست و وقتى هم كه جمعى از شیعیان از او تقاضاى برپايى جماعت نمودند، او بى اعتنا به درخواست ايشان، به نمازجماعت برادران اهل سنت رفت. چه آنكه اين حج براى همبستگى بود و دلبستگى و دميدن روح برادرى، تا در سايه وحدتى ظاهرى روحها به وحدت رسند. در مدينه محل اقامت آيتالله خوانسارى جاى آمد و شد هيأتها و كاروانهاى مذاهب مختلف بود. از جمله آنها هيأت علماى مصر به سرپرستى شيخ حسن البناء، مرشد عام جمعيت اخوان المسلمين بود. گفتگوهاى دوستانهاش آغاز گشت و تلاش آيتالله خوانسارى در نزدیکى و ايجاد تفاهم هر چه بيشتر بود. در پاسخ به اين خبر اخوان وحدت، خطباى مصرى هم با او، همصدا گرديدند. | ||
==فتواهاى شورآفرين== | ==فتواهاى شورآفرين== |
نسخهٔ ۱۱ دسامبر ۲۰۱۸، ساعت ۱۷:۲۷
نام | خوانساری، محمدتقی |
---|---|
نامهای دیگر | خوانساری، محمدتقی بن اسدالله |
نام پدر | |
متولد | 1267 ش یا 1888 م |
محل تولد | |
رحلت | 1331 ش یا 1371 ق یا 1952 م |
اساتید | |
برخی آثار | |
کد مؤلف | AUTHORCODE00117AUTHORCODE |
سید محمدتقی خوانساری فقیه، مرجع تقلید، قرن چهاردهم
ولادت
در يكى از روزهاى ارديبهشت سال 1267ش كه بهار با ماه رمضان توأمان گشته بود و غنچههاى ياد در آن مى شكفتند، در خوانسار شهرى كه جاى جايش چشمهاى سر به بيرون آورده و چون نگينى سبز و بلند با دستهايى گشوده سخاوت را به تمام معنا به رخ مى كشد، در خانه سيد اسدالله، عالم بزرگ شهر، نورسيدهاى پاى در حيات نهاد كه نام او را محمدتقى گزاردند.
سيد محمدتقى جوانهاى بود روييده بر شاخهسار تبارى كه در عرصه علم و زندگى درخت تناورى را شكل داده بودند و اين طليعه نيكويى براى او به شمار مى آمد. سلسله نسب او چنين بود سيد محمدتقى خوانسارى فرزند علامه سيد اسدالله و او فرزند دانشمند محقق سيد حسين و او فرزند عالم بزرگوار سيد ابوالقاسم، فرزند دانشمند گرانمايه علامه سيد حسين و او فرزند عالم فرزانه حاج ميرزا ابوالقاسم، فرزند دانشمند گرانمايه علامه سيد حسين و او فرزند عالم فرزانه حاج ميرزا ابوالقاسم....
و در پايان سلسله نيز سرچشمه دانش و عصمت امام موسى بن جعفر عليهالسلام قرار دارد.
نشأت
ايام مكتب آمد، سيد محمدتقى در تيزهوشى گوى سبقت از همگنان ربود. او در اين سنين كم هم جذبههاى معنوى را در خود احساس میكرد. او كه در مكتب خط را بخوبى آموخت و قرآنى را به خط خود نشوت و آن را وقف مسجد كرد.
حوزه خوانسار كه در آن زمان به بركت پدران سيد محمدتقى و ديگر فرزانههاى علمىاش رونقى داشت، دومين جايى بود كه سيد محمدتقى در دامنش استوارى يافت و قامت راست كرد. سرعت فراگيرى سيد محمدتقى چنان بود كه به هفده سالگى نرسيده، ادبيات عرب و ديگر پايههاى مقدماتى علوم اسلامى را فراگرفت. او در همين مدت قسمتهايى هم از فقه و اصول دوره سطح را خواند.
پاى درس بزرگان
خوانسارى جوان پس از مشورتهايى كه با پدر كرد براى تكميل اندوختهها رهسپار حوزه ديرپاى نجف شد. هجرت به نجف بر شتاب حركت او افزود. او در نجف پس از تكميل درسهاى ناتمام، در درس محققان بزرگ اين رشتهها حاضر شد تا جوانههاى اجتهاد كه از توانايى در تحقيق ريشه میگیرد در او برويند. خوانسارى جوان چهار سال در درس فقه و محقق بزرگ اصولى آيتالله آخوند خراسانى شركت كرد. در كنار اين درس به درس فقيه برجسته آيتالله سيد محمد كاظم طباطبايى يزدى هم حاضر گشت. بعد از ارتحال اين دو او از درسهاى اصول آيتالله نائينى، آيتالله آقا ضياءالدين عراقى و از درس فقه آيتالله شيخ الشريعه اصفهانى استفاده نمود. او در گرفتن اجتهادنامه خود از اساتيدش كوشش نكرد اما آقا ضياء عراقى - كه بارها مقام اين شاگردش را ارج نهاده و گفته بود: «حفظ مقام و نگهدارى شؤونات آقاى خوانسارى را مانند علماى متأخر بر خود فرض مى دانم» هنگامى كه او بعدها به ايران بازگشته بود، اجتهادنامه وى را از نجف برایش فرستاد. افزون بر اين آقاى خوانسارى از اين استاد خود اجازه روايى نيز يافته بود.
بر بلنداى حماسه
با شروع جنگ جهانى اول كه حكومت عثمانى به نفع آلمان درگير اين جنگ شد و در صف متحدين قرار گرفت، قلمرو عثمانيها در حيطه جنگ واقع گرديد. در 28 آبان 1293ق بصره و حوالى آن به تصرف قواى انگليس درآمد. موقعيتى حساس بود، دولت عثمانى از روحانیون كمك طلبيد علماى شيعه با آنكه با استبداد گسترده آن دولت بر جامعه اكثريت شيعى عراق روبرو بودند، نتوانستند در چنين هنگامهاى ناظر پايمال شدن سرزمين مقدس عراق شوند. اين بود كه جمع بسيارى از مراجع فتواى جهاد دادند و چون خود در سنين پيرى بودند فرزندانشان را به نيابت خويش رهسپار نبرد كردند و گروه ديگرى از مجتهدان نيز خود راهى صحنه جهاد گشتند. در ايام محرم فتواهاى شورانگيز جهاد شراره حماسه را بويژه در جان طلايهداران دانش برانگيخت و در اين ميان آقاى خوانسارى نيز كرسى درس و تحقيق را رها كرد و در صف رهسپاران جهاد قرار گرفت. او به گروه مجاهدانى كه به همراه آيتالله سيد مصطفى كاشانى عازم نبرد بودند، پيوست. اين گروه سوار بر كشتى در رود دجله و فرات پيش تاختند و خود را به صفوف مقدم جبهه در حوالى بصره رسانيدند.
آقاى خوانسارى در سنگرهاى جلو جبهه همراه با همدرسان خود آقاى سيد ابوالقاسم كاشانى و آقاى بختيارى زاده مستقر گشت. او در نبرد با هزار تيرى كه داشت و با مهارتى كه در تيراندازى يافته بود سينه سپاهيان دشمن را آماج خشم ساخت و آنگاه كه دشمن براى درهم شكستن مقاومت جنوب هجومى سخت را آغاز كرد او پر نشاط بود و خندههاى بلندش تعجب دوستان را بر مى انگيخت و وقتى هم كه سايه رخوت بر گروهى از جنگاوران افتاد باز فرياد او كه حرام بودن عقب نشينى در برابر دشمن را اعلام میكرد، پرطنين بود، و شگفتتر زمانى بود كه با تنگتر شدن حلقه محاصره دشمن مجاهدان مهياى مرگ مى شدند و او شور نماز داشت و همگان را به آن مى خواند. گويى نماز عاشورايى حسين عليهالسلام در ذهنش زندگى يافته بود.
قواى دشمن پيروزيهاى شايانى در جبهه فرات به دست آورد. ولى شكست در كوت العماره پاى رفتن را از آنان گرفت و به ناچار جبهه جنگ از جنوب به شرق تغيير يافت.
با اشغال بغداد كه مقارن با پيروزيهاى ديگر متفقين بود، پايان جهاد فرارسيد. از آن سو اشغالگران در تعقيب نيروهاى مقاومت برآمدند. دستگيريهاى وسيعى آغاز گشت و سرانجام خوانسارى جوان هم كه در نبرد از قسمت پا مجروح شده بود، دستگير شد. مجاهدان عرب تنها با سپردن تعهدى آزاد گشتند اما برخورد با مجاهدان ديگر متفاوت بود. انگليسىها از آزادى آنان اجتناب ورزيدند. در اين ميان وساطتهايى نيز براى آزادى آقاى خوانسارى صورت گرفت ولى بى ثمر بود. اشغالگران اسراى جنگى را در بندر بصره جمع نموده، آنها را با كشتىهايى به اسرارتگاههاى خود در مستعمراتشان فرستادند و آقاى خوانسارى و قريب چهارصد تن ديگر از اسراء به جزيره سنگاپور برده شدند. چهار ماه طول كشيد تا كشتى آنان در آن سرزمين پهلو گرفت. در سنگاپور، اسرا در زندانى صحرايى قرار داده شدند. در اين زندان گروهى از مردمان وحشى جزيره نيز به نام كوكا به چشم مى خوردند. آنها به آدمخوارى معروف بودند از آن رو هر روز صبح كه شيفت زندانبانان عوض مى شد اسرا سرشمارى مى شدند. در آن محيط آقاى خوانسارى به تلاش علمى روى آورد. او علاوه بر تدريس منطق و حكمت، خود نيز به آموختن پرداخت و توانست زبان انگليسى را از يك راجه هندى بياموزد. رئيس زندان كه متوجه مقام علمى او شده بود با توجه به آشنايى او به زبان انگليسى از او خواست كتابى گمراه ساز را ترجمه كند. او با آنكه روزهاى سختى را پيش روى خود داشت با اين درخواست مخالفت نمود. و شايد هم براى انتقام از اين سرسختى بود كه زندانبانان قصد جان او را كردند. او خود در اين باره گفته است:
«روزى همه به بيرون رفته بودند و من تنها بودم. زندانبانان حيوانى وحشى را از آن دم در درون زندان ول كردند. حيوان جستى زد و بسرعت به طرف من آمد. خيلى نزدیک شد اما كارى به من نداشت. به دم در رفت و دو مرتبه برگشت. چند دفعه اين كار را انجام داد ولى كارى با من نكرد.»
بعدها كه راجه هندى آزاد شد در آزادى آقاى خوانسارى كوشيد. در نتيجه آقاى خوانسارى نيز پس از گذشت چهار سال تحمل رنج اسارت، آزاد گشت.
مرجعيت
آيتالله خوانسارى بعد از رهايى از اسارت به زادگاهش خوانسار بازگشت. پس از آن، آوازه حوزه نوبنياد سلطان آباد اراك، در او شيفتگى نخستين را زنده ساخت و از همين رو در حوزه سلطان آباد به احترام آيتالله حائرى در درسشان شركت جست و خود نيز جداگانه به تدريس فقه، اصول و حكمت پرداخت. ديرى نگذشت كه او توجه آيتالله حائرى را به خود برانگيخت. آقاى خوانسارى در سلك ياران نزدیک و مشاوران برجسته (هيأت استفتايى) آيتالله حائرى قرار گرفت. وى در پى اين نزدیکیها نقش برجستهاى در شكل گيرى حوزه علميه قم ايفا كرد و مشوقى در هجرت آيتالله حائرى به قم بود. در سال 1315ش حوزه قم در ماتم از دست دادن بنيانگذارش به سوگ نشست. در آن موقعيت خطير آيتالله صدر و آيتالله حجت و همچنين آيتالله خوانسارى كه سه تن از شاگردان و ياران برجسته آيتالله حائرى بودند، براى تصدى مسؤوليت حوزه و عهدهدارى رهبرى دينى مردم مورد توجه قرار گرفتند. در اين ميان آيتالله خوانسارى با شايستگىهاى فراوان اخلاقى و علمى كه داشت پيشگام نگشت، اما شيخ محمد صدوقى و شيخ مجتبى عراقى و تنى چند از دوستانشان در پاگيرى مرجعيت ايشان تلاش ورزيدند. درس خارج براى ايشان تدارکگرديد و قرار شد ادامه درس استادش حائرى را بگويد. رفته رفته اين شخصيت برجسته مورد اقبال جامعه ايرانى قرار گرفت و با طرح جواز رجوع در مسائل احتياطى به ايشان از طرف آيتالله سيد ابوالحسن اصفهانى دامنه مرجعيت او گسترش يافت. اما با اين همه او، آيتالله صدر و آيتالله حجت براى حاكم نمودن وحدت رهبرى دينى مردم و زدودن شائبههاى تفرقه، آيتالله بروجردى را به قم خواندند و با اصرار زياد او را بر اين مسند نشاندند.
سالهاى طولانى تدريس آيتالله خوانسارى كه از حوزه نجف آغاز گشت، جمع زيادى از آموختگان فضل با او همراه شدند. در سالهاى آخر تدريس هم درس خارج او چنان با عمق و دقت طرح مى شد كه تنها شايستگانى چند ياراى حضور در آن را يافتند. آثار علمى ايشان غير از آن رسالههاى فتوايى كه نظريات فقهى ايشان را در بر داشت، تقريرات درسهاى خارجى بود كه شاگردانش جمعآورى كرده بودند. از آن جمله درس طهارت ايشان بود كه به همت شاگرد برجستهاش آيتالله محمد على اراكى و درس صلاة كه از سوى شاگرد فرزانه ديگرشان آقا مجتبى عراقى نگارش يافت.
نماز
نماز آيتالله خوانسارى حديث شگفتى داشت. در او چنان باور خدا تجلى كرده بود كه در نماز حجاب بر مى كشيد و روحش به بهشت ياد در مى آمد. او خود در اين باره چنين گفته بود: در نماز كه مى ايستم مثل اين است كه با خدا شفاهى صحبت مى كنم و انگار رخ به رخ هستم. در پى نماياندن اين چهره معنوى او بود كه با درخواست جمعى از دل باوران، آيتالله سيد احمد خوانسارى، برقرارى نماز جماعت فيضيه را به او واگذاشت. در اين نماز پرشكوه حتى مقدسانى كه ترديدشان در عدالت امامان جماعت بسيار بود و به هر كس اقتدا نمیكردند، بى هيچ واهمهاى با او به نماز مىايستادند. بعضى از شبها هم كه آقاى خوانسارى نمى آمد حضرت امام خمينى كه از اساتيد بنام حوزه بود اقامه نماز میكرد.
نماز جمعه نيز كه در نظرگاه فقهى آيتالله خوانسارى واجب احتياطى بود در حوالى سال 1320، بعد از ساليان سال كه اين نماز متروك و مهجور مانده بود، از سوى آن فقيه بزرگ در مدرسه فيضيه بپا شد. بعدها فيضيه هم گنجايش خيل آن همه مشتاقان را نداشت. براى همين، مكان نماز به مسجد امام حسن عسكری عليهالسلام انتقال يافت. برگزارى اين نماز چنان پر تأثير شد كه به دنبال آن در بيشتر شهرها نماز جمعه جانى تازه گرفت.
نماز باران
يكى از حوادث مهم كه از آثار شهودى آقاى خوانسارى از نگاه دينى به شمار مى آمد، نماز بارانى است كه او آن را اقامه نمود تا تجلى دعا و نماز را در زندگى به گونهاى ملموس آشكار كند. در شهريور 1320 كه متفقين در ايران به طور انبوه حضور يافتند. در آن موقع موجى از قحطى و نابسامانى در كشور به راه افتاد. قسمتى از سپاه متفقين در منطقه خاکفرج قم استقرار يافت و بعد از مدتى كنترل شهر در دست آنان قرار گرفت. اشغال هنوز ادامه داشت كه زمينهاى مساعد و وسيع شهر قم - كه به صورت ديم كشت مىشد - با گذشت دو ماه بهارى از سال 1323 هنوز تشنه بودند. با بروز اين خشكسالى موقعيت غذايى مردم بحرانى شد. اهالى قم، چاره در خواندن نماز باران ديدند. آنان به جستجوى امامى برآمدند تا آنها را به ساحل اجابت رساند و با خلوص و صفايش خواستن را معنى بخشد. مردم راهى خانههاى آقايان صدر، حجت و خوانسارى شدند. آقايان صدر و حجت در پاسخ مردم گفتند اگر شما وظيفههاى شرعى خود را بجا آوريد، آسمان و زمين دستهايشان بر شما گشوده خواهد بود. اما آقاى خوانسارى نتوانست جواب نه بگويد و مردم هم گمان بردند او موافق با خواندن نماز باران است. به همين علت اطلاعيههايى در سطح شهر نصب گرديد كه آقاى خوانسارى در روز جمعه نماز استسقا خواهد خواند. گروهى ايشان را از پايان بد كار بيم دادند اما او گفت حالا كه چنين شده، خواندن اين نماز بر من تكليفى است و هر چه صلاح باشد همان واقع خواهد شد. با نزدیک شدن لحظه موعود بهائيان شهر، متفقين را به انگيزههاى اين حركت بدبين نمودند تا جايى كه اين نيروها در پوششى دفاعى رفتند. در روز موعود، جمعيت از گوشه و كنار شهر روانه شدند تا به صحراى خاکفرج كه در نيم كيلومترى شهر قرار داشت و مصلاى آن محسوب مى شد بروند. آيتالله خوانسارى هم با طمأنينه و آرامش مخصوص و در حالى كه پاها را برهنه كرده و تحت الحنك انداخته بود با عدهاى از همراهان به سمت آن نقطه حركت نمودند. جمعيت افزون بر بيست هزار نفر بود و دو سوم ساكنان شهر را در بر مى گرفت. با عبور آرام مردم از كنار پادگان، شائبههاى ترديد زدوده شد و توطئه بهائيان بى اثر ماند. آن روز نماز خوانده شد اما اثرى از اجابت ديده نشد. آيتالله خوانسارى كه بارها عطوفت و مهربانى پايان ناپذير خدا را با همه وجود خود درك كرده بود، بخوبى مى دانست كه خواستن را با اصرار معنا بخشد. چه آنكه اگر خواهش باشد اجابت حتمى است. او بعد از پايان درس و بحث از شاگردانش خواست كه تا همپاى او باز به كوى خواهش روند و نماز بارانى ديگر بخوانند. اين بار نماز در باغهاى پشت قبرستان نو بپاگشت. غروب يكشنبه فرا رسيد و آسمان بى تكه ابرى سرخ گونگى خورشيد را به نظاره نشست. گزارش هواشناسان غربى كه در پادگان خاکفرج بودند گوياى اين بود كه بارشى روى نخواهد داد.
دين ناباوران زبان تمسخر گشودند. استاد رسولى در خاطره خود میگوید: «آن روز گذشت و ما مطابق معمول به نماز جماعت آيتالله خوانسارى در مدرسه فيضيه رفتيم. اكنون يادم نيست كه به چه مناسبتى شبها در مدرسه فيضيه بعد از نماز جلسه روضه خوانى و سخنرانى بود. مرحوم حاج محمدتقى اشرافى به منبر رفت و هنوز اوايل سخنرانى ايشان بود كه باران شروع شد... آن شب باران مفصلى آمد.»
اين باران چنان گسترده و بى امان بود كه تا آن وقت چنين بارشى را كسى سراغ نداشت. بى سيمهاى پادگان خاکفرج به كار افتاد و خبر اين حادثه شگفت به جهان مخابره شد و در مدتى كوتاه پس از تأييد آن از طرف مقامهاى رسمى لندن و آمريكا، از طريق راديو انعكاس جهانى يافت.
حج نمونه
تا شهريور 1328ش هفت سال مى گذشت كه ايران از حج محروم بود. در آن سال حضور روحانیان كه تشنهتر از همه مینمودند در اين حج، حضورى پرجلوه بود. حضورى آنچنان كه حج آن سال را حجة العلما ناميدند. روحانیان بزرگى چون آيتالله ميرزا محمد فيض و تنى چند از علماى برجسته در اين حركت به چشم مى خوردند. آيتالله خوانسارى هم به دعوت يكى از بازاريان تهران به اين كاروان پيوست. در همان روزهاى نخست، ورود ايشان به مكه وحدت آفرين شد و با اعلام ثبوت رؤيت ماه از طرف ايشان اختلاف رخت بربست و وقتى هم كه جمعى از شیعیان از او تقاضاى برپايى جماعت نمودند، او بى اعتنا به درخواست ايشان، به نمازجماعت برادران اهل سنت رفت. چه آنكه اين حج براى همبستگى بود و دلبستگى و دميدن روح برادرى، تا در سايه وحدتى ظاهرى روحها به وحدت رسند. در مدينه محل اقامت آيتالله خوانسارى جاى آمد و شد هيأتها و كاروانهاى مذاهب مختلف بود. از جمله آنها هيأت علماى مصر به سرپرستى شيخ حسن البناء، مرشد عام جمعيت اخوان المسلمين بود. گفتگوهاى دوستانهاش آغاز گشت و تلاش آيتالله خوانسارى در نزدیکى و ايجاد تفاهم هر چه بيشتر بود. در پاسخ به اين خبر اخوان وحدت، خطباى مصرى هم با او، همصدا گرديدند.
فتواهاى شورآفرين
آيتالله خوانسارى همگام با آيتالله حاج آقا حسين قمى، پيشگام مبارزه عليه كشف حجاب، در اين مبارزه شركت نمود. او در آن جو پراختناق در فتواى روشنگرانه بر ضرورى بودن حجاب پاى فشرد.
با شروع شكل گيرى توطئه اشغال فلسطين، آيتالله خوانسارى با فرياد آيتالله كاشانى همنوا بود. او در فتوايى فداكارى و كمك مسلمانان را در قضيه فلسطين و جنگ صهيونيسم واجب شمرد سرانجام فريادها كارساز شد و هزاران فدايى اسلام آماده عزيمت به فلسطين گرديدند اما با سنگ اندازىهاى دولت وقت اين اعزام چشمگير انجام نپذيرفت.
همگامى آيتالله خوانسارى با آيتالله كاشانى مرزهاى فراترى پيموده است. او با فتوايى سرنوشت ساز ملى شدن نفت را اعلام كرد و قطع دست غارتگران را از اين سرمايه خداداد خواهان گرديد. در هنگام برگزارى انتخابات مجلس هفدهم كه پس از پيروزى نهضت ملى انجام گرفت، ايشان بار ديگر به يارى رهبرى نهضت آيتالله كاشانى شتافت و در فتوايى مهم شركت در انتخابات را اداى وظيفه شرعى دانست و سستى در اين راه را عملى مسؤوليت آفرين در پيشگاه خدا قلمداد نمود. انتشار اين فتوا، تأثير بسزايى در انتخابات مزبور گذاشت. و در تهران تأثير آن شگفت آورتر بود.
تأليفات
- حاشيه بر الالعروة الوثقی
- رساله عمليه منتخب الأحكام
- حاشيه بر مناسك حج شيخ انصارى
- حاشيه بر ذخيرة العباد ليوم المعاد ميرزا محمدتقى شيرازى
شاگردان
- آيتالله حاج شيخ محمد على اراكى
- آيتالله حاج شيخ عبدالجواد اصفهانى
- آيتالله حاج شيخ راضى تبريزى
- آيتالله حاج ميرزا ابوالقاسم دانش آشتيانى
- آيتالله حاج سيد احمد خسرو شاهى تبريزى
- آيتالله حاج سيد جلال شهيدى محلاتى
- آيتالله حاج ميرزا رضى تبريزى
- آيتالله ميرزا عبدالرحيم مدرسى تبريزى
- آيتالله سيد محمدباقرسلطانى
- آيتالله شيخ ابوالمكارم رشتى
- آيتالله سيد احمد خرم آبادى
- آيتالله سيد حسين رسولى شميرانى
- آيتالله سيد عيسى رسولى شميرانى
- آيتالله حاج آقا عطاء الله اصفهانى
- آيتالله حاج شيخ غلامرضا اصفهانى
- آيتالله شيخ محمد ولى هرسينى
- آيتالله شهيد صدوقى يزدى
- آيتالله شيخ مهدى صادقى تبريزى
- آيتالله سيد مصطفى خوانسارى
- آيتالله سيد هادى روحانى
وفات
سال 1331ش علما و مردم شهر همدان كه از حال نامساعد آيتالله خوانسارى با خبر بودند، از او خواستند تابستان را در هواى ييلاقى همدان سپرى كند. با قبول اين درخواست، آيتالله خوانسارى با همراهانش آيتالله اراكى، آيتالله آخوند ملاعلى همدانى، امام خمينى و فرزند بزرگشان سيد محمدباقر، مؤلف محترم آقاى مجتبى عراقى راهى آنجا گرديد.
آيتالله خوانسارى در استقبالى پرشور وارد شهر شد. در پى اغتنام از انفاس قدسى او مردم شهر از وى تقاضاى اقامه جماعت در مسجد جامع كردند. در يكى از آن روزها كه او براى برپايى نماز به مسجد مى رفت، در بين راه دچار حمله قلبى گشت و سرانجام نزدیکیهاى ظهر هفتم ذيحجه 1371ق به احرام جانان در آمد و لبيك گويان به سراى او شتافت. و چنين شد كه رؤياى آيتالله بروجردى نيز تعبير گشت. او در شب فوت آن مرحوم در عالم رؤيا مىبيند كه سيد بزرگوار سيد مرتضى علم الهدى از دنيا رفته است و جنازه او را به قم حمل مىكنند. وىاز مشاهده اين رؤيا بسيار متاسف و اندوهناك مىگردد و با اضطراب و وحشت از خواب بيدار مىشود و انتظار وقوع حادثهاى را مىكشد كه ناگاه تلفنى به بيت او اطلاع مىدهند كه مرحوم آيتالله سيد محمدتقى خوانسارى در همدان به رحمت ايزدى پيوسته است و جنازه او را به قم حمل مىكنند. مرحوم آيتالله بروجردى عمومعلماى اعلام و محصلين و طلاب حوزه علميه قم را براى استقبال و تشييع جنازه آن مرحوم آماده و به استقبال اعزام مىدهند و خود نيز به استقبال و تشييع مىشتابد و با عظمت و احترام خاصى در بالاسر حرم مطهر حضرت معصومه عليهاالسلام نازل مىنمايند ودفنش مىكنند.
منابع مقاله
- مجله مجموعه حكمت، سال اول،ش 12، ص 9، 12 - 35، ص 43 - 46، 49 - 51
- آثار الحجه، محمد شريف رازى، ج 1، ص 15، 16، 143، 146، 153، 154، 155، ج 2 ص 152
- نقباء البشر، آقا بزرگ تهرانى، ج 1، ص 226، شماره 534، ج 1، ص 246
- مجله نور علم، شماره اول، دوره دوم، ص 98-101، شماره 6، ص 152
- علماء معاصرين، واعظ خيابانى تبريزى، ص 211، 311، 312
- تاريخ قم، ص 252
- الشيعه و الدولة القومية في العراق، حسن العلوى ص 52 - 75
- نگاهى به انقلاب 1920 عراق، محمد صادقى تهرانى، ص 7 و 8
- ايران در جنگ 1918 - 1912، مورخالدوله سپهر، ص 70
- نهضت روحانیون ايران، على دوانى، ج 1، ص 212
- نهضت شیعیان در انقلاب اسلامى عراق، عبدالله فهد نفيسى، ترجمه كاظم چايچيان، ص 76
- لمعات اجتماعية من تاريخ العراق الحديث، على الوردى، ج 4، ص 350 - 352
- مجله حوزه، شماره 36، علماء معاصرين، ص 312، شماره 12، ص 28 وش 36، ص 37، 43
- مجله كيهان فرهنگى، سال سوم،ش 12، ص 7
- روحانیت و اسرار فاش نشده از نهضت ملى شدن صنعت نفت، ص 88 - 90
- مجله تاريخ و فرهنگ معاصر،ش 5
- مجموعهاى از مكتوبات، سخنرانيها و پيامهاى آيتالله كاشانى، ج 3، ص 56
- گنجينه دانشمندان، محمد شريف رازى، ج 1، ص 326
- آئينه دانشوران، چاپ اول، ج 1، ص 25
- يكصد سال مبارزه روحانیت، ج3، ص 58-70، چاپ 1358 ه.ش
- ادوار فقه و كيفيت بيان آن، ص 267، 275
- تاريخ فقه و فقها، ص 291
- گلشن ابرار، ج 2، ص 617