۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '==پانویس == <references />' به '==پانویس== <references/>') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
جز (جایگزینی متن - 'است<ref>' به 'است.<ref>') |
||
خط ۴۲: | خط ۴۲: | ||
نویسنده معتقد است که تعریف وجود به هیچ صورتى صحیح نیست، بلکه محال است، خواه مراد از وجود مفهوم آن باشد یا حقیقت آن. مفهوم وجود از روشنترین چیزهاست و همه اشیا بهواسطه آن شناخته مىشوند؛ زیرا مفهوم وجود یک معناى مرتکز در ذهن و تصور آن بدیهى است و هنگامىکه این معنا را با لفظ دیگرى اظهار مىکنیم، این امر فقط تنبه و یادآورى براى ذهن و مشخص کردن آن از دیگر مرتکزات ذهنى است، نه اینکه آن را با کلماتى مشهورتر و روشنتر تعریف کردهایم؛ بنابراین تعریف وجود چیزى جز تعریف لفظى نیست<ref>ر.ک: همان، ص13؛ همان، ص18</ref>. | نویسنده معتقد است که تعریف وجود به هیچ صورتى صحیح نیست، بلکه محال است، خواه مراد از وجود مفهوم آن باشد یا حقیقت آن. مفهوم وجود از روشنترین چیزهاست و همه اشیا بهواسطه آن شناخته مىشوند؛ زیرا مفهوم وجود یک معناى مرتکز در ذهن و تصور آن بدیهى است و هنگامىکه این معنا را با لفظ دیگرى اظهار مىکنیم، این امر فقط تنبه و یادآورى براى ذهن و مشخص کردن آن از دیگر مرتکزات ذهنى است، نه اینکه آن را با کلماتى مشهورتر و روشنتر تعریف کردهایم؛ بنابراین تعریف وجود چیزى جز تعریف لفظى نیست<ref>ر.ک: همان، ص13؛ همان، ص18</ref>. | ||
یکى از مسائل فلسفى که نزد فلاسفه اسلامى متأخر بحثبرانگیز شده است این مسئله است که آیا آنچه در خارج اصیل است وجود است یا ماهیت. در عبارات متقدمین حتى افرادى نظیر فارابى و ابنسینا عبارتى یافت نمىشود که تحت این عنوان بحث کرده باشند، اگرچه در عبارات آنها کلماتى یافت مىشود که موهم هر دو معناست. مخصوصاً قول به اصالت وجود را مىتوان در عبارات ابنسینا یافت. عقیده مشهور فلاسفه تا قبل از ملاصدرا بر اصالت ماهیت بوده است، حتى ملاصدرا در ابتداى تفکر فلسفىاش به متابعت از استادش میرداماد چنین عقیدهاى داشته است. تا آنجا که ما مىدانیم ملاصدرا اولین کسى بوده که مسئله اصالت وجود را توضیح داده و بر آن برهان اقامه کرده است؛ او در فلسفه خود، عقیده به اصالت وجود را پذیرفته است و بسیارى از آراء علمى خود را در مسائل مشکل و مهم بر آن مبتنى کرده است؛ یعنى بسیارى از مسائل مهم و مشکل فلسفى را با آن حل کرده است<ref>ر.ک: همان، ص16؛ همان، ص22</ref>. | یکى از مسائل فلسفى که نزد فلاسفه اسلامى متأخر بحثبرانگیز شده است این مسئله است که آیا آنچه در خارج اصیل است وجود است یا ماهیت. در عبارات متقدمین حتى افرادى نظیر فارابى و ابنسینا عبارتى یافت نمىشود که تحت این عنوان بحث کرده باشند، اگرچه در عبارات آنها کلماتى یافت مىشود که موهم هر دو معناست. مخصوصاً قول به اصالت وجود را مىتوان در عبارات ابنسینا یافت. عقیده مشهور فلاسفه تا قبل از ملاصدرا بر اصالت ماهیت بوده است، حتى ملاصدرا در ابتداى تفکر فلسفىاش به متابعت از استادش میرداماد چنین عقیدهاى داشته است. تا آنجا که ما مىدانیم ملاصدرا اولین کسى بوده که مسئله اصالت وجود را توضیح داده و بر آن برهان اقامه کرده است؛ او در فلسفه خود، عقیده به اصالت وجود را پذیرفته است و بسیارى از آراء علمى خود را در مسائل مشکل و مهم بر آن مبتنى کرده است؛ یعنى بسیارى از مسائل مهم و مشکل فلسفى را با آن حل کرده است.<ref>ر.ک: همان، ص16؛ همان، ص22</ref>. | ||
از مباحثى که مربوط به بحث وجود و عدم است، مبحث اعاده معدوم مىباشد. این بحث در میان افکار متکلمان از جایگاه والایى برخوردار است، زیرا گمان کردهاند که عقیده به معاد جسمانى جز با اعتقاد به امکان اعاده معدوم ممکن نیست. آنها سرسختانه از این عقیده دفاع کردهاند و با قاطعیت مىگویند عقیده به استحاله مساوى با کفر و خروج از دین است. نویسنده این موضوع را از دو جهت ارتباط آن با اعتقاد به معاد جسمانى و از جهت تأمل فلسفى محض بررسی کرده و در رابطه با جهت دوم مینویسد: از جهت تأمل فلسفى روشن است که اعاده معدوم هنگامىکه منظور از آن اعاده همان موجود اول باشد- همانطور که در معاد چنین است- ممتنع است؛ زیرا همانطور که بیان شد وجود شىء، عین هویت شخصى آن است. پس قوام تشخص شىء به وجود آن است بلکه وجود، عین تشخص است. در این صورت وجود دوم، یعنى وجود بعد از عدم، وجود دیگرى است، نه عین وجود اول. پس وجود دوم مثل وجود اول است نه عین آن و الا یک شىء واحد، دو شىء مىشود و دو شىء، یک شىء<ref>ر.ک: همان، ص21-20؛ همان، ص31-30</ref>. | از مباحثى که مربوط به بحث وجود و عدم است، مبحث اعاده معدوم مىباشد. این بحث در میان افکار متکلمان از جایگاه والایى برخوردار است، زیرا گمان کردهاند که عقیده به معاد جسمانى جز با اعتقاد به امکان اعاده معدوم ممکن نیست. آنها سرسختانه از این عقیده دفاع کردهاند و با قاطعیت مىگویند عقیده به استحاله مساوى با کفر و خروج از دین است. نویسنده این موضوع را از دو جهت ارتباط آن با اعتقاد به معاد جسمانى و از جهت تأمل فلسفى محض بررسی کرده و در رابطه با جهت دوم مینویسد: از جهت تأمل فلسفى روشن است که اعاده معدوم هنگامىکه منظور از آن اعاده همان موجود اول باشد- همانطور که در معاد چنین است- ممتنع است؛ زیرا همانطور که بیان شد وجود شىء، عین هویت شخصى آن است. پس قوام تشخص شىء به وجود آن است بلکه وجود، عین تشخص است. در این صورت وجود دوم، یعنى وجود بعد از عدم، وجود دیگرى است، نه عین وجود اول. پس وجود دوم مثل وجود اول است نه عین آن و الا یک شىء واحد، دو شىء مىشود و دو شىء، یک شىء<ref>ر.ک: همان، ص21-20؛ همان، ص31-30</ref>. | ||
خط ۴۹: | خط ۴۹: | ||
[[مظفر، محمدرضا|مظفر]] در ابتدای مبحث کلام، به تبیین ارتباط فلسفه با کلام پرداخته و ابتدا مباحث فلسفه را به دو بخش تقسیم کرده است: حکمت عامه (الهیات بالمعنى الاعم) و حکمت الهى (الهیات بالمعنى الاخص). حکمت عامه مانند بحث از علت و معلول و حکمت الهى مانند بحث از وجود خداوند و صفات او. | [[مظفر، محمدرضا|مظفر]] در ابتدای مبحث کلام، به تبیین ارتباط فلسفه با کلام پرداخته و ابتدا مباحث فلسفه را به دو بخش تقسیم کرده است: حکمت عامه (الهیات بالمعنى الاعم) و حکمت الهى (الهیات بالمعنى الاخص). حکمت عامه مانند بحث از علت و معلول و حکمت الهى مانند بحث از وجود خداوند و صفات او. | ||
سپس تصریح میکند: فرق فلسفه با علم کلام این است که علم کلام را مسلمانان، براى دفاع از دین، وضع کردند؛ اما فلسفه، تعهد دینى ندارد و مسیر معینى را دنبال نکرده و از دین خاصى تبعیت نمىکند؛ بلکه از حقایق، آنگونه که هستند، بحث مىکند<ref>ر.ک: همان، ص75؛ همان، ص101</ref>. لذا هدف فلسفه، شناخت حقیقت اشیاست، آنگونه که هستند و در حدى که بشر توان آن را دارد؛ اما هدف علم کلام، اثبات عقاید اسلامى است<ref>ر.ک: همان، ص77؛ همان، ص104</ref>. | سپس تصریح میکند: فرق فلسفه با علم کلام این است که علم کلام را مسلمانان، براى دفاع از دین، وضع کردند؛ اما فلسفه، تعهد دینى ندارد و مسیر معینى را دنبال نکرده و از دین خاصى تبعیت نمىکند؛ بلکه از حقایق، آنگونه که هستند، بحث مىکند<ref>ر.ک: همان، ص75؛ همان، ص101</ref>. لذا هدف فلسفه، شناخت حقیقت اشیاست، آنگونه که هستند و در حدى که بشر توان آن را دارد؛ اما هدف علم کلام، اثبات عقاید اسلامى است.<ref>ر.ک: همان، ص77؛ همان، ص104</ref>. | ||
به اعتقاد [[مظفر، محمدرضا|علامه مظفر]] مهمترین مباحث الهیات بالمعنى الاخص عبارت است از: | به اعتقاد [[مظفر، محمدرضا|علامه مظفر]] مهمترین مباحث الهیات بالمعنى الاخص عبارت است از: | ||
# اثبات واجبالوجود؛ | # اثبات واجبالوجود؛ | ||
# اثبات اینکه ماهیت خداوند، همان وجود اوست؛ یعنى ذات او وجود محض و صرف است؛ | # اثبات اینکه ماهیت خداوند، همان وجود اوست؛ یعنى ذات او وجود محض و صرف است؛ | ||
# بحث از صفات خداوند و اینکه آیا صفات او عین ذات اوست یا زائد بر ذات است<ref>ر.ک: همان، ص86-85؛ همان، ص119</ref>. | # بحث از صفات خداوند و اینکه آیا صفات او عین ذات اوست یا زائد بر ذات است.<ref>ر.ک: همان، ص86-85؛ همان، ص119</ref>. | ||
وی سپس بحث در الهیات را به چهار مرحله اثبات اصل واجبالوجود، وجود صرف بودن واجبالوجود، وحدانیت واجبالوجود و اثبات صفات کمالیه یا تنزیهیه تقسیم کرده توضیح داده است<ref>ر.ک: همان، ص95-91؛ همان، ص134-128</ref>. در ادامه مباحث، پس از شرح سخنان امیرالمؤمنین درباره توحید، دیگر صفات الهی مانند توحید، علم، قدرت و سمع و بصر را مورد مطالعه قرار داده است<ref>ر.ک: همان، ص138-106؛ همان، ص195-144</ref>. | وی سپس بحث در الهیات را به چهار مرحله اثبات اصل واجبالوجود، وجود صرف بودن واجبالوجود، وحدانیت واجبالوجود و اثبات صفات کمالیه یا تنزیهیه تقسیم کرده توضیح داده است.<ref>ر.ک: همان، ص95-91؛ همان، ص134-128</ref>. در ادامه مباحث، پس از شرح سخنان امیرالمؤمنین درباره توحید، دیگر صفات الهی مانند توحید، علم، قدرت و سمع و بصر را مورد مطالعه قرار داده است.<ref>ر.ک: همان، ص138-106؛ همان، ص195-144</ref>. | ||
==وضعیت کتاب== | ==وضعیت کتاب== |
ویرایش