الفارابي الموفق و الشارح: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'است<ref>' به 'است.<ref>'
جز (جایگزینی متن - '==پانویس == <references />' به '==پانویس== <references/>')
جز (جایگزینی متن - 'است<ref>' به 'است.<ref>')
خط ۳۰: خط ۳۰:


==گزارش محتوا==
==گزارش محتوا==
نویسنده در مقدمه به‎صورت مختصر، به سیر تحول مدارس فلسفی و ویژگی‎های آنها و تلاشی که برخی از دانشمندان برای جمع بین آموزه‎های فلسفی و آموزه‎های دینی نموده‎اند، پرداخته است<ref>ر.ک: مقدمه، ص3-6</ref>.
نویسنده در مقدمه به‎صورت مختصر، به سیر تحول مدارس فلسفی و ویژگی‎های آنها و تلاشی که برخی از دانشمندان برای جمع بین آموزه‎های فلسفی و آموزه‎های دینی نموده‎اند، پرداخته است.<ref>ر.ک: مقدمه، ص3-6</ref>.


وی در متن کتاب، نخست در ذیل عنوان «أسلوب الفارابي في التوفيق»، به روش [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] در جمع بین آموزه‎های فلسفی و آموزه‎های دینی اشاره کرده، سپس مباحثی فلسفی، مرتبط با وجود، خداوند، نبوت، وحی و قضا و قدر را مطرح و ارتباط این مباحث را با آموزه‎های دینی بیان نموده است.
وی در متن کتاب، نخست در ذیل عنوان «أسلوب الفارابي في التوفيق»، به روش [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] در جمع بین آموزه‎های فلسفی و آموزه‎های دینی اشاره کرده، سپس مباحثی فلسفی، مرتبط با وجود، خداوند، نبوت، وحی و قضا و قدر را مطرح و ارتباط این مباحث را با آموزه‎های دینی بیان نموده است.


نویسنده در ذیل عنوان «في مشكلة الوجود»، از قول [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] می‎نویسد: ماهیت معلول، ذاتاً ممتنع ‎الوجود نیست؛ وگرنه موجود نمی‎شد. واجب‌الوجود نیز نیست؛ وگرنه معلول نمی‎بود؛ پس در محدوده ذات خویش، ممکن است و به شرط بودن علتش واجب و به شرط نبودن آن ممتنع می‎گردد. پس ماهیت مزبور، در محدوده ذات خود، هالک و از آن جهت که به پدیدآورنده منسوب است، بالضروره واجب می‎باشد؛ «كُلُّ شَي‎ءٍ هَالِكٌ إِلاَّ وَجْهَهُ» (قصص: 88)؛ «جز ذات او همه چیز نابودشونده است». [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] بدین ترتیب، بین نظر [[ارسطو]] در واجب ‎الوجود و ممکن ‎الوجود از یک طرف و بین خداوند (خداوند خالق) و مخلوقاتش از طرف دیگر جمع نموده است<ref>ر.ک: متن کتاب، ص8</ref>.
نویسنده در ذیل عنوان «في مشكلة الوجود»، از قول [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] می‎نویسد: ماهیت معلول، ذاتاً ممتنع ‎الوجود نیست؛ وگرنه موجود نمی‎شد. واجب‌الوجود نیز نیست؛ وگرنه معلول نمی‎بود؛ پس در محدوده ذات خویش، ممکن است و به شرط بودن علتش واجب و به شرط نبودن آن ممتنع می‎گردد. پس ماهیت مزبور، در محدوده ذات خود، هالک و از آن جهت که به پدیدآورنده منسوب است، بالضروره واجب می‎باشد؛ «كُلُّ شَي‎ءٍ هَالِكٌ إِلاَّ وَجْهَهُ» (قصص: 88)؛ «جز ذات او همه چیز نابودشونده است». [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] بدین ترتیب، بین نظر [[ارسطو]] در واجب ‎الوجود و ممکن ‎الوجود از یک طرف و بین خداوند (خداوند خالق) و مخلوقاتش از طرف دیگر جمع نموده است.<ref>ر.ک: متن کتاب، ص8</ref>.


