رساله مخ المعاني: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - '== وابستهها ==' به '==وابستهها==') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
جز (جایگزینی متن - 'فارسي' به 'فارسی') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
خط ۷: | خط ۷: | ||
[[صفوي، آذرميدخت]] (به کوشش) | [[صفوي، آذرميدخت]] (به کوشش) | ||
| زبان = | | زبان =فارسی | ||
| کد کنگره =BP /ع8ر5 1300* | | کد کنگره =BP /ع8ر5 1300* | ||
| موضوع =عرفان | | موضوع =عرفان | ||
| ناشر =انستيتوي تحقيقات | | ناشر =انستيتوي تحقيقات فارسی | ||
| مکان نشر =هند - عليگر | | مکان نشر =هند - عليگر |
نسخهٔ ۱۶ اکتبر ۲۰۱۸، ساعت ۱۱:۱۸
رساله مخ المعاني | |
---|---|
پدیدآوران | حسن دهلوی، حسن بن علی (نويسنده) صفوي، آذرميدخت (به کوشش) |
عنوانهای دیگر | رساله مخ المعاني |
ناشر | انستيتوي تحقيقات فارسی |
مکان نشر | هند - عليگر |
سال نشر | مجلد1: 2007م , |
موضوع | عرفان |
زبان | فارسی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | BP /ع8ر5 1300* |
رساله مخ المعاني، اثر شیخ امیرحسن علاء سجزی دهلوی، کتابی است یک جلدی، به زبان فارسی با موضوع عرفان اسلامی که به کوشش آذرمیدخت صفوی چاپ شده است. نویسنده در این اثر به توضیح معنای عشق و هریک از حروف تشکیلدهنده آن میپردازد.
«در فواید الفؤاد حسن دهلوی راجع به «مخ المعاني» هم نوشته است و بیان میکند چطور آن را در خدمت شیخ نظامالدین اولیا پیشکش نموده. تاریخ اتمام این رساله را هم از این تحریر وی میتوان دریافت؛ در مجلس سیوسوم مینویسد: «چهارشنبه بیستوسوم ماه محرم سنه اثنی عشرین سبعمائه دولت پابوس حاصل شد. آن روز کاتب کتاب «مخ المعاني» را خدمت ایشان برده بود. بنابراین میتوان گفت در اوایل سنه 712، حسن این رساله را تمام کرده بود»[۱].
ساختار
کتاب، دارای مقدمه ناشر، مقدمه محقق و محتوای مطالب است.
سبک حسن در مخ المعاني ذوبطون است. ظاهری دارد که زیبا و قشنگ است، اما ظاهرش هم یک معنای دیگر دارد و در آن معنای دیگر یک روح دیگر...
او در نگارش، صنایع فراوان ادبی لفظی و معنوی را در عین روانی متن بهکار برده است[۲].
گزارش محتوا
مخ المعاني، یکی از آثار حسن علاء سجزی مشهور به حسن دهلوی است. وی مرید خواجه نظامالدین اولیاء بود. در مخ المعاني، حسن مهمترین نکته تصوف، یعنی «عشق» را شرح داده است: «حق این است که عشق محور تصوف است و جمله مسائل تصوف گرد او میگردد». این واژه از سه حرف عین و شین و قاف ترکیب شده و هر حرفی معانی بسیاری دارد[۳].
عبارات دهلوی پس از حمد و ثنای خداوند، در مقدمه کتابش درباره این مطلب چنین است: «اما بعد حمد و ثنا و نعت میگوید بنده حسن علاء سجزی که عشق لفظی است ترکیبیافته از سه حرف عین و شین و قاف. هر حرفی از حالات عشق و مقالات محبت حاکی است. عین را معانی بسیار است...»[۴].
«حسن از حرفهای عین، شین، قاف سهتا فصل جداگانه میسازد و هر فصل چند نکته دارد. در هر یکی از این فصلها، او از هیئت ظاهری آن حرف و هم از جنبههای مختلف معنوی آن مفهوم تازه را ابلاغ میکند و با برهان و دلائل زیبا و معنیخیز ماهیت عشق عرفانی را برای ما تشریح میدهد. حسن موفق شده است معنیهای مختلف عشق و واردات و کیفیات آن را هم از شکل حروف و هم از معنای آن استنباط بکند و بین آنها ارتباطی و پیوند مخصوص نشان بدهد. به نظر وی جنبههای گوناگون و مراحل مهم و متنوع این جاذبه بین عاشق و معشوق و بنده و معبود، عبارتند از یگانگی، حقیقتجویی، پرستش، اهتزار روح، فیاضیت عشق، ابتلا و مصیبت، محویت، تلطیف عواطف، توحد، تمرکز، از بین رفتن تشتت و تفرق، تجمع، الهامبخشی و صدها عاطفههای دیگر که ناشی از رابطهای بین عاشق و معشوق میباشد»[۵].
فصل اول درباره حرف اول عشق، یعنی «عین» است. حسن میگوید: «عین را معانی بسیار است. یک معنی عین چشم است و تخم عشق چشم است»... در نظر وی محرک عشق «چشم» است؛ یعنی دیدار معشوق...
حسن معتقد است بین چشم و عشق رابطهها و نسبتها و پیوندهاست: «نبشته شده است که یک معنی عین چشم است. چشم و عشق با همدگر مناسبتی دارند؛ چنانکه در چشم سه چیز میباید، در عشق نیز سه صفت میباید. برای وجود چشم سه صفت لازم است: سواد و بیاض و نور. همچنین سه صفت مستلزم عشق است که بدون آ ن وجود عشق ممکن نیست: فقر و حزن و حضور. چنانکه چشم بی سواد و بی بیاض و بی نور درست نباشد، عشق هم بی سواد (الفقر سواد الوجه في الدارين) و بی بیاض (و ابيضت عيناه من الحزن (یوسف: 84)) و بی حضور (رأيت ربي في قلبي) تمام نباشد». حسن میگوید: مرید هم باید مثل عاشق که همه تن متوجه معشوق خودش است، با ارادت و بیعت خود را در وجود پیر خود گم کند. اگر چنین نیست، او فقط یک مرید رسمی است؛ چنانکه چندین مسلمانان رسمی هستند. او میگوید: چشم سِرّ عاشق باید روشنتر از چشم سر باشد که به سرمه عشق مکحل باشد[۶].
او نکات جالبی درباره سماع صوفیه در این فصل بیان میکند[۷]. «به عقیده حسن کیفیت سماع را نمیتوان در تحریر و تقریر گنجانید. او میگوید: کسی که سؤال در کیفیت سماع میکند، در عالم تفرقه میباشد؛ درحالیکه مجیب، یعنی صاحب سماع جامع اوصاف عشق و مرکز جاذبه عرفان است... نمیتوانیم کیفیات و واردات سماع را بر صفحه قرطاس بیان کنیم. حسن میگوید: در کتب حکایت عرب، اثر سماع در حیوانها هم ذکر شده و یک حکایت معروف را نقل میکند که قبیلهای بود که وقتی که میخواست آهو را شکار کند، به صیدگاه میرفت و شروع به آواز خواندن میکرد. آهو وقتی که صدای آنها را میشنید، چنان دلباخته و مست و بیخود میشدند که پیششان میآمدند و شکار میشدند»[۸].
«بیان معنای دوم «عین»، ماهیت عشق و درد و لازم و ملزوم بودن آنها را در بر میدارد... معراج عرفانی، مولود دو عامل عشق و مصیبت است... و تا انسان نرسد به ذات حق این دلهره و اضطراب از بین نمیرود...»[۹]. حسن در این مورد میگوید: «یک معنی عین چشمهای است که از کوهسار بلا ترشح میکند و جریان او بر کشتزار دلهای زار میباشد و هر گیاهی که به مدد آن چشمه از صحن سینه بیرون میآید، آن را شمشیر پندار که شکوه او از تیغ کوه قویتر است. مردی باید که فرهادوار از این کوه در کاو کاو طلب باشد. ای فرهاد تو را با شربت تلخ هجران میباید ساخت. تیشه آن نیست که به پای خود میزنی. باش تا فرستاده پرویز تیغ زبان در تو کشد و کار تو بدان تیشه تمام کند»[۱۰].
حسن داستان پس زدن کاسه مجنون توسط لیلی و شوق مجنون از این امر را در این فصل بیان میکند[۱۱]. به نظر نویسنده، بین چشمه معرفت و چشمه خضر تفاوت بسیار است. عبارات او در اینباره چنین است: «ای خضر از آن چشمه که تو یافتی نتوانستی که قطرهای به سکندر دهی، اما عشاق این راه از این چشمه معرفت که بدیشان رسید، اقداح مالامال در کام کمال اصحاب حال ریختند»[۱۲].
حسن، سختی و درد ملازم با عشق را خاص انسان میداند و دلیل برتری انسان بر فرشته را در همین امر میجوید[۱۳]. «این درد، طلب بازگشت بهسوی حق و بهسوی خدا است. درد مناجات پیش خدا است. درد احساس غربت و بیگانگی است در این عالم»[۱۴].
از نگاه حسن دهلوی، منشأ غمخوارگی برای درد دیگران و بشردوستی همین درد عرفانی است[۱۵].
حسن معنی سوم عین را آفتاب میداند و معنای دیگرش را آتش[۱۶]. «عشق زری است که از کان «كن فيكون» بیرون آمده است. محک زر آتش است و همچنین آتش ابتلا و سنگ بلا محک عشق است. آن عشق بود که خلیل را چادر «بردا و سلاما» پوشانیده، از شعله آتش به سلامت بیرون آورد»[۱۷].
فصل دوم درباره معنی حرف دوم عشق، یعنی کلمه شین است. فصل دوم مختصرتر از فصل اول است[۱۸]. نویسنده، دندانههای شین را سمبل ناهمواریها و مشکلاتی میداند که عاشق در راه عشق با آنها روبهرو میشود. شین که در وسط لفظ عشق واقع شده، قلب عشق است و شاهد است به این معنی که مخ و مرکز عشق، ناهمواریها و پستی و بلندیها میباشد و از آن دندانهها که در دل عشق است، قلب عاشق پاره میشود[۱۹]. او از ارتباط شفقت و عشق نوشته و بیان میدارد: «دوستی یعقوب با یوسف محض شفقت بوده است و محبت زلیخا با یوسف عشق. لاجرم هر دو در خطر عظیم افتادند»[۲۰].
«مراد نویسنده از دندانههای «ش» عشق هم زحمت و خستگی و مشکلهای عاشق باشد و هم مراحل و منازل گوناگون عشق»[۲۱].
فصل سوم کتاب در توضیح معنای حرف آخر عشق، یعنی «قاف» است[۲۲]. حسن درباره قاف مینویسد: «حرفی است که خدای تبارک و تعالی با ق و القرآن المجيد (ق: 1)، قسمش خورده. اجماع مفسرین بر آن است که سوگند قاف در قرآن یا قسم به قدرت باشد و یا قسم به کوه قاف که گرداگرد جهان را احاطه کرده، ضامن بقا و نفع عالم باشد»[۲۳]. حرف قاف در کلمه «عقل» هم وجود دارد، اما عرفا، از جمله حسن دهلوی در جدال بین عقل و عشق، حکم را از آن عشق میدانند و آن را از جانب حق تعالی میشمارند[۲۴].
«در آخر رساله، حسن دهلوی هر سه حروف عشق را جمع میکند و سپاهی از آن برای تاخت هوش و عقل عاشق میسازد»[۲۵].
«در آخر رساله یک مناجات بسیار زیبا و تتمه است که در آن نویسنده از ایزد متعال خواستگار لطف و مهربانی و طلبگار سعادت دارین میباشد»[۲۶].
وضعیت کتاب
صفحات 55 تا 57 کتاب، حاوی رونوشت تصاویری از نسخه خطی آن میباشد.
کتاب، فهرست مطالب ندارد و از پاورقی در متن، اثری نیست. تنها چهار مورد، در مقدمه مصحح پاورقی وجود دارد.
پانویس
- ↑ مقدمه مصحح، ص16
- ↑ ر.ک: همان، ص52
- ↑ ر.ک: پیشگفتار کتاب، ص7-8
- ↑ ر.ک: متن کتاب، ص59
- ↑ ر.ک: مقدمه مصحح، ص24-25
- ↑ ر.ک: همان، ص25-28
- ↑ ر.ک: همان، ص28
- ↑ ر.ک: همان، ص29
- ↑ ر.ک: همان، ص30
- ↑ ر.ک: همان، ص31
- ↑ ر.ک: همان، ص32-33
- ↑ ر.ک: همان، ص34
- ↑ ر.ک: همان، ص35
- ↑ ر.ک: همان، ص36
- ↑ ر.ک: همان، ص38
- ↑ ر.ک: همان، ص38-41
- ↑ ر.ک: همان، ص41
- ↑ ر.ک: همان، ص42
- ↑ ر.ک: همان
- ↑ ر.ک: همان، ص43
- ↑ همان
- ↑ ر.ک: همان، ص46
- ↑ ر.ک: همان، ص47
- ↑ ر.ک: همان، ص48-50
- ↑ همان، ص51
- ↑ همان، ص51-52
منابع مقاله
مقدمه و متن کتاب.