۶۱٬۱۸۹
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' ' به ' ') |
جز (جایگزینی متن - ' حسين' به ' حسین') |
||
| خط ۵۷: | خط ۵۷: | ||
|عيون اخبار الرضا]]، توحيد، علل الشرايع و خصال از [[شيخ صدوق]]. | |عيون اخبار الرضا]]، توحيد، علل الشرايع و خصال از [[شيخ صدوق]]. | ||
# مناقب آل ابىطالب، از محمد بن على ابن شهر آشوب ساروى (م 588ق). | # مناقب آل ابىطالب، از محمد بن على ابن شهر آشوب ساروى (م 588ق). | ||
# دعوات راوندى يا «سلوة الحزين» از قطبالدين | # دعوات راوندى يا «سلوة الحزين» از قطبالدين حسین بن سعيد بن هبة اللّه راوندى (م 573ق). | ||
# بحار الانوار از [[مجلسی، محمدباقر|محمدباقرمجلسى]] (م 1110ق). | # بحار الانوار از [[مجلسی، محمدباقر|محمدباقرمجلسى]] (م 1110ق). | ||
# تفسير برهان: [[بحرانی، هاشم بن سلیمان|سيدهاشم بحرانى]] (م 1107 ق). | # تفسير برهان: [[بحرانی، هاشم بن سلیمان|سيدهاشم بحرانى]] (م 1107 ق). | ||
| خط ۶۸: | خط ۶۸: | ||
# [[مجمع البيان في تفسير القرآن|تفسير مجمع البيان]]: ابوعلى فضل بن حسن طبرسى (م 548 ق). | # [[مجمع البيان في تفسير القرآن|تفسير مجمع البيان]]: ابوعلى فضل بن حسن طبرسى (م 548 ق). | ||
# الكشّاف: جار اللّه [[زمخشری، محمود بن عمر|محمود بن عمر زمخشرى]] (م 538 ق). | # الكشّاف: جار اللّه [[زمخشری، محمود بن عمر|محمود بن عمر زمخشرى]] (م 538 ق). | ||
# مفاتيح الغيب: ابوعبداللّه محمد بن | # مفاتيح الغيب: ابوعبداللّه محمد بن حسین طبرستانى رازى معروف به فخرالدين رازى (م 606 ق). | ||
مؤلف در ذكر روايات تنها نام كتاب را ياد مىكند بدون آنكه جلد و صفحه را مشخص كند، همچنين در برخى از موارد تنها به ذكر امام معصوم بسنده مىكند بدون آنكه نام كتاب و صفحه آن را تعيين كند. | مؤلف در ذكر روايات تنها نام كتاب را ياد مىكند بدون آنكه جلد و صفحه را مشخص كند، همچنين در برخى از موارد تنها به ذكر امام معصوم بسنده مىكند بدون آنكه نام كتاب و صفحه آن را تعيين كند. | ||
| خط ۱۰۸: | خط ۱۰۸: | ||
#: مرحوم علاّمۀ طباطبايى(ره) كه خود يكى از اهتمام ورزان به اين روش تفسيرى است در اين باره مىنويسند: | #: مرحوم علاّمۀ طباطبايى(ره) كه خود يكى از اهتمام ورزان به اين روش تفسيرى است در اين باره مىنويسند: | ||
#:«راه دوم آن است كه قرآن را با خود قرآن تفسير كنيم، با تدبّرى كه بدان مأموريم از خود قرآن براى كشف معانى آيات استمداد جوييم و نظاير آنها را به دقت مورد بررسى قرار داده، از مجموع آنها تفسير آيۀ مورد مطالعه را به دست آوريم و آنگاه مصاديق مختلف آيات را با خواص و جهاتى كه از خود آيات به دست مىآيد جست و جو كنيم، درست همان گونه كه خداوند فرموده است: ''' «و نزّلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شىء» ''' (نحل 89) و ما كتاب را كه بر تو فرستاديم بيانگر همه چيز است، حاشا، قرآنى كه بيان كننده هر چيز است، مبين خود نباشد». | #:«راه دوم آن است كه قرآن را با خود قرآن تفسير كنيم، با تدبّرى كه بدان مأموريم از خود قرآن براى كشف معانى آيات استمداد جوييم و نظاير آنها را به دقت مورد بررسى قرار داده، از مجموع آنها تفسير آيۀ مورد مطالعه را به دست آوريم و آنگاه مصاديق مختلف آيات را با خواص و جهاتى كه از خود آيات به دست مىآيد جست و جو كنيم، درست همان گونه كه خداوند فرموده است: ''' «و نزّلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شىء» ''' (نحل 89) و ما كتاب را كه بر تو فرستاديم بيانگر همه چيز است، حاشا، قرآنى كه بيان كننده هر چيز است، مبين خود نباشد». | ||
#:روش علاّمۀ | #:روش علاّمۀ حسینى در تفسير قرآن به قرآن به عنوان نخستين راه براى درك قرآن همه جا يكسان نيست. در آغاز تفسير و در جلدهاى نخستين به اين شيوه اهتمام نشان مىدهد و براى فهم آيه از اين روش استفاده مىكند، مثلاًدر ذيل آيۀ: ''' «كيف تكفرون باللّه و كنتم امواتا فاحياكم ثمّ يميتكم ثم يحييكم» ''' (بقره 28) دربارۀ مراحل زندگى و مرگ انسان كه قرآن در اين آيه دوبار زنده شدن را مطرح مىكند، ايشان در تفسير كلمۀ: ''' «يحييكم» ''' كه منظور كدام زنده شدن است و تفاوت اين حيات با حيات پيشين چيست؟ مىفرمايند كه: اين حيات، حيات پس از عالم برزخ است كه ارواح بشر را با بدنهاى خود بازگشت خواهد داد و حياتش نسبت به حيات دنيايى و برزخى كاملتر و زندگى حقيقى و دايمى است. سپس ايشان براى توضيح اين معنا به آيۀ كريمۀ 79 سورۀ يس: ''' «قل يحيها الذى انشأها اول مرة» ''' استدلال مىكند كه از زندگى در عالم قيامت تعبير به حيات حقيقى شده و از زندگى در دنيا به «نشؤ و نمو» تعبير شده است. همچنين در سورۀ عنكبوت آيۀ 64 كه باز خداوند فرموده است: ''' «انّ الدار الآخرة لهى الحيوان» ''' خداوند حيات حقيقى تعبير فرموده است. | ||
#:در اين تفسير، مباحث قرائت، اعراب، نظم و ارتباط سياقى آيات مطرح نيست، بدين جهت از منظر تفسير پژوهى اين نوع بحثها گاه مىتواند جنبه گرايش خاص مفسّر را در اعتقاد به طرح آن يا بىاعتقادى به اصل آن را نشان دهد و احتمال هم دارد كه به اين دليل باشد كه اين مباحث براى خوانندۀ فارسی زبان مفيد نيست و موجب دور شدن از اهداف هدايتى قرآن مىگردد. | #:در اين تفسير، مباحث قرائت، اعراب، نظم و ارتباط سياقى آيات مطرح نيست، بدين جهت از منظر تفسير پژوهى اين نوع بحثها گاه مىتواند جنبه گرايش خاص مفسّر را در اعتقاد به طرح آن يا بىاعتقادى به اصل آن را نشان دهد و احتمال هم دارد كه به اين دليل باشد كه اين مباحث براى خوانندۀ فارسی زبان مفيد نيست و موجب دور شدن از اهداف هدايتى قرآن مىگردد. | ||
#تفسير مأثور | #تفسير مأثور | ||
| خط ۱۱۶: | خط ۱۱۶: | ||
#:بىگمان تفسير نقلى اگر متكى به روايات صحيح و آثار قطعى الصدور باشد و بر اساس مبانى محكم، صدور روايت احراز گردد، مطمئنترين و شايستهترين نوع تفسير است، امّا با كمال تأسف، روايات تفسير، آنسان آلوده به روايات جعلى و دروغين و آثار تزويرى است كه بازشناسى سرۀ آن از ناسره كارى است بس مشكل و طاقتفرسا و نيازمند تخصص. از اين رو تحجر بر تفسير مأثور و اعلام ممنوعيت هر نوع روش ديگر براى فهم قرآن، از يكسو با وضعيّت ناهنجار روايات تفسيرى و از سوى ديگر با جامع نبودن آنها در همه آيات، شيوهاى است ناآگاهانه و به دور از روش منطقى. | #:بىگمان تفسير نقلى اگر متكى به روايات صحيح و آثار قطعى الصدور باشد و بر اساس مبانى محكم، صدور روايت احراز گردد، مطمئنترين و شايستهترين نوع تفسير است، امّا با كمال تأسف، روايات تفسير، آنسان آلوده به روايات جعلى و دروغين و آثار تزويرى است كه بازشناسى سرۀ آن از ناسره كارى است بس مشكل و طاقتفرسا و نيازمند تخصص. از اين رو تحجر بر تفسير مأثور و اعلام ممنوعيت هر نوع روش ديگر براى فهم قرآن، از يكسو با وضعيّت ناهنجار روايات تفسيرى و از سوى ديگر با جامع نبودن آنها در همه آيات، شيوهاى است ناآگاهانه و به دور از روش منطقى. | ||
#:بنابراین، راه ميانه آنست كه در آنجا كه حديثى از پيامبر و يا از اهلبيت پيامبر به طريق صحيح نقل شده، مورد توجه قرار گيرد وگرنه طبق قواعد تفسير و روش عقلاء در فهم كلام، استخراج محتوا شود. | #:بنابراین، راه ميانه آنست كه در آنجا كه حديثى از پيامبر و يا از اهلبيت پيامبر به طريق صحيح نقل شده، مورد توجه قرار گيرد وگرنه طبق قواعد تفسير و روش عقلاء در فهم كلام، استخراج محتوا شود. | ||
#:از نكات بارز علاّمه | #:از نكات بارز علاّمه حسینى در تفسير انوار درخشان، توجه فراوان به احاديث و منقولات اهلبيت(ع) در سراسر كتاب است. كمتر آيهاى را مىتوان يافت كه مفسّر، به مناسبت تبيين و توضيح نكتهاى، از احاديث نبوى و اهلبيت سود نجسته باشد و كلمات خود را مزين به درّ كلمات آن ستارگان درخشان نكرده باشد. | ||
#:البته بايد اين نكته اضافه شود كه بهرهگيرى مفسر از روايات، اختصاص به روايات ذكر شده در ذيل هر آيه، آنچنان كه على بن ابراهيم در تفسير منسوب، و هويزى در تفسير نور الثقلين و [[بحرانی، هاشم بن سلیمان|سيدهاشم بحرانى]] در تفسير برهان كردهاند، ندارد، بلكه آنچه اين تفسير را از بسيارى از تفاسير ديگر متمايز كرده است، دقيقا در همين نكته است كه ايشان براى بهرهگيرى از كلمات معصومين به مجموعۀ روايات شيعه و سنى نظر دوخته و آنچنان كه در بخش منابع كتاب اشاره شد، در بسيارى از كتابهاى حديثى غور كرده و به مناسبت ذكر آيه و بهرهبردارى موضوعى از روايت، در توضيح و تبيين كلمات آسمانى كوشيده است و هر جا مناسبتى در معناى آيه و موضوع و شأن نزول و احكام فقهى و مسائل اخلاقى و كلامى كه ارتباطى مىتوانسته با آيه داشته باشد، روايات را ذكر كرده است. از حق نبايد گذشت كه اين شيوه در كنار بحثهاى تحليلى و توصيفى مفسّر در نشان دادن جايگاه اهلبيت در تفسير قرآن و توضيح اين كلام نبوى: «انّى تارك فيكم الثقلين، كتاب اللّه و عترتى» قابل توجه است. گر چه جا داشت ايشان گاهى به نقد برخى از روايات بپردازند و آنجا كه حديث از نظر عقلى و تاريخى غريب مىنمايد، يا نقل نكنند و يا توجيه و توضيحى داشته باشند، امّا در هر صورت اين نقد، عظمت كار و اهتمام ايشان را كوچك نمىنمايد. | #:البته بايد اين نكته اضافه شود كه بهرهگيرى مفسر از روايات، اختصاص به روايات ذكر شده در ذيل هر آيه، آنچنان كه على بن ابراهيم در تفسير منسوب، و هويزى در تفسير نور الثقلين و [[بحرانی، هاشم بن سلیمان|سيدهاشم بحرانى]] در تفسير برهان كردهاند، ندارد، بلكه آنچه اين تفسير را از بسيارى از تفاسير ديگر متمايز كرده است، دقيقا در همين نكته است كه ايشان براى بهرهگيرى از كلمات معصومين به مجموعۀ روايات شيعه و سنى نظر دوخته و آنچنان كه در بخش منابع كتاب اشاره شد، در بسيارى از كتابهاى حديثى غور كرده و به مناسبت ذكر آيه و بهرهبردارى موضوعى از روايت، در توضيح و تبيين كلمات آسمانى كوشيده است و هر جا مناسبتى در معناى آيه و موضوع و شأن نزول و احكام فقهى و مسائل اخلاقى و كلامى كه ارتباطى مىتوانسته با آيه داشته باشد، روايات را ذكر كرده است. از حق نبايد گذشت كه اين شيوه در كنار بحثهاى تحليلى و توصيفى مفسّر در نشان دادن جايگاه اهلبيت در تفسير قرآن و توضيح اين كلام نبوى: «انّى تارك فيكم الثقلين، كتاب اللّه و عترتى» قابل توجه است. گر چه جا داشت ايشان گاهى به نقد برخى از روايات بپردازند و آنجا كه حديث از نظر عقلى و تاريخى غريب مىنمايد، يا نقل نكنند و يا توجيه و توضيحى داشته باشند، امّا در هر صورت اين نقد، عظمت كار و اهتمام ايشان را كوچك نمىنمايد. | ||
#تفسير عقلى و اجتهادى | #تفسير عقلى و اجتهادى | ||
| خط ۱۲۳: | خط ۱۲۳: | ||
#:اين حديث مىخواهد نشان دهد كه يكى از روشهاى اهلبيت در فهم قرآن همين قواعد ادبى است و شما براى فهم قرآن از همين قواعد استفاده كنيد. البته تفسير به رأى مذمت شده است، پيش داورى و تحميل عقايد و بىتوجهى به قواعد تفسير ممنوع است، امّا اين غير از تفسير اجتهادى و اعتماد به عقل و تدبّر در كلمات قرآن، همراه با رعايت شرايط و قواعد تفسير است و از جمله قواعد تفسير، تقدّم نص بر اجتهاد است. يعنى اگر در جايى روايتى از پيامبر و اهلبيت در توضيح و تفسير آيه وجود داشت، ظاهر آيه را به آن معناى تفسيرى جهت مىدهيم و نص را بر ظاهر مقدم مىداريم. | #:اين حديث مىخواهد نشان دهد كه يكى از روشهاى اهلبيت در فهم قرآن همين قواعد ادبى است و شما براى فهم قرآن از همين قواعد استفاده كنيد. البته تفسير به رأى مذمت شده است، پيش داورى و تحميل عقايد و بىتوجهى به قواعد تفسير ممنوع است، امّا اين غير از تفسير اجتهادى و اعتماد به عقل و تدبّر در كلمات قرآن، همراه با رعايت شرايط و قواعد تفسير است و از جمله قواعد تفسير، تقدّم نص بر اجتهاد است. يعنى اگر در جايى روايتى از پيامبر و اهلبيت در توضيح و تفسير آيه وجود داشت، ظاهر آيه را به آن معناى تفسيرى جهت مىدهيم و نص را بر ظاهر مقدم مىداريم. | ||
#:خوشبختانه در ميان مفسّران بزرگ شيعه اين شيوه بسيار متداول است و از شيخ بزرگ شيعه يعنى [[طوسی، محمد بن حسن|شيخ طوسى]] در تبيان كه بگيريم و بياييم به طبرسى تا در قرن معاصر همچون [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبايى]]، اين شيوه مرضيه مورد توجه قرار گرفته و تفسير اجتهادى و تدبّرى اصل اساسى بوده است. | #:خوشبختانه در ميان مفسّران بزرگ شيعه اين شيوه بسيار متداول است و از شيخ بزرگ شيعه يعنى [[طوسی، محمد بن حسن|شيخ طوسى]] در تبيان كه بگيريم و بياييم به طبرسى تا در قرن معاصر همچون [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبايى]]، اين شيوه مرضيه مورد توجه قرار گرفته و تفسير اجتهادى و تدبّرى اصل اساسى بوده است. | ||
#:تفسير «انوار درخشان» نيز اين روش تفسيرى را مبناى كار خود قرار داده است و هر جا كه ظاهرا آيه با بعد عقلى قطعى تعارض داشته، آن حقيقت عقليه را مقدم مىدارد و به ظاهر آيه اكتفا نمىكند و بر اين مطلب هم استدلال مىكند، به عنوان نمونه در ذيل آيۀ: ''' «ردّوها علىّ فطفق مسحا بالسوق و الاعناق» ''' (ص، 33) كه علاّمه | #:تفسير «انوار درخشان» نيز اين روش تفسيرى را مبناى كار خود قرار داده است و هر جا كه ظاهرا آيه با بعد عقلى قطعى تعارض داشته، آن حقيقت عقليه را مقدم مىدارد و به ظاهر آيه اكتفا نمىكند و بر اين مطلب هم استدلال مىكند، به عنوان نمونه در ذيل آيۀ: ''' «ردّوها علىّ فطفق مسحا بالسوق و الاعناق» ''' (ص، 33) كه علاّمه حسینى داستان حضرت سليمان را مطرح مىكند و اينكه جملۀ ''' «ردّوها علىّ» ''' به چه معناست، ايشان در توضيح داستان حضرت سليمان كه براى سان ديدن اسبهاى جنگى لشگر، به صحرا رفته بودند و ديدن اسبهاى ورزيده و آزموده او را به تعجب انداخت: «إذ عرض عليه بالعشى الصفنت الجياد» (ص، 31) تا آنجا كه مدت اين سان به درازا انجاميد، آفتاب غروب كرد: «احببت حب الخير عن ذكر ربى حتى توارت بالحجاب» (ص، 32) يكباره متوجه شد كه نماز عصر را نخوانده است و اين شكوه اسبهاى كار آزموده، حجابى از ذكر خدا شده و از ياد خدا غفلت كرده است. از خداوند درخواست كرد كه: ''' «ردّوها» ''' خورشيد را ملايكه بازگردانند تا من بتوانم در وقت مقرر نماز بخوانم. | ||
#:ايشان در اينجا شبههاى علمى و عقلى را مطرح مىكند، كه آيا بازگرداندن كره خورشيد از سير و مدار خود مستلزم تغييراتى در منظومه شمسى، بلكه نسبت به ساير كرات نخواهد بود؟ اگر اين دگرگونى در تاريخ نظام افلاك است، آيا مىتوان چنين امرى را قايل شد، اين كلمۀ ''' «ردّوها» ''' را چگونه معنا كنيم كه اين شبهه پيش نيايد؟ در توضيح اين آيه و براى رفع شبهه، توجيه و تفسيرى اجتهادى و نوعى تصرف در مدلول آيه مىكنند: | #:ايشان در اينجا شبههاى علمى و عقلى را مطرح مىكند، كه آيا بازگرداندن كره خورشيد از سير و مدار خود مستلزم تغييراتى در منظومه شمسى، بلكه نسبت به ساير كرات نخواهد بود؟ اگر اين دگرگونى در تاريخ نظام افلاك است، آيا مىتوان چنين امرى را قايل شد، اين كلمۀ ''' «ردّوها» ''' را چگونه معنا كنيم كه اين شبهه پيش نيايد؟ در توضيح اين آيه و براى رفع شبهه، توجيه و تفسيرى اجتهادى و نوعى تصرف در مدلول آيه مىكنند: | ||
#:«با توجه به جملۀ «حتى تورات بالحجاب» كه حجاب فقط سبب آغاز پنهان شدن خورشيد بوده كه بر حسب طبع قابل ردّ و كنار زدن حجاب و پردهها بوده، و به هر تقدير امر خارق طبع بوده است و محذورى بر آن مترتب نخواهد بود. | #:«با توجه به جملۀ «حتى تورات بالحجاب» كه حجاب فقط سبب آغاز پنهان شدن خورشيد بوده كه بر حسب طبع قابل ردّ و كنار زدن حجاب و پردهها بوده، و به هر تقدير امر خارق طبع بوده است و محذورى بر آن مترتب نخواهد بود. | ||
| خط ۱۳۳: | خط ۱۳۳: | ||
#:در هر صورت در اين مقال، فرصت نقد و بررسى گفتار و افكار اين دسته از فلاسفه اسلامى و ذكر نام و موارد خطاى آنها نيست، سخن از گروه و دستهاى است كه با هوشيارى و تأدب نسبت به قرآن و رعايت شرايط تفسير و قواعد ادب و اسلوب بيان، آيات قرآنى را تفسير كردهاند و هر جا كه قرآن به معارف بلند اعتقادى اشارهاى دارد و نيازمند برهانى شدن است، تبيين كردهاند و اتفاقا اين فيلسوفان از اين انحراف و كژروى بستوه آمدهاند، مثلاًعلاّمۀ طباطبايى از فيلسوفان مسلّم دوران معاصر است كه به شيوه تأويل آيات و توجيه آيات ماوراء طبيعى حمله كرده است: | #:در هر صورت در اين مقال، فرصت نقد و بررسى گفتار و افكار اين دسته از فلاسفه اسلامى و ذكر نام و موارد خطاى آنها نيست، سخن از گروه و دستهاى است كه با هوشيارى و تأدب نسبت به قرآن و رعايت شرايط تفسير و قواعد ادب و اسلوب بيان، آيات قرآنى را تفسير كردهاند و هر جا كه قرآن به معارف بلند اعتقادى اشارهاى دارد و نيازمند برهانى شدن است، تبيين كردهاند و اتفاقا اين فيلسوفان از اين انحراف و كژروى بستوه آمدهاند، مثلاًعلاّمۀ طباطبايى از فيلسوفان مسلّم دوران معاصر است كه به شيوه تأويل آيات و توجيه آيات ماوراء طبيعى حمله كرده است: | ||
#:«اما الفلاسفة، فقط عرض لهم ما عرض للمتكلمين من المفسرين من الوقوع في ورطة التطبيق و تأويل الآيات المخالفة بظاهرها للمسلّمات في فنون الفلسفه... و قد تأولوا الآيات الوارده في حقائق ماوراء الطبيعة و آيات الخلقة و حدوث السموات و الارض و آيات البرزخ و آيات المعاد...» | #:«اما الفلاسفة، فقط عرض لهم ما عرض للمتكلمين من المفسرين من الوقوع في ورطة التطبيق و تأويل الآيات المخالفة بظاهرها للمسلّمات في فنون الفلسفه... و قد تأولوا الآيات الوارده في حقائق ماوراء الطبيعة و آيات الخلقة و حدوث السموات و الارض و آيات البرزخ و آيات المعاد...» | ||
#:بنابراین سخن ما، در تفسير فلسفى اين گروه نيست، بلكه گروه اوّل است كه مفسّر انوار درخشان از اين دسته مىباشد و از اين شيوه در تفسير خود در تبيين آيات الهى استفاده كرده است. با نگاهى به تفسير، اين مطلب روشن مىشود و حجم گفتمان فلسفى، گوياى اين واقعيّت است كه علاّمۀ | #:بنابراین سخن ما، در تفسير فلسفى اين گروه نيست، بلكه گروه اوّل است كه مفسّر انوار درخشان از اين دسته مىباشد و از اين شيوه در تفسير خود در تبيين آيات الهى استفاده كرده است. با نگاهى به تفسير، اين مطلب روشن مىشود و حجم گفتمان فلسفى، گوياى اين واقعيّت است كه علاّمۀ حسینى در جاى جاى اين تفسير هر جا مناسبتى پيش آمده با اصل فلسفى و قاعدۀ عقلى، آيات قرآن را تشريح كرده است. نمونۀ بحثها بدين قرار است: رابطه واجب با ممكن (ج 220/4)، توصيف ارادۀ خداوند (ج 258/5)، ربط موجودات امكانى به واجب (ج 58/1 و 105)، امكان اشرف (ج 109/1 و 127)، توجيه خوارق عادات (ج 224/1)، مسأله عقلانى كردن خلود و دوام عقوبات در قيامت (ج 274/1)، توصيف عقلانى سحر (ج 273/1)، صورت برزخى انسان از نظر علوم عقلى (ج 45/2)، مراتب علم پروردگار (ج 302/2)، حقيقت كرسى (ج 302/2)، تجرّد روح (ج 401/18)، ارتباط جهان متحرك به عالم ثابت (ج 187/16)، حركت جوهرى (255/18)، تحوّل و تبدّل در جهان (55/18)، تمثّل و تجسّد اعمال در قيامت (427/15)، مشيّت فاعل مختار (ج 21/15) و دهها بحث ديگر فلسفى. | ||
#:البته اين مباحث فلسفى هميشه در قالب اصطلاحات فلسفى و در محدوده عقلانى كردن مسائل هستى نيست، بلكه گاه در بعد الهيات به معنى الاخص و در چارچوب رفتار انسان نسبت به خالق هستى است. عقلانى و تحليلى كردن اعمال و كردار معنوى انسانى يكى از ابعاد مباحث فلسفى مفسّر است، به عنوان نمونه در ذيل آيۀ: ''' «و للّه الاسماء الحسنى فادعوه بها» ''' (اعراف، 180) پس از بحث مفصلى كه دربارۀ اسماء حسنى و صفات كماليه پروردگار دارد و اينكه چگونه انسان با دعا، نيازهاى معنوى خود را تأمين كند و اين معنا با خواستههاى فطرى او سازگار است و چگونه اجابت مىشود، مىنويسد: | #:البته اين مباحث فلسفى هميشه در قالب اصطلاحات فلسفى و در محدوده عقلانى كردن مسائل هستى نيست، بلكه گاه در بعد الهيات به معنى الاخص و در چارچوب رفتار انسان نسبت به خالق هستى است. عقلانى و تحليلى كردن اعمال و كردار معنوى انسانى يكى از ابعاد مباحث فلسفى مفسّر است، به عنوان نمونه در ذيل آيۀ: ''' «و للّه الاسماء الحسنى فادعوه بها» ''' (اعراف، 180) پس از بحث مفصلى كه دربارۀ اسماء حسنى و صفات كماليه پروردگار دارد و اينكه چگونه انسان با دعا، نيازهاى معنوى خود را تأمين كند و اين معنا با خواستههاى فطرى او سازگار است و چگونه اجابت مىشود، مىنويسد: | ||
#:«سلسلۀ بشر كه نعمت پذيرش و قابليّت خاصى به وى ارزانى داشته يگانه امانت خود را به وى سپرده و به وسيلۀ خطاب و ارشاد، او را فضيلت بخشيده، به حكم خود نيز بايد در مقام سپاس و اظهار حاجت برآيد و روح دعا همانا ايمان و معرفت به وحدانيت پروردگار و انقياد قلبى و اطاعت جوارحى است، يعنى درخواست فطرت و نياز قلبى است كه رفتار و گفتار او نيز موافق با خواستههاى فطرى و روانى او مىباشد و با سيرت وجودى اظهار حاجت كند و با زبان گويا سپس درونى و استحقاق وجودى خود را به عرصه ظهور درآورد و چنانچه به حدّ نصاب برسد، به طور حتم پذيرفته و به اجابت خواهد رسيد.» | #:«سلسلۀ بشر كه نعمت پذيرش و قابليّت خاصى به وى ارزانى داشته يگانه امانت خود را به وى سپرده و به وسيلۀ خطاب و ارشاد، او را فضيلت بخشيده، به حكم خود نيز بايد در مقام سپاس و اظهار حاجت برآيد و روح دعا همانا ايمان و معرفت به وحدانيت پروردگار و انقياد قلبى و اطاعت جوارحى است، يعنى درخواست فطرت و نياز قلبى است كه رفتار و گفتار او نيز موافق با خواستههاى فطرى و روانى او مىباشد و با سيرت وجودى اظهار حاجت كند و با زبان گويا سپس درونى و استحقاق وجودى خود را به عرصه ظهور درآورد و چنانچه به حدّ نصاب برسد، به طور حتم پذيرفته و به اجابت خواهد رسيد.» | ||
| خط ۱۵۱: | خط ۱۵۱: | ||
#:توصيف انسان و اهتمام به خودشناسى براى چيست؟ چيزى جز پرداختن به خويش و شكل و جهت بخشيدن به فعالیتهای حياتى و بكارگيرى استعدادها و نيروها در جهت سعادت و خير انسان است؟ زيرا در سايۀ شناخت درون است كه انسان برنامه و توان خود را درمىيابد و كوششهاى علمى و عملى خود را تنظيم مىكند تا به سويى رود كه كمال حقيقى او باشد. | #:توصيف انسان و اهتمام به خودشناسى براى چيست؟ چيزى جز پرداختن به خويش و شكل و جهت بخشيدن به فعالیتهای حياتى و بكارگيرى استعدادها و نيروها در جهت سعادت و خير انسان است؟ زيرا در سايۀ شناخت درون است كه انسان برنامه و توان خود را درمىيابد و كوششهاى علمى و عملى خود را تنظيم مىكند تا به سويى رود كه كمال حقيقى او باشد. | ||
#:با اين مقدمه، به بحثهاى انسان شناسى تفسير «انوار درخشان» اشاره مىكنيم و توجه فوق العادۀ مفسّر را به مسأله نشان مىدهيم. در آغاز بحث در شرح زندگى مفسر گفتيم: | #:با اين مقدمه، به بحثهاى انسان شناسى تفسير «انوار درخشان» اشاره مىكنيم و توجه فوق العادۀ مفسّر را به مسأله نشان مىدهيم. در آغاز بحث در شرح زندگى مفسر گفتيم: | ||
#:شرايط زندگى و تربيتى علاّمۀ | #:شرايط زندگى و تربيتى علاّمۀ حسینى و تلمّذ در نزد اساتيد بزرگ سير و سلوك چون مرحوم قاضى طباطبايى، كمپانى و پدر عاليقدرشان، ايشان را به مسائل اخلاقى و سير و سلوكى كشاند و در فكر و ذكر او مسائل تربيتى و اخلاقى مطرح گرديد و تأثّر از آن تربيت و فرهنگ، وجود حجم انبوه مسائل اخلاقى و انسان شناسى در اين تفسير است كه در جاى جاى اين تفسير بارها در جلدهاى مختلف، به مسأله توصيف انسان و بيان ويژگىهاى انسان برخورد مىكنيم و مباحثى چون ابعاد مختلف جسمانى، روحانى، حقيقت انسان و سير مراحل انسان، قواى درونى انسان، ویژگیها و توانمندىهاى انسان مانند: صبر و استقامت و شجاعت، عدالت، شرح صدر، چگونگى رسوخ كفر در نفس انسان، صدور افعال اختيارى وابسته به مبادى نفسانى، شهوات نفسانى، افعال اختيارى، اثر قلب در ساير اعضاء، توصيفى از حيات برزخى انسان و... مطرح مىگردد و گاهى برخى از اين مباحث در جلدهاى مختلف تكرار مىشود كه موارد آنها نيز كم نيستند. مثلاًدر سورۀ مؤمنون در بحث خلقت انسان بحث مفصلى در حقيقت انسان و اينكه روح، جسمانى الحدوث و روحانى البقاء است دارد و اينكه چگونه سير مراحل تكوين انسان انجام مىشود و انسان چگونه مركّب از ماده و روح است و داراى نيروى تفكر و تعقّل و تصوّر و تصديق و داراى قوۀ ماسكه و هاضمه و دافعه است، و هر لحظه نفس ناطقه از روزنههايى كه به خارج دارد مانند: شنوايى و بينايى، قدرت و احاطۀ بيشترى كسب مىكند و از بديهيات به نظريات راه مىيابد تا آنجا كه هنگام مرگ و قبض روح، تمام حقيقت انسان كه همان روح مجرد است پس از قطع تدبير از بدن، استقلال يافته و با قدرت و احاطه علمى و خلقى كه داشته و كسب كرده است، ظاهر مىشود. آنگاه سخنانى دربارۀ حيات برزخى دارد در پايان اين بخش چنين نتيجهگيرى مىكند: | ||
#:«بالاخره حركات و سير و سلوك بشر، طولى خواهد بود و فقط از طريق اعتقاد و حركات جوارحى و از مقولۀ افاضه و آفرينش است كه در اثر سير و حركت طولى خود را بيابد و سيرت و كمون خود را به صورت فعليّت و كمال درآورد، چه طريق سعادت و قرب و تشبه به صفات كبريايى باشد، و يا از طريق قطب مخالف و شقاوت و محروميت به سوء اختيار خود باشد، از نظر اينكه شعاعى از افاضات بيدريغ همه را يكسان فرا گرفته و هر يك را به هر مقصدى كه خود برگزيده سوق مىدهد و به هدفش مىرساند.» | #:«بالاخره حركات و سير و سلوك بشر، طولى خواهد بود و فقط از طريق اعتقاد و حركات جوارحى و از مقولۀ افاضه و آفرينش است كه در اثر سير و حركت طولى خود را بيابد و سيرت و كمون خود را به صورت فعليّت و كمال درآورد، چه طريق سعادت و قرب و تشبه به صفات كبريايى باشد، و يا از طريق قطب مخالف و شقاوت و محروميت به سوء اختيار خود باشد، از نظر اينكه شعاعى از افاضات بيدريغ همه را يكسان فرا گرفته و هر يك را به هر مقصدى كه خود برگزيده سوق مىدهد و به هدفش مىرساند.» | ||
#:ب: مباحث اجتماعى تفسير | #:ب: مباحث اجتماعى تفسير | ||
| خط ۱۵۹: | خط ۱۵۹: | ||
#:بحث مبدء و معاد براى يك فيلسوف، متكلم، عارف و مفسّر از مباحث اساسى و حياتى است. براى انسان اعتقاد به خدا، نبوت انبيا، التزام به شريعت، پايبندى به اخلاق، خودسازى و تزكيه نفس، بدون اعتقاد درست به معاد و جهان آخرت حاصل نمىگردد. | #:بحث مبدء و معاد براى يك فيلسوف، متكلم، عارف و مفسّر از مباحث اساسى و حياتى است. براى انسان اعتقاد به خدا، نبوت انبيا، التزام به شريعت، پايبندى به اخلاق، خودسازى و تزكيه نفس، بدون اعتقاد درست به معاد و جهان آخرت حاصل نمىگردد. | ||
#: مىتوان براى گروهى از مردم تعبدبه ايمان به آخرت را حاصل كرد، اما براى بسيارى از مردم تنها تعبدكافى نيست، بايد عقلانيت معاد را توضيح داد، قرآن بيش از دو سوم از بحثهاى خود را به مسألۀ معاد اختصاص داده است، بحثهايى در اين زمينه مطرحاند مانند: جاودانگى آخرت، چگونگى ميزان، حساب، بازگشت مجدد انسان (معاد جسمانى)، ثواب و عقاب، تجسّم اعمال، شهادت دادن اعضاء و جوارح، بهشت و جهنم، عالم برزخ و تفاوت آن با قيامت و بسيارى ديگر از مباحث كه هر كدام از آنها نيازمند توضيح و تفسير علمى و اقناع كننده هستند. بنابراین ذهن مفسّر نقّاد و بيدار و آگاه از شبهات، آسوده نيست به ويژه آنكه بسيارى از اين مباحث قرآنى به اجمال طرح شدهاند و نيازمند به تفسير موضوعى و جمع بين آيات است. | #: مىتوان براى گروهى از مردم تعبدبه ايمان به آخرت را حاصل كرد، اما براى بسيارى از مردم تنها تعبدكافى نيست، بايد عقلانيت معاد را توضيح داد، قرآن بيش از دو سوم از بحثهاى خود را به مسألۀ معاد اختصاص داده است، بحثهايى در اين زمينه مطرحاند مانند: جاودانگى آخرت، چگونگى ميزان، حساب، بازگشت مجدد انسان (معاد جسمانى)، ثواب و عقاب، تجسّم اعمال، شهادت دادن اعضاء و جوارح، بهشت و جهنم، عالم برزخ و تفاوت آن با قيامت و بسيارى ديگر از مباحث كه هر كدام از آنها نيازمند توضيح و تفسير علمى و اقناع كننده هستند. بنابراین ذهن مفسّر نقّاد و بيدار و آگاه از شبهات، آسوده نيست به ويژه آنكه بسيارى از اين مباحث قرآنى به اجمال طرح شدهاند و نيازمند به تفسير موضوعى و جمع بين آيات است. | ||
#:علاّمه | #:علاّمه حسینى در طرح اين مباحث بر مبناى حكمت متعاليه به تفسير اين آيات روى مىآورد و جهان آخرت را با اين نگرش توصيف مىكند، قهرا غالب تعبيرات وى در توضيح و استدلال اين مباحث با اصطلاحات فلسفى است. از بحثهاى قابل توجه ايشان در اين زمينه موضوعات زير است: | ||
#:توصيف آخرت (ج 149/1، ج 45/2)، حيات برزخى (ج 356/3)، شرح عالم برزخ (ج 284/1، ج 174/4)، تشبيه خواب به عالم برزخ (ج 423/5)، قيامت محصول عوالم است (ج 278/5، 283، 294)، احاطه و تدبير روح از بدن هرگز گسيخته نخواهد شد (ج 364/5)، عالم رستاخيز اختصاص به بشر ندارد (ج 302/5)، تحليلى از حقيقت روح و روان انسان (ج 147/6) و... | #:توصيف آخرت (ج 149/1، ج 45/2)، حيات برزخى (ج 356/3)، شرح عالم برزخ (ج 284/1، ج 174/4)، تشبيه خواب به عالم برزخ (ج 423/5)، قيامت محصول عوالم است (ج 278/5، 283، 294)، احاطه و تدبير روح از بدن هرگز گسيخته نخواهد شد (ج 364/5)، عالم رستاخيز اختصاص به بشر ندارد (ج 302/5)، تحليلى از حقيقت روح و روان انسان (ج 147/6) و... | ||
#تفسير فقهى | #تفسير فقهى | ||
#: منظور از تفسير فقهى، گرايش و توجه به آيات الاحكام و بحثهاى فقهى به مناسبت آيه است. مفسّران عمدتاً در اين دسته از آيات از روش مجزا كردن تفسير از بحثهاى فقهى پيروى كردهاند و بحثهاى فقهى را به كتابهاى مستقل آيات الاحكام و احكام القرآن احاله دادهاند، مگر برخى از تفاسير بزرگ كه مخلوطى شدهاند از اين دو گونه روش مثل تفسير الجامع لاحكام القرآن، قرطبى. | #: منظور از تفسير فقهى، گرايش و توجه به آيات الاحكام و بحثهاى فقهى به مناسبت آيه است. مفسّران عمدتاً در اين دسته از آيات از روش مجزا كردن تفسير از بحثهاى فقهى پيروى كردهاند و بحثهاى فقهى را به كتابهاى مستقل آيات الاحكام و احكام القرآن احاله دادهاند، مگر برخى از تفاسير بزرگ كه مخلوطى شدهاند از اين دو گونه روش مثل تفسير الجامع لاحكام القرآن، قرطبى. | ||
#:علاّمه | #:علاّمه حسینى از اين جهت كه يكى از فقهاى بارز و مجتهدين مسلم دوران معاصر و از اساتيد بزرگى چون [[نایینی، محمدحسین|مرحوم نائينى]] و كمپانى و حائرى، داراى اجازه اجتهاد مطلق است و سالها در حوزه علميه نجف به تحصيل اشتغال داشته، طبيعى است كه با نگاه فقهى به اين دسته از آيات چشم بدوزد و همچون يك مجتهد مسلّم به تفسير اين آيات بپردازد، اما با همه اينها «انوار درخشان» كمتر چنين نمودى را دارد و لذا شاهد بحث گسترده و آكادميكى از مباحث فقهى نيستيم. مفسّر تنها در محدودۀ آيه، به توضيح و تبيين برمىآيد و نه تفسير او تفسير فقهى است و نه به صورت موضوعى است كه آيات مشابه يك موضوع فقهى را جمعآورى كند و به استنباط حكم بپردازد، بلكه تنها از منظر يك مفسّر به ذكر استدلال و احيانا نقل روايت فقهى مورد ترجيح بسنده مىكند. البته گاه براى تبيين حكمى، به توضيح و تفسير فلسفى حكم مىپردازد، مثل بحث فلسفه تشريع كعبه (ج 6/2 و 141/3)، علت جهاد با مشركين (ج 144/2، 308)، فلسفۀ حج (ج 158/2، ج 159/11-163)، الكل و مضرات آن (ج 206/2)، مفاسد قمار (ج 209/2) و... | ||
#:البته گاهى بحثهاى فقهى مفسّر جنبه كلامى دارد و آن مواردى است كه در حكم فقهى، بين شيعه و ديگر مذاهب اسلامى اختلاف است، مثل بحث چگونگى وضو (ج 368/4)، لزوم فاصله شدن در طلاقهاى سه گانه (ج 235/2)، مفاد تقيّه (ج 51/3)، كه در اين موارد بيشتر توضيح مىدهد و استدلال مىكند و آراء مخالفان را به نقد مىكشد. | #:البته گاهى بحثهاى فقهى مفسّر جنبه كلامى دارد و آن مواردى است كه در حكم فقهى، بين شيعه و ديگر مذاهب اسلامى اختلاف است، مثل بحث چگونگى وضو (ج 368/4)، لزوم فاصله شدن در طلاقهاى سه گانه (ج 235/2)، مفاد تقيّه (ج 51/3)، كه در اين موارد بيشتر توضيح مىدهد و استدلال مىكند و آراء مخالفان را به نقد مىكشد. | ||
ویرایش