نویسنده درباره وجود خداوند، به نقل از [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] می‎نویسد: دو راه برای اثبات خداوند وجود دارد:
نویسنده درباره وجود خداوند، به نقل از [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] می‎نویسد: دو راه برای اثبات خداوند وجود دارد:
# نظر کردن به مخلوقات، یا آنچه فارابی آن را «عالم خلق» (عالمی پس از عالم امر یا عالم فرشتگان) می‎نامد و مشاهده صنعتی که در مخلوقات است و دال بر صانع، یعنی خدای تعالی می‎باشد. این دلیل، یک دلیل تصاعدی است؛ یعنی از عالم خلق به عالم اعلی که عالم وجود الهی است، انتقال حاصل می‎شود.
# نظر کردن به مخلوقات، یا آنچه فارابی آن را «عالم خلق» (عالمی پس از عالم امر یا عالم فرشتگان) می‎نامد و مشاهده صنعتی که در مخلوقات است و دال بر صانع، یعنی خدای تعالی می‎باشد. این دلیل، یک دلیل تصاعدی است؛ یعنی از عالم خلق به عالم اعلی که عالم وجود الهی است، انتقال حاصل می‎شود.
# نظر کردن به وجود محض (وجود از آن جهت که وجود است) و رسیدن به این نتیجه که در دار وجود، موجودی که ذاتا واجب‌الوجود (خدا) است، وجود دارد و اوست که سبب وجود ممکن و واجب شدن وجود آن می‎باشد و ممکن هم هر عالمی است که در رتبه‎ای پس از خدا قرار گرفته است. این دلیل، یک دلیل تنازلی است؛ چون از وجود واجب‌الوجود بذاته (عالم اعلی)، به عالم مخلوقات (عالم ادنی) انتقال صورت می‎گیرد.
# نظر کردن به وجود محض (وجود از آن جهت که وجود است) و رسیدن به این نتیجه که در دار وجود، موجودی که ذاتا واجب‌الوجود (خدا) است، وجود دارد و اوست که سبب وجود ممکن و واجب شدن وجود آن می‎باشد و ممکن هم هر عالمی است که در رتبه‎ای پس از خدا قرار گرفته است. این دلیل، یک دلیل تنازلی است؛ چون از وجود واجب‌الوجود بذاته (عالم اعلی)، به عالم مخلوقات (عالم ادنی) انتقال صورت می‎گیرد.
فارابی آیه شریفه: «سَنُرِيهِمْ آياتِنَا فِي الْآفَاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يتَبَينَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَ وَ لَمْ يكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَي‎ءٍ شَهِيدٌ» (فصلت: 53)؛ «به‎زودی نشانه‌‏هاى خود را در افق‎ها [ى گوناگون] و در دل‎هایشان بدیشان خواهیم نمود تا برایشان روشن گردد که او خود حق است. آیا کافى نیست که پروردگارت خود شاهد هر چیزى است» را مشیر به دو دلیل مزبور می‎داند؛ فقره «سَنُرِيهِمْ آياتِنَا فِي الْآفَاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يتَبَينَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ»، مشیر به دلیل اول و فقره «أَ وَ لَمْ يكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَي‎ءٍ شَهِيدٌ»، مشیر به دلیل دوم است<ref>ر.ک: همان، ص10-11</ref>.
فارابی آیه شریفه: «سَنُرِيهِمْ آياتِنَا فِي الْآفَاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يتَبَينَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَ وَ لَمْ يكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَي‎ءٍ شَهِيدٌ» (فصلت: 53)؛ «به‎زودی نشانه‌‏هاى خود را در افق‎ها [ى گوناگون] و در دل‎هایشان بدیشان خواهیم نمود تا برایشان روشن گردد که او خود حق است. آیا کافى نیست که پروردگارت خود شاهد هر چیزى است» را مشیر به دو دلیل مزبور می‎داند؛ فقره «سَنُرِيهِمْ آياتِنَا فِي الْآفَاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يتَبَينَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ»، مشیر به دلیل اول و فقره «أَ وَ لَمْ يكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَي‎ءٍ شَهِيدٌ»، مشیر به دلیل دوم است.<ref>ر.ک: همان، ص10-11</ref>.


وحی، یکی دیگر از مباحثی است که در این کتاب مطرح شده و وجه انطباق آراء فلاسفه با دین بیان شده است.
وحی، یکی دیگر از مباحثی است که در این کتاب مطرح شده و وجه انطباق آراء فلاسفه با دین بیان شده است.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش