النزاع و التخاصم فی ما بین بنی أمیة و بنیهاشم: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - '== گزارش محتوا ==' به '==گزارش محتوا==') |
جز (جایگزینی متن - '== ساختار ==' به '==ساختار==') |
||
خط ۳۳: | خط ۳۳: | ||
این اثر، از کتابهای معتبر فلسفه علم تاریخ و نمونه ای از آراءاندیشمندان در این زمینه قلمداد میشود که قدرت تفکر و بیان و نگارش و استدلال مؤلف خود را به خوبی نشان میدهد.<ref>ر.ک: آذرفر، طاهره، 1380، ص35</ref> | این اثر، از کتابهای معتبر فلسفه علم تاریخ و نمونه ای از آراءاندیشمندان در این زمینه قلمداد میشود که قدرت تفکر و بیان و نگارش و استدلال مؤلف خود را به خوبی نشان میدهد.<ref>ر.ک: آذرفر، طاهره، 1380، ص35</ref> | ||
== ساختار == | ==ساختار== | ||
کتاب با دو مقدمه از محقق و نویسنده آغاز و مطالب در چندین عنوان، مطرح گردیده است. | کتاب با دو مقدمه از محقق و نویسنده آغاز و مطالب در چندین عنوان، مطرح گردیده است. | ||
نسخهٔ ۲۹ سپتامبر ۲۰۱۸، ساعت ۱۳:۰۱
النزاع و التخاصم فيما بين بني امية و بني هاشم | |
---|---|
پدیدآوران | مقریزی، احمد بن علی (نويسنده) مونس، حسین (محقق) |
عنوانهای دیگر | کتاب النزاع و التخاصم فيما بين بني اميه و بني هاشم |
ناشر | الشريف الرضي |
مکان نشر | ايران - قم |
سال نشر | 1370ش , 1412ق |
چاپ | 1 |
موضوع | اسلام - تاريخ - از آغاز تا 41ق.
امويان هاشميان |
زبان | عربی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | DSR 234 /م7ن4 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
النزاع و التخاصم فی ما بین بنی أمیة و بنیهاشم، اثر تقیالدین مقریزی (845-766ق)، با تحقیق حسین مونس، کتابی است در مورد اختلافات بنیهاشم و بنی امیه که به زبان عربی و در اوایل قرن نهم هجری نوشته شده است.
این اثر، از کتابهای معتبر فلسفه علم تاریخ و نمونه ای از آراءاندیشمندان در این زمینه قلمداد میشود که قدرت تفکر و بیان و نگارش و استدلال مؤلف خود را به خوبی نشان میدهد.[۱]
ساختار
کتاب با دو مقدمه از محقق و نویسنده آغاز و مطالب در چندین عنوان، مطرح گردیده است.
روش مقریزی در این اثر، مانند روش استادش ابن خلدون، تحلیلی است. وی به رخدادهای تاریخی به عنوان یک سلسله وقایع که پی درپی میآیند، نگاه نمیکند. او تلاش میکند وقایع تاریخی را تحلیل و از آن نتیجه گیری کند.[۲]
گزارش محتوا
محقق در مقدمه، ضمن تأکید بر فراوانی نسخ خطی کتاب، این مطلب را دلیل اهمیت این اثر در میان مردم طی قرنهای گذشته دانسته است.[۳]
وی ضمن بیان اهمیت این کتاب در تحلیل چرایی سقوط امویان، دلیل دیگر آن را تازگی موضوع دیدگاهها درباره بنی امیه میداند، به طوری که یک مستشرق آلمانی با نام انده، رساله دکترای خود را با عنوان «الأمة العربیة و التاریخ الإسلامی: بنوأمیة فی رأی المؤلفین العرب من أهل القرن العشرین» گذاشت و نشان داد که همچنان این مبحث میان نویسندگان قرن بیستم در میان عرب، داغ است.[۴]
پرسش اصلی مقریزی در این کتاب، این است که چرا بنی امیه به خلافت دست یافتند، درحالی که بنیهاشم در آن مقطع، از قدرت و خلافت بی بهره ماندند. به نظر میرسد وی منازعه میان این دو خانواده را از جاهلیت مفروض گرفته و اشاراتی هم که مورخان و قصه خوانان قدیم در این باره گفتهاند، پذیرفته است. پس از آن، ضمن پاسخ مختصر و پراکنده ای که به این پرسش؛ یعنی چرایی به خلافت رسیدن امویان دارد، تلاش کرده است تا مروری بر ستمهای امویان به بنیهاشم داشته و بحث را با ستمی که عباسیان به علویان در دوره پس از امویان داشتهاند، ادامه دهد.[۵]
اما پاسخ وی به پرسش اصلی، در نهایت در همان نکته نهفته است که بنی امیه از قدرت و امکانات مالی و وجاهت بیشتری برخوردار بودند و به همین دلیل توانستند به قدرت برسند. به علاوه اینکه رسیدن به سیاست، جسارت و جرئت و ظلم و ستم بیشتری را میطلبد که بنی امیه، کشش آن را داشتند.[۶]
مقریزی این بحث را بیشتر با نمونههای تاریخی دنبال میکند و به همین دلیل کتاب خود را که علی القاعده میباید صورت تفسیر تاریخی به خود میگرفت، به صورت یک تک نگاری تاریخی درباره قصهها و نقلهای مربوط به منازعات تاریخی اموی -هاشمی درمی آورد.[۷]
بحث مقریزی با هر روشی باشد، ارائه تصویری از منازعات قبیله ای از صدر اسلام و تفسیر تاریخ اسلامی بر پایه این منازعات، ادامه بحثی است که ابن خلدون در تفسیر تاریخ اسلامی دارد. در این بحث، جایگاه دین و اخلاقیات در درجه دوم از اهمیت قرار داشته و بنیاد سیر تاریخ اسلامی بر پایه مفاهیمی چون قدرت و ثروت و وجاهت و سیاست است.[۸]
دل مقریزی در این پژوهش با اهلبیت(ع) به معنای خاص آن؛ یعنی علویان است. وی ابتدا از امویان و سپس از عباسیان سخن گفته و مثالب آنان و ستمهایی که بر طالبیان داشتهاند را مرور کرده و فهرست مفصلی از این رفتارها که به قصد رسیدن به ستونهای خلافت بوده است، بیان کرده است.[۹]
مقریزی در بخش نخست، مروری بر آزار و اذیتهای امویان نسبت به آل ابیطالب و شماری از عباسیان دارد. پس از این قسمت، به اصل نزاع میان هاشمیان و امویان از دوره جاهلیت پرداخته و به دشمنیهای آنان با اسلام و رسول خدا(ص) میپردازد و یکسره نمونههایی را بیان میکند. آنگاه شرح حال تک تک امویان شناخته شده و رفتار آنان با اسلام را بحث کرده و در نهایت از اقدام پیامبر(ص) در دور کردن امویان از میان اقربای خود یاد میکند.[۱۰]
مقریزی در اینجا میپرسد با همه آنچه گذشت، سالهاست این فکر در ذهن من خلجان دارد و از مشایخ علم پرس وجو میکنم و پاسخی درخور نمییابم که چه شد که بااین همه، امویان به خلافت رسیدند و بنیهاشم واماندند. وی میگوید: به هرحال هر ذیلی، رأسی دارد که مطلب از آنجا آغاز میشود. وی غالب مورخان را فاقداندیشه درست در این زمینه دانسته و جزاندکی، سایرین را به داشتن تعصب متهم میکند.[۱۱]
مقریزی با اشاره به اینکه چندین اموی در روزهای آخر زندگی پیامبر(ص) از سوی ایشان مسئولیتهای صدقات و امارت بر نقاط مختلف داشتند، اما از بنیهاشم کسی مسئولیتی نداشت، همین را زمینه ای برای امید امویان برای تصرف حکومت و ناامیدی بنیهاشم از این امر میداند. ابوبکر هم همین روش را به کار گرفت و یازده نفر از امویان و هم پیمانان مخزومی آنان را به امارت گمارد؛ همین طور زمان عمر. این بود که سبب شد امویان گردن کشیده، ابوسفیان سر قبر حمزه بگوید: «قاتلنا علی أمر صار إلینا».[۱۲]
تحلیل مقریزی از اقدام پیامبر(ص) برای دور کردن بنیهاشم از صدقات و سپردن آن به دیگران، بالا نگاه داشتن شأن بنیهاشم در خوردن از صدقات و حتی تحریم آن برای آنها و به عبارتی دور نگه داشتن آنان از دنیای دون و فاسد است. نبوت سهم آنان بوده، اما ملک و سلطنت دنیوی نه. در واقع، وی ضمن ارائه این تحلیل اجتماعی که روند روی کار آمدن امویان و گرفتن قدرت، نشأت گرفته از نوعی اقدامات برای قدرت گرفتن آنهاست، با ارائه یک تحلیل معنوی، شأن اهلبیت(ع) را برتر از آن میداند که اهل دنیا و سیاست باشند. وی میگوید عقیده من این است که اقدام پیامبر(ص) در سپردن برخی از کارها به امویان، اشاره او به این است که این خلافت، به امویان خواهد رسید. بااین حال به معنای اعتبار و شأن آنان نیست، بلکه به معنای پستی آنان است و به خصوص تأکید بر اینکه حضرت نمیخواست اوضاع به گونه ای باشد که تصور شود خلافت از او به اهلبیت(ع)، به شکل موروثی است.[۱۳]
اما چرا خلافت به بنی عباس رسید؟ به نظر وی این روالی بود که برخلاف تحلیل سابق مقریزی است که گویی نباید ازهاشمیان کسی به قدرت میرسید. در واقع، امویان و پیش از آنان تیرههای قریش همین نظر را تبلیغ میکردند که نبوت از میان بنیهاشم بوده؛ بنابراین خلافت باید متعلق به تیرههای دیگر باشد. این بار که خلافت به عباسیان منتقل شد، آن نظریه بر باد رفت. مقریزی هم که در نظر خود وجه وجیهی، از جمله دنیاگرا نبودن هاشمیان را مطرح کرده بود، در اینجا، برایش این پرسش پیش آمده است که پس چرا عباسیان به قدرت رسیدند. پاسخ وی، نه مطابق اصول خلدونی، بلکه این است که چون امر دین ضعیف شده، در ارکان آن خلل افتاد، غلبه اصالت یافت و قدرت وسیله دستیابی به خلافت شد...، زمینه به قدرت رسیدن عباسیان فراهم شد.[۱۴]
تا اینجا روشن است که مقریزی ضمن آنکه میکوشد تفسیر قبیله ای از جدالها و چالشهای سیاسی دوره خلافت اول، اموی و عباسی ارائه دهد، اما روشن است که قادر نیست مانند ابن خلدون، به طور کامل، تئوریک تحلیل کند. بااین همه، روشنگریها و مواد تاریخی که ارائه میدهد جالب توجه است.[۱۵]
وضعیت کتاب
این کتاب توسط بازورث به انگلیسی ترجمه و مقدمه ای مفصل در شرح حال مقریزی بر آن نوشته شده است. ترجمه آلمانی این رساله نیز در سال 1888م بر اساس نسخه دست نویس خود مقریزی از سال 841ق انجام شده است.[۱۶]
فهرست آیات، مطالب و کشاف هجایی عام، در انتهای کتاب آمده است. در پاورقیها، علاوه بر ذکر منابع و اشاره به اختلاف نسخ، به توضیح برخی از مطالب و موضوعات متن پرداخته شده است.
پانویس
منابع مقاله
- مقدمه و متن کتاب.
- جعفریان، رسول، «منازعه طالبیان و عباسیان و تفسیر تاریخ اسلامی (بررسی شعر ابن معتز عباسی)»، مجله پژوهشهای علوم تاریخی، دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، سال چهارم، شماره 1، بهار و زمستان 1391، شماره پیاپی 5، برگرفته از پایگاه خبر آنلاین، 18 خرداد 1395، به آدرس:
- آذرفر، طاهره، «اختلاف بنی امیه و بنیهاشم»، پایگاه مجلات تخصصی نور، مجله: کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، شماره 53، اسفند 1380 (6 صفحه، از 34 تا 39